اهل بیت علیهم السلام در تورات و انجیل
۰۷ خرداد ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام
قرآن مجيد در آياتى خبر مى دهد كه اوصاف پيامبر اکرم (صلی الله علیه وآله) و علائم و نشانه هاى نبوت او در كتاب هاى پيشين به ويژه تورات و انجيل بيان شده و يهوديان و مسيحيان پيش از بعثت به خاطر اينكه از طريق آيات تورات و انجيل آن حضرت را مى شناختند، منتظر ظهور او بودند تا با پيوستن به او و در سايه قدرت و حكومت و معنويتش بر دشمنانشان پيروز شوند.1
«الَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِيَّ الْأُمِّيَّ الَّذِي يَجِدُونَهُ مَكْتُوباً عِنْدَهُمْ فِي التَّوْراةِ وَ الْإِنْجِيلِ...».2
همان كسانى كه از اين رسول و پيامبر «درس ناخوانده» كه او را نزد خود [با همه نشانه ها و اوصافش] در تورات وانجيل نگاشته مى يابند، پيروى مى كنند... .
در حديثى از اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده كه مردى يهودى به رسول خدا صلى الله عليه و آله گفت: من اوصاف تو را در تورات بدين گونه خوانده ام: محمّد بن عبدالله، محل ولادتش مكه و جايگاه هجرتش مدينه طيبه، او بد اخلاق و خشن و فحّاش نيست. من شهادت مى دهم كه خدايى جز خداى يگانه وجود ندارد و تو فرستاده خدايى و اين ثروت من است، پس برابر آنچه خدا نازل كرده نسبت به آن حكم كن.3
«وَ إِذْ قالَ عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ يا بَنِي إِسْرائِيلَ إِنِّي رَسُولُ اللهِ إِلَيْكُمْ مُصَدِّقاً لِما بَيْنَ يَدَيَّ مِنَ التَّوْراةِ وَ مُبَشِّراً بِرَسُولٍ يَأْتِي مِنْ بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَدُ...».4
و [ياد كن] هنگامى را كه عيسى پسر مريم گفت: اى بنى اسرائيل! به يقين من فرستاده خدا به سوى شمايم، تورات را كه پيش از من بوده تصديق مى كنم، و به پيامبرى كه بعد از من مى آيد و نامش “احمد” است، مژده مى دهم.
حضرت مسيح و ظهور پريكليطوس
انجيل يوحنا
حضرت مسيح صلى الله عليه و آله بر حسب نقل يوحنا در فصول 14، 15، 16 انجيل خود از ظهور شخصى پس از خود بنام پارقليطا یا پريكليطوس، بشارت داده و او را رئيس جهان و شرعش را ابدى و... معرفى نموده است:5
در (يوحنا 14: 16) مى فرمايد:
«وانَا بِتْ طالبِن مِنْ بَبِى وَخينَ پارقَليطا بِتْ يَبِلْ لُوخُونْ هَلْ ابَدْ».
و من از پدر خواهم خواست و او پارقليطاى ديگرى بشما خواهد داد كه تا ابد با شما باشد.
و در جای دیگر (يوحنا 15: 26) مى فرمايد:
«ايْنَ ايْمِنْ داتَىِ پارقَليطا هُودِ انَا شادوِرِون لِكِسْلَوْخُونْ مِنْ لِكِسْ بَبِىْ رُوخادِ سَرَسْتُوتا هَوْ دِمِنْ لِكِس بَبِّى پالِتْ هَوْبِتْ يَبِل سَهُدوتْ بَسْ دِيّى».
و چون بيايد آن پارقليطا كه من بسوى شما خواهم فرستاد از جانب پدر، روح راستى كه از جانب پدر مي آيد، او درباره من شهادت خواهد داد.
كلمه پارقليطا (سريانى) ترجمه از اصل يونان “پريكليطوس” است كه بمعنى: بسيار ستوده و بى نهايت نامدار است، و در عربى به: محمّد و احمد ترجمه مى شود.
