اخلاق اداری در نهج البلاغه: نگاه به مردمان
۰۸ مهر ۱۳۹۴ 0 معارف
اخلاق ادارى مطلوب، زمانى سازمان مى يابد كه كاركنان نظام ادارى به مردمان از منظرى درست بنگرند، خود را كارگزار، خزانه دار، وكيل و خدمتگزار مردم ببينند. در اين صورت است كه اخلاق سازمانى مطلوب ظهور مى نمايد.
اميرمؤمنان على عليه السلام در اين باره به كارگزاران خود چنين آموزش داده است:
«فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ وَ اصْبِرُوا لِحَوَائِجِهِمْ فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ وَ وُكَلَاءُ الْأُمَّةِ وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ وَ لَا تُحْشِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ وَ لَا تَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ».(نامه 51)
با مردم از جانب خود با انصاف رفتار کنید و در برآوردن حاجتهاى آنان شكيبايى ورزيد، كه شما خزانه دار رعيت، و وكيلان امت، و سفيران امامان هستيد. حاجت كسى را روا ناكرده مگذاريد، و او را از آنچه مطلوب اوست باز مداريد.
خطرناكترين آفت اخلاق سازمانى اين است كه كاركنان نظام ادارى، از بالا به پايين به مردمان بنگرند، و خود را بر آنان مسلط ببينند، و در اداره امور خود را فرمانروا تصور نمايند و ادعای فرمانروايى كنند.
كاركنان نظام ادارى زمانى بدرستى مى توانند انصاف را پاس بدارند و در رفتار با آنان شكيبايى داشته باشند و با ايشان طلبكارانه برخورد ننمايند و خود را بواقع خدمتگزار آنان بدانند، كه نگاه خود را به مردمان تصحيح نمايند و خود را وكيل و خزانه دار آنان ببينند و احساس كنند كه به موكلان خود پاسخگويند و فسلفه وجودى ايشان در نظام ادارى خدمتگزارى به آنهاست.
خطرناكترين آفت اخلاق سازمانى و تباه كننده ترين عامل رفتار انسانى اين است كه كارگزان و كاركنان نظام ادارى از بالا به پايين به مردمان بنگرند، و خود را بر آنان مسلط ببينند، و در اداره امور خود را فرمانروا تصور نمايند و اراده فرمانروايى كنند.
اميرمؤمنان على عليه السلام در عهدنامه مالك اشتر در سفارشى شگفت و اساسى، در تصحيح بينش و روش و كنش كارگزاران دستگاه ادارى نسبت به مردمان مى فرمايد:
«أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحْمَةَ لِلرَّعِيَّةِ وَ الْمَحَبَّةَ لَهُمْ وَ اللُّطْفَ بِهِمْ وَ لَا تَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّينِ وَ إِمَّا نَظِيرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِكَ وَ صَفْحِكَ مِثْلِ الَّذِي تُحِبُّ وَ تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللهُ مِنْ عَفْوِهِ وَ صَفْحِهِ فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ وَ اللهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ وَ قَدِ اسْتَكْفَاكَ أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاكَ بِهِمْ وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللهِ فَإِنَّهُ لَا يَدَ لَكَ بِنِقْمَتِهِ وَ لَا غِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ وَ لَا تَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ وَ لَا تُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً وَ لَا تَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذَلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ وَ مَنْهَكَةٌ لِلدِّينِ وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَا تَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّ ذَلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ وَ يَفِيءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِك».(نامه 53)
قلب خود را لبريز ساز از رحمت بر مردم و دوستى ورزيدن با آنان و مهربانى كردن به همگان؛ و همچون جانورى درنده مباش كه خوردنشان را غنيمت شمارى! زيرا مردمان دو دسته اند: یا برادر دينى تواند، و یا (حداقل) در آفرينش با تو همانندند. گناهى از ايشان سر مى زند، يا علتهايى بر آنان عارض مى شود، يا خواسته و ناخواسته خطايى بر دستشان مى رود. به خطايشان منگر، و از گناهشان در گذر، چنانكه دوست دارى خدا بر تو ببخشايد و گناهت را عفو فرمايد، چه تو برتر آنانى، و آن كه بر تو ولايت دارد (امام) از تو برتر است، و خدا از آن كه تو را ولايت داد بالاتر، و او ساختن كارشان را از تو خواست و آنان را وسيله آزمايش تو ساخت. و خود را آماده جنگ با خدا مكن كه كيفر او نتوانى برتافت، و در بخشش و آمرزش از او بى نيازى نخواهى يافت؛ و بر بخشش پشيمان مشو و بر كيفر شادى مكن، و به خشمى كه توانى خود را از آن برهانى مشتاب. و مبادا بگويى من اكنون بر آنان مسلطم، از من فرمان دادن است و از ايشان اطاعت كردن، زيرا اين كار دل را سياه و تباه سازد و دين را پژمرده و بى آبرو نمايد و نعمت را زايل کند، و بلا و آفت را نزديك گرداند. و اگر قدرتى كه از آن برخوردارى، نخوتى در تو پديد آرد و تو خود را بزرگ بشمارى، بزرگى حكومت پروردگار را كه برتر از توست بنگر، و قدرتى را كه بر تو دارد و تو را بر خود آن قدرت نيست، كه چنين نگريستن سركشى تو را مى خواباند و تيزى تو را فرو مى نشاند و خرد رفته ات را به جاى باز مى گرداند.
اميرمؤمنان على عليه السلام در نامه اى به مأموران جمع آورى زكات اين نگاه اخلاقى و سلوك انسانى مبتنى بر آن را مى آموزد و مى فرمايد:
«انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللهِ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ وَ لَا تُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً وَ لَا تَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً وَ لَا تَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَ الْوَقَارِ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ وَ لَا تُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ ثُمَّ تَقُولَ عِبَادَ اللهِ أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللهِ وَ خَلِيفَتُهُ لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللهِ فِي أَمْوَالِكُمْ فَهَلْ لِلهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤَدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ لَا فَلَا تُرَاجِعْهُ وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَا عَنِيفٍ بِهِ وَ لَا تُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَا تُفْزِعَنَّهَا وَ لَا تَسُوأَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا وَ اصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ ثُمَّ اصْدَعِ الْبَاقِيَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ فَلَا تَزَالُ كَذَلِكَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللهِ فِي مَالِهِ فَاقْبِضْ حَقَّ اللهِ مِنْهُ فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ ثُمَّ اخْلِطْهُمَا ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللهِ فِي مَالِه».(92)
برو همراه با ترس از خدا، كه يگانه است و بى همتا. مسلمانى را مترسان، و اگر او را خوش نيايد، بر سر وى مران! و بيش از حق خدا از مال او مستان! چون به قبیله رسى، بر سر آب آنان فرود آى و به خانه هايشان در مياى! پس آهسته و آرام سوى ايشان رو تا به ميان آنان رسى و سلامشان كن و در درود گفتن كوتاهى مكن! سپس بگو: بندگان خدا، آيا خدا را در مالهاى شما حقى است تا آن را به ولى او بپردازيد؟ اگر كسى گفت: نه! متعرض او مشو؛ و اگر كسى گفت: آرى! با او برو، بى آنكه او را بترسانى يا بيمش دهى، يا بر او سختگيرى يا كار را بر او سخت گردانى! آنچه از زر يا سيم به تو دهد، بگير؛ و اگر او را گاو و گوسفند و شترهاست، بى رخصت او ميان آنان وارد مشو كه بيشتر آن رمه، از اوست؛ و چون به رمه رسيدى چونان كسى به ميانشان مرو كه بر رمه چيرگى دارد يا خواهد كه آنان را بيازارد؛ و چارپايان را از جاى مگريزان و مترسان، و با صاحب آن در گرفتن حق خدا بد رفتارى مكن! پس مال را دو بخش كن و صاحب مال را مخير گردان و هر بخش را برگزيد، بپذير و بر او خرده ميگر. پس، مانده را دو بخش كن و او را مخير گردان و هر بخش را كه برداشت متعرض او مشو. پس پيوسته چنين كن تا آنچه از مال او باقى مى آيد، حق خدا را ادا كردن شايد. پس حق خدا را از او بگير و اگر گمان زيان كند و خواهد آنچه را قسمت شده به هم زند، بپذير. سپس هر دو بخش را به هم بياميز و همچون بار نخست قسمت كن نيز، تا حق خدا را از مال او بستانى.
امام على عليه السلام به كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى خود مى آموزد كه با مردمان رفتار و كردارى كاملا انسانى داشته باشند و چنين رفتارى محصول نگاهى مهرورزانه و خدمتگزارانه به همگان است. بنابرين با تصحيح نگاه كارگزاران و كاركنان دستگاه ادارى به مردمان، مى توان به سوى اخلاق ادارى مطلوب گام برداشت.
________________________
منبع: ارباب امانت (اخلاق ادارى در نهج البلاغه)، مصطفى دلشاد تهرانى