شرح مناجات شعبانیه (قسمت چهاردهم)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0
اِلهى وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمْرى فى شِرَّةِ السَّهْوِ عَنْكَ وَ اَبْلَیتُ شَبابى فى سُكْرَةِ التَّباعُدِمِنك اِلهى فَلَم اَستَیِقَظْ اَیّامَ اغْتِرارى بِكَ وَ رُكُونى اِلى سَبیلِ سَخَطِك. اِلهى وَاَنَا عَبدُكَ وَ ابْنُ عَبْدِكَ قائِمٌ بَیْنَ یَدَیْكَ، مُتَوَسِّلٌ بِكَرَمِكَ اِلَیكَ.
معبود من! پس بیدار نشدم روزگارى را كه مغرور كرمت بودم و به راه سخط وغضب مى رفتم معبود من! من بنده تو و فرزند بنده توام كه در پیشگاهت ایستاده ام و كرم و رحمت خودت را وسیله رهیابى به بارگاه تو قرار داده ام.
نكاتى از این فراز
1. خطر سهو و غفلت از خداوند؛
2. «مستى دورى» از خداوند؛
3. بیدار نشدن بنده، حتى در زمان سخط و غضب معبود؛
4. متوسل شدن به كرم خداوندى به همراه اظهار عبودیت.
«اِلهى وَ قَد اَفْنَیْتُ عُمرى فى شِرَّةِ السَّهوِ؛ خطر سهو و غفلت»
در این فراز از مناجات، به موضوع سهو و یا همان غفلت از یاد خداوند اشاره شدهاست. غفلت از یاد خدا، از صفات مذمومى است كه مىتواند انواع خطرات وسقوطها را به همراه داشته باشد.
مباش غَرّه و غافل چو میش سر در پیش كه در طبیعت این گرگ، گله بانى نیست
سعدى
قرآن كریم در مقام هشدار به خطر غفلت، آثار ویرانگر آن را تا آنجا مىداند كهسبب مىشود آدمى به مقامى پایینتر از مقام چهارپایان تنزل كرده در نتیجهگرفتار جهنم گردد: وَ لَقَدْ ذَرَأْنا لِجَهَنَّمَ كَثیرًا مِنَ الْجِنِّ وَ اْلإِنْسِ لَهُمْ قُلُوبٌ لا یَفْقَهُونَ بِها وَ لَهُمْ أَعْیُنٌ لایُبْصِرُونَ بِها وَ لَهُمْ آذانٌ لا یَسْمَعُونَ بِها أُولئِكَ كَاْلأَنْعامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولئِكَ هُمُالْغافِلُونَ. (اعراف: 179)
و به تحقیق بسیارى از جن و انس را به جهنم واگذار نمودیم، چه آنكه آنها،قلبهایىداشتند بى ادراك و دیدههایىداشتند بى نور بصیرت وگوشهایىداشتند كه شنواى حقیقت نبوده است. آنان چون چهارپایانند وبلكه گمراهتر از آنها و آنها كسانى هستند كه در غفلت به سر مىبرند.
چنانچه در پایان این آیه شریفه اشاره شد، «غفلت و سهو» به عنوان تنها صفتىمعرفى گردید كه تا این حد، انحطاط آدمى را به همراه خواهد داشت.
بكن سرمه غفلت از چشم پاك كه فردا شوى سرمه در چشم خاك
سعدى
همچنين در آیه دیگرى خطر سهو و غفلت چنين عنوان شده است. وَ لا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِكْرِنا وَ اتَّبَعَ هَواهُ وَ كانَ أَمْرُهُ فُرُطًا. (كهف: 28)
و از كسى كه قلبش را از یاد خود غافل ساختیم پیروى مكن كه از پى هواىنفس خود مىرود و در كارهایش اسراف مىورزد.
از اینكه خداوند در این آیه ابتدا موضوع غفلت را عنوان نمود و سپسموضوع پیروى از هواى نفس و اسراف را مطرح ساخت، مىتوان دریافت كهپیروى از هواهاى نفسانى و زیاده روى در زندگى نیز، ريشه در غفلت از یاد خدادارد. در نتیجه آنها كه همواره به یاد خدا مىباشند، نه از هواى نفس پیروىمىكنند و نه در زندگى خویش گرفتار اسراف مىگردند.
بیدار شو اى دیدهكه ایمن نتوان بود زین سیل دمادم كه در این منزل خواباست
حافظ
و به قول مولانا:
كاروان رفت و تو غافل خفتهاى در زیانى در زیانى در زیان
اين قسمت از سخن را با نقل چند روايت و ذكر حكایتى به پايان مىبريم:
فى حَدیثِ الْمِعْراجِ: یا اَحْمَدُ اِجْعَل هَمَّكَ هَمّاً واحِداً، فَاجْعَل لِسانِكَ لَساناًواحِداً، وَاجْعَلْ بَدَنَكَ حَیّاً، لا تَغْفُل عَنّى، مَنْ یَغْفُلْ عَنّى لا اُبالى بِاَىِّ وادٍ هَلَكَ.(89)
در حدیث معراج آمده است: اى احمد! اندیشه ات را واحد گردان و زبانترا یك زبان ساز و بدنت را زنده بدار و از من غافل مباش، كه هر كه از منغافل باشد، اهمیتى ندهم كه در كدام وادى هلاك شود.
على علیهالسلام فرمود: «فَیالَها حَسْرَةً عَلى كُلِّ ذى غَفْلَةٍ اَنْ یَكُونَ عُمرُهُ عَلَیهِ حُجَّةً، وَ اَنْ تُؤَدِّیهُ اَیّامُهُ اَلىالشَّقْوَة؛اى دریغا بر هر غافلى كهعمرش دلیلى بر ضداو باشد و روزهایش او را بهسوى بدبختىكشاند».(90)
و نیز: «وَیْلٌ لِمَن غَلَبَت عَلَیْهِ الْغَفْلَةُ فَنَسِىَ الرّحْلَةَ وَ لَمْ یَسْتَعِد؛ واى بر كسى كه غفلت او رافراگیرد و در نتیجه، سفر آخرت را فراموش كند و خود را براى آن آماده نسازد».(91)
و در حدیثى دیگر از آن حضرت، چنین نقل است كه: «مِنْ دَلائِلِ الدَّوْلَةِ قِلَّةُ الْغَفْلَةِ؛یكى از ریشههاى پیروزى و دست یابى به دولت، كمى غفلت مىباشد».(92)
دلا غافل ز سبحانى چه حاصل مطیع نفس و شیطانى چه حاصل
بود قدر تو افزون از ملایك تو قدر خود نمىدانى چه حاصل
باباطاهر
و اما حكایت:
شخصى به نام ابو اسامه نقل مىكند كه: زمانى در مسافرتم با امام صادق علیهالسلام همكجاوه بودیم. در اثناى راه، حضرت رو به من كرد و فرمود: قرآن به همراه دارى؟عرض كردم آرى. فرمود: بخوان.
قرآن را بازكردم و سورهاىخواندم: امام علیهالسلام متأثر شد و سپسفرمود: مواظبدلهایتان باشید كه غفلت آنها را فرا نگیرد و به یاد خدا باشید. زیرا گاهى در شبانه روز،ساعاتى است كه در دل، نه ایمان است و نه كفر، و اين دل در این هنگام مانند پارچهپوسيده و يا استخوانى در حال گرد شدن مىباشد. اى ابواسامه، گاهى كه به دلت مراجعهمىكنى مىبینى، نه درحالت خيراست و نه درحالت شر و معلوم نیست در كجا سيرمىكند.
گفتم: بسیارى از اوقات، دل من این گونه است و در غفلت به سر مىبرد، بلكهدیگران نیز چنینند. امام علیهالسلام فرمود: بله، همین طور است، ولى هرگاه دچار اینحالت شدید، سعى كنید، خدا را یاد نمایید، تا از خطر غفلت رها شوید.(93)
آن كس كه دل به دُنیىِ غدّار مىدهد ناپاك و سرد و واهى و غدّار مىشود
تیمار(94) كار خویش خور ار عاقلى كه دل تیمار چون نيابد، بیمار مىشود
كم خُسب زیر سایه غفلت كه ناگهانخورشید عمر بر سر دیوار مىشود
نجم الدین رازى
«وَ اَبْلَیْتُ شَبابى؛ مستى دورى از خدا»
در این فراز دورى از خداوند در ایام شباب و جوانى، به نوعى مستى، تعبیر شدهاست. گرچه در بدو امر، با شنیدن كلمه «مستى» اذهان، به طرف مستى حاصل از«شراب» سوق داده مىشود،ولى باید اذعان كرد كه به تأیید قرآن و اخبار،مستىهاى دیگرى نیز مىباشد كه به مراتب خطرناكتر از مستى شراب مىباشد.
به عنوان مثال على علیهالسلام مىفرماید: «سُكْرُ الْغَفْلَةِ وَ الْغُرورِ اَبْعَدُ اِفاقَةً مِنْ سُكْرِ الْخُمُور؛مستى غفلت و غرور، دیرتر از مستى انواع خمرها از سر مىپرد».(95)
و نیز فرمود: «اِسْتَعیذُوا بِاللّهِ مِنْ سَكْرَةِ الْغِنى، فَاِنَّ لَهُ سَكْرَةً بَعیدَةَ الاِفاقَةِ؛ از مستى ثروت بهخدا پناه برید، كه مستى آن به سختى از سر مىپرد».(96)
به هر حال آنچه روشن است، تنها شراب، موجب مستى نمىشود، بلكهبسیارى از صفات رذیله در آدمى، ایجاد مستى مىنماید.
على علیهالسلام مىفرماید: «اَلسُّكْرُ اَرْبَعُ سُكراتٍ: سُكْرُ الشَّراب، وَ سُكْرُ المالِ وَ سُكْرُ النِّومِ وَسُكْرُ الْمُلْكِ؛ مستى چهارگونه است: مستى شراب، مستى ثروت، مستى خواب و مستى حكومت».(97)
همچنین فرمود: «یَنْبَغى لِلْعاقِلِ اَنْ یَحْتَرِسَ مِنْ سُكْرِ الْمالِ وَ سُكْرِ الْقُدْرَةِ، وَ سُكْرِ الْعِلْمِ وَسُكْرِ الْمَدْحِ وَ سُكْرِ الشَّبابِ، فَاِنَّ لِكُلِّ ذلِكَ ریاحاً خَبیثَةً تَسْلُبُ الْعَقْلَ وَ تَسْتَخِفُّ الْوَقار؛ سزاواراست كه خردمند از مستى ثروت و مستى قدرت و مستى دانش و مستى ستایش و مستى جوانىپرهیز كند، زیرا هر يك از اين مستىها بادهاى پلیدى دارد كه عقل را مىربايد و وقار را از بينمىبرد».(98)
قرآن نیز درباره یكى از انواع مستى چنین مىفرماید: «لَعَمْرُكَ إِنَّهُمْ لَفی سَكْرَتِهِمْ یَعْمَهُونَ؛به جان تو سوگند كه اینها در مستى حاصل از شهوت و طغیان خود، سرگردانند». (حجر: 72)
حاصل سخن آنكه امام عليهالسلام در این فراز از مناجات، دورى و هجران از بارگاهخداوند را نوعى مستى تعبیر نمود كه مىتواند خطرات فراوانى را براى آدمى بههمراه داشته باشد.
پروردگارا! به حق دل آگاهان و هشیاران، سوگندت مىدهیم كه جان و قلب مارا از زنگار مستىها و بىخبرىها صیقلى ده و ما را لحظهاى از یادت غافل مفرما!
«اِلهى فَلَمْ اَسْتَیْقِظَ اَیامَ اغْتِرارى؛ شِكوه از خواب طولانى»
یك دم به خود آى و بین چه كسى به چه دل بستهاى به كه هم نفسى
زین خواب گران بردار سرى برگیر ز عالم اولین خبرى
شیخ بهایى
زرق و برقهاى فریبنده دنیا و وسوسههاى دل فریب نفسانى، مىتوانند آدمىرا تا آنجا در خوابى خوش و عمیق فرو برند كه حتى تكانهاى شدید حوادث ومصایب زندگى و بیمارىها و شدیدترین مواعظ نیز نتوانند او را از این خوابغفلت بیدار نمایند. به فرموده حضرت رسول صلىاللهعلیهوآله ، تنها، حادثه بزرگ مرگ، آنها رااز این خواب گران برخواهد انگیخت. چنانچه فرمود: «اَلنّاسُ نیامٌ فَاِذا ماتُوا انْتَبَهُوا؛مردم در خوابند، پس زمانى كه مردند، بیدار خواهند شد».(99)
آدمیزاده در مبادى حال پى نفس و هوا رود همه سال
غیر تن پرورى ندارد خوى سوى دانشورى نیارد روى
خواب غفلت گرفته چشم دلش نگذشته نظر ز آب و گلش
پى نبرده ز فرط نادانى جز به لذات جسم و جسمانى
سكناتش براى نفس،تمام خود نگیرد به غیر نفس آرام
هر چه با او همى كند شیطان نیست از وى مخالفت، امكان
اى به مهد بدن چو طفل صغیر مانده در دست خواب غفلت اسیر
پیش از آن كِت(100) اجل كند بیدار گر نمردى ز خواب سر بردار
جامى
«اِلهى وَ اَنا عَبْدُكَ وَ ابْنَ عَبْدِكَ؛ اظهار عبودیت و توسل به كرم خداوندى»
بالاترین افتخار براى آدمى آن است كه به مقام «عبودیت» در برابر معبودشبرسد، و «عبد» او باشد.
