شرح مناجات شعبانیه (قسمت بیست و چهارم)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0
اِلهى وَ اجْعَلْنى مِمَّنْ نادَیَتَهُ فَاَجابَكَ وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ لِجَلالِكَ فَناجَیْتَهُ سِرّا وَعَمِلَ لَكَ جَهْرا.
معبودِ من! مرا در ردیف آنانى قرار ده كه چون صدایشان كردى، به تو جوابدهند و لبیك گویند و چون اندك نظرى به آنان افكندى، مدهوش گردند،پس تو با آنها پنهانى، راز گفتى و او در آشكار، برایت مخلصانه عمل نمود.
نكاتى از این فراز
1. شوق استجابت دعوت خداوند؛
2. اشتیاق در برابر تجلى و توجه خدا؛
3. نجواى سرى معشوق با بنده خویش.
«اِلهى واجعَلْنى مِمَّنْ نادَیْتَهُ؛ تمناى اجابت نداى خداوند»
آن را كه جرعهاى از حقیقت نوشانیدند و جانش را به نور هدایت منور ساختند، بااندك تأملى درمىیابد كه رشد واقعى و تكامل او در اجابت امر و نهى پروردگار ونداى خداوندى نهفته است؛ چنانچه خداوند در قرآن كریم مىفرماید:
«فَلْیَسْتَجیبُوا لی وَ لْیُوءْمِنُوا بی لَعَلَّهُمْ یَرْشُدُونَ؛ پس دعوت مرا اجابت كنند و به من ایمانآورند، باشد كه رشد نموده و به سعادت راه یابند». (بقره: 186)
و نیز در مىيابد كه حيات واقعى او در گرو اجابت خواسته خداوند مىباشد،همانگونه كه قرآن مجید مىفرماید:
«یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذا دَعاكُمْ لِما یُحْییكُمْ؛ اى كسانى كه ایمانآوردهاید، دعوت خدا و رسول را اجابت كنید، تا به حیات و زندگىِ «واقعى» راه یابید».(انفال: 24)
آب حیات منست، خاك سر كوى دوست گر دو جهان خرمیست، ما و غم روى دوست
داروى مشتاق چیست، زهر ز دست نگار مرهم عشاق چیست، زخم ز بازوى دوست
سعدى
پروردگارا! هر آنچه از ما مىخواهى و ما را بدان امر مىكنى، هم باعث رشدماست و هم موجب حیات واقعى ما؛ ما را در پیشگاهت، «جان و دل بر كف» و«چشم و گوش بر فرمان» قرار بده!
بندگانیم جان و دل بر كف چشم بر حكم و گوش بر فرمان
گر دل صلح دارى اینك دل ور سر جنگ دارى اینك جان
هاتف اصفهانى
«وَ لا حَظْتَهُ فَصَعِقَ؛ مدهوش جمال خداوندى»
آنگاه كه پروردگار، در دل بندگان خاصش تجلى مىكند، چون آینه دلشان، صافو بىغبار بوده و جلوه محبوب را در خود متجلى مىسازد، شدت التذاذ ازچشیدن چنین حلاوتى، آنان را مدهوش كرده و لذت حظ روحانى را به كامشانمىنشاند.
به كنجِ خلوت پاكان و پارسایان آى نظاره كن كه چه مستى كنند و مدهوشى
سعدى
و به تعبیر حافظ شیرازى:
در ازل دادهست ما را ساقىِ لعل لبت جرعه جامى كه من مدهوش آن جامم هنوز
آنچه در این فراز از مناجات، از پروردگار مسئلت شده است، اوجِ التذاذ ازدیدار جمال معبود مىباشد كه مدهوشى را در پى خواهد داشت، آن مدهوشى كهبنده را از بار ملالتآور جسم خاكى و خودخواهىهاى كسالت بار نفسانى، رهاخواهد ساخت.
آنان كه ز جام عشق مدهوش شدند از خاطر خویشتن فراموش شدند
از بهر شنیدن، همه تن گوش شدند بستند لب از حدیث و خاموش شدند
نشاط اصفهانى
«... فَناجَیْتَهُ سِرّا وَ عَمِلَ لَكَ جَهْرا؛ نجواى سرى خدا با بنده»
مقصود از اینكه خداوند با بندهاش در سرّ، نجوا كرده و رازگویى مىنماید، همانالهامىهایى است كه بر قلبش مىنماید و تجلیاتى است كه بر جانش مىنشاند.چنین بندهاى كه در باطن، خدایش با او به نجوا مىنشیند، نتیجهاش آن خواهد بودكه آن بنده، در آشكار و نهان، تنها براى معبود قدم بر مىدارد و همواره او را مدنظر خویش دارد.
براى توضيح بيشتر درباره این عبارت یعنى مناجات سرى و تجليات پنهانىاز طرف خداوند، و آنگاه براى او عمل نمودن و او را در نظر داشتن از طرف بنده،این غزل دلنشین و لطیف حافظ شیرازى را نقل مىكنیم:
دوش وقت سحر از غصه نجاتم دادند و اندر آن ظلمت شب آب حیاتم دادند
بى خود از شعشعه پرتو ذاتم كردند باده از جام تجلى صفاتم دادند
چه مبارك سحرى بود و چه فرخنده شبى آن شب قدر كه این تازه براتم دادند
بعد از این روى من و آينه وصف جمال كه در آنجا خبر از جلوه ذاتم دادند
من اگر كامروا گشتم و خوشدل چه عجب مستحق بودم و اینها به زكاتم دادند
هاتف آن روز به من مژده این دولت داد كه بدان جور و جفا صبر و ثَباتم دادند
این همه شهد و شكر كز سخنم مىریزد اجر صبرى است كز آن شاخ نباتم دادند
منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری