شعر توبه توفانی (درباره روز عرفه)
۲۸ شهریور ۱۳۹۴ 0 سرزمين عرفات اى تو صفاى جانم
من به شوق تو دعاى عرفه مى خوانم
من كه جارى به لبم هست نواى عرفه
مى سپارم دل خود را به دعاى عرفه
سرزمين عرفات اى تو بهشت دل من
كاش مى بود حريم تو كنون منزل من
كاش امروز يكى قرعه بنامم مى خورد
نفس مهدى زهرا به مشامم مى خورد
سرزمين عرفات اشك من از ديده رهاست
يوسف فاطمه مولاى من امروز آنجاست
اى خوش آن چشم كه امروز رخش مى بيند
اى خوش آن دل كه گل از جلوه او مى چيند
حجة بن الحسن اى آينه امّيدم
چه شود گر منِ بيچاره تو را مى ديدم
گريه بر ديده توفانى تو مى كردم
مو پريشان به پريشانى تو مى كردم
اى دلت سوخته بر جد غريبت مهدى
شده اندوه از اين داغ نصيبت مهدى
كه رود خون جگر از مكّه برون ثاراللَّه
جانب كرب و بلا با دل خون ثاراللَّه
كاروانى كه برون مى رود از مكّه كنون
مى كند بدرقه اش كعبه به چشم گلگون
روز ترويّه ولى روز غم فاطمه است
همچو زمزم دل زينب همه در زمزمه است
منبع: صفای مدینه، محمود تاری، صص30-31