شرح مناجات شعبانیه (قسمت بیست و نهم)
۲۷ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0
اِلهى فَلَكَ اَسْئَلُ وَ اِلَیْكَ اَبْتَهِلُ وَ اَرْغَبُ وَ اَسْئَلُكَ اَنْ تُصَلِّىَ عَلى مُحَمَّدٍ وَ آلِمُحَمَّدٍ وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِكْرَكَ وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَكَ وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُكْرِكَ وَلا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِكَ.
معبود من! فقط از تو مسئلت مىنمایم و تنها به سوىِ تو، ابتهال و زارى واشتیاق دارم، و از تو مىخواهم كه صلوات و درود بر محمد و آلش فرستى ومرا از آنانى قرار دهى كه همواره به یادِ تواند، و هرگز با تو پیمانشكنى نكنندو از شكر و سپاست لحظهاى غفلت نمىورزند و هیچگاه فرمانت را سبكنمىشمرند.
دوام ذكر، وفاى به عهد، عدم غفلت از شكر پروردگار عالم و عدم سبك انگاشتن امرخداوند كه در این فراز از مناجات ذكر گرديد از موارد مورد بحث در اين قسمت مىباشد.
«وَ اَنْ تَجْعَلَنى مِمَّنْ یُدیمُ ذِكْرَكَ؛ تقاضاى توفیق در ذكر دائم»
آنچه در این عبارت از مناجات، از خداوند مسئلت شده است، توفیق در دوام ذكر استنه اصل ذكر. یعنى از خداوند تقاضا شده است ذكر او را گاهگاه قرار ندهد، بلكه هموارهبه یاد پروردگار باشد، كه این امر، سختتر و مشكلتر از توفیق در اصل ذكر مىباشد،زیرا بسیارى از آدمیان، اهل ذكر هستند ولى موفق به ذكر مدام نمىباشند و طبیعى استكه نتیجه و ثمره كامل در سایه ذكر دائم نصیب آدمى مىگردد، نه ذكر پراكنده.
امام باقر علیهالسلام مىفرماید:
ثَلاثٌ مِنْ اَشَدِّ ما عَمِلَ الْعِبادُ؛ اِنْصافُ الْمَرْئِ مِنْ نَفْسِهِ، وَ مُواساةُ الْاَخ، وَ ذِكْرُ اللّهِعَلى كُلِّ حالٍ، وَ هُوَ اَنْ یَذْكُرَ اللّهَ عَزَّوَجَلَّ عِنْدَ الْمَعْصِیَةِ، یَهِمُّ بِها فَیَحُولُ ذِكْرُ اللّهِبَیْنَهُ وَ بَیْنَ تِلْكَ الْمَعْصِیَةِ، وَ هُوَ قَوْلُ اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ: «إِنَّ الَّذینَ اتَّقَوْا إِذا مَسَّهُمْطائِفٌ مِنَ الشَّیْطانِ تَذَكَّرُوا فَإِذا هُمْ مُبْصِرُونَ. (اعراف: 201)
سه چیز از شدیدترین و سختترین اعمالى است كه بندگان انجام مىدهند:انصاف داشتن، و رعایت مواسات و برابرى با یكدیگر، و سومى، همواره بهیاد خداوند بودن است. و مقصود از ذكر دائم این است كه هرگاه آدمى درمعرض گناهى قرار مىگیرد، نسبت به ترك آن اهتمام ورزد و به به ياد خداافتد و در نتیجه، این یاد خدا، بین او و معصیت جدایى افكند. و این همان قولخداوند عز و جل است كه مىفرماید:
آنها كه اهل تقوایند، هنگامى كه طواف كنندهاى از طایفه شیطان، براىوسوسه در ارتكاب گناه به آنها نزدیك گردد، متذكر شده و به یاد خداوند مىافتند، و در نتیجه به بركت ياد خداوند، بینا شده و از گناه، اجتناب مىورزند.
حكایت
شيخ ابوسعید ابوالخیر را گفتند: فلان كس بر روى آب، راه مىرود! شیخ گفت:امرى سهل است كه وزغ نیز، بر روى آب مىبرود. شیخ را گفتند: فلان كس در هوامىپرد! شیخ گفت: عجیب نباشد كه مگسى نیز در هوا بپرد.
او را گفتند: فلان كس در یك لحظه از شهرى به شهرى مىبرود! شیخ گفت:
شیطان نیز در یك نفس از مشرق به مغرب مىشود. این چنین چیزها را قیمتىنیست. مرد آن بُوَد كه در میان خلق بنشیند و برخیزد و بِخُسبد و با خلق، داد و ستدكند و با آنها درآمیزد، اما همواره به یاد خدا باشد و یك لحظه از او غافل نباشد.(204)
یك چشم زدن، غافل از آن ماه نباشید شاید كه نگاهى كند آگاه نباشید
یكى از رموز موفقیت آدمى و رسیدن به مقصودِ مورد نظر، مداومت در انجاماعمال مىباشد یعنى مهم نیست كه عمل او ـ همانند ذكر ـ اندك باشد، بلكه آنچهاهمیت دارد آن است كه همین اندك را ادامه دهد و از آن دست نكشد تا به مطلوبخویش برسد. در این زمینه، چند روایت را نقل مىكنیم:
امام سجاد علیهالسلام مىفرماید: «اِنّى لَاُحِبُّ اَنْ اُداوِمَ عَلَى الْعَمَلِ وَ اِنْ قَلَّ؛ من دوست دارم كهعمل را ادامه دهم اگر چه كم باشد».(205)
امام باقر علیهالسلام نیز مىفرماید: «اَحَبُّ الْاَعْمالِ اِلَى اللّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ما داوَمَ عَلَیْهِ الْعَبْدُ وَ اِنْ قَلَّ؛دوستترین اعمال نزد خداى عزّوجلّ، عملى است كه بنده، آن را ادامه دهد، اگرچه اندك باشد».(206)
روایتى هم در آثار ذكر زبانى:امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
در شگفتم از كسى كه از چهار چیز بیم دارد، چگونه به چهار چیز پناهنمىبرد؟ در شگفتم براى كسى كه ترس بر او غلبه كرده، چگونه به ذكر«حَسْبُنَا اللّهُ وَ نِعْمَ الْوَكیل» پناه نمىبرد. زیرا به تحقیق شنيدم كه خداىعزّوجلّ به دنبال اين ذكر فرمود: «پس ـ آن كسانى كه به عزمِ جهاد خارجگشتند و ترساندن شیاطین در آنها اثر نكرد و به ذكرِ فوق تمسّك جستند ـ»(آل عمران: 174) همراه با نعمتى از جانب خداوند ـ عافیت ـ و چیزى زائد برآن ـ سود در تجارت ـ بازگشتند و هیچ گونه بدى به آنها نرسید.
و در شگفتم براى كسى كه اندوهگین است، چگونه به ذكر «لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَسُبْحانَكَ اِنّى كُنْتُ مِنَ الظّالِمینَ»(207) پناه نمىبرد؛ زیرا به تحقیق شنيدم كه خداىعزّوجلّ به دنبال ذكر فوق فرمود: «پس ما ـ یونس را در اثر تمسّك به ذكر، یادشده ـ از اندوه نجات دادیم و همین گونه مؤمنین را نجات مىبخشیم». (انبیاء: 88)
و در شگفتم از كسى كه مورد مكر و حیله واقع شده، چگونه به ذكر «اُفَوِّضُاَمْرى اِلَى اللّهِ اِنَّ اللّهَ بَصیرٌ بِالعبادِ»(208) پناه نمىبرد. زیرا به تحقیق شنيدم كهخداوند عزّوجلّ به دنبال ذكر فوق فرمود: «پس خداوند ـ موسى را در اثر ذكریاد شده ـ از شر و مكر فرعونیان مصون داشت.» (مؤمن: 45) و در شگفتم ازكسى كه طالبِ دنیا و زیبایىهاى دنیاست، چگونه به ذكر «ماشاء اللّهُ لا قُوَّةَ اِلاّبِاللّهِ» پناه نمىبرد. زیرا به تحقیق شنيدم كه خداوند عزّ و جلّ بعد از ذكر يادشده ـ از زبان مردى كه فاقد ـ نعمتهاى دنيوى بود، خطاب به مردى كه ازآن نعمتها بهرهمند بود. ـ فرمود: «اگر تو مرا به مال و فرزند، كمتر از خودمىدانى، پس امید است خداوند، مرا بهتر از باغ تو بدهد». (كهف: 40)(209)
«... وَ لا یَنْقُضُ عَهْدَك؛ اجتناب از عهدشكنى با خداوند»
خداوند مىفرماید: أَ لَمْ أَعْهَدْ إِلَیْكُمْ یا بَنی آدَمَ أَنْ لا تَعْبُدُوا الشَّیْطانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوُّ مُبینٌ وَ أَنِ اعْبُدُونیهذا صِراطٌ مُسْتَقیمٌ. (یس: 60 و 61)
آیا با شما عهد نبستیم و از شما پیمان نگرفتیم كه شیطان را بندگى نكنید كه اودشمنِ آشكار شماست؟ و اینكه مرا بپرستید كه این است راه راست.
و در آیه دیگر فرموده است: وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِیَ وَ لَمْ نَجِدْ لَهُ عَزْمًا. (طه: 115)
ما، پیشتر، از آدم پیمان گرفتیم، ولى او فراموش كرد و ما در این باره او راصاحب عزم و اراده ندیدیم.
در دهانش تلخ آید شهد خُلد چون نود از وافیان در عهدِ خُلْد
اما مقصود از عهد نمودن خداوند با آدمى چیست؟
همین اندازه كه در نهاد آدمى، وجدان و فطرتى خدايى تعبيه شده كه آدمى رادعوت به خوبىها و پاكىها دعوت مىكند و او را ملزم به انجام دستورات الهىمىنمايد و نیز همين قدر كه خداوند، از طریق پیامبرانش، آدمیان را به راه سعادتدعوت مىفرماید، و فطرت و وجدان سلیم آدمیان، به حقانیت دعوت آنها اقرار واذعان مىكند، این همان، بستن عهد و پیمان با خداوند مىباشد.
اما اگر خلاف دستورهاى الهى ـ كه پیامبران و فطرت و وجدان، مجراىبازتاب این دستورها ـ عمل كنند، این همان عهدشكنى و زير پا نهادن پيمانىاست كه خداوند از راههاى ياد شده از آدمى گرفته است.
برخیز تا به عهد امانت وفا كنیم تقصیرهاى رفته به خدمت قضا كنیم
بىمغز بود سر كه نهادیم پیش خلق دیگر فروتنى به در كبریا كنیم
دارالشفاى توبه، نبستست در هنوز تا درد معصیت به تدارك دوا كنیم
چون برترین مقام ملك دون قدر ماست چندین به دست دیو زبونى چرا كنیم
سیم دغل خجالت و بدنامى آورد خیز اى حكیم تا طلبِ كیمیا كنیم
یارب تو دست گیر كه آلا(210) و مغفرت در خورد تُست و در خور ما هرچه ما كنیم
سعدى
« وَ لا یَغْفُلُ عَنْ شُكْرِك؛ عدم غفلت از شكر خداوند»
هر كه نداند سپاسِ نعمت امروز حیف خورد بر نصیب رحمتِ فردا
سعدى
شكرگزارى علاوه بر آنكه فضیلتى معنوى براى آدمى محسوب مىشود وبیانگر میزان ادب او در پیشگاه پروردگار مىباشد و باعث قُرب او به درگاه الهىمىشود، از نظرِ دنیوى نیز، به حال آدمى كاملاً سودمند و مفید بوده و افزایشىروزافزون نعمتها و دوام و بقاى آنها را سبب مىشود.
نعمت آن راست زیاده كه همه شكر بُوَد تو نهاى از درِ نعمت كه همه كفرانى
انورى
امام صادق علیهالسلام مىفرماید:
مَكتُوبٌ فِى التَّوْراة: اُشْكُرْ مَنْ اَنْعَمَ عَلَیْكَ وَ اَنْعِمْ عَلى مَنْ شَكَرَكَ، فَاِنَّه لا زَوالَلِلنَّعْماءِ اِذا شَكَرْتَ وَ لا بَقاءَ لَها اِذا كَفَرْتَ، اَلشُّكْرُ زِیادَةٌ فِى النِّعَمِ وَ اَمانٌ مِنَ الْغِیَرِ.(211)
در تورات نوشته شده است: كسى كه به تو نعمت داد، سپاسش گزار، و بهكسى كه از تو سپاسگزارى كرد، نعمتش ده. زیرا با سپاسگزارى، نعمتها نابودنگردد، و با ناسپاسى پایدار نماند. سپاسگزارى و شكر، مایه افزایش نعمتاست و سبب ایمنى از دگرگونى.
و از پیامبر اكرم صلىاللهعلیهوآله نیز نقل است كه: «اِنَّ لِلنِّعَمِ اَوابِدَ كَاَوابِدِ الْوَحْشىِّ فَقَیِّدُوها بِاالشُّكْرِ؛به درستى كه براى نعمتها، جانورانى هست همچون جانوران وحشى، پس نعمتها را باشكرگزارى در بند بكشید و حفظ نمایید».(212)
شكرِ نعمت، خوشتر از نعمت بُوَد شكرْباره كى سوى نقمت رود
شكر، جان نعمت و نعمت چو پوست زانكه شكر آرد تو را تا كوى دوست
نعمت آرد غفلت و شكر، اِنتباه(213) صید نعمت كن به دام شكر شاه
سپاسگزارى از مردم
شكر خداوند و سپاس از بندگان خداوند، همانند زنجیرهاى به هم تنیده و در همتابیدهاند كه باهم ارتباطى تنگاتنگ دارند؛ یعنى اين دو از يكديگر جدا نمىباشند،تا آنجا كه نبى اكرم صلىاللهعلیهوآله فرمود: «مَنْ لَمْ یَشْكُرِ النّاسَ لَمْ یَشْكُرِ اللّهَ؛ آنكه از مردم سپاسگزارىنمىكند، از خداوند نیز، سپاسگزارى نكرده است».(214)
همچنین آن حضرت فرمود:
روز قیامت بندهاى را به حضور خداى تعالى مىآورند. امر مىكند كه او را بهدوزخ برید. بنده مىگوید: پروردگارا! امر كردى كه مرا به دوزخ برند ولى من اهلقرآن بودم و قرآن مىخواندم. پروردگار مىگوید: اى بنده من! من به تو نعمتدادم و تو شكر نعمت مرا به جا نیاوردى. گوید: پروردگارا! تو به من فلان و فلاننعمت وادى و من شكر آن را به جاى آوردم. و پیوسته نعمتهاى خدا وسپاسهاى خود را برمىشمارد. خداوند تعالى مىگوید:
اى بنده من! راست مىگویى، مگر ـ آنكه تو سپاس آن كسى را كه من با دست اوبه تو نعمت دادم، به جاى نیاوردى. من به ذات خود سوگند خوردهام كه شكربندهاى را كه نعمتى به او دادهام نپذیرم، تا شكر آن كس را كه نعمت به دست او بهوى رسیده است آورد.(215)
در قيامت بنده را گوید خدا هین چه كردى آنچه دادم من تو را
گوید اى رب شكر تو كردم به جان چون ز تو بود اصلِ آن روزى و نان
گویدش حق: نه نكردى شكر من چون نكردى شكر آن اِكْرامْ فنّ
بر كریمى كردهاى ظلم و ستم نه ز دست او رسیدت نعمتم؟
مولانا
« ... وَ لا یَسْتَخِفُّ بِاَمْرِكَ؛ سبك نشمردن امر خدا»
حكيم سنایى غزنوى گوید:
جاى تأسف است كه آنجا كه طبیبى مسیحى، به خاطر بیمارى تو، از خوردنحلوا منعت مىكند، با آنكه حلوا بر تو حلال است، اما به فرمان او گردنمىنهى و از خوردن آن اجتناب مىكنى، اما براى امر الهى حتى به اندازه گفتهیك طبیب مسیحى، ارج و منزلت قائل نمىشوى و با آنكه تو را از محرماتنهى مىكند و آنها را بحالت مضر مىداند، با آنكه حرام نیز مىباشند، ازارتكاب آنها اجتناب نمىورزى. خلاصه آنكه از براى تن و جسمت، حتىحلال را كه خوردن حلوا باشد، فرو مىگذارى، اما از براى دینت، حاضرنمىباشى كه حتى حرام را نیز وا گذارى.
تو را يزدان همى گوید كه: در دنیا مخور باده! ترا ترسا(216) همى گوید كه: در صفرا(217) مخور حلوا
ز بهر دین تو نگذارى حرام از حرمت یزدانز بهر تن تو بگذارى حلال از گفته ترسا
سنایى
پروردگارا! به ما توفیق ده كه دائما به یاد تو بمانیم و مراقب عهد و پیمانى كه باتو بستهایم باشیم، و هرگز از شكر تو غفلت نورزیم و نسبت به امرِ تو، بیش از هرچیزى اهتمام ورزیده و هرگز آن را سبك نشماریم.
پی نوشت ها:
204. اسرار التوحید، ص 25.
205. اصول كافى، ج 3، صص 129 و 130.
206. همان.
207. معبودى جز تو نیست، منزهى تو، بدرستى كه من از ستمكاران بودم.
208. امرم را به خداوند واگذار مىكنم، به درستى كه خداوند به كاربندگان، بیناست.
209. امالى شیخ صدوق، ص 6 .
210. نعمتها.
211. اصولى كافى، ج 3، ص 149.
212. شرح كبیر اَنْقَرَوى بر مثنوى معنوى مولوى، ج 10، ص 13.
213. بیدارى.
214. علامه سیوطى، جامع الصغیر، ج 2، ص 167.
215. گولپینارلى، نثر و شرحِ مثنوى شریف، ج 3، ص 808 .
216. مسیحى.
217. صفرا حالتى كه بر بدن عارض مىشود و در آن صورت، خوردن حلوا مضر مىباشد.
منبع: شرح مناجات شعبانیه، سید محمود طاهری