كتاب ادريس
در كتاب ادريس عليه السلام نيز از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله بنام پارقليطا بشارت داده و آن بزرگ مرد آسمانى و على عليه السلام و فاطمه عليها السلام و حسنين عليهما السلام را محور كائنات و هدف آفرينش جهان وجود خوانده مى فرمايد:
هنگامى كه حضرت ادريس در بابل در عبادتگاه خويش بود، روزى در ميان گروهى از اصحاب خود اين حكايت به وحى الهى بر ايشان نقل فرمود:
روزى ميان فرزندان پدر شما آدم و فرزند زادگانش در تعيين افضل مخلوقات اختلاف شد، بعضى گفتند: وى پدر ما آدم است كه خدا او را بدست قدرتش آفريد، و از روح خويش در وى دميد و فرشتگان را به تعظيم و تكريمش امر فرمود و او را معلم ايشان قرار داده خلافت زمين را به وى عطا فرمود و همگى خلايق را مطيع او گردانيد.
دسته اى گفتند: ملائكه از پدر ما آدم برترند زيرا اينان هرگز عصيان خدا نكرده و نمى كنند و آدم از فرمان خدا سرپيچى نمود و او را با همسرش از بهشت بيرون كردند نهايت آنكه خداوند بر وى ترحم فرموده توبه اش را پذيرفت و به فرزندان با ايمانش وعده بهشت داد.
گروهى گفتند: اشرف مخلوقات فرشته بزرگ الهى جبرئيل است كه امين رب العالمين مى باشد.
اختلافاتشان فزونى يافت و هر يك نظر خود را با آدم به ميان گذاشتند.
آن حضرت فرمود: فرزندان عزيز، گوش فرا داريد تا براى شما بگويم اشرف مخلوقات كيانند:
چون خدا مرا آفريد و از روح خود در كالبدم دميد و من درست نشستم، عرش اعظم الهى را ديدم و پنج شبح نورانى نگريستم كه در عرش هويدا است در نهايت عظمت و جلال و جمال و كمال و حسن و ضياء و بهاء و نورشان مرا غرق حيرت ساخت.
عرض كردم: پروردگارا! اين انوار با عظمت و جلال كيانند؟
خطاب رسيد: اينها اشرف مخلوقات من و واسطه بين من و ساير آفريدگانند.
«انّى لِهَوْيَوْهْ انالِبْريْن وارَخْ لا الشِماىْ وَلا الْ ارْعا وَلَا الْپِردِسْ وَلَا الكيَهِنْ وَلَا الْشِّمِشْ وَلَا السَّعْرْ». (نقل از اصل سريانى)
اگر اينها نبودند من ترا نمى آفريدم و نه آسمان و نه زمين و نه بهشت و نه جهنم و نه آفتاب و نه ماه را.
عرض كردم: پروردگارا! نام اينها چيست؟
خطاب رسيد: به ساق عرش بنگر، چون نگريستم ديدم اين پنج نام مبارك نوشته:
«پارَقْليطا (محمّد) ايليا (على) طيطِه (فاطمه) شِپَّرْ (حسن) شُپَّيْرْ (حسين)».
و نيز نوشته بود:
«هَليلُوهْ لِتْ الَهَ شُوقْ مِنّى (محمّد صلى الله عليه و آله) انِوّى دِالَهَ».
اى مخلوقات من! مرا تسبيح كنيد كه نيست خدايى غير از من و محمّد صلى الله عليه و آله فرستاده من است.6
انجيل برنابا
موافق آيات فوق در (برنابا 39: 14- 28) نيز مى فرمايد:
(14) پس چون آدم برخاست بر قدمهاى خود در هوا نوشته ديد كه مثل آفتاب مى درخشد كه نص عين او: لا اله الّا الله محمّد صلى الله عليه و آله رسول الله بود.
(15) پس آن وقت آدم دهان خود بگشود و گفت شكر مى كنم ترا اى پروردگار خداى من زيرا كه تو تفضل نمودى پس آفريدى مرا (16) وليكن زارى مي كنم بسوى تو اينكه مرا آگاه سازى كه معناى اين كلمات “محمّد رسول الله” چيست؟(17) پس خدا جواب داد مرحبا به تو اى بنده من آدم و بدرستى كه مى گويم به تو كه تو اول انسانى كه آفريده ام او را. و آنكه تو ديدى او را جز اين نيست كه او پسر توست، آنكه زود است بيايد بجهان بعد از اين به سالهاى فراوان (20) و او زود است بشود فرستاده من آنكه از براى او آفريدم همه چيز را (21) آنكه زود است نور بخشد جهان را (22) آنكه روان او نهاده شده بود در جمال آسمانى شصت هزار سال پيش از آنكه بيافرينم چيزى را. (23)
پس زارى كرد آدم بسوى خدا كه گفت: پروردگارا اين نوشته را به من مرحمت كن بر ناخنهاى انگشتان دست من (24) پس عطا نمود خدا به انسان اول آن نوشته را بر دو شست او.
(25) بر ناخن شست دست راست آنكه نص اوست: لا اله الا الله (26) و بر ناخن دست چپ، آنكه نص اوست: محمّد رسول الله صلى الله عليه و آله، پس بوسيد انسان اول با مهر پدرى اين كلمات را (27) و مسح نمود چشمان خود را و گفت: خجسته باد آن روزى كه زود است در او بيايى به جهان.
و فخر الاسلام در كتاب أنيس الأعلام مى گويد:
در يكى از اناجيل خطى قبل از اسلام كه با قلم بر پوست نوشته شده بود در كتابخانه بعضى از نصاراى پروتستانت در مدرسه خود آنها ديدم:
در جزو وصاياى مسيح به شمعون پطرس اين گونه نگارش يافته است:
اى شمعون! خدا به من فرمود: ترا وصيت مى كنم به سيدالمرسلين و حبيب خود احمد، صاحب شتر سرخ و صورتى همچون ماه و دلى پاك و بنيه اى قوى كه بزرگ فرزندان آدم و رحمت براى جهانيان و پيامبر امى عربى است.
اى عيسى! بنى اسرائيل را بگو كه او را تصديق نموده به وى ايمان آورند.
عرض كردم: «يا الَهَ مَنى لى اهَ؟ مِرى الَه يا يَشوُعْ مُحَمَّد نِوِّىْ دِالَهَ لِكُلِّهْ عالَم، طُووا عالُّهْ مِنْ نَبِّى وِطُووا لِشَمِعْيان دِقَلُو بَخْتَتُو رابا وَبِرُونُو حَتْجا اشْتُمِهْ وَاسْرا شِنّى بارْ دِيُوخْ بِتْ شادْرِنّى» (سريانى): پروردگارا كيست آن بزرگوار؟ فرمود خدا: اى عيسى! او محمّد فرستاده خدا است براى تمام جهان خوشا به حال اين پيامبر و خوشا بحال آنانكه بگفته اش گوش فرا دادند ششصد و ده سال پس از تو او را به رسالت مبعوث خواهم كرد.7
وعده الهى به ابراهيم علیه السلام
وعده اى كه خدا درباره اسماعيل به ابراهيم فرمود، همان وعده رحمت و شوكت و كثرت نسل نور قدوسى محمّدى صلى الله عليه و آله و دوازده كوكب فروزان از آن نيّر اعظم آسمان وحى است.
چنانكه در (سِفر تكوين 17: 20) نيز بدان تصريح كرده مى فرمايد:
(20) وُليشَمعيل شِمَعْتيخا هِينِّه بِرَخْتى اوتُو وهيْفْرْتى اوتُو وَهيربتى اتُو بِمِئُدمئدُ شِنيم عاسار نِسيئيم يولِد وِنْتَتِّيُو لِغوُىَ غادُل.