على علیهالسلام در این زمینه مىفرماید: اِلهى كَفى بى فَخْراً اَنْ تَكونَ لى رَبّاً وَ كَفى بى عِزّاً اَنْ اَكونَ لَكَ عَبْداً اَنْتَ كَمااُحِبُّ فَاجْعَلْنى كَما تُحِبُّ.(101)
پروردگارا همین افتخار، مرا بس كه تو پروردگار من باشى و همین عزت مرابس كه من عبد و بنده تو باشم، تو همان گونهاى كه من مىپسندم، مرا نیز آنگونه قرار ده كه تو مىپسندى.
عاشقان كشته سوداى تو اند داغ بر دل به تمناى تواند
رسته از خود ز پرستندگیت خواجگى یافته از بندگیت
جامى
همچنین امام صادق علیهالسلام در مقام بیان بركات «عبودیت» و چگونگى تحقق عبودیت مىفرماید:
اَلْعُبُودِیَّةُ جَوهَرَةٌ كَنْهُها الرُّبوبیَّةُ... وَ تَفْسیرُ الْعُبُودِیَّةُ بَذْلُ الْكُلِّ، وَ سَبَبُ ذلِكَ مَنْعُالنَّفْسِ عَمّا تَهْوى، وَ حَمَلُها عَلى ما تَكْرَهُ، وَ مِفْتاحُ ذلِكَ تَرْكُ الرّاحَةِ وَ حُبُّالْعُزْلَةِ وَ طَریقُهُ الافتِقارِ اِلَى اللّهِ تَعالى.
عبودیت و بندگى خداوند، گوهرى است كه حقیقت آن، رسیدن به ربوبیت وشبیه پروردگار شدن است... عبودیت عبارت از بخشیدن همه چیز یا گذشتناز همه چیز ـ در راه خدا ـ مىباشد و این صفت هنگامى براى انسان تحقق پیدامىكند كه نفس خود را از هوى و هوس باز دارد و نفس را با انجام كارهایىوادار بكند كه اكراه دارد ـ مثل عبادت خداوند، انفاق، ایثار و مانند آنها ـ ؛كلید تسلط بر نفس این است كه راحتى و آرامش را از خود بگیرد و در راهخداوند جهاد و كوشش كند و گوشه نشینى اختیار كند ـ در ظاهر و بر حسبوظیفه در میان مردم باشد. اما در باطن و قلب خویش همواره با خدا باشد ـ وبالاخره اینكه در پیشگاه خداوند خویش اظهار فقر و تهى دستى نمایند.
بنده او شو كه به یك التفات سلطنت هر دو جهانت دهد
متوسل شدن به كرم خداوند نیز خود از ابزار استجابت دعا مىباشد، زیرا هيچخواهندهاى، به تعبیر «سعدى» از این در «بى مقصود» و بدون برآورده شدنحوایج، برنخواهد گشت.
كرمش نامتناهى نعمش بى پایان هیچ خواهنده از این در نرود بى مقصود
سعدى
پی نوشت:
89. بحارالانوار، ج 77، ص 29.
90. نهج البلاغه، خطبه 64.
91. غرر الحكم و درر الكلم، ج 6، ص 226.
92. همان، ص 39.
93. روضه كافى، ص 167 و 168. به نقل از سراى دیگر، ص 35، شهيد آيت اللّه سید عبدالحسین دستغیب.
94. مراقبت و غمخوارى.
95. غررالحكم و درر الكلم، ج 2، ص 262.
96. همان، ج 4، ص 155.
97. بحارالانوار، ج 10، ص 114.
98. غرر الحكم و درر الكلم، ج 6، ص 444.
99. عبدالرحمن جامى، مثنوى هفت اورنگ، ص 196.
100. كه تو را.
101. بحارالانوار، ج 74، ص 400.
منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری