سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه هشتم، روابط امام با خداوند و امت در دو جريان امامت و نحوه تشکیل هر امت

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه هشتم، روابط امام با خداوند و امت در دو جريان امامت و نحوه تشکیل هر امت

۱۳ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

 

 

جلسه هشتم هیئت ثارالله قم: روابط امام با خداوند و امت در دو جريان امامت و نحوه تشکیل هر امت

تفاوت دو جریان امامت

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. خدای متعال در قرآن از دو امامت صحبت فرموده؛ براساس فرمایش نورانی سیدالشهداء علیه السلام یکی جریان امامتی است که دعوت به هدایت می کند و دوم امامتی است که دعوت به ضلالت می کند. هر دو هم مشتری خودش را دارد. «إِمَامٌ دَعَا إِلَى هُدًى فَأَجَابُوهُ إِلَيْهِ وَ إِمَامٌ دَعَا إِلَى ضَلَالَةٍ فَأَجَابُوهُ إِلَيْهَا»(1) دو دعوت است، دو اجابت هم هست، انتهای مسیر یکی «هَؤُلَاءِ فِي الْجَنَّةِ» است و انتهای مسیر دیگری «وَ هَؤُلَاءِ فِي النَّار»(اعراف/ 38). اینها در وادی بهشت اند و آنها در وادی جهنم، از همین جا هم این دو مسیر معین می شود «فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَ فَرِيقٌ فِي السَّعِير»(شوری/7).
بعضی از خصوصیات امامت و طرح امامت حق را براساس امامت حضرت ابراهیم عرض کردیم و ترجمه کردیم. این دو امام و دو جریان امامت هم به لحاظ ارتباط با خدای متعال، هم به لحاظ نحوه ارتباطی که امام با امتشان دارند، هم به لحاظ روابطی که بر مدار این امام در امتشان شکل می گیرد و هم به لحاظ افق طرح شان با همدیگر متفاوت اند. طبیعتا نتایج این دو امامت هم متفاوت است.
نسبتی که این دو امام با خدای متعال دارند، یکی نسبت بندگی و طاعت و تواضع و خشوع است، یکی نسبت استکبار. یک امام، امامی است که استکبار بر خدا دارد و حاضر نیست خشوع و خضوع و تواضع داشته باشد، دیگری امامی است که در مقابل خدا خاضع و خاشع است، ابتلائات الهی را از سر گذرانده، امتحانات را داده و کاملاً در بندگی خدا موفق و سربلند شده است. خدای متعال به این انسانی که تربیت شده و امتحان پس داده مأموریت می دهد که حالا یک امتی بسازد، دیگران را هم هدایت کند و دستگیری کند. می توان نتیجه گرفت قوایی که در اختیار این دو امام هست، متفاوت است.
 

تفاوت قوا و امکانات دو امام

این حدیث نورانی جنود عقل و جهل در کتاب شریف کافی مرحوم کلینی از امام صادق علیه السلام نقل شده؛ قوایی که خدای متعال به آن امامی که امام حق هست و مقام توبه و بندگی دارد می دهد، ایمان و صفات حمیده است. مومن بالله است، اهل یقین است، اهل توکل است، اهل رضاست، ایمان و تواضع و زهد و شجاعت، قوا و جنودی هستند که در اختیار آنهاست. این قوا و جنود، خدا را بندگی می کنند و نفوس را تربیت می کنند. روابط انسانها با همین قوا شکل می گیرید. آن ارتباطات اجتماعی تا وقتی که تبدیل به یک جامعه بزرگ شود، بر مدار آن عبودیت و بر مدار این صفات حمیده است.
در زیارت جامعه کبیره ملاحظه فرمودید که امام نسبتش با امت اینگونه است، «أَرْكَانَ الْبِلَاد» آن بلد و شهری که حول امام درست می شود، رکنش امام است. آن عبودیت امام، صفات حمیده امام و بندگی امام در این بلد تجسد پیدا می کند. یک امتی درست می شود که رکن این امت و رکن این جامعه ای که بر محور امام شکل گرفته، خود امام است. هر کجا نگاه می کنید، رنگ و بوی آن امام را می بینید. اخلاق امام جاری است، صفات آن امام جاری است. همان بندگی و همان اخلاق هست که دارد کار می کند، همان اخلاق و بندگی است که رابطه بین مومنین و مودت و محبت بین مومنین را شکل می دهد.
این نسبت خدای متعال با امام و قوایی است که در اختیار امام قرار می گیرد. لذا آنچه به دست این امام ساخته می شود و متولد می شود، یک جامعه بر مدار بندگی و صفات حمیده و ایمان است. یک جامعه ای است که همه در حال پرستش خدای متعال و بندگی او هستند. صفاتی که در روابط اجتماعی است، صفات حمیده است. رابطه شان با هم محبت است، مودت است، سخاوت است، فداکاری و ایثار است، نسبت به دنیا و تعلقات دنیا زاهد و فارغ اند. این صفات، صفات امام است که در روایت از آن به جنود عقل تعبیر شده، لشکری است که در اختیار وجود مقدس نبی اکرم و در اختیار ائمه حق است و با آن لشکر، امت می سازند و جامعه ساخته می شود.
در نقطه مقابل، مستکبرین، ابلیس، شیطان و قوای شیاطینی جامعه مادی را می سازند. آنها در مقابل خدای متعال استکبار می کنند و در محیط رحمت الهی نیستند. به تعبیر حدیث نورانی امام صادق علیه السلام در محیط لعن اند. امام ملعون است و طبیعتا امتش هم ملعون است. با صفات و قوایی که به او می دهند، کار می کند. با این صفات تجمع درست می کند، جامعه درست می کند. از صفات رذیله به جنود جهل تعبیر می شود. این جامعه بر مدار بخل است، حسد است، استکبار است، خودپرستی است، تجاوز و تعدی به حقوق دیگران است، ظلم است، حرص به دنیاست.
حالا این حدیث نورانی را ملاحظه بفرمایید که هفتاد و پنج لشکر و قوا برای وجود مقدس نبی اکرم است و هفتاد و پنج تا هم برای دشمنان حضرت. آنها با این قوا کار می کنند، با این قوا جمع و جامعه درست می کنند، روابطی که در این جامعه شکل می گیرند، روابط حسد و بخل و استکبار است.
تفاوت دو امام به لحاظ ارتباطشان با خدای متعال و قوایی است که در اختیارشان قرار می دهد. این طرف عالم ملائکه در اختیار امام اند و آن طرف قوای شیاطین در اختیار ائمه ضلال اند، به اندازه ای که آنها موقف پیدا می کنند، شیاطین در خدمتشان هستند. این طرف عالم ملائکه در خدمت شان هستند، ملکوت نورانی عالم در اختیار امام است. این طرف بهشت متولد می شود، یک جامعه ای متولد می شود که سراسرش بهشت است. آن طرف هم یک جامعه ای متولد می شود که سراسرش جهنم است. این طرف طعام و رزقشان رزقهای بهشتی است و از شجره طوبی می خورند، آن طرف هم طعام شان شجره زقوم است، «إِنَّ شَجَرَةَ الزَّقُّومِ طَعامُ الْأَثِيم»(دخان/43-44)  گناه کارها طعامشان از شجره زقوم است. در جهنم که معلوم است، در همین دنیا هم همینطور است، در همین دنیا هم همان است.
قرآن در سوره مبارکه بقره می فرماید، بهشتