شعر قیصر امین پور درباره مبعث
۱۵ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0با ريگهاى رهگذر باد
با بوته هاى خار
در خيمه هاى خسته بخوانيد
در دشتهاى تشنه
با اهل هر قبيله بگوييد:
لات و منات و عزى را
ديگر عزيز و پاك مداريد
اين مهر و ماه را مپرستيد
اینک
ماهى دگر برآمد و خورشيد ديگرى!
آه اى امين آمنه، اى ايمان!
بارى اگر دوباره در آيى
روى تو را
خورشيدها چنان كه ببينند
گلهاى آفتاب پرست تو مى شوند
اى آتش هزاره زرتشت
از معبد دهان تو خاموش!
اى امّى امين!
ميلاد تو ولادت انسان است
- انسان راستين-
آن شب چه رفت با تو، نمى دانم
شايد
خود نيز اين حديث ندانى
با تو خدا به راز چه مىگفت؟
بارى تو خود اگر نه خدا گونه بودهاى
يارايى كلام خدا را نداشتى!
گر بعثت تو سبب عصمت تو بود
آنك چگونه كودك عصمت را
تا موسم بلوغ نبوت رساندى؟
ميلاد تو اگر نه همان بعثت تو بود!
هان اى پرندههاى مهاجر
آنك پرندهاى كه به هجرت رفت
بى آن كه آشيانه تهى ماند
آن شب مشام خالى بستر
از بوى هجرت تن او پر بود
امّا به جاى او
ايثار
زير عباى خوف و خطر خوابيد
تا چشمهاى خويش فروبست
گفتى
آيينه تمام نماى خدا شكست!
آه اى يتيم آمنه اى ايمان!
دنيا يتيمِ آمدنت بود
دنيا يتيم رفتنت آمد!
خيل فرشتگان
با حسرتى ز پاكى جبر آلود
در اختيار پاك تو حيرانند
تو
اسطورهاى ز نسل خدايانى؟
يا از تبار آدميانى؟
ترديد در تو نيست
در خويش بنگريم و ببينيم
آيا خود از قبيله انسانيم؟
در وقت هر نماز
من با خدا سخن ز تو بسيار گفته ام
بس میكنم دگر كه تو را بايد
تنها همان خدا بسرايد!
شاعر:قیصر امین پور
منبع: امیرمسعود طاهریان، امین قافله نور، مشهد، آستان قدس رضوی، 1382، صص120-123