مراحل رسیدن به کمال عبودیت

مراحل رسیدن به کمال عبودیت

۳۰ اردیبهشت ۱۳۹۴ 0 معارف

مراحل رسيدن به كمال عبوديت‏ در بیان استاد حسین انصاریان

براى رسيدن به كمال و قدرتى كه در عبوديت و اخلاص و پرستش واقعى است، بايد مراحل و منازلى را طى كرد بدين گونه:

مرحله اول

اولین مرحله، تسلط بر نفس خويش از طريق بالا بردن كيفيت عبادت و بندگى و انجام عبادت همراه با نيتى پاك به آن گونه كه حضرت محبوب از انسان خواسته است؛
«وَ الَّذِينَ جاهَدُوا فِينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا...» «1». و كسانى كه براى [به دست آوردن خشنودی] ما [با جان و مال] كوشيدند، بی ترديد آنان را به راه هاى خود [راه رشد، سعادت، كمال، كرامت، بهشت و مقام قرب‏] راهنمايى می كنيم... .
«... إِنْ تَتَّقُوا اللهَ يَجْعَلْ لَكُمْ فُرْقاناً...» «2». ... اگر [در همه امورتان‏] از خدا پروا كنيد، براى شما [بينايى و بصيرتى ويژه] براى تشخيص حق از باطل قرار می دهد... .
در اين مرحله از عبوديت آن چيزى كه نصيب انسان می شود اين است كه ضمن يك روشن ‏بينى خاص، خواهش‏ها و تمايلات نفسانى انسان مسخّر وى می گردد و به عبارت ديگر، اولين اثر عبوديت و بندگى، ربوبيّت و ولايت بر نفس امّاره است.

مرحله دوم‏

مرحله دیگر تسلّط و ولايت بر انديشه هاى پراكنده و به عبارتى ديگر، تسلط بر نيروى متخيّله است.
از شگفت‏ترين نيروهاى انسان، قوه متخيّله است. به سبب اين قوّه است‏ كه ذهن انسان هر لحظه از موضوعى متوجه موضوعى ديگر می شود و به اصطلاح تداعى معانى و تسلسل خواطر صورت می گيرد.
معمولا اين قوّه در اختيار ما نيست بلكه ما در اختيار اين قوّه عجيب هستيم؛ براى همين است كه هرچه بخواهيم ذهن خود را در يك موضوع معيّن متمركز كنيم كه متوجه چيز ديگر نشود، براى ما ميسّر نيست.
قوه متخيّله ما را بی اختيار به اين سو و آن سو می كشاند، مثلًا هرچه می خواهيم در نماز حضور قلب داشته باشيم نمی توانيم.
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله در اين باره تمثيل و تشبيه لطيفى دارند و دل افرادى كه مسخّر قوّه متخيّله است به پرى تشبيه می كند كه در صحرايى بر درختى آويخته شده باشد كه هر لحظه باد، او را پشت و رو می كند، فرموده ايشان چنين است:
مَثَلُ القَلْبِ مَثَلُ رِيشَةٍ فِى الْفَلاةِ تَعَلَّقَت فى أصلِ شَجَرَةِ، يُقَلِّبُها الرّيحُ ظَهراً لِبَطْنٍ‏ «3». مثل قلب همانند پرى در صحرايى است كه بر درختى آويخته شده باشد كه باد آن را پشت و رو می كند.
و در حديث ديگر می فرمايد:
لَقَلْبُ بنِ آدَمَ أشدُّ انْقِلاباً مِنَ الْقِدْرِ إذا اجْتَمَعَتْ غَلْيَاً «4». دل فرزند آدم از ديگِ در حال جوشيدن بيشتر بالا و پايين می شود.

آيا انسان محكوم به تسلط قوّه متخيّله است و اين نيروى مرموز كه مانند گنجشكى همواره از شاخى به شاخى می پرد بايد حاكم وجود او باشد؟ و يا اينكه محكوميت در برابر قوّه متخيّله از خامى و ناپختگى است و كاملان و اهل ولايت قادرند اين نيروى خودسر را مطيع خود كنند؟
بی گمان مطلب دوم درست است، چون يكى از وظايف بشر تسلّط بر هوس بازى و كنترل قوّه خيال است و گرنه اين قوّه شيطانى صفت، مجالى براى تعالى و پيمودن صراط قرب نمی دهد و تمام نيروها و استعدادها را در وجود انسان باطل و ضايع می كند.
سالكان راه عبوديت در دومين مرحله به اين نتيجه می رسند كه بر قوّه متخيّله خويش ولايت و ربوبيّت پيدا می كنند و آن را برده و مطيع خود می سازند. اثر اين مطيع ساختن اين است كه روح و ضمير به سائقه فطرى خدا خواهى، هر وقت ميل بالا كند، اين قوّه با بازيگری هاى خود مانع و مزاحم نمی گردد.
مولوى در شرح اين حديث نبوى «تَنَامُ عَيْنَاىَ وَلا يَنَامُ قَلبِی». «5» دو چشمم می خوابند، ولى دلم بيدار است، چه زيبا سروده است، وى می گويد:
گفت پيغمبر كه عيناى تنام‏             لا ينام القلب عن رب الانام‏
چشم تو بيدار و دل رفته به خواب‏   چشم من خفته دلم در فتح باب‏
حاكم انديشه ام محكوم نی              ز آنكه بنّا حاكم آمد بر بنا

براى كسب اين پيروزى بر قوّه خيال كه البته امكان‏پذير است، (چون: «لا يُكَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها...» «6» خدا هيچ كس را جز به اندازه توانايی اش تكليف نمی كند)، انسان بايد در حد گنجايش در عبادات، اساس توجهش به خدا باشد.
رياضت كشان از راه هاى ديگر وارد می شوند و حداكثر اين است كه از راه مُهمل گذاشتن زندگى و ستم بر بدن، اندكى به آن دست می يابند، ولى اسلام از راه عبادت بدون اينكه نيازى به آن كارهاى ناروا باشد اين نتيجه را تأمين می كند.
توجه دل به خدا و تذكر اينكه در برابر رب الارباب و خالق و مدبّر كل قرار گرفته است، زمينه تجمع خاطر و تمركز ذهن را فراهم می كند.
ابن سينا می گويد:
«العِبادَةُ عِنْدَ العارِفِ رِيَاضَةٌ مَا لِهِمَمِهِ وَ قُوى نَفسِهِ المُتَوهَّمَةَ والمُتَخَيَّلِةِ لِيَجرّها بالتَّعويد عن جَنابِ الغُرورِ إلى جَنابِ الحَقِّ فتصيرُ مسالَمَةً للسرِّ الباطِنِ‏ حينما يَتَجلَّى الحقُّ لا تُنازِعُهُ فَيَخلَصُ السرُّ إلى الشُّروقِ الباطِنِ» «7».
عبادت از نظر اهل معرفت ورزشى براى همت‏ها و قواى نفسِ وهمى و خيالى است كه در اثر تكرار و عادت دادن به حضور در محضر حق، همواره آنها را از توجه به مسائل مربوط به طبيعت و ماده به سوى حق بكشاند و در نتيجه اين قوا تسليم سرِّ ضمير و فطرت خدا جويى انسان گردند و مطيع او شوند و به حدّى كه هر وقت اراده كند كه در پى جلب جلوه حق برآيد، اين قوا در جهت خلاف، فعاليت نكنند و كشمكش درونى ميان دو ميل علوى و سفلى ايجاد نشود و سرّ باطن بدون مزاحمت اينها از باطن كسب اشراق نمايد.