(20) اى ابراهيم دعاى ترا در حق اسماعيل شنيدم اينك او را بركت داده بارور گردانيده به مقام ارجمند خواهم رسانيد، به وسيله محمّد و دوازده امام از نسل وى او را امت بزرگى خواهم نمود.
حاصل مقصود از آيه فوق اين است كه: به وسيله حضرت محمّد صلى الله عليه و آله و دوازده امام عليهم السلام كه همگى از نسل اسماعيل مى باشند، او را بركت داده به مقام ارجمند خواهم رسانيد، و شخصيت و عظمتش، به وسيله ظهور اين نيّر فروزان و دوازده اختر درخشان بيشتر و افزونتر خواهد شد.
در انجیل (برنابا 42: 13- 20) نيز اشاره به اين وعده كرده مى فرمايد:
(13) حق مى گويم به شما به درستى كه هر پيمبرى هر وقتى كه بيايد پس بدرستى كه جز اين نيست كه از براى فقط يك امت حاصل مى شود نشانه رحمت خداى را (14) و از اين است كه سخن ايشان تجاوز نمى كند از آن طايفه اى كه بسوى ايشان فرستاده شده اند (15) وليكن رسول خداى هر وقتى كه بيايد مى دهد خداى به او آنچه را كه به منزله انگشتر دست اوست (16) پس حامل مى شود خلاص و رحمت را براى امتهاى زمين آنانكه تعليم او را مى پذيرند (17) و زود است بيايد با توانايى بر ستمكاران (18) و براندازد عبادت بتان را به حيثيتى كه شيطان رسوا شود (19) زيرا كه اين چنين خداى وعده فرموده بود بر ابراهيم، فرمود ببين بدرستى كه به نسل تو همه قبائل زمين را بركت مى دهم، و همچنانكه اى ابراهيم بتان را شكستنى، نسل تو زود است چنين كند.
و در فصل 208 مى فرمايد:
(7) راست مى گويم كه پسر ابراهيم همان اسماعيل بود كه واجب است كه از نسل او بيايد مسيّا (حضرت محمّد صلى الله عليه و آله) كه ابراهيم به او وعده داده شده بود كه همه قبائل زمين به او بركت يابند (8) پس همينكه رئيس كاهنان اين بشنيد به خشم درآمده فرياد برآورد كه ما بايد اين فاجر را سنگسار كنيم زيرا كه او اسماعيلى است و همانا كه بر موسى و بر شريعت خدا كفر كرده (9) پس هر يك از نويسندگان و فريسيان با بزرگان قوم سنگها گرفتند تا يسوع را سنگسار نمايند پس از چشمهاى ايشان پنهان شد و از هيكل بيرون آمد.
وعده فوق درباره اسماعيل با معنى نام مبارك او نيز موافق است چنانكه در (تكوين 26: 1 و 17: 20 و 21: 17) مى فرمايد:
اسماعيل يعنى مسموع از خدا.
يعنى اعطاء اين فرزند به ابراهيم در حقيقت استماع و استجابت دعاى ابراهيم عليه السلام بوده است.
چنانكه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نيز منقول است كه فرمود:
«أَنا دَعوَة أَبى إِبرَاهيمَ».8
من خواسته پدرم ابراهيم مى باشم.
تورات و انجيل و همه پيامبران نه تنها از آمدن پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و نزول قرآن بر وى خبر داده اند بلكه از وصى بلا فصل او اميرالمؤمنين عليه السلام خبر داده اند و اوصاف او را بيان داشته و به صراحت و كنايه و بشارت و اشارت از اهل بيت عليهم السلام سخن گفته اند و حتى انبياى الهى بر مصائب حضرت امام حسين عليه السلام كه خامس اهل بيت عليهم السلام است با دلى پر از اندوه و حزن گريسته اند.9
واقعه اى بسيار مهم
نصر بن مزاحم (م، 212 هجری) در كتاب وقعة صفين 10 - كه از قديمى ترين كتاب هاى اسلامى است و در عصر امامان نوشته شده- از حبّه عرنى كه از اصحاب و ياران اميرالمؤمنين عليه السلام است روايت مى كند:
هنگامى كه در منطقه رقّه در مسير جنگ صفين پياده شديم، لشكرگاهمان كنار صومعه اى قرار گرفت كه راهبى مسيحى در آن به عبادت حق مشغول بود.
چون لشكر ما را مشاهده كرد از صومعه بيرون آمد و به محضر اميرالمؤمنين عليه السلام شرفياب شد و به آن حضرت عرضه داشت: در اين صومعه كتابى نزد من است كه از پدرانم به من به ارث رسيده و كتابى است كه ياران خاص مسيح با قلم خود در زمان حيات مسيح نوشته اند، علاقه دارم آن كتاب را به شما نشان دهم.
حضرت فرمود: آن را بياور تا ببينم. راهب به صومعه رفت و كتاب را براى حضرت آورد و از حضرت اجازه خواست تا خود متن آن را براى اميرالمؤمنين عليه السلام بخواند كه حضرت اجازه داد و او شروع به خواندن كرد:
«به نام خدا كه رحمتش بى اندازه و مهربانى اش هميشگى است. آنچه كه در قضا ثبت و در لوح محفوظ مسطور است اين است كه خدا در ميان مردم امّى پيامبرى از خودشان مبعوث مى نمايد كه كتاب و حكمت را به ايشان تعليم مى دهد و آنان را به راه خدا هدايت مى كند و از نشانه هاى آن پيامبر اينكه نه خشن است و نه تندخو.11
او انسانى است كه وقتى در ميان مردم حركت مى كند فرياد و عربده جويى ندارد، گناه را با گناه پاداش نمى دهد بلكه عفو و گذشت مى كند.
اما امّت آن پيامبر بسيار سپاس گزار خدايند و خدا را در هر حالى حمد و ثنا مى گويند و زبان هايشان براى تكبير و تسبيح رام، و ديدگانشان از خوف حق گريان است.
خدا آن پيامبر را بر هر كسى كه تكبر و فخر مى فروشد پيروز مى كند.
هنگامى كه خدا او را از دنيا مى برد امتش دچار اختلاف و كينه و دشمنى مى شوند. امت او با يكديگر اختلاف مى ورزند سپس اجتماع مى نمايند و تا زمانى كه مشيت خداست وجود اين امت ادامه دارد.
مردى از امت او از كنار فرات عبور مى كند، اين مرد مردم را به نيكى ها وا مى دارد و از بدى ها نهى مى كند و داورى او ميان مردم داورى به حق است و هرگز در داوريش حكم خلاف صادر نمى كند و دنيا در نظر او پست تر از خاكسترى است كه در روز توفانى طعمه بادها مى شود!
مرگ از ديدگاه او گواراتر از آشاميدن آب به وسيله يك انسان تشنه است!
در نهان از خدا مى ترسد و در آشكار در راه خدا خيرخواهى مى كند.
از سرزنش هيچ نكوهش كننده اى در صراط مستقيم الهى نمى هراسد، هر كس از اهالى اين شهرها آن پيامبر را درك كند و به او ايمان آورد بهشت و رضوان من پاداش اوست و هر كس آن بنده صالح را كه از كنار فرات عبور مى كند درك كند واجب است او را يارى دهد».
راهب پس از خواندن آن نوشته به حضرت گفت: آن بنده صالح خدا شما هستيد و من همراه شما خواهم بود و از شما جدا نمى شوم تا آنچه به شما مى رسد به من نيز برسد، اگر بنا باشد شهيد شويد من هم با شما هستم تا شهيد شوم.
اميرالمؤمنين عليه السلام پس از شنيدن آن نوشته، زار زار گريست و فرمود: خدا را سپاس كه مرا از ياد نبرده است و در نوشته نيكوكاران از من ياد فرموده.
راهب با حضرت حركت كرد و از حضرت على عليه السلام يك لحظه جدا نشد تا در جنگ صفين به شهادت رسيد.
حضرت پس از پايان جنگ فرمان داد شهدا را دفن كنند و چند نفرى هم مأمور شدند كه جنازه راهب را بيابند. چون او را يافتند حضرت بالاى سرش آمد و به مردم فرمود:
«هذا مِنّا أَهْلَ البَيتِ»! او از ما اهل بيت است.
آنگاه خود حضرت قبرى براى او آماده كرد و خود وارد قبر شد و او را به راه و رسم مسلمانان دفن كرد.12
_________________________
پی نوشت:
(1) - بقره (2): 89.
(2) - اعراف (7): 157.
(3) - الأمالى، صدوق: 465، المجلس الحادى والسبعون، حديث 6؛ بحار الأنوار: 16/ 216، باب 9، حديث 5؛ تفسير الصافى: 1/ 616.
(4) - صف (61): 6.
(5) - قسمتى از مطالب اين باب از كتاب بشارات عهدين با تلخيص و اضافات آورده شده است.
(6) - كه در سال 1895- م در لندن به زبان سريانى طبع شده و اكنون نيز موجود است.
(7) - أنيس الأعلام: 2/ 199.
(8) - المناقب: 1/ 232؛ الفقيه: 4/ 368؛ بحار الأنوار: 25/ 200، باب 6، حديث 12.
(9) - احقاق الحق جلد حسنين.
(10) - اين كتاب با عنوان “پيكار صفين” با ترجمه پرويز اتابكى به فارسى برگردان شده است.
(11) - آرى، رسول خدا صلى الله عليه و آله خشن و تندخو و بد اخلاق و سخت دل نبود، آن يگانه هستى از باب رحمت خدا در اوج نرمى و مهربانى و سلامت نفس و صفاى روح و كرامت و بزرگوارى و در يك كلمه متخلق به اخلاق خدا بود، “فَبِما رَحْمَةٍ مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ كُنْتَ فَظًّا غَلِيظَ الْقَلْبِ لَانْفَضُّوا مِنْ حَوْلِكَ...” [ اى پيامبر!] پس به مهر و رحمتى از سوى خدا با آنان نرم خوى شدى، و اگر درشت خوى و سخت دل بودى از پيرامونت پراكنده مى شدند. آل عمران (3): 159. او بيست و سه سال در توفان سختى ها و بلاها و آزار و اذيت دشمنان و جهل ورزى دوستان به سر برد ولى براى يك بار از خود خشونت و سخت دلى نشان نداد و با دوست و دشمن به خاطر هدايتشان جز با نرمى و مدارا و عفو و گذشت روبرو نشد و اگر به فرمان خدا به ميدان جنگ رفت خالصانه و به هدف دفع زيان دشمن و بلكه بيدار كردن او قدم به عرصه جهاد گذاشت و در گرماگرم جنگ هم يك لحظه از ياد خدا و عمل براى خدا و انجام كار هماهنگ با فرمان حق، غافل نبود. هنگامى كه در جنگ احد چشمان مباركش به جنازه قطعه قطعه عزيزانش به ويژه به بدن مُثله شده عمويش افتاد در حالى كه بر اثر اصابت سنگ به چهره نازنينش خون از پيشانى و دندانش سرازير بود رو به سوى حق كرد و با لحنى نرم و آرام در حالى كه به درخواست يارانش براى نفرين به دشمن پاسخ منفى داده بود، گفت: «اللهم اهدِ قومى فانهم لا يعلمون” بحار الأنوار: 20/ 117، باب 12. خدايا! قوم مرا هدايت كن زيرا اينان به حقايق و معارف و صلاح دنيا و آخرت خود آگاهى ندارند!
(12) - وقعة صفين: 147؛ بحار الأنوار: 32/ 426، باب 11.
منبع: اهل بيت عليهم السلام عرشيان فرش نشين، شیخ حسین انصاریان