شرح مناجات شعبانیه (قسمت هفدهم)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0
اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَنْ نادَیتَهُ فَاَجابَكَ وَ اسْتَعْمَلتَهُ بِمَعُونَتِكَ فَاَطاعَكَ یا قَریباً لایَبعُدُ عَنِ الْمُغْتَرِّ بِهِ وَ یا جَواداً لایَبْخَلُ عَمَّنْ رَجا ثَوابَه، اِلهى هَبْ لى قَلْبًا یُدْنیهِ مِنكَ شَوقُهُ وَ لِسانًا یُرفَعُ اِلَیكَ صِدقُهُ وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنكَ حَقُّهُ.
معبود من! نظرى به من فرما، مانند نظر كردنت به كسى كه چون ندایشان مىكنى، اجابتت مىكنند، و به كمك و يارى تو اطاعتت مىكنند اى نزديكى كه از آنكه فريفته ات شده است دور نمىباشى و اى بخشنده اى كه در حق آنكه به اجر و پاداشت امید بست، بخل نمىورزى معبود من! قلبى عطایم فرما كه شوقش او را به تو نزدیك سازد و زبانى كه صدق او به سویت بالا آید ونظرى كه حقش موجب قرب درگاهت شود.
نكاتى از این فراز
1. تقاضاى توفیق در اجابت دعوت خداوند؛
2. استعانت از حق تعالى در اطاعت او ؛
3. نزدیكى خداوند به بندگان شیفتهاش ؛
4. ضایع نكردن اجر و پاداش سعى كنندگان ؛
5. درخواست شوق از خداوند؛
6 . از خداوند زبانى راستگو مسئلت نمودن؛
7. درخواست تقرب به سبب نظرى شایسته و نیكو.
«اِلهى اُنْظُر اِلَىَّ نَظَرَ مَن؛ تقاضاى توفیق در اجابت نداهاى خداوند»
خداوند بندگانى دارد كه همواره چشم بر اشارهاى و ندایى از ناحیه حضرت دوستدارند، تا در پى آن به سر بدوند و اجابتش نمایند. زمزمه همیشگى شان این است كه:
«از تو به یك اشاره از ما به سر دویدن»
بدیهى است اجابت ندا و دعوت حضرت دوست، چیزى جز، حیات ابدىبراى اجابت كننده به همراه نخواهد داشت. چنانچه قرآن كریم مىفرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ. (انفال: 24)
اى اهل ایمان، چون خدا و رسول، شما را مىخوانند و دعوت مىكنند،اجابت كنید تا به حیات ابد برسید.
عشق گسترده است خوانى بهر خاصان خدا مىزند هر دم صلایى(116): سارِعُوا نَحْوَ اللِّقا(117)
آید از غیب این ندا هر دم به روح خاكیان سوى بزم عشق آید هر كه مىجوید خدا
هر كه نوشد جرعهاى زان، زنده گردد جاودان هر كه گردد مست از آن یابد بقا اندر فنا
فیض كاشانى
«وَاسْتَعْمَلْتَهُ بِمَعُونَتِكَ؛ استعانت از خدا»
بدون دستگیرى و استعانت خداوند، هیچ كارى ممكن نمىباشد. ما در شبانهروز، حداقل ده بار در نمازهاى یومیه از پروردگارمان، كمك و یارى طلبیده وعرض مىكنیم: «... وَ إِیّاكَ نَسْتَعینُ؛ تنها از تو مدد و یارى مىجوییم». اطاعت از خداوندنیز بى استعانت حق ناممكن است؛ و همين دغدغه خاطر سبب شده است تامناجات كننده در این فراز از دعا، در عبادت و اطاعت پروردگارش، از ذاتمقدسش طلب دستگیرى و امداد نماید.
تو دستگیر شو اى خضر پى خجسته كه من پیاده مىروم و همرهان سوارانند
حافظ
«یا قَریباً لا یَبْعُدُ؛نزدیكى خداوند به دوستداران خود»
آنكه شیفته و شیداى پروردگارش مىشود، او را به خود نزدیك مىبیند ومىتواند او را احساس نماید، در نتیجه، شیفتگى خود را حاصل تخیل وخیالورزى نمىداند، بلكه حقیقت و جمال بىزوالى را درك و حس نموده و دربرابرش ابراز شیدایى مىنماید.
خیال روى تو در هر طریق، همره ماست نسیم موى تو پیوند جان آگه ماست
به صورت از نظر ما اگر چه محجوب است همیشه در نظر خاطر مرفه ماست
خداوند در میان جان عاشق حضور دارد و نیازى به گرد جهان گشتن براىدیدارش نمىباشد:
دل من نشان كویت ز جهان بجست عمرى كه خبر نبود دل را كه تو در میان جانى
عطار
«یا جَوادا لا یَبْخُل عَمَّن؛ امید ثواب و پاداش از خدا»
پروردگار، درياى بىپايان جود و سخاوت است و آنانى را كه به امید دريافتثواب و پاداشش كارى انجام مىدهند، بى نصیب نمىگذارد، حتى آنان كه براىدنیا سعى مىنمایند از دریافت موهبت دنیوى خداوند بى بهره نمىگردند.
براى اثبات این سخن و مدعا، از آیات قرآنى ذیل مدد مىجوییم: وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ الدُّنْیا نُوءْتِهِ مِنْها وَ مَنْ یُرِدْ ثَوابَ اْلآخِرَةِ نُوءْتِهِ مِنْها وَ سَنَجْزِیالشّاكِرینَ. (آل عمران: 145)
آنكه به دنبال ثواب و نعمت دنیوى باشد، او را عطا خواهیم كرد و آنكه ثوابآخرت را مىطلبد، او را نیز برخوردار خواهیم نمود و به زودى پاداششاكرین را خواهیم داد.
در سوره نساء آیه 134 نیز مىفرماید: «مَنْ كانَ یُریدُ ثَوابَ الدُّنْیا فَعِنْدَ اللّهِ ثَوابُ الدُّنْیاوَ اْلآخِرَةِ وَ كانَ اللّهُ سَمیعًا بَصیرًا؛ هر كه ثواب و نعمت دنیا را طالب است ـ بداند كه ـ پس نزدخداوند، ثواب دنیا و آخرت موجود است و خداوند، شنوا و بیناست».
پس خداوند اجر و پاداش كسى را ضایع نمىفرماید، ولى این نكته را نیز تذكرداده كه ثواب و اجر اخروى بهتر از پاداش دنیوى است:
وَ كَذلِكَ مَكَّنّا لِیُوسُفَ فِی اْلأَرْضِ یَتَبَوَّأُ مِنْها حَیْثُ یَشاءُ نُصیبُ بِرَحْمَتِنا مَنْ نَشاءُوَ لا نُضیعُ أَجْرَ الْمُحْسِنینَ وَ َلأَجْرُ اْلآخِرَةِ خَیْرٌ لِلَّذینَ آمَنُوا وَ كانُوا یَتَّقُونَ.(یوسف: 56 و 57)
و این چنین بود كه یوسف را در زمین، متمكن ساختیم كه هر جا خواهد،فرمانروایى كند. هر كه را بخواهیم، رحمت خود را نصیب او سازیم و ما اجردنیوى نیكوكاران را ضایع نمىسازیم. و اما اجر اخروى و ثواب آخرت، براىمؤمنین و متقین، بهتر و نیكوتر است.
حاصل سخن آنكه، كسى كه به امید دريافت ثواب چه در امر دنيا و چه در امرآخرت به خدا امید مىبندد و دستهاى خویش را به طرفش دراز مىكند، نهناامید برخواهد گشت و نه تهى دست.
برآمد تهى دستهاى نیاز ز رحمت نگردد تهیدست باز
مپندار از آن در كه هرگز نبست كه نومید گردد، برآورده دست
سعدى
«اِلهى هَبْ لى قَلْباً یُدْنیهَ مِنْكَ شَوْقَه؛ مركب راهوار شوق»
در تاج خسروان به حقارت نظر كنم تا شوق روى توست مها طوق گردنم
مولانا
مركبهایى كه آدمى را به مقام قرب و دیدار خداوند مىرسانند، فراوانند،همانند: مركب علم، مركب عبادت، مركب اشك و مركب شوق و مانند آنها. ولىاینان در ایفاى نقش، یكسان نمىباشند در این میان، تنها اندكى از آنها، نقشاعجابآور و تأثیر بسیار سریع در سیر دادن آدمى به طرف معبودش دارند كه ازجمله آنها «مركب راهوار شوق» مىباشد.
