شرح دعای افتتاح از سید محمد حسین فضل الله (بخش ششم)
۰۸ تیر ۱۳۹۴ 0 فرهنگ و اجتماع
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لاَ يُهْتَكُ حِجَابُهُ ، وَ لاَ يُغْلَقُ بَابُهُ، وَ لاَ يُرَدُّ سَائِلُهُ، وَ لاَ يُخَيَّبُ آمِلُهُ».
ستایش خاص خدایى است که پردهاش دریده نشود و در خانهاش بسته نگردد و خواهندهاش رد نشود و آرزومندش نومید نگردد.
بخشش گناهان و اجابت دعاها
این کلمات بیانگر رابطه ما با خداوند است، وقتی که از او چیزی میخواهیم یا چیزی را از او درخواست میکنیم. گناهان و معاصی بندگان ممکن است که حائل بین بندگان و خدا شوند. زیرا همان گونه که در دعای کمیل میخوانیم: «خدایا گناهانی را بر من ببخش که دعا را حبس میکنند.» گناهانی وجود دارند که باعث حبس شدن دعا میشوند و نمیگذارند که دعاها به سوی خداوند متعال بالا بروند. زیرا فرد گناهکار با گناهانی که انجام داده است، از خداوند و رحمت او دور شده است.
اگر خداوند بین خود و یکی از بندگانش حجابی قرار دهد، هیچ کس نمیتواند این حجاب را بردارد. یعنی نمیتواند این حجاب را بشکافد یا آن را از بین ببرد. زیرا چیزی را که خداوند قرار بدهد، هیچ آفریدهای نمیتواند آن را بردارد.
از این رو اگر انسان احساس کرد که حجابی بین او و خدا وجود دارد که نمیگذارد او به سوی خداوند روی بیاورد، باید به خداوند متوسل شود و به دنبال راههایی برای زدودن این حجاب از قلب خود بگردد. در قرآن آمده است: «بَلْ رَانَ عَلَى قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ» (المطفّفین/۱۴)، یعنی اینکه گناهانشان به چیزی شبیه پرده تبدیل شده است. پردهای که نمیگذارد قلب انسان به سوی خداوند متعال روی بیاورد.
در احادیث آمده است که وقتی انسان گناهی را مرتکب میشود، به خاطر این گناه نقطه تاریکی در قلب او پدیدار میشود. وقتی که توبه کند، برطرف میشود و اگر به گناه ادامه دهد، این نقطه سیاه توسعه پیدا میکند تا اینکه تمام قلب سیاه و تاریک میشود و قلب به هم میریزد و بسته میشود. وقتی که قلب بسته شد، از رحمت خداوند دور میماند.
به همین ترتیب اگر انسان دچار بدزبانی شود، یعنی فحش و بدزبانی و دشنام و سرزنش بر زبان او جای بگیرد، اگر با همین زبان انسان به درگاه خداوند دعا کند، دعایش به سوی خداوند بالا نمیرود. زیرا این کلمات حجابی بین خدا و انسان ایجاد میکنند.
از این رو لازم است که همیشه انسان زبانش را از کلماتی که مورد رضایت خداوند نیستند، پالایش کند. باید قلب خود را از مفاهیمی که مورد رضایت الهی نیستند، پاکیزه سازد. تا اینکه حجابی وجود نداشته باشد که بین او و خداوند فاصله بیندازد و مانعی وجود نداشته باشد که نگذارد دعا جوشیدن بگیرد.
قضیه نزدیکی و دوری از خداوند، جنبه مادی و فیزیکی ندارد. زیرا خداوند مکان ندارد. او «بعُد فلا یُرى، وقرُب فشهِدَ النَّجوى» میباشد. نزدیکی ما به خداوند این است که عقل و قلب و جان ما از طریق اعمال و اندیشهها و احساسات ما، به خداوند نزدیک باشد. پس دوری و نزدیکی به خداوند، از طریق احساسات و عواطف قلبی و اندیشههای جاری در عقل و اعمال و رفتار جاری در زندگی صورت میپذیرد. این چیزها هستند که سبب دوری و نزدیکی به خداوند میشوند.
«الحمد لله الذی لا یُهتک حجابه، ولا یُغلق بابه»، نکته دوم این است که وقتی خواستیم به سوی خداوند برویم و مانع روانی و حجابی وجود نداشت، باید بدانیم که خداوند ساعت کاری خاصی ندارد. همه افراد چه عالم و چه سرشناس و چه غنی و چه رهبر، برای گفتگو و دیدار زمان خاصی دارند. اگر انسان بیرون از وقت معین برود، انجام این گفتگو دشوار است. زیرا ماهیت تنظیم وقت چنین چیزی را ایجاب مینماید. ولی دروازه خداوند هیچ وقتی بسته نیست. هر وقت میتوانی با خداوند مناجات کنی. فرقی ندارد که باقی مردم خواب باشند یا بیدار و اینکه در چه وضعی قرار داشته باشی. زیرا دروازه خداوند هیچ وقتی بسته نیست.
در بعضی از دعاها آمده است: «در او برای دعا کنندگانش باز است و پردهاش برای امیدوارانش برداشته.» بنابراین درهای خداوند به روی هیچ کسی بسته نیست. هر وقتی میتوانی خداوند را بخوانی، حتی دعای صبح را میتوانی بعضی کلماتش را تغییر دهی و در شام بخوانی و دعای شب نیز هم چنین. حتی میتوانی دعای سحر را در روز بخوانی.
بنابراین تو میتوانی در هر زمانی خداوند را بخوانی و امیدوار باشی که دروازه خداوند به روی تو باز است. وظیفه تو این است که فقط قلب خود را به روی خداوند باز کنی و از زبان خود برای دعا کردن به درگاه خداوند استفاده کنی و به خداوند امیدوار باشی. آن وقت خواهی دید که دروازه خداوند باز است و رحمت او بسیار فراگیر: «وَرَحْمَتِی وَسِعَتْ کُلَّ شَیْءٍ» (الأعراف/۱۵۶).
از این رو وقتی که مشکلات و مصایب و بلایا بر انسان یورش آوردند و فشارها علیه او تشدید شدند، انسان هیچ وقت احساس نمیکند که دروازههای خداوند به روی او بسته است. پس دروازههای خداوند باز هستند. بلکه این خود انسان است که با گناهانش دروازه الهی را به روی خود میبندد و این خود اوست که با اعمال و طاعت خود، دروازه الهی را به روی خود باز میکند.
در خطبه معروف پیامبر اسلام(ص) میخوانیم: «ای مردم! در این ماه دروازههای بهشت باز هستند. بنابراین از خداوند بخواهید که آنها را به روی شما نبندد.» این ما هستیم که دروازههای الهی را به روی خودمان میبندیم. زیرا انسان همیشه نتیجه اعمال و رفتار خود را درو مینماید: «ظَهَرَ الْفَسَادُ فِی الْبَرِّ وَالْبَحْرِ بِمَا کَسَبَتْ أَیْدِی النَّاسِ» (الرّوم/۴۱)، «ذَلِکَ بِأَنَّ اللّهَ لَمْ یَکُ مُغَیِّراً نِّعْمَةً أَنْعَمَهَا عَلَى قَوْمٍ حَتَّى یُغَیِّرُواْ مَا بِأَنفُسِهِمْ» (الأنفال/۵۳).
«ولا یُغلق بابه ولا یُردُّ سائله»، وقتی مصلحت در اجابت دعا باشد، خداوند سبحانه و تعالی هیچ دعا کنندهای را از درگاه خود نمیراند. زیرا انسان به مانند طفل است و برخی اوقات چیزهایی میخواهد که به صلح او نیست، ممکن است از انسان چیزهایی بخواهد که به صلح او نمیباشد. خداوند اصولاً هیچ سائلی را به این خاطر که سائل است، از درگاه خود رد نمیکند. بلکه ممکن است از این جهت که خواستهاش به نفع او نیست یا برای سایر بندگانش ضرر دارد، دعای او را مورد اجابت قرار ندهد. برای مثال اگر فردی شب و روز، مردم را نفرین کند، خداوند دعاهای او را که ریشه در سلیقه و عقدههای روانی وی دارد، اجابت نمینماید. زیرا رحمت خداوند ایجاب میکند که کسی صرفاً به خاطر دعای کس دیگری اذیت نشود، البته اگر مستحق آن نباشد.
«ولا یُخیَّبُ آمله»، خداوند سبحانه و تعالی با امید و آرزوی هر امیدوار و آرزومندی همراه است. زیرا این خداوند است که باب امید داشتن به رحمت و بخشش خود را باز کرده است. از این رو انسان وظیفه دارد که به درگاه خدا دعا کند و اطمینان داشته باشد که برآورده میشود. یعنی اطمینان داشته باشد که اگر مانعی برای اجابت دعا و خواسته او وجود نداشته باشد، دعایش مورد اجابت واقع میشود. باید به خداوند اطمینان داشته باشیم و خداوند با گمان کسی همراه است که به او حسن ظن دارد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الْخَائِفِينَ وَ يُنَجِّي الصَّالِحِينَ وَ يَرْفَعُ الْمُسْتَضْعَفِينَ وَ يَضَعُ الْمُسْتَكْبِرِينَ وَ يُهْلِكُ مُلُوكاً وَ يَسْتَخْلِفُ آخَرِينَ».
خداوند یاور مستضعفان است
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الْخَائِفِينَ»، به عبارتهایی از دعا رسیدهایم که در باره صفات خداوند در موضوع قدرت و ضعف و امنیت و ترس سخن میگویند.
هستند کسانی که از دیگران میترسند، از شرایط پیرامونی خویش واهمه دارند، انسانهای صالحی هستند که در معرض خطر قرار دارند، مستضعفانی هستند که زیر فشارهای مستکبران قرار دارند، مستکبرانی هستند که به ناحق بر مردم طغیانگری میکنند، پادشاهانی هستند که خود را جاودانه میپندارند، وقتی با چنین حالاتی روبرو شویم، چه تصوری از ایمن شدن در برابر خوف و ترس داریم؟ چه تصوری از نجات یافتن از کسانی را داریم که میخواهند ما را نابود کنند؟ چه تصوری از استضعاف خود و نحوه خروج از آن داریم؟ چه تصوری از مستکبران و پادشاهان ستمگر داریم، کیست که این مشکلات ما را حل کند؟ در اینجاست که از طریق دعا به سوی خداوند روی میآوریم. اگر از خدا ترسیدیم، او ما از خوف و ترس ایمنی عنایت مینماید: «الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يُؤْمِنُ الْخَائِفِينَ». وقتی پیامبر اسلام در حالت خوف و ترس قرار داشت، خداوند آرامش را بر او مستولی کرد: «إِذْ یَقُولُ لِصَاحِبِهِ لاَ تَحْزَنْ إِنَّ اللّهَ مَعَنَا فَأَنزَلَ اللّهُ سَکِینَتَهُ عَلَیْهِ وَأَیَّدَهُ بِجُنُودٍ لَّمْ تَرَوْهَا» (التّوبة/۴۰).
مؤمنان زمان پیامبر اسلام و بعد از آن نیز چنین کردند. وقتی که مردم آن را از مردم دیگر ترساندند: «الَّذِینَ قَالَ لَهُمُ النَّاسُ إِنَّ النَّاسَ قَدْ جَمَعُواْ لَکُمْ فَاخْشَوْهُمْ فَزَادَهُمْ إِیمَاناً وَقَالُواْ حَسْبُنَا اللّهُ وَنِعْمَ الْوَکِیلُ * فَانقَلَبُواْ بِنِعْمَةٍ مِّنَ اللّهِ وَفَضْلٍ لَّمْ یَمْسَسْهُمْ سُوءٌ وَاتَّبَعُواْ رِضْوَانَ اللّهِ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَظِیمٍ * إِنَّمَا ذَلِکُمُ الشَّیْطَانُ یُخَوِّفُ أَوْلِیَاءهُ فَلاَ تَخَافُوهُمْ وَخَافُونِ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ» (آل عمران/۱۷۳-۱۷۵). خوف از خدا ابزاری برای امنیت یافتن از مردم است. زیرا این خداوند است که به هراسناکان امنیت میدهد. به این ترتیب انسان وقتی به خداوند توکل کند و کار خود را به خداوند متعال واگذارد، میتواند به آرامش روحی و معنوی و اطمینان قلبی دست پیدا کند.
«وَ يُنَجِّي الصَّالِحِينَ»، آنانی که در اندیشه و عمل خویش صالح هستند. کسانی در خط خویش نیز صالح هستند، باید با خطر کسانی روبرو شوند که با صلاح فکری و معنوی و عملی موافق نیستند و صلاح و نیکوکاری را امری ناگوار برای خویش تلقی میکنند و چون در خط فساد و تباهی قرار دارند، از کسانی که در خط صلاح قرار دارند، عقده به دل دارند. زیرا بعضی از مردم از کسی که مؤمن باشد عقده دارند، از کسی که نماز بخواند، عقده دارند، از انسان امین عقده دارند، از انسان عفیف و پاکدامن عقده دارند، از این رو سعی میکنند که از همه نوع ابزاری برای نابودی و تضعیف و محاصره او استفاده نمایند. این چیزها را در زندگی خودمان میبینیم.
اگر صالحان و نیکان با چنین خطرهایی روبرو هستند، چون خودشان ممکن است قدرت کافی برای رویارویی نداشته باشند، به کجا و چه کسی روی بیاورند؟
این عبارت از دعا میفرماید که خداوند صالحان را نجات میدهد. این خداوند است که در کار آنها گشایشی ایجاد میکند، این خداوند است در جایی که صالحان امید حراست ندارد، از آنها حراست میکند و از جایی که امید ندارند، رزق و روزی آنها را میرساند. از این رو انسان همیشه باید در خط صلاح قرار داشته باشد، به خدای خویش اطمینان داشته باشد که او را به خود وا نمیگذارد و از هر بدی در امان نگه میدارد: «أَلَیْسَ اللَّهُ بِکَافٍ عَبْدَهُ وَیُخَوِّفُونَکَ بِالَّذِینَ مِن دُونِهِ» (الزّمر/۳۶).
«ویرفعُ المستضعفین»، اگر مستضعفان به خداوند اخلاص داشته باشند و در راه خدا قدم بگذارند و در برابر مستکبران سر خم نکنند و به راه مستکبران در نیایند و راه درستی مبتنی بر یگانگی خداوند را ترجیح بدهند، خداوند نیز آنان را بالا میبرد: «وَنُرِیدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِینَ» (القصص/۵)، بنابراین خداوند مستضعفان را بالا میبرد و فضاها و ابزارها و شرایطی را فراهم میآورد که مستضعفان را به درجات بالا برساند.
نابودی مسکتبران
«ویضعُ المستکبرین»، مستکبران قضا و قدر مردم نیستند که هر کاری خواستند با زندگی مردم انجام دهند. زیرا وقتی واقعیت را مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که خداوند این اجازه را به مستکبر نداده است که در استکبار خود راه طغیان را در پیش بگیرد و در این کار جاودانه باشد. اگر تغییر و تحولهای جهان در زمان کنونی و دورانهای پیشین، چه در سطح قدرتهای بزرگ و چه در سطح قدرتهای کوچک را مورد بررسی قرار دهیم، میبینیم که هیچ وقت نبوده است، مگر اینکه مستضعفی اوج گرفته است و مستکبری هلاک شده است. این یک امر واقعی است. قدرتهایی در دنیا وجود دارد که انسان اصلاً تصور نمیکند که آنها نیز ممکن است سقوط کنند و اگر سریع سقوط کنند، مثل یک خیال به نظر میرسد.
نمونه آن سقوط اتحاد شوروی (سابق) است. دولتی که در کنار ایالات متحده آمریکا، یکی از دو قدرت بزرگ دنیا به شمار میآمد. اما اگر درون این قدرت بزرگ به خوبی مورد مطالعه قرار بگیرد معلوم میشود که مردم آن غذای کافی برای خوردن نیز ندارند و مواد مصرفی ضروری را در اختیار ندارند. این واقعیت در زمین لرزه ارمنستان روشن شد. دولتی در حد و اندازه اتحاد شوروی نتوانست از عهده نتایج این زلزله برآید. از این رو از دولتهای جهان خواست که کمکهای پزشکی و دارویی و غذایی خویش را روانه این کشور کنند. از همان زمان فروپاشی این دولت آشکار شد.
همین طور آمریکا که از نظر سیاسی و نظامی قدرت بزرگ جهان محسوب میشود. فروپاشی داخلی این کشور از لحاظ اقتصادی در حال شکلگیری است. بحرانهای اقتصادی بزرگی در آمریکا وجود دارد. از این رو آمریکا میکوشد که از توانمندیهای سیاسی و نظامی خویش برای حل مشکلات اقتصادی خود استفاده نماید. مشکل جرم و جنایت در این کشور چشم گیر است. اگر آمارهای جرم و جنایت در این کشور را مورد بررسی قرار دهیم میبینیم که از بسیاری کشورهای دیگر بیشتر است. مواد مخدر در این کشور بیداد میکند، تا جایی که مبارزه با مواد مخدر جزو مسائل امنیت ملی شمرده میشود. زیرا مردم این کشور دارند به مردمی معتاد تبدیل میشوند.
نمیگوییم که حتماً فلان زمان سقوط خواهد کرد، ولی وقتی که دستور خداوند برسد، این رژیم بزرگ، مانند کوهی که از درون تهی شده است، فروخواهد پاشید. زیرا اگر بنیادهای این ساختار خراب شود، فروپاشی به صورت کامل انجام خواهد شد.
وقتی که انسان حرکت و توازن موجود در هستی را مورد بازخوانی قرار دهد، تحرکات مستضعفان و مستکبران را مورد بررسی قرار دهد، میبیند که نظم خاصی در این جهان وجود دارد و هر چیزی برای خود مهلت خاصی دارد. همان طور که هر انسانی برای خود اجلی دارد. اگر اجل او فرارسد، کار تمام میشود. دولتها و جوامع و تمدنها نیز برای خود اجلی دارند. همه اینها بر حسب توازنی حرکت میکنند که خداوند به صورت قوانین و سنتهای هستی، در وجود آن به ودیعت نهاده است.
برخی از مردم تصورشان این است که وقتی خداوند بر فردی خشم میگیرد، خداوند به صورت مستقیم او را نابود میکند. ولی این گونه نیست. زیرا خداوند هستی را بر اساس قوانین خاصی آفریده است. خداوند با استفاده از قوانین و سنتهایی که برای حفظ توازن در دل هستی به ودیعت نهاده است، بر حسب حکمت اقدام میکند. پس چرا خداوند در این باره عجله به خرج دهد؟
اگر ما برای کاری عجله به خرج میدهیم، برای این است که فرصت از دست ما نرود. ولی همان گونه که در دعا آمده است: «کسى که میترسد فرصت از دست برود در کارها تعجیل مى نماید.» اما مستکبران و مستضعفان به کجا میگریزند؟ «هر کس که به قضای من راضی نیست، باید از زمین و آسمان من بیرون شود.»
«ویُهلِکُ ملوکاً ویستخلفُ آخرین». در زمان ما هر از گاهی انقلابی و خیزشهایی روی میدهد. میبینی که فردی در اوج قرار داشت و به یک باره به شهروندی عادی تبدیل میشود و یا اینکه به زندان میافتد و یا اینکه به چوبه اعدام سپرده میشود: «قُلِ اللَّهُمَّ مَالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَن تَشَاء وَتَنزِعُ الْمُلْکَ مِمَّن تَشَاء وَتُعِزُّ مَن تَشَاء وَتُذِلُّ مَن تَشَاء بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلَىَ کُلِّ شَیْءٍ قَدِیرٌ» (آل عمران/۲۶). این قدرت خداوند است که همه هستی را احاطه کرده است و همه امور به دست او قرار دارد.
معنای این سخن این است که نباید تحت تأثیر قدرتهای ستمگر قرار بگیریم. زیرا خداوند متعال میفرماید: «وَلاَ تَهِنُوا وَلاَ تَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الأَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ *إِن یَمْسَسْکُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِّثْلُهُ وَتِلْکَ الأیَّامُ نُدَاوِلُهَا بَیْنَ النَّاسِ» (آل عمران/۱۳۹-۱۴۰). این آیه به ما اعتماد به نفس میدهد که راه خود را ادامه دهیم، تا اینکه شرایط لازم برای سقوط فلان رژیم و فلان دولت و سرکار آمدن دولتی دیگر فراهم شود. زیرا همان طور که عرض کردیم این مسأله به شرایط توازن در هستی مربوط میشوند. بنابراین هر چیزی برای خود شرایطی دارد و اگر این شرایط فراهم نشود، روی نمیدهد. زیرا خداوند مسائل را از طریق حکمت خود به جریان میاندازد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ قَاصِمِ الْجَبَّارِينَ، مُبِيرِ الظَّالِمِينَ، مُدْرِكِ الْهَارِبِينَ، نَكَالِ الظَّالِمِينَ، صَرِيخِ الْمُسْتَصْرِخِينَ، مَوْضِعِ حَاجَاتِ الطَّالِبِينَ، مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِينَ».
جز او پناهگاهی وجود ندارد
دعا را با ستایش خداوند با صفاتی که به روبرو شدن با حالات مثبت و منفی آفریدههایش پی میگیریم. در بین آفریدههای خداوند، جبارانی هستند که ستم میکنند و به ناحق بر مردم ظلم میکنند، ظالمانی وجود دارند، عصیانگران گناهکاری وجود دارند که خیال میکنند میتوانند از دست قدرت خداوند سبحانه و تعالی بگریزند و از مجازات او نجات پیدا کنند. هم چنین انسانهایی نیز در این دنیا وجود دارند که تحت عذاب و شکنجه قرار دارند و گرفتار درد و رنج هستند، دچار ضعف و سستی هستند، مشکلات دارند، فریادد بر میآورند و از خداوند متعال میخواهند که آنان را از این همه درد و رنج نجات دهد، در همین دنیا نیازمندانی وجود دارند که در زندگی فردی و اجتماعی خویش در نیازمندی قرار دارند، از این رو برای برآورده شدن نیازهای خود به درگاه الهی روی میآورند. مؤمنانی نیز وجود دارند که به خدا ایمان دارند و به او اطمینان دارند. از این رو میکوشند که به او توکل کنند و در همه امور خویش خداوند را تکیهگاه خویش قرار دهند.
وقتی که صفات تعامل خداوند با بندگانش را مورد بررسی قرار میدهیم، چنین عرض میکنیم: «الحَمدُ لله قاصِم الجَبَّارِین»، خداوند را در برابر هر نوع ستمگری و گردن کشی در زمین، در برابر کسانی که در زمین استکبار میورزند، بر مردم احساس برتری جویی دارند، ستم میکنند و میکوشند مردم چنین خیال کنند که هیچ کس نمیتواند جبروت آنها را درهم بشکند، هیچ کس نمیتواند جبروت آنها را در هم بکوبد، تصور میکنیم. عذاب الهی یک آن فرا میرسد و جباران و ستمگران را در هم میکوبد، پادشاهی و قدرت آنها را در هم میشکند و همه حالتهایی را که به عنوان همبستگی زندگی به نمایش میگذارند، درهم میکوبد.
وقتی که خداوند متعال را با این صفت تصور میکنیم، به ما چنین میگوید که وقتی در برابر جبروت خداوند و جبروت کسانی که خیال میکنند جبار هستند و جبروتی دارند، باید بدانیم که در برابر جبروت الهی که هر جباری را در هم میکوبد، جبروت و هیمنه مردم، هر قدر که قدرت داشته باشند هیچ ارزشی ندارد.
وقتی در قرآن کریم داستان فرعون و عاد و ثمود و بسیاری دیگر از داستانهایی را که خداوند در آنها از جباران و ستمگران، چه آنهایی که خیال کردهاند ارباب هستند و چه آنهایی که به واسطه قدرتشان چنین تصوری به آنها دست داده است، سخن گفته است میخوانیم، با خوانش کتاب خدا چنین میفهمیم که خداوند متعال در طول تاریخ جباران و ستمگران را درهم کوبیده است و این توانایی را دارد که در حال حاضر و در آینده نیز آنها را در هم بشکند. از این رو نباید از خدا ناامید شویم، فرقی ندارد که چه شرایطی داشته باشیم و یا جبروت و هیمنه استکباری آنها چه قدر وسیع باشد.
«مُبِيرِ الظَّالِمِينَ»؛ وقتی که با ستمگران روی زمین، چه بزرگ باشند و چه کوچک، باید بدانیم که خداوند میتواند ستمگران و ظالمان را از بین ببرد و نابود کند.
«مُدْرِكِ الْهَارِبِينَ»، وقتی که برخی از خلایق میکوشند که به خدا کفر بورزند، کسانی که عصیان میکنند و دست به تمرد میزنند، فکر میکنند که میتوانند از دست قدرت الهی فرار کنند، تصور میکنند که خداوند جایگاه خاصی در هستی ندارد، اما خداوند به آنها در هر جایی که باشند، چه در فضا بالا بروند و چه در اعماق دریاها فرو بروند دسترسی دارد. زیرا آسمانها ملک خداوند است و زمین ملک خداوند است و دنیا ملک خداوند است و آخرت ملک خداوند است. پس کجا فرار میکنند و به کجا میخواهند بروند؟
این واقعیت را میتوان از فراز دعا نیز درک کرد. وقتی که انسان خدای خویش را چنین مورد خطاب قرار میدهد: «از تو به سوی خودت گریختهام.» پس وقتی از تو بگریزم، به کجا بروم؟ از جایی که در حیطه فرمانروایی تو قرار دارد، به جایی فرار کنم که باز در حیطه حکومت تو قرار دارد. پس به کجا فرار کنم؟ و به کجا بگریزم؟
«نَكَالِ الظَّالِمِينَ»، خداوند ستمگران را در همین دنیا نیز نابود میکند و از بین میبرد. یعنی ظلمشان را از بین میبرد و آنان را خوار و ضعیف میگرداند و آنان را از عرصه حاکمیت و قدرت دور میکند.
«صَرِيخِ الْمُسْتَصْرِخِينَ»، اگر بندگان دردمند و تحت ستم، خداوند را فریاد بزنند و از خداوند بخواهند آنان را از وضعیت دردناکی که گرفتار آن هستند، نجات دهد، خداوند فریاد آنان را اجابت میکند و یاریشان مینماید و آنها تحت مراقبت خویش در میآورد.
«مَوْضِعِ حَاجَاتِ الطَّالِبِينَ»، او کسی است که همه نیازها به درگاه او میروند. او کسی است که همه درخواستها را میپذیرد. زیرا او کسی است که خلق خود را وجود بخشیده است و با نعمتهایش امور او را مدیریت نموده است. از این رو تنها خداوند است که محل طرح نیاز نیازمندان و محتاجان میباشد. هیچ کسی نمیتواند عهده دار ایفای این نقش شود. اگر مردم نیز چیزهایی را میبخشند، از طریق بخششهای خداوند چنین کاری را انجام میدهند و وقتی حاجتی را برآورده میکنند، با الهام الهی چنین کاری را انجام میدهند و چون خداوند چنین قدرتی را به آنها بخشیده است، نیازی را برآورده میسازند.
«مُعْتَمَدِ الْمُؤْمِنِينَ»، او کسی است که مؤمنان به او تکیه و توکل میکنند. معنای ایمان به خداوند نیز همین است که انسان باور داشته باشد، خداوند همه چیز هستی میباشد و خداوند همه چیز زندگی میباشد و خداوند بر همه چیز زندگی احاطه دارد و اوست که بر همه چیز زندگی سیطره دارد. او کسی است که به او توکل میکنند و هر کس که بر خداوند توکل کند، خداوند او را کفایت میکند. خداوند کسی که مورد اتکای مردم است و هر کس که بر خداوند تکیه داشته باشد، خداوند نیز در همه خواستهها و دوست داشتنیهایش حضور دارد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي مِنْ خَشْيَتِهِ تَرْعَدُ السَّمَاءُ وَ سُكَّانُهَا، وَ تَرْجُفُ الْأَرْضُ وَ عُمَّارُهَا، وَ تَمُوجُ الْبِحَارُ وَ مَنْ يَسْبَحُ فِي غَمَرَاتِهَا».
سیطره الهی بر همه چیز
در این فراز از دعا، قدرت الهی و تأثیر آن بر همه آفریدهها را درک میکنیم. وقتی که آسمانها و هر آنچه در آن است، وقتی که زمین و هر آنچه در آن است، وقتی که دریاها و هر آنچه در اعماق آنها به تسبیح خداوند مشغول هستند و وقتی همه مخلوقات تجسم بخش عظمت و قدرت الهی هستند، آنها نمیتوانند در برابر همه اینها دست روی دست بگذارند و کاری صورت ندهند.
اگر آسمانها خدای خویش را تصور کنند و اگر اهالی آسمانها، خدای خود را تصور کنند، احساس تزلزل و اضطراب خواهند داشت. همین طور اگر زمینیان خدای خود را تصور کنند و اگر آبادگران زمین عظمت خداوند را تصور کنند، لرزش سراسر وجود آنها را فرا میگیرد. دریاها نیز اگر عظمت خداوند را تصور کنند، از هیبت و خوف الهی موّاج میشوند.
خداوند در موارد متعدد از این مسأله سخن گفته است و از ما خواسته است که وقتی سخنان او را میشنویم، این معنا را خوب درک کنیم. خداوند میفرماید: «لَوْ أَنزَلْنَا هَذَا الْقُرْآنَ عَلَى جَبَلٍ لَّرَأَیْتَهُ خَاشِعاً مُّتَصَدِّعاً مِّنْ خَشْیَةِ اللَّهِ وَتِلْکَ الْأَمْثَالُ نَضْرِبُهَا لِلنَّاسِ لَعَلَّهُمْ یَتَفَکَّرُونَ» (الحشر/۲۱)، اگر کلمات الهی منجر به اینجا بینجامد، پس چه تصوری ازعظمت و قدرت و بزرگی خداوند میتوان داشت؟
در آیه دیگری آمده است: «وَمَا قَدَرُوا اللَّهَ حَقَّ قَدْرِهِ وَالْأَرْضُ جَمِیعاً قَبْضَتُهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ وَالسَّماوَاتُ مَطْوِیَّاتٌ بِیَمِینِهِ سُبْحَانَهُ وَتَعَالَى عَمَّا یُشْرِکُونَ» (الزّمر/۶۷)، اگر زمین و آسمانها و دریاها از خشیت الهی به لرزه در آیند و از خوف خداوند بترسند، انسانی که میتواند با عقل خود چیزهایی را درک کند که سایر مخلوقات از درک آنها عاجز هستند و میتواند عظمت الهی را درک کند و راز قدرت الهی را که هیچ یک از مخلوقات دیگر قادر به انجام آن نیستند، چه حالی میتواند داشته باشد؟ چگونه ممکن است این انسان خوف و خشیت الهی نداشته باشد؟
ولی مشکل انسان در غفلت اوست. مشکل او این است که بیش از آنکه در خداوند غرق شود، در مردم غرق میشود و بیش از آنکه در عظمت الهی غرق شود، در اشیای پیرامونی خود غرق میشود. راز غفلت و نترسیدن او از خداوند همین است.
از این رو انسان باید با تفکر در عظمت و نعمتهای الهی، در کارهای خود تدبیر به خرج دهد و قلبش همیشه متوجه خدا باشد.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي هَدَانَا لِهَذَا وَ مَا كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لاَ أَنْ هَدَانَا اللَّهُ».
سپاس از خداوند به خاطر هدایتش
وقتی احساس کنی که این خداوند است که تو را به سوی یگانگیاش هدایت کرده است، این خداوند است که تو را به سوی اسلامش هدایت کرده است، این خداوند است که تو را به سوی طاعتش هدایت کرده است، این خداوند است که تو را به سوی خوبیها هدایت کرده است. وقتی که خود را مؤمن و هدایت شده و پرهیزگار و مطیع امر پروردگار ببینی، باید بدانی که این نعمت یکی از بزرگترین و مهمترین نعمتهای الهی به توست. چه نعمتی از این بالاتر که خداوند را بشناسی، به او ایمان داشته باشی و در راه او گام برداری و از این طریق خیر دنیا و آخرت را بدست آوری؟
از این رو باید همیشه نعمت هدایت را به یاد داشته باشیم، درست همان گونه که به یاد نعمت سلامتی و روزی و امنیت و همه نعمتهای دیگر هستیم. زیرا این نعمتها همگی موقتی و از بین رفتنی هستند، ولی نعمت هدایت نعمت بزرگی است که انسان به واسطه آن به رضایت الهی و خیر دنیا و آخرت نائل میشود.
در بعضی از دعاها آمده است که حمد و ستایش خداوند در داخل خود نیز سپاس و تشکری را در بر دارد. باید از خداوند به خاطر نعمت هدایت تشکر کنیم، باید بدانیم این خداوند است که ما را هدایت کرده است. زیرا خداوند به ما عقل داده است که به آن فکر کنیم، به ما حواس داده است که به آنها اشیایی را بشناسیم که ما را به سوی خداوند متعال راهنمایی میکنند و برای ما پیامبران و کتابهای آسمانی فرستاده است. خداوند از طریق چیزهایی که در عالم وجود قرار داده است، به ما نعمت هدایت را عنایت کرده است، از طریق رسالت و پیامبران و کتابهای آسمانی ما را هدایت کرده است. اگر خداوند راههای هدایت را در جان ما قرار نداده بود و راه هدایت را در رسالتهای آسمانیاش قرار نداده بود، نمیتوانستیم راه هدایت را پیدا کنیم. بنابراین این خداوند است که در همه جاهایی که بیم گمراهی میرود، خود نقش هادی و راهنمایی را به عهده گرفته است.
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَخْلُقُ وَ لَمْ يُخْلَقْ، وَ يَرْزُقُ وَ لاَ يُرْزَقُ، وَ يُطْعِمُ وَ لاَ يُطْعَمُ، وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى، وَ هُوَ حَيٌّ لاَ يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ».
خداوند مصدر همه چیز است
«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي يَخْلُقُ وَ لَمْ يُخْلَقْ»، همه چیز از طریق خلقت الهی شکل گرفتهاند، ولی هیچ کس خدا را نیافریده است. زیرا خدا ازلی و ابدی و سرمدی است. خداوند از اشیای حادث و قدرتهای حادث نیست که نیازمند به آفریده شدن باشد، این گونه نیست که نباشد و ایجاد شود. خداوند متعال در دائره عدم قرار نمیگیرد که نیازمند خالقی باشد که او را بیافریند.
از این رو این سؤال که برخی از مردم میپرسند: چه کسی خدا را آفریده است؟ پرسشی نادرست است. خداوند متعال ذاتی است که نمیتوان پیش از او عدمی را تصور کرد. بعضی از مردم تصورشان این است که خداوند مانند اشخاص و افراد است که نبوده است و بعداً به وجود آمده است.
آری! هر چیزی که نبوده است و سپس به وجود آمده است، نیازمند آن است که بپرسیم: چه کسی آن را آفریده است؟ ولی این سؤال در باره خداوند نمیتواند مطرح باشد. زیرا خداوند اساس وجود است. اگر چنین فرض کنیم که وجود او در عدم بوده است، این پرسش مطرح میشود که چه کسی وجود او را آفریده است؟ لابد باید شخص باشد. پس چه کسی آن شخص را آفریده است؟ به این ترتیب سلسلهای از فرضیات شکل میگیرد که پیش از آن عدمی نباشد و آن همان خداست. پس هر چیزی که بشود تصور کرد نبوده است و بعداً به وجود آمده است، خدا نیست. وجود خداوند از ذات او سرچشمه میگیرد نه از چیزی که پیش از او وجود داشته باشد.
«وَ يَرْزُقُ وَ لاَ يُرْزَقُ»، در اینجا این سؤال مطرح میشود: چرا اول فرموده است: لم یخلق و بعد از آن فرموده است: لایرزق. چرا در اولی «لم» آمده بود و در این «لا» آمده است؟
زیرا اگر خلق باشد، «لا» تکرار میشود. در این صورت درست نیست بگوییم: «لایخلق». از این رو اگر خلق در گذشته را نفی کردیم، مجالی برای آفرینش مجدد نمیماند. اما در رزق قضیه فرق میکند. «ویَرزقُ ولا یُرزَق»، زیرا رزق تجدیدپذیر است، امروز رزق ایجاد میشود و فردا نیز باید رزق ایجاد شود. تا زمانی که مردم در قید حیات هستند، خداوند به آنها روزی میدهد و به مخلوقات و موجودات روزی میرساند. ولی خداوند خود، نیازمند روزی کسی نیست، به کسی نیاز ندارد. زیرا رزق به معنای حاجت است و خداوند از همه چیز بینیاز میباشد.
«وَ يُطْعِمُ وَ لاَ يُطْعَمُ»، خداوند از طریق فراهم آوردن ابزارها و وسائل لازم برای غذاخوردن، مانند دو لب و زبان و معده و... به مردم غذا میدهد.
«وَ يُمِيتُ الْأَحْيَاءَ وَ يُحْيِي الْمَوْتَى»، زندگان را میمیراند. زیرا سنت جاری خداوند در هستی این است که مردم را بیافریند و سنت مرگ و زندگی را بر آنها جاری سازد. خداوند در روز قیامت همین مردگان را دوباره زنده میکند.
«وَ هُوَ حَيٌّ لاَ يَمُوتُ، بِيَدِهِ الْخَيْرُ وَ هُوَ عَلَى كُلِّ شَيْءٍ قَدِيرٌ»، قدرت و قوّت خدا حدی ندارد.
این فراز از دعای افتتاح به ما یاد میدهد که چگونه عظمت خداوند را تصور کنیم، چگونه مواظبت او از آفریدههایش را تصوذر کنیم، چگونه ارتباطش با آفریدههایش را تصور کنیم، چه آن آفریدههایی که از او اطاعت میکنند و چه آفریدههایی که در برابر او دست به عصیان میزنند، چگونه ویژگیهای او را تصور کنیم، اینکه او خالق است و روزی دهنده است و غذا دهنده است و زنده کننده است و میرانده است و بر همه چیز توانا میباشد. اینها صفات الهی هستند و در این زمینه هر یک از صفات الهی با صفت دیگری نیز در تقابل قرار دارد. پس خداوند خالق است، دیگران مخلوق میباشند، خداوند رزاق است و دیگران روزی خورنده هستند، خداوند غذا دهنده است و دیگران غذا خورنده هستند، خداوند زنده کننده است و دیگران زندگی گیرنده هستند و خداوند میرانده است و دیگران میمیرند. خداوند قادر است و دیگران ناتوان میباشند. والحمد لله رب العالمین.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر آیة الله العظمی سید محمد حسین فضل الله (قدس سره)