شعر شهریار درباره کاروان کربلا
۲۸ شهریور ۱۳۹۴ 0شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین (ع)
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین(ع)
از حریم کربلا جدش با شکی شَست دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هتفاد و دو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
پیش روی راه دیار نیستی کافیش نیست
اشک و آه عالمی هم در قفا دارد حسین (ع)
بسکه محملها رود منزل بمنزل با شتاب
کس نمی داند عروسی یا عزا دارد حسین
زخت و دیباج حرم چون گل بتاراجش برند
تا بجائی که کفن از بوریا دارد حسین
بردن اهل حرم دستور بود و سر غیب
ورنه این بی حرمتیها کی روا دارد حسین
سروران،پروانگان شمع رخسارش ولی
چون سحر روشن که سر از تن جدا دارد حسین
سر بقاچ زین نهاده،راه پیمای عراق
می نماید خود که عهدی با خدا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بیوفا
با کدامین سرکند،مشکل دو تا دارد حسین
سیرت آل علی (ع) با سرنوشت کربلاست
هر زمان از ما،یکی صورت نما دارد حسین
آب خود با دشمنان تشنه قسمت می کند
عزت و آزادگی بین تا کجا دارد حسین
دشمنش هم آب می بندد بروی اهل بیت
داوری بین با چه قوی بی حیا دارد حسین
بعد ا زاینش صحنه ها و پرده ها اشکست و خون
دل تماشا کن چه رنگین سنینما دارد حسین
ساز عشق است و بدل هر زخم پیکان زخمه ئی
گوش کن عالم پر از شور و نوا دارد حسین
دست آخر کز همه بیگانه شد دیدم هنوز
بادم خنجر نگاهی آشنا دارد حسین
شمر گوید گوش کردم تا چه خواهد از خدا
جای نفرین هم بلب دیدم دعا دارد حسین
اشک خونین گو بیا بنشین بچشم شهریار
کاندرین گوشه عزائی بی ریا دارد حسین
منبع:کلیات دیوان شهریار،سید محمدحسین شهریار،انتشارات زرین،1371،صص98-99.