آزادگى امام حسین علیه السلام
۱۹ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0 معارفاز بارزترين ويژگى هاى شخصيتى حسين بن على عليه السلام آزادگى و رادمردى است. حسين عليه السلام تن به ذلت نداد، زير بار ستم نرفت و در برابر زورمداران مردانه تا پاى جان ايستاد.
پس از روى كار آمدن يزيد احساس كرد كه ارزشهاى اسلامى و انسانى رو به نابودى است و دريافت كه هرگاه بوزينه باز و شرابخوار و هوسرانى چونان يزيد بر منبر اسلام بالا رود چراغ دين و ديندارى بى فروغ مى شود، از اين رو در نخستين واكنش نسبت به اعلام بيعت مردم با يزيد، با اشاره به همين نكته اساسى به مروان حكم فرمود:
هرگاه زمام امور جامعه اسلامى به دست كسى چون يزيد بيفتد، فاتحه اسلام را بايد خواند.
به برادرش محمّد حنفيّه نيز، كه وى را دعوت به مسالمت مى كرد، فرمود:
چنانچه در همه جهان هيچ پناهگاهى نيابد، باز هم زير بار بيعت با يزيد نخواهد رفت. «1»
حسين كه در خاندان وحى تربيت يافته بود، هرگز نمى توانست براى حفظ مصالح و منافع شخصى خود، شاهد پامال شدن هدفهاى رسالت باشد؛ چنان كه فرموده است:
ما خاندان پيامبر و كان رسالت و محل آمد و شد فرشتگانيم. خداوند با ما آغاز كرد و با ما به پايان برد. كسى چون من با يزيد، اين مرد فاسق و مى گسارى كه به ناحق خون مى ريزد، بيعت نمى كند. «2»
در جريان قيام و نهضت نيز شأن آزادمردى خويش را پاس مى داشت. هنگام حركت از مدينه به مكه به وى پيشنهاد شد كه او نيز مانند پسر زبير بيراهه را در پيش گيرد، ولى آن حضرت فرمود:
به خدا سوگند از اين راه بيرون نمى روم تا آنكه خداوند هر چه بخواهد مقدر سازد.
روزى هم كه حُرّ راه را بر او بست و گفت كه به خاطر خدا جانش را حفظ كند كه اگر بجنگند يكجا كشته مى شوند، فرمود:
آيا مرا از مرگ مى ترسانى؟ مى پندارى كه با كشتن من آسوده خاطر مى شويد؟ منطق من، منطق آن برادر اوسى است كه قصد يارى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را داشت ولى پسرعمويش او را از مرگ بيم مى داد و او در پاسخ گفت: من مى روم، زيرا تا هنگامى كه نيت جوانمرد حق باشد و در راه اسلام بجنگد، مرگ برايش ننگ نيست؛ من جان خويش را تقديم مى كنم و خواهان بقاى آن نيستم. تا آنكه دو سپاه كوچك و بزرگ به ميدان كارزار درآيند؛ اگر زنده بمانم پشيمان نيستم و اگر كشته شدم نكوهشم نكنند؛ مرد را پستى همين بس كه زنده باشد ولى فرمان زور ببرد!
دشمن سپاهى بزرگ داشت و گروه كوچك ياران حسين در برابر آنان اندك مىنمود، ولى فرزند على آن گروه انبوه را هماورد خويش نمى ديد، چرا كه مردمانى پست و فرومايه بودند و براى ارزشهاى والاى انسانى هيچگونه حرمتى قايل نبودند. اين بود كه با مشاهده رفتار ناجوانمردانه آنان برآشفت و فرمود:
«انْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ وَكُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ فَكُونُوا أَحْراراً فِى دُنْياكُمْ ...» «3»
اگر دين نداريد و از رستخيز نمى هراسيد در دنيايتان آزاده باشيد ...
( 1). اعيان الشيعه، ج 1، ص 588.
( 2). الملهوف، ص 98.
( 3). الملهوف على قتلى الطفوف، ص 171.
منبع: پژوهشى پيرامون شهداى كربلا، ص: 43