شعر خبری می شنوی (درباره کربلا)
۲۲ شهریور ۱۳۹۴ 0از حديث شهدا، مختصرى مى شنوى
از غم روز قيامت، خبرى مى شنوى
تو چه دانى كه چه آمد به سر شاه شهيد؟
بر سر نيزه بيداد، سرى مى شنوى!
چاك پيشانيَش از دامن ابرو بگذشت
تو همين معجز شقّ القمرى مى شنوى!
از جگرْ سوختگان لب آبت چه خبر؟!
اين قدر هست كه بوى جگرى مى شنوى!
غافلىْ وقت جدايى چه قيامت برخاست
تو وداع پسرى با پدرى مىشنوى!
خبرت نيست ز حال، دل بيمار حسين!
در ره شام، همين در به درى مى شنوى!
تاب خورشيد و تن خسته و پا در زنجير
حال رنجور چه دانى؟! سفرى مى شنوى!
گريه، سيلى شد و بنياد صبورى بركند
تو همين زينبى و چشم ترى مى شنوى!
(داورى) راست دم غصّهْ فزايى، ورنه
اين همان قصّه بود كز دگرى مى شنوى
شاعر: محمد داوری شیرازی
منبع:گنجینه نور(مدائح و مراثی خمسه طیبه)، محمد علی مجاهدی،ص734.