شعر از کعبه تا کربلا
۰۱ مهر ۱۳۹۴ 0كعبه اى آيينه عشق و صفا
وى تجلّيگاه پر فيض خدا
كعبه اى ميعادگاه خستگان
وى حريم تو پناه خستگان
كعبه اى مرآت نورانىّ عشق
بارگاه قدس سبحانىّ عشق
كعبه اى بيت حقيقت جوىِ دل
روشن از انوار رويت روى دل
كعبه اى روح صلات عاشقان
جارى از دستت حيات عاشقان
ديده بگشا اى فداى اسم تو
جان تو گردد جدا از جسم تو
تيرهكن آيينه را بى روى آب
مىرود از آسمانت آفتاب
كعبه اى آب زلال تشنگان
پر ز تو جام خيال تشنگان
دارد از درگاه تو عزم عبور
كاروانى از شقايقهاى نور
قطرهها در بحر خون گوهر شوند
اين شقايقها همه پرپر شوند
افتد از رونق دگر گلخانه ها
مىروند از بوستان پروانه ها
عزم رفتن دارد از كعبه حسين
آن فروغ چلچراغ عالمين
شد برون از بارگاه كبريا
جامه پوشيده ز تسليم و رضا
آن به رگهاى زمين خون خدا
مى رود اينك به سمت كربلا
داغ هستى هر چه باشد مى خرد
باغى از گل را به همره مى برد
تا بهروى اشتران محمل به بست
كعبه تا كرب و بلا در غم نشست
اى زمين كربلا آمد حسين
وى بيابان بلا آمد حسين
همره او خواهرش زينب بود
يادگار مادرش زينب بود
كربلا او آيت شمس الضحى است
چهره اش آيينه دار كبرياست
كربلا او نور حىّ سرمد است
قافله سالار دين احمد است
كربلا او را بود يار و معين
زاده آزاده امّ البنين
بهرت از باغ ولا در عالمين
غنچه نشكفته آورده حسين
در ديار عشق آن روح نماز
با سپاه شوق آمد از حجاز
آنكه دلها روشن از انوار اوست
انتشار نور از رخسار اوست
آمده تا سر دهد در پاى دين
لاله گون از خون كند سيماى دين
آمده تا عشق را احيا كند
جان خود قربان در اين صحرا كند
روز عاشورا رخش بر خون نهد
تا نواى عاشقى را سر دهد
كهنه پيراهن ورا چون جوشن است
مرهم او زخم تيغ دشمن است
آمده آن آفتاب صبحدم
بگسلد زنجير ظلمت را زِهم
شاعر: محمود تاری (یاسر)
منبع: هم نفس کربلا،محمود تاری،صص66-68.