دست در زن به شوق دوست كه اوست بهر معراج اهل عشق بُراق(118)
چون به درگاه یار یابى بارپس تو بینى به دیده عشاق
كه جهان مظهرست و ظاهر، دوست همه عالم پر از تجلى اوست
كمال الدین حسین خوارزمى
یحیى بن معاذ گوید: «علامت شوق، آن است كه جوارح، از شهواتبازدارى».(119) و جنید گوید: «از سرّى شنیدم كه گفت: شوق برترین مقام عارف بُوَد».
ز شوقت آمدم در عالم خاك ز شوقت مىروم تا عالم پاك
ز شوقت در كفن خفتم به نازم ز شوقت در قیامت سرفرازم
اگر هر ذره من گوش گردد زشوق نام تو مدهوش گردد
عطار
و نیز در معناى شوق گفته شده است كه: «شوق مركبى است كه قاصدان كعبهمراد را به مقصود مىرساند و دوام آن با دوام محبت پیوسته است. ذوالنُّون گوید:شوق برترین درجات و عالىترین مقامات است».(120)
موهبت شوق، از جمله مواهبى است كه على علیهالسلام در دعاى كمیل ازپروردگارش مسئلت نموده است: «وَ اشْتاقَ اَلى قُرْبِكَ فى الْمُشتاقین؛ پروردگارا! آنگونهام قرار ده كه با شوق و به همراه مشتاقانت به مقام قرب حضرتت بشتابم».
و در مناجات دوازدهم از مناجاتهاى خمسة عشر نیز مىخوانیم: «اَلهىفَاجْعَلْنا مِنَ الَّذینَ تَرَسَّخَتْ اَشْجارُ الشَّوقِ اِلَیْكَ فِى حَدائِقِ صُدورِهِم؛ پروردگارا! ما را از آنانىقرار ده كه نهالهاى شوق لقایت در باغ دل هایشان سبز و خرم گشته است».
شعیب علیهالسلام چندان گریست كه نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد. دیگرباره بگریست چندان كه نابینا شد، خداى تعالى چشم وى باز داد، دگر بار گریست،تا نابینا شد.
خداى تعالى وحى فرستاد و گفت: اگر اين گريستن از امید بهشت است، منبهشت را بر تو مباح كردم و اگر از بیم دوزخ است، تو را ایمن كردم. گفت: یا رب!از شوق توست. فرمود: از بهر این شوق تو بود كه پیغامبر و كلیم خویش، موسىرا ده سال خادم تو كردم.(121)
بازار شوق گرم شد آن سرو قد كجاست تا جان خود بر آتش رویش كنم سِپَند
حافظ
خداى من! اگر چه مىدانم كه گوهر شوق، در خور هر صدفى نمىباشد، و درهر جانى جاى نخواهد گرفت، ولى در اینكه این مروارید به كدام صدف تعلقگیرد، تنها ذرهاى از توجه و عنایت تو شرط است، پروردگارا! زمان مناجات استو خوشدلى ؛ و به گفته حافظ:
زمان خوشدلى دریاب و دُر یاب كه دائم در صدف گوهر نباشد
حافظ
ما بندگانى هستیم، محتاج به رحمت و سر تا پا فقر و نیاز، و چه ثروتى بالاتر ازشوق به جمالت؟ این موهبت را از ما دریغ مدار!