مرحله سوم‏

اين است كه روح در مراحل قوّت و قدرت و ربوبيّت و ولايت خود به مرحله اى برسد كه در بسيارى از امور از بدن بی نياز شود، در حالى كه بدن صد در صد نيازمند به روح است.
روح و بدن نيازمند يكديگرند، حيات بدن به روح است. روح صورت و حافظ بدن است. سلب علاقه تدبيرى روح به بدن مستلزم خرابى و فساد بدن است و از طرف ديگر روح در فعاليت‏هاى خود نيازمند به استخدام بدن است. روح بدون به كار بردن اعضا و جوارح و ابزارهاى بدنى قادر به كارى نيست.
بی نيازى روح از بدن به اين است كه در برخى از فعاليت‏ها از استخدام بدن بی نياز می گردد، اين بی نيازى گاهى در چند لحظه و گاهى مكرّر و گاهى به طور دائم صورت می گيرد و اين همان است كه به «خلع بدن» معروف است.
سهروردى، حكيم اشراقى گفته است: ما حكيم را حكيم نمی دانيم مگر آنكه بتواند خلع بدن كند.
ميرداماد هم می گويد: ما حكيم را حكيم نمی دانيم مگر آنكه خلع بدن براى او ملكه شده باشد و هر وقت اراده كند عملى گردد.

مرحله چهارم‏

در این مرحله بدن از هر جهت تحت فرمان و اراده شخص درمی آيد به طورى كه در حوزه بدن خودِ شخص، اعمال خارق العاده سر می زند؛ امام صادق عليه السلام می فرمايد:
مَا ضَعُفَ بَدَنٌ عَمَّا قَوِيَتْ عَلَيهِ النِيَّةُ «8». از آنچه كه همت و اراده نفس در آن نيرومند گردد [و به طور جدى مورد توجه نفس واقع شود] بدن از انجام آن ناتوانى نشان نمی دهد.

مرحله پنجم‏

اين مرحله بالاترين مراحل است كه حتى طبيعت خارجى نيز تحت نفوذ اراده انسان قرار می گيرد و مطيع انسان می شود؛ معجزات و كرامات انبيا و امامان و اولياى حق از اين مقوله است؛ معجزات از باب تصرّف و ولايت تكوينى است.
تصرّف در كائنات چون عصا را اژدها نمودن، كورى را بينا ساختن، مرده اى را حيات دادن و از نهان آگاه نمودن؛ همه از باب ولايت تصرّف است.
برخى می پندارند كه در تصرّف تكوينى و يا معجزه، شخصيت و اراده صاحب تصرّف هيچ گونه دخالتى ندارد و او تنها پرده نمايش است و ذات احديّت به طور مستقيم و بدون واسطه آن را به وجود می آورد زيرا كار اگر به حد اعجاز برسد از حدود قدرت انسان در هر مقامى كه باشد خارج است.
اين تصور اشتباه است. گذشته از اينكه ذات اقدس احديّت إبا دارد كه يك فعل طبيعى بدون واسطه و خارج از نظام از او صادر گردد، اين تصوّر خلاف نصوص قرآنى است؛ قرآن در كمال صراحت آورنده آيت و معجزه را خود رسولان می داند، البته به اذن و رخصت ذات احديّت.
بديهى است كه اذن ذات احديّت از نوع اذن اعتبارى و انسانى نيست كه با لفظ و اشاره، ممنوعيّت اخلاقى يا اجتماعى او را از ميان ببرد، اين اذن پروردگار، همان اعطاى نوعى كمال است كه منشأ چنين اثرى می گردد و اگر خدا نخواهد آن كمال را از او می گيرد.
«... وَ ما كانَ لِرَسُولٍ أَنْ يَأْتِيَ بِآيَةٍ إِلَّا بِإِذْنِ اللَّهِ...» «9». ... و هيچ پيامبرى را نسزد كه جز به اذن خدا معجزه اى بياورد...
در اين آيه كريمه، آورنده آيت و معجزه را پيامبران می داند ولى به اذن تكوينى پروردگار، چون هر موجودى در هر مرتبه اى كه باشد مجراى اراده و مشيّت الهى و مظهرى از مظاهر آن است.
پيامبران در هر كار و از جمله در اعجاز خود متّكى و مستمدّ از منبع لايزال غيبى هستند؛ خداوند در داستان تخت ملكه سبا می فرمايد:
«قالَ الَّذِي عِنْدَهُ عِلْمٌ مِنَ الْكِتابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَنْ يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ...» «10». كسى كه دانشى از كتاب [لوح محفوظ] نزد او بود گفت: من آن را پيش از آنكه پلك ديده ات به هم بخورد، نزد تو می آورم. [و آن را در همان لحظه آورد]...
قرآن می فرمايد: آن شخص حول و قوّت را به خود نسبت می دهد و نيز می افزايد آنكه دانشى از لوح محفوظ نزدش بود چنين گفت، تمام اين نكات اشاره به اين است كه كار خارق العاده را به موجب نوعى دانش انجام داد و آن دانش از نوع علومى است كه با اتصال و ارتباط با لوح محفوظ و مقام قرب حق می توان به آن رسيد.
پس قرآن اين معنا را قبول دارد كه انسان با حركت جوهرى و تزكيه و تعليم به جايى می رسد كه می تواند در كائنات تصرّف كند و ولايت تصرّف يابد. همه اينها نتيجه قرب است و هر كس به هر اندازه كه به خدا نزديك‏تر است توان تصرّف او بيشتر است.
امام صادق عليه السلام از رسول خدا صلى الله عليه و آله و وى از خداوند متعال روايت می كند كه در حديث قدسى فرمود:
مَا تَقَرَّبَ إلىَّ عَبدٌ بِشَیءٍ أَحَبَّ إلَىَّ مِمَّا افْتَرَضَتْ عَلَيْهِ، وَإنَّهُ لَيَتَقَرَّبُ إلَیّ بِالْنَّافِلَةِ حَتّى أُحِبَّهُ، فَإذَا أحْبَبْتُهُ كُنتُ سَمعَهُ الَّذِى يَسْمَعُ بِهِ، وَبَصَرَهُ الَّذِى يُبصِرُ بِه، وَلِسَانَهُ الَّذِى يَنْطِقُ بِه، وَيَدَهُ الَّذِى يَبْطِشُ بِهَا. إن دَعَانِى أجَبْتُهُ وَإنْ سَأَلَنِى أَعْطَيْتُه «11». هيچ بنده اى با هيچ چيزى به من نزديك نشده است كه از واجبات نزد من محبوب‏تر باشد، بنده من به وسيله مستحبات [كه من واجب نكرده ام ولى او تنها به خاطر محبوبيت آنها نزد من انجام می دهد] به من نزديك می شود تا محبوب من می شود، همين كه محبوب من شد من گوش او می شوم كه با آن می شنود و چشم او می شوم كه با آن می بيند و زبان او می شوم كه با آن می گويد و دست او می شوم كه با آن برمی گيرد پس اگر مرا بخواند او را اجابت می كنم و اگر از من بخواهد به او عطا می نمايم.

بنابراين يگانه راه وصول به مقامات انسانى و انسان كامل شدن، طى راه عبوديّت است؛ چون نتيجه و حقيقت عبوديّت همان ربوبيّت و ولايت و تصرّف است، چرا كه چون با تقرّب نزد او محبوب شود، توانايى تصرّف در كائنات و مخلوقات را می يابد و مأذون به اذن تكوينى تصرّف در كائنات می گردد.
اهل بيت عليهم السلام‏، عبادت و بندگى را به جايى رساندند كه از جن و انس و فرشته و ديگر موجوداتِ صاحب عقل به پيشگاه حق مقرّب‏‌تر شدند و به همين سبب حوزه تصرّف و ولايتشان بر كائنات گسترده تر شد.
______________________
پی نوشت:

  1. عنكبوت (29): 69.
  2. انفال (8): 29.
  3. نهج الفصاحة: 1/ 102.
  4. مسند احمد: 7/ 24317.
  5. مصباح الشريعة: 44، باب العشرون فى النوم.
  6. بقره (2): 286.
  7. الاشارات، نمط نهم.
  8. الأمالى، صدوق: 293، حديث 6.
  9. مؤمن (40): 78.
  10. نمل (27): 40.
  11. کافی، کلینی: ج2.

منبع: اهل بيت عليهم ‏السلام عرشيان فرش نشين، شیخ حسین انصاریان

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث