نقش مسلمانان در دانش طب
۰۸ آبان ۱۳۹۸ 0 فرهنگ و اجتماعبه برکت تعالیم اسلامى مسلمانان به توفیقات بزرگى در علم طب، ترجمه و تألیف متون پزشکى دست یافتند. تلاشهای علمی آنان در این عرصه از سویی موجب ماندگاری آثار گذشتگان و از سوی دیگر باعث توسعه دانش پزشکی در شاخههای مختلف شد، چنانکه نگاه منصفانه به تاریخ تمدن بشری نشان میدهد پیشرفت غربیان در عرصه پزشکی در دورههای بعدی به شدت مرهون آثار طبی مسلمانان است و اگر چه دوران رنسانس غرب و توجه آنان به تحصیل دانشهای مختلف ازجمله پزشکی، مصادف شد با دوران رکود تمدن اسلامی، اما سهم زیاد مسلمانان در تاریخ طب روشنتر از آن است که بتوان آن را انکار نمود.
اهمیت علم طب درتعالیم اسلامی
نگاهی گذرا به تاریخ تمدن اسلامی نشان میدهد علم طب همواره از جایگاه رفیعی در بین مسلمانان برخوردار بوده است چنانچه کلمه «حکیم» در تمدن اسلامی هم به طبیب و هم به فیلسوف اطلاق میگردیده است.[۱] بیشک از مهمترین علل توجه مسلمانان به دانش طب، توجه پیشوایان دین به این دانش ارزشمند است. در حدیثی از پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه وآله) دانش طب همسنگ با علم دین و در کنار آن مورد توصیه قرار گرفته است.[۲] و پیامبر و اهل بیت علیهمالسلام خود در کنار رسالت تعالی روح افراد، با توصیههای طبی، آنها را در نگه داشتن سلامت جسمشان نیز یاری مینمودند. شاهد این مدعا کتابهای روایی بر جای مانده در این موضوع با عنوان طب النبی، طب الائمه، طب الصادق و طب الرضاست.[۳]
آغاز تاریخ طب مسلمانان
علم طب در دوره اسلامی با ترجمه کتابهای یونانی و هندی در این رشته آغاز شد. جندی شاپور از اولین مراکز علمی مسلمانان است که طرفدار ترجمه کتب پزشکی یونانی و احتمالا سنسکریت بود.[۴]
شهر “جندي شاپور” را شاپور اول ساساني (241-272 م) به هم چشمي “انطاكيه” كه از بلاد رومي محسوب ميشد، در اهواز ساخت. بعداً انوشيروان (531-579 م) كه خود پادشاهي عالم و حكيم بود، در آن شهر مدرسه و بيمارستان عظيم و نامدار “جندي شاپور” را تأسيس كرد كه هم مدرسه و مركز تحصيل طب و فلسفه بود و هم بيمارستان و دارالشفاي مريضاني كه بدان جا رجوع ميكردند. قسمتي از استادان بزرگش مسيحي نسطوري مذهب بودند كه پس از بستهشدن مدارس فلسفي يوناني به فرمان امپراطور روم، از “رُها” و ديگر مراكز علمي و فلسفي گريخته بودند. انوشيروان از وجود آنها براي تأسيس مدرسهي جندي شاپور استفاده كرد و به علاوه جمعي از مسيحيان يعقوبي مذهب را نيز در آن مدرسه به كار واداشت.[۵]
اساتيد علمي و طبي جندي شاپور هر كدام كه پس از انقراض دولت ساساني و تشكيل دولت اسلام باقي بودند عموماً داخل حوزهي اسلام شدند و چه از طريق تعليم و ترجمهي كتب علمي و چه از طريق طبابت و عمل پزشكي در خدمت خلفا و وزراء و اعيان اسلامي خدمت ميكردند.[۶] به نظر دکتر علیاکبر ولایتی در کتاب "پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی" توجه و علاقهمندی به آثار علمی و پزشکی فرهنگهای کهنتر به ویژه یونانی در دوران خلافت عباسی، به تشویق این پزشکان مسیحی درباری بود که به زبان یونانی و سریانی میخواندند یا سخن میگفتند.[۷]
در کتاب طب و طبیب و تشریح نوشته علامه بزرگوار حسن زاده آملی آمده است: “در زمان ملوک بنیامیه و بنیعباس بعضی از اطبای یهود و نصارا از قبیل جویه یهودی و بختیشوع نصرانی را استخدام کردند و ترویج این فن شریف را مینمودند. هارون رشید و پسرش مامون را در طلب علوم فلسفه و طبیه رغبتی تمام بود، و مامون را بیشتر؛ چنان که از اطراف و اکناف عالم حکم به جمع آوری علماء و اصحاب معارف را میکرد و آنها را بسیار گرامی میداشت و کمال جدَ و جهد را در ترجمه کتب فلاسفه یونانی به زبان عربی میداشت. و مترجمینی که بر آنها اعتماد بسیار مینمود چهار نفر بودند: حنین بن اسحاق عبادی، و یعقوب بن اسحاق کندی، و ثابت بن قره حرانی، و علم بن فرجان طبری. اینها مولفات فیثاغورس و افلاطون و ارسطاطالیس و بقراط و جالینوس را از زبان یونانی به زبان عربی ترجمه نمودند. و همچنین عبدالرحمن اموی ملقب به ناصر در اندلس نیز در ترجمه این علوم به نهایت راغب بود”.[۸]
در بین اینها حنین بن اسحاق جایگاه ویژهای در ترجمه کتب طبی دارد. حنین ده سال پیش از مرگش نوشت که فقط از آثار جالینوس 95 اثر را به سُریانی و 34 اثر را به عربی برگردانده است.[۹]
سهم مسلمان در پیشرفت طب
شكى نيست كه كلى ترين دانسته هاى نظرى پزشكى به ويژه از راه ترجمه آثار دانشمندان يونانى و از همه مهم تر بقراط و جالينوس به دست مسلمانان رسيد. اما بسيارى از مسائلى كه پزشكان مسلمان در خصوص بيماران خود با آن روبه رو بودند، به سرزمينهاى اسلامى و شرايط خاص آن اختصاص داشت كه در نوشته هاى يونانى از آن ذكرى به ميان نيامده بود. بديهى است كه به صرف عدم ذكر اين موارد در آثار پيشينيان، پزشكان اسلامى نمى توانستند به آنها بى اعتنا باشند. بنابراين، رويكردى ويژه درباره اين موارد پديد آمد.
بيماريهايى كه در بخشهاى گوناگون کتاب «الحاوى»، نوشته زکریای رازى بررسى شده، بسيار بيشتر از آن چيزى است كه در آثار جالينوس، بقراط و ديگر پزشكان يونانى آمده است.[۱۰]
يكى ديگر از نكات مهم و برجسته در تاريخ پزشكى اسلامى، كتاب قانون ابن سيناست. در همه دوران پزشكى غرب، هيچ كتابى كه چنين جامع و مانع و دانشنامه گونه مبادى و موضوعات پزشكى را دربرگرفته باشد، به وجود نيامده بود. بى دليل نبود كه «قانون» به سرعت و پس از ترجمه آن به لاتين، مورد توجه دانشمندان و پزشكان غرب قرار گرفت، و به عنوان كتاب درسى در دانشكده هاى پزشكى جهان تدريس شد.[۱۱] اما نوآورى در حيطه پزشكى اسلامى در اين حد نيز متوقف نماند.
مهم ترين دستاوردهاى پزشكى اسلامى هنگامى به وجود آمد كه چند تن از پزشكان اسلامى توجه خود را به ناهماهنگى آراى جالينوس با آنچه خود بر اثر تجربه به دست آورده بودند منعكس كردند. يكى از نخستين ايرادهاى دانشمندان اسلامى بر جالينوس را ابونصر فارابى مطرح كرد. او در رساله خود با عنوان «الرد على الجالينوس فيما نقض على ارسطاطاليس لأعضاء الانسان» به طور كلى ترتيب ساختارى اعضاى بدن انسان را بين آراى جالينوس و ارسطو مقايسه كرده و با توجه به آراى خود، حق را به ارسطو داده است. احتمالًا اين نگرش فارابى منشأ همان انتقادهايى شد كه پس از او ابن سينا از جالينوس مطرح كرد.
زکریای رازى نيز در مقام پزشكى بزرگ، جامع نگر و صاحب نظر، به آراى جالينوس در پزشكى ايرادهايى مهم وارد كرد. مهم ترين نقد رازى بر آراى جالينوس هنگام طرح ديدگاههاى خود درباره ديدن، شنيدن و رسيدن پرتوهاى نورى از جسم به چشم ارائه شده است. رازى فرايند ديدن را درست برعكس آراى جالينوس بسته به پرتوهايى مى دانست كه به چشم مى رسند، نه آن گونه كه جالينوس گفته بود با پرتوهايى كه از چشم ساطع مى شود. در ادامه اين انتقاد، ابن سينا نوشته هاى جالينوس در اين زمينه را مشتى نوشته هاى مهمل ناميد.
اما مهم ترين نقد آراى پزشكى جالينوس را در جهان اسلامى، كه مايه شهرت و افتخار براى پزشكى اسلامى به شمار مى رود، ابن نفيس دمشقى، پزشك سده ششم هجرى، مطرح كرد. ابن نفيس پزشكى تجربه گرا و اهل نظر بود كه يكى از بزرگ ترين كشفيات پزشكى اسلامى را صورت داد. از اين رو او در قرون گذشته بين نويسندگان اسلامى به جالينوس عرب (اسلامى)، همان لقبى كه در مراجع مختلف به رازى نيز داده اند، مشهور شده است. ابن نفيس در دو اثرش، شرح تشريح قانون ابن سینا، شرحى كه بر كتابهاى اول تا سوم قانون نوشته شده است، و شرح قانون، شرحى كه به طور كلى بر موضوعات طرح شده در قانون نوشته، كشف خود موسوم به گردش ريوى خون را شرح داده است. تنها در سده نوزدهم بود كه دانش جديد با اين كشف مهم ابن نفيس آشنا شد.
بر اساس نظر جالينوس در مورد گردش خون، خون از راه شريان وارد بطن راست قلب شده و از راه منافذى كه بين بطنهاى راست و چپ قلب وجود دارد به بطن چپ وارد شده و در بدن مى چرخيده است، اما ابن نفيس نوشت كه خون از بطن راست و از راه وريد به ريه رفته و پس از آنكه در وريد با هوا آميخته شد از راه وريدى ديگر به بطن چپ رفته و از آنجا در سراسر بدن پخش مى شود. بى شك، ابن نفيس اين اطلاعات را از راه تشريح بدن انسان به دست آورده است. اين كشف او سه سده پيش از آنكه ميگل سروتو، پزشك ايتاليايى، آن را شرح دهد، به طور آشكار و روشن توضيح داده شد. بنابراين، لازم است در انتساب اين كشف به سروتو ترديد كرد. حتى درباره اين موضوع كه سروتو از راه ترجمه هاى لاتين آثار پزشكى اسلامى با آراى ابن نفيس آشنا شده يا اينكه خود به توارد، اين موضوع را دوباره كشف كرده، بحثهاى بسيارى در تاريخ پزشكى جهان پيش آمده است. با كنار هم قراردادن آراى ابن نفيس، فارابى، ابن سينا و چند پزشك ديگر نشان مى دهد پزشكى اسلامى بسيار جدى به دنبال طرح مدلى غيرجالينوسى از پزشكى بوده است.[۱۲]
در شاخه هاى علوم وابسته به پزشكى، مهم ترين سهم در ارائه پژوهشهاى اصيل و مبتكرانه متعلق به چشم پزشكى است. چشم پزشكان اسلامى افزون بر بسط آراى پزشكان و چشم پزشكان يونانى در مورد بيماريهاى چشم و راههاى درمان آنها، خود بيماريهاى متعددى را شناسايى و راههاى درمان آنها را ارائه كردند. انواع جراحيهاى چشم، برداشتن آب مرواريد با بيرون كشيدن مايع جمع شده از قرنيه و طرح انواع داروهاى گياهى، معدنى و حيوانى براى چشم ازجمله اين نوآوريهاست. از بين چشم پزشكان اسلامى نيز سهم دو تن بيش از همه چشم گير است، يكى حنين بن اسحاق، مؤلف العشر مقالات فى العين و ديگرى على بن عيسى مؤلف تذكرةالكحالين. هر كدام از اين دو كتاب منشأ نوآوريهاى بسيارى در زمينه چشم پزشكى شد و نويسندگان آنها در زمره بزرگ ترين چشم پزشكان اسلامى درآمدند. بايد اذعان كرد اروپا تنها پس از گذشت هفت سده از رواج چشم پزشكى در اسلام توانست از مجموعه دانسته هاى چشم پزشكان اسلامى گذر كند.
در زمينه گياه شناسى و گياه داروشناسى نيز وضع كمابيش به همين گونه است. مهم ترين اثر يونانى كه در اين زمينه به دست گياه شناسان اسلامى رسيد، كتاب الحشائش، نوشته ديوسكوريدس، نويسنده اهل آسياى صغير در سده اول ميلادى بود. اين كتاب به قلم حنين بن اسحاق و چند تن ديگر از مترجمان نهضت ترجمه به عربى ترجمه شد. در سراسر اين كتاب، تقريباً خواص دارويى پانصد گياه مطرح شده است، در حالى كه تنها در بخش مربوط به گياهان دارويى كتاب «الحاوى» نوشته زکریای رازى، تقريباً خواص دارويى هفتصد گياه بررسى شده است. اين تعداد در ديگر اثر مهم گياه شناسى اسلامى، كه نشانه بسيار مهم آشنايى پزشكان اسلامى با داروشناسى است، يعنى كتاب الجامع لمفردات الادوية و الاغذية، نوشته ابن بيطار به 1400 فقره رسيده است؛ يعنى نزديك به سه برابر بيش از آنچه در كتاب ديوسكوريدس ذكر شده است. اين گسترش سريع و بى سابقه در شمار گياهان، نشان مى دهد پزشكان و داروشناسان و البته گياه شناسان اسلامى بسيار بيش از آنچه پيرو ديوسكوريدس به شمار آيند، خود به دنبال نوآورى و شناسايى خواص دارويى گياهان بوده اند.[۱۳]
معرفی برخی از تالیفات برجسته مسلمانان در طب
تعداد زیاد آثار طبی مسلمانان به خودی خود نشان از اهتمام بلیغ آنان بدین دانش دارد. آقای حسن منتصب مجابی در کتاب کتابشناسی طب سنتی دانشمندان شیعه، 850 اثر، تنها از آثار دانشمندان شیعه را معرفی نمودهاند. ضمن این که منبع ایشان مطابق با اظهار خودشان موسوعه کتابشناسی الذریعه نوشته شیخ آقا بزرگ تهرانی است[۱۴] و با این وصف بایستی آثار شیعه در این رشته بسیار بیش از آنی باشد که در این کتاب گزارش شده، چرا که شیخ آقا بزرگ، گرچه سعی بلیغی در استعلام کتابهای موجود تا زمان خود و نیز ذکر کتابها در آثار دیگران نمود ولی دستیابی به مشخصات تمامی آثار نوشته در دانشی که پیشینهای به اندازه طول حیات اسلام دارد، آن هم برای یک نفر عملا غیرممکن است.
آنچه ما در اینجا به معرفی آنها میپردازیم چند نمونه از آثار برجسته مسلمانان در دانش طب است.[۱۵]
1. العشر مقالات فی العین، تالیف حنین بن اسحاق عبادی (م 264 ه):
این کتاب قدیمیترین کتاب در چشم پزشکی است که اکنون در دست است. مولف این کتاب قریب دو قرن قبل از شیخ الرئیس میزیست. این کتاب بسیار مغتنم را دکتر ماکس مایر هوف (Max Meyerhof) به انگلیسی ترجمه کرده است که اصل و ترجمه با مقدمهای بسیار سودمند در معرفی چند رساله و کتاب قدماء در “طب العیون” - یعنی چشم پزشکی - در سال 1927 م بسیار مرغوب و مطلوب به طبع رسیده است.[۱۶]
2. المسائل فی الطب للمتعلمین:
این کتاب نیز از تالیفات حنین بن اسحاق عبادی است. این کتاب به طریق سوال و جواب در فن نظری و فن عملی طب نوشته شده است. یکی از شاگردان حنین، خواهرزادهاش به نام حبیش اعسم برخی مطالب مهم بر کتاب مسائل حنین افزوده است و شیخ عبدالرحمن نیشابوری شرح مبسوطی بر آن نوشته و از کتب عمده طب بشمار میآید.[۱۷] این کتاب با تحقیق محمد أبوریان، مرسی محمد عرب و جلال محمد موسی، توسط دارالکتاب المصری، دارالکتاب اللبنانی در سال 1978 م به چاپ رسیده است.[۱۸]
3. فردوس الحکمه، تالیف علی بن سهل بن ربن طبری (قرن سوم):
اين كتاب يك دوره كامل طب و درمان و بهداشت را در بردارد و چون از نخستين كتابهاي طبى اسلامى است، نظرات قدما نيز در آن منعكس است. ابن ربن در تأليفات اين كتاب از آثار بقراط، جالينوس، ارسطو، يوحنا برماسويه، حنين بن اسحاق و رسالههاي هندي و ديگر آثار گذشتگان سود جسته است. بخشى از آن نيز به طب هندي اختصاص دارد و تنها كتاب از پيشينيان است كه در طب هندي به تفصيل بحث كرده است. فردوس الحكمة يكى از كتب معانى و آغازين طبى در تمدن اسلامى است كه شيوهی آن مورد استفاده متأخران قرار گرفته است، چنان كه هر يك از آنان به مناسبتى در آثار خود از آن نام بردهاند: رازي در الحاوي، قلانسى در اقراباذين، ابن بيطار در جامع المفردات الادوية والاغذية.
فردوس الحكمة با مقدمهاي بسيار عالمانه از روي نسخ برلين، بريتانيا و گوتا توسط محمد زبير صديقى در 1928 م در برلين چاپ شده و هم اكنون در دسترس است. ابن ربن خود آن را به سريانى نيز ترجمه كرده بوده است.[۱۹]
4. الحاوي الكبير في الطب، تالیف زکریای رازی (م 320):
این کتاب را “الجامع الحاصر لصناعه الطب” و “الجامع الكبير” و “الجامع” نيز نامند.[۲۰] این کتاب يك دوره كامل علم طب تا دوران رازي است كه در آن علاوه بر استفاده از نظریهها، تجارب و تالیفات پزشکان قبل از خود به خصوص بقراط، دیسقوریدوس و جالینوس، کلیه تجارب شخصی و بالینی خود را که در مدت طبابت در بغداد و ری کسب کرده بود به نگارش درآورده و همراه با شرح بیماریها درباره آنها اظهارنظر کرده است. اين كتاب دايرهالمعارف طبي است كه در آن از كليه شاخههاي طب و اصول تداوي و بهداشت و بيماري شناسي و داروشناسي و اخلاق پزشکی بحث شده است.[۲۱]
این کتاب را بعد از مرگ وی خواهر رازی و برخی از شاگردانش به دستور ابن عمید وزیر از روی مطالب متفرقه او در علم طب و تعلیقاتش گردآوری نموده و مطابق با ترتیب کتابهای طبی تنظیم نمودند.[۲۲]
كتاب الحاوي شامل بیست و شش جلد میباشد و اکنون نسخ خطي متعدد آن در كتابخانههاي معتبر دنیا مانند كتابخانه ترجمه آكسفورد و كمبريج انگلستان و كتابخانه اسكوريال و كتابخانه موزه بريتانيا، كتابخانه مونيخ (استانبول) و كتابخانه سليمانيه (اسپانيا) و كتابخانه سليم آقا و كتابخانه شهيد علي پاشا (استانبول) و كتابخانه موصل و کتابخانه هندوستان و کتابخانه آستان قدس رضوي و كتابخانه مدرس و كتابخانه ملك در تهران موجود است.[۲۳]
5. کامل الصناعه، علی بن عباس اهوازی (م 384 هـ):
این کتاب نیز یک دائرة المعارف طبی بزرگ است که اهوازی آن را برای ملک دیلمی عضدالدوله نوشت و به همین خاطر به طب الملکی نیز شهرت یافته است. این دانشنامه پزشکی، از نظم و ترتیبی عالی برخوردار است. لوسين لكلر نويسنده معروف تاريخ طب (چاپ پاريس 1876 م) كه تعدادي از كتب طبي قديمي را مورد مطالعه قرار داده چنين معتقد است كه: "مولف كتاب ملكي با جرات توانسته است آنچه را كه يونانيها نتوانستهاند كشف كنند، بدست آورد و دنباله كار آنان را تعقيب و در كتاب خود جميع معلومات طبي را جمع آوري نمايد.
وي معتقد است كه: كتاب ملكي با حاوي رازي قابل مقايسه نيست، چرا كه حاوي رازي ملخصي از جميع معلومات قديم و جديد مربوط به علم طب تا آن زمان را شامل ميباشد، در صورتي كه طب در كتاب ملكي به طور خاص و جامع بيان شده است، به اين معني كه تمام قسمتهاي اين كتاب منظم و جميع معلومات و گفتههايي را كه از سايرين اقتباس نموده به طور كامل انتقاد نموده است".[۲۴]
كتاب ملكي مشتمل بر دو قسمت است: قسمت اول در طب نظري و قسمت دوم در طب عملي و هر كدام از اين قسمتها مشتمل بر ده مقاله و جمعاً تمام كتاب بيست مقاله است.[۲۵]
6. قانون ابن سینا (م 428):
قانون را باید ترکیبی علمی از تجارب بالینی بوعلی، آثار و تعالیم جالینوس، بقراط، ارسطو و نوشته پزشکان ایرانی و مسلمان پیش از خود چون زکریای رازی، ابن ربن طبری و ابوسهل مسیحی دانست. کتاب مذکور را بزرگترین سند پزشکی جالینوسی میدانند، ولی مسائل نظری ارسطویی بر این اثر ارزشمند مسلط است. بوعلی در تشریح به ارسطو استناد میکرد. وی مبانی کلی طب را بر پایهی آرای جالینوس و دارو گیاهشناسیاش را بر اساس نوشتههای دیوسکوریوس (دارو گیاهشناس نامدار یونانی در قرن نخست میلادی) توضیح داده است. بوعلی به طب نظری و عملی نظر داشته است.[۲۶]
پس از بیداری غرب به دنبال جنگهای صلیبی، طب منحصر به طب ابن سینا بود و کتاب قانون وی را در تمام مدارس تدریس میکردند و به زبان لاتینی شرحهای بسیاری بر آن نوشتند.[۲۷] ترجمه لاتینی قانون در اروپا مکرر چاپ شد. چنانچه در قرن شانزدهم بیش از بیست چاپ از آن وجود داشت.[۲۸]
7. ذخیره خوارزمشاهی:
كتاب ذخيره از مشروح ترين كتب طبي پارسي است كه مولف آن سيد اسماعيل جرجاني (م 531) پس از قريب پنج قرن كه بيشتر مؤلفات طبي به عربی بوده، به پارسي تاليف نموده است.[۲۹] جرجانی خود در مقدمه کتابش در مورد جامعیت آن میگوید: "و هر کتابی را که اندر هر علمی کردهاند، فایدهای و خاصیتی دیگر است و خاصیت این کتاب تمامی است از بهر آن که قصد کرده آمده است تا اندر هر بابی آن چه طبیب را اندر آن باب بباید دانستن از علم و عمل به تمامی یاد کرده، آید و معلوم است که بر این نسق هیچ کتابی موجود نیست و اگر چه اندر علم طب بسیار کتابهای بزرگ کردهاند، لکن هیچ کتابی نیست که طبیب از آن کتاب به کتابهای دیگر مستغنی گردد...".[۳۰]
این کتاب در ده بخش با موضوعاتی همچون: تعریف طب، شناخت امزجه (مزاج ها)، احوال تن، حفظ الصحه، شناخت امراض، تب و اقسام آن، علاج بیماریها، پوست و زیبایی، زهرها و پادزهرها و دارو گیاهشناسی و غیره تنظیم شده است.
__________________________
پی نوشت:
1. روایت تفکر، فرهنگ و تمدن از آغاز تاکنون، جلد دوم، سازمان ملی جوانان، معاونت مطالعات و تحقیقات، ص 140.
2. عنِ النَّبِيِّ صلی الله علیه و آله: الْعِلْمُ عِلْمَانِ عِلْمُ الْأَدْيَانِ وَ عِلْمُ الْأَبْدَان (بحارالانوار، ج 1، ابواب العلم، باب 6: العلوم التي أمر الناس بتحصيلها و ينفعهم، حدیث 52)
3. بنگرید: نگارش احادیث طبی، غلامرضا نورمحمدی، مجله پژوهش و حوزه، شماره 17 و 18.
4. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
5. تاريخ علوم اسلامي، به روايت استاد همايي، تهران، نشر هما، 1363.
6. همان.
7. پویایی فرهنگ و تمدن اسلامی، علیاکبر ولایتی، ص 188.
8. طب و طبیب و تشریح، حسن حسنزاده آملی، نشر الف لام میم، چاپ اول، 1381، ص 61.
9. پزشکی، دانشنامه جهان اسلام.
10. فرهنگ و تمدن اسلامى، علی اکبر ولایتی، ص 45 تا 47
11. دائرةالمعارف بزرگ اسلامى، ج 4، ذيل «ابنسينا»
12. همان، ج 5، ذيل «ابننفيس» (سيد صادق سجادى)
13. ابوريحان بيرونى، الصيدنه، كراچى، 1973، ص 15-/ 3، 21، 126-/ 125
14. متون طب شیعه در تاریخ پزشکی، حسن منتصب مجابی؛ فصلنامه کتاب، شماره 49، بهار 81.
15. در سالهای اخیر در مجامع پزشکی کشورهای مختلف رویکرد دوباره و روزافزونی بدین آثار شده است برخی کتابهای مشهور طب قدیم هر از چندگاهی ترجمه جدید یا چاپ مجدد میشود و پارهای از نسخههای خطی آثاری که تاکنون مورد توجه قرار نگرقته بود تصحیح و چاپ میگردند. برای اطلاع از این فهرست این کارهای ارزنده بنگرید: آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383 - شماره 17 و 18.
16. طب و طبیب و تشریح، ص 43.
17. طب و طبیب و تشریح، ص 62.
18. آشنایی با کتابنامه جامع طب اسلامی، حسین آشوری، پژوهش و حوزه، بهار و تابستان 1383، شماره 17 و 18.
19. ابن ربن، دایره المعارف بزرگ اسلامی، رضا انزابی نژاد، ج 3، تهران، 1374 ش.
20. الذریعه، ج 6، ص 235.
21. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
22. الذریعه، آقا بزرگ تهرانی، ج 6، ص 235.
23. آشنایی با منابع مهم طب سنتی، پایگاه مرکز فرهنگ، آداب و میراث پزشکی.
24. مقدمه کامل الصناعه.
25. مقدمه کامل الصناعه.
26. قانون فی الطب/ ابوعلی سینا، فرشید امینی، علوم و فنون، تیر ماه 1388.
27. طب و طبیب و تشریح، 65.
28. کارنامه اسلام، عبدالحسین زرین کوب، امیرکبیر، تهران، 1369، ص 54.
29. تاريخ طب در ايران قبل و بعد از اسلام، محمود نجمآبادي، نسخه الکترونیک، کمیته رایانهای کردن طب و بهداشت، ص 796.
30. ذخیره خوارزمشاهی، سید اسماعیل جرجانی، تصحیح محمدرضا محرری، فرهنگستان علوم پزشکی جمهوری اسلامی ایران، مقدمه.
منبع: دانشنامه اسلامی