چو غنچه با لب خندان به یاد مجلس شاه پیاله گیرم و از شوق جامه پاره كنم
حافظ
پروردگارا! كدام بنده توست كه این سخن تو را استماع نماید و پس از آنشرمنده نگردد و آتش شوق تو در دلش شعله ور نگردد؟ «یا داود! اگر بدانند آنگروه كه از من برگشتهاند چگونه منتظر ایشانم در اینكه چگونه، رفق و مدارایم،شاملشان است، همه از شوق بمیرندى و اندامهاى ایشان از دوستى من پاره پارهگردیدى. یا داود! این ارادت و شوق من است نسبت به آن كسى كه از من برگشتهباشد. اما آنكه مرا جوید و مرا خواهد، شوق و ارادتم به او چون خواهد بود؟!».(122)
سخنى از غزالى درباره شوق
غزالى در كتاب «كیمیاى سعادت» در مقام بیان فضیلت و اهمیت شوق چنین مىگوید:
«بدانكه هر كه محبت، انكار كرد، شوق نیز انكار كرد، در دعاى رسول صلىاللهعلیهوآله است: «اَسْئَلُكَ الشَّوْقَ اِلى لِقائِكَ وَ لَذَّةَ النَّظَرِ اِلى وَجْهِكَ الْكَریم؛ مسئلت مىكنم از تو، شوقدیدارت را و لذت نظر به روى كریمت را.» و گفت: خداى تعالى گوید: «طالَ شَوْقَ الابْرارِاِلى لِقائى وَ اِنّى اِلى لِقائِهِم لاشَدُّ شَوْقاً؛ شوق نیكان به دیدارم طول كشید و به درستى كه من بهایشان مشتاق ترم از ایشان نسبت به من».
... همه محبان حق تعالى در این جهان و در آن جهان، میان انس و شوقمىگردند. خداى تعالى گفت: «یا داود!اهل زمین را خبر ده از من كه دوست آنم كهمرا دوست دارد و همنشین آنم كه با من به خلوت بنشیند، و مونس آنم كه به یاد منانس گیرد و رفیق آنم كه با من رفیق باشد و فرمان بردار آنم كه مرا فرمان برد، و هیچبندهاى مرا دوست ندارد مگر آنكه او را دوست مىدارم و بر دیگران مقدمش مىدارم.
اى اهل زمین، روى به صحبت و مجالست من آورید و به من انس گیرید تا منبه شما انس گیرم، كه من طینت دوستان خویش را از طینت ابراهیم، دوست خودآفریدم و موسى همراز من و محمد برگزیده من. و اما دل مشتاقان خویش از نورخود آفریدم و به جلال خود پروردم. و به بعضى انبیا وحى آمد كه:
«مرا بندگانند كه مرا دوست دارند و من ایشان را دوست دارم و آرزومند منندو من آرزومند ایشان، مرا یاد كنند و من ایشان را یاد كنم، نظر ایشان به من است ونظر من به ایشان، اگر شما نیز راه ایشان گیرید، شما را دوست گیرم».(123)
به خاك حافظ اگر یار بگذرد چو باد ز شوق در آن تنگنا كفن بدرم
« ... وَ لِساناً یُرْفَعُ اِلَیْكَ صَدْقُهُ؛ زبانى راستگو عطایم كن»
طاعت آن نیست كه بر خاك نهى پيشانى صدق پيش آر كه اخلاص به پيشانى نیست
یك نصیحت ز سر صدق، جهانى ارزد مشنو ار در سخنم فايده دوجْهانى نیست
سعدى
مناسب است سخن آغازین درباره اهمیت صدق و راستگویى، دعایى درهمین زمینه باشد كه قرآن كریم به ما تعلیم داده است: قُلْ رَبِّ أَدْخِلْنی مُدْخَلَ صِدْقٍ وَ أَخْرِجْنی مُخْرَجَ صِدْقٍ وَ اجْعَلْ لی مِنْ لَدُنْكَسُلْطانًا نَصیرًا. (اسرا: 80)
بگو اى رسول! پروردگارا مرا در هر كارى با صداقت وارد كن و با صداقتخارج فرما، و براى من از جانب خودت، بصیرت و یاورى برایم قرار ده.
راستگویى و صداقت در بیان، از نیكوترین صفات ـ و چنانچه اشاره خواهد شد ـیكى از صفات لازم پیامبرى است كه در هر كس محقق شود، در واقع، دریچهاى ازنبوت به رویش گشوده شده است. راستگو بودن از خصال پسندیدهاى است كه عقل ووجدان نیز در كنار شرع، به نیكویى آن حكم مىكند، همان گونه كه اگر شرعى هم در كارنبود، عقل و وجدان به تنهایى به زشتى دورویى و دروغ، اذعان مىنمودند.
