شعر درباره مبعث
۱۴ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0باز شادی دست رد بر سینه غم میزند
باز پیک رحمت حق بال بر هم میزند
باز جبرئیل امین از وحی او دم میزند
باز طغیان می کند دریای لطف کردگار
میرسند از آسمان هر دم ملایک فوج فوج
بار دیگر از زمین بر آسمان گیرند اوج
بی کران دریای احسانش چنان آمد بموج
کآسمان را عرصه تنگ آمد زفیض بیشمار
بر شیاطین بسته شد ره ،آسمانها شد قرق
شد شهاب ثاقب آنگه پاسدار آن طرق
شهپر جبرئیل میایئد بر قوس افق
آسمان کعبه از پیک خدا شد نوربار
ناگهان جبرئیل بر کوه «حرا»آمد فرود
اندر آن اوج صفا غیر از محمد (ص) کس نبود
هیبتی ناگفتنی در قلب احمد پر گشود
حکم «اقرا باسم ربک» آمد از پروردگار
جبرئیل آنگه رسالت را به احمد (ص) مژده داد
افسر ختم نبوت را به فرق او نهاد
پس لوای حمد سبحان،بر کف محمود داد
تخت عصمت مزین،زان گل مینو عذار
چونکه وحی آسمانی در دل او خانه کرد
رفت جبرئیل و ،محمد عزم راه خانه کرد
شد گل زیبا چو تنها،یادی از پروانه کرد
گشت احمد«ص» از «حرا»سوی خدیجه رهسپار
بر سر راهش ندا میآمد از سنگ و شجر
کای محمد ،این توئی والاترین پیغامبر
راه اخنه طی شد و ،جان جهان کوبید در
آفتاب از کوهسار آمد به کوی ماهیار
ای خوشا دیدار یاران از پی شام فراق
هر دو عاشق،هر دو دلبر،هر دو اندر اشتیاق
مشیود از عشق آسان سختی هر کار شاق
همسر نیکوست ،یار همت مردان کار
چشم امیرالمومنین شد روشن از دیدار یار
بر جبینش دید چون نور خدا را آشکار
پس شهادت داد بر یکتائی پروردگار
همچنین بر بعثت آن رهبر والا تبار
یا محمد (ص) خلق تو سرمشق اخلاق نکو
چهره ات،تصویر زیبای بهشت آرزو
ماه زیبا را شکستی،در مصاف حسن رو
کشت تسخیر تو این افسونگر شبهای تار
خلقت یاسین و طاها ،زینت اندام تو
آیت «صلوا علیه» بار خاص و عام تو
احمد، و محمود،ابوالقاسم،محمد نام تو
دستگاه خلقت از یمن وجودت برقرار
طاق کسرای بزرگ از هیبت رویت شکست
رونق بازار گل ،از نکهت مویت شکست
جادوی کفر و عناد از خلق نیکویت شکست
بر جهان آفرینش ،داد نامت افتخار
یا محمد در دو عالم سلطنت از آن توست
هر دلی محتاج نور عترت و قران توست
خوان رحمت،در حقیقت سفره احسان توست
چون (حسان) بر خوان احسانت جهانی ریز خوار
شاعر: حبیب چایچیان
منبع: ای اشکها بریزید دیوان حبیب چایچیان ،تابش،زمستان 1364،ص21-24.