نبى اكرم صلىاللهعلیهوآله آن گاه كه در مقام نقل كرامت و ذكر ستایش از صحابى پاكباختهخویش، ابوذر غفارى قرار مىگیرد، این گونه او را مىستايد:
«آسمان، سایه نینداخته است و زمین در برنگرفته است كسى را كه راستگوتراز اباذر باشد».(124)
نخستین وصف خوبان راستگویى است نكو بشنو كه این وصف نكویى است
كسى را كاین نكویى در زبان است ز هر نیكویى اندر وى نشان است
دلى كز عشق، روشن آفتاب است فروغش بر زبان، صدق و صواب است
هر آن نقشى درون دل نهان است بر آن آیینه روشن زبان است
همان پاكیزگان، كز صفحه دل به غیر از نقش حق، كردند باطل
سخن از حسن آن رخسار گویند از آن صدق است، هر گفتار گویند
حكیم الهى قمشهاى
كاشانى گوید: «مراد از صدق، فضیلتى است راسخ در نَفْس آدمى كه در اثر آن، ظاهر و باطنآدمى با هم مطابق شده و اقوالش موافق نیات او و افعالش مطابق احوال او خواهدگشت. و آن چنان كه مىنماید، در واقع نیز همان گونه خواهد بود».(125)
درباره صداقت و راستگویى در قرآن و حدیث،بسیار تأكید شده است كه دراینجا به برخى از این آیات و روایات اشاره خواهیم كرد:
«یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللّه وَ كُونُوا مَعَ الصّادِقینَ؛ اى كسانى كه ایمان آوردید، تقوى پیشهكنید و با راستگویان باشید». (توبه: 119)
قالَ اللّهُ هذا یَوْمُ یَنْفَعُ الصّادِقینَ صِدْقُهُمْ لَهُمْ جَنّاتٌ تَجْری مِنْ تَحْتِهَا اْلأَنْهارُخالِدینَ فیها أَبَدًا رَضِیَ اللّهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ ذلِكَ الْفَوْزُ الْعَظیمُ. (مائده: 119)
خداوند فرمود: امروز ـ روز قیامت ـ روزى است كه صداقت راستگویان بهكارشان آمد، و به حالشان نافع خواهد بود. آنها از بهشتى برخوردار خواهندشد كه از زیر درختانش، نهرها جارى است و براى ابد در آن خواهند ماند.هم خدا از آنها راضى مىباشد و هم آنها از خدایشان راضیند. این است همانرستگارى بزرگ.
وَ بَشِّرِ الَّذینَ آمَنُوا أَنَّ لَهُمْ قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَ رَبِّهِمْ. (یونس: 2)
و بشارت ده مؤمنان را به اینكه براى آنان نزد پروردگارشان قدم صادقانه ثبتشده است.
تو لحد خویش را پر كن از زر صدق پر مكنش از مس شهوت و حرص و حسد
مولانا
امام صادق علیهالسلام مىفرماید: «اِنَّ اللّه عَزَّوَجَلّ لَمْ یَبْعَثُ نَبِیّاً اِلا بِصِدْقِ الْحَدیثِ وَ اَداءِ الاَمانَةِاِلَى الْبِرِّ وَ الْفاجِرِ؛ به درستى كه خداى عزوجل هیچ پیامبرى را مبعوث نفرمود، مگر آنكه بایدداراى صداقت درگفتار بوده و اهل اداى امانت به صاحبش باشند، چه اینكه صاحبش نیكوكارباشد، و چه بدكار باشد».(126)
و باز فرمود: «لا تَنْظُرُوا اِلى طُولِ رُكُوعِ الرَّجُلِ وَ سُجُودِهِ، فَاِنَّ ذلِكَ شَىْءٌ قَدْ اِعتادَه، فَلَوْتَرَكَهُ اِسْتَوْحَشَ لِذلِكَ وَ لكِن اُنْظُرُوا اِلى صِدْقِ حَدیثِهِ وَ اَداءِ اَمانَتِهِ؛ نگاه به ركوع و سجود طولانىشخص نكنید؛ زیرا چه بسا اين كار برايش عادت شده باشد كه اگر ترك كند به وحشت مىافتد،بلكه نگاه كنید به راستگویى و امانتدارى او».(127)
حكایتى كوتاه
امام صادق علیهالسلام فرمود: همانا، اسماعیل ـ كه در قرآن به عنوان یكى ازنیكان معرفىشده ـ «صادق الوعد» ـ یعنى راستگو در انجام وعده ـ نامیده شد، با مردى در جایىوعده گذاشت، و به خاطر انجام وعدهاش به مدت یك سال در آن مكان، رفت وبرگشت، تا پس از یك سال، بالاخره با آن مرد ملاقات نمود و به او گفت: هموارهدر این یك سال در انتظار تو بودم كه به وعدهام عمل نمایم. و به همین سبب،خداى عزوجل او را صادق الوعد نامید.(128)
مرد باید كه راستگو باشد ور ببارد بلا بر او چو تگرگ
نام مردى بر او دروغ بود كش نباشد به راست گفتن برگ
راستى را تو اعتدالى دان كه ازو شاخ خشك گیرد برگ
سخن راست گو، مترس كه راست نبرد روزى و نیارد برگ
جمال الدین اصفهانى
از فراز مذكور در مناجات كه مسئلت مىكند: «زبانى عطايم فرما كه صدق آنبه طرف تو بالا آيد» این گونه استفاده مىشود كه صدق با پروردگار عالم سنخيتو مشابهتى تام دارد، زیرادر اين فراز اشاره شده است كه صدق به طرف حق تعالىصعود مىكند و اين نیست مگر به سبب جايگاه رفيع صداقت و هم نشينى او باخداوند، كه به حكم: «نوریان مر نوریان را جاذبند».(129) آنكه نور است، جذبمىكند هر آنچه را كه از جنس نور است. این فراز از مناجات خود از مصادیق آیهكریمه ذیل است كه مىفرماید:
إِلَیْهِ یَصْعَدُ الْكَلِمُ الطَّیِّبُ وَ الْعَمَلُ الصّالِحُ یَرْفَعُهُ. (فاطر: 10)
به سوى او كلام پاكیزه و نیكو بالا مىرود، و عمل صالح و نیكو، آن را مرتفعمىگرداند.
از خصالى كه در كرام(130) بود هيچ بهتر ز راستگويى نیست
وز فعالى كه با لئام(131) بود بَتَر از كذب و از دورويى نیست
حسین بن اسعد دهستانى
«وَ نَظَراً یُقَرِّبُهُ مِنْكَ حَقُّهُ؛ نگاهى شایسته به خداوند و تقرب جستن به او»
بسیارى از نگاههاى ما به پروردگارمان، هرگز شايسته مقامش نیست و دورىمانرا از حضرتش سبب خواهد شد. قضاوتهاى عجولانهمان، نگاه مشكوكمان درانجام وعدههایش، نگاه بد بینى نسبت به مهر و رحمت فراگیرش، نگاه مأیوسانهمان به حصول امداد و فرج بهنگام حضرتش در سختىها و شداید و مانند آنها،همه و همه نظرهاى ناشایست ما به مقام پروردگاریش مىباشد. اما آنچه كه نظرشایسته و به تعبیر این بخش از مناجات «حق نظر» به مقام كبریایىاش استقضاوتى صحیح و نیكو نسبت به همه افعال او و اعتمادى كامل به انجام وعدههاىاو، و یقینى نیكو به امدادهاى غیبى به موقع حضرتش و دهها نمونه از این دستمىباشد، كه چنین نگاهى قرب آدمى را، به مقام خداوندش سبب خواهد شد.
پروردگارا! آن نگاه، عطایمان فرما كه شایسته مقام ربوبى بى زوال توست، وبهره ما را از چنین نگاهى، تقرب به آستانت قرار ده!
پی نوشت ها:
116. ندا.
117. سرعت بگیرد به سوى دیدار.
118. مركب.
119. رساله قشیریه، صص 567 و 576 و 580.
120. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 291.
121. رساله قشیریه، ص 582.
122. همان، ص 581.
123. امام محمد غزالى، كیمیاى سعادت، ج 2، صص 982 ـ 984.
124. شیخ عباس قمى، منتهى الآمال، ص 167.
125. سید جعفر سجادى، فرهنگ لغات و اصطلاحات و تعبیرات عرفانى، ص 302.
126. سفینة البحار، ج 3، ص 49 (ماده صدق).
127. همان، صص 49 و 50.
128. اصول كافى، ج 3، ص 164.
129. نوریان مر نوریان را جاذبند ناریان مر ناریان را طالبند (مولانا)
130. انسانهاى كریم.
131. انسانهاى پست.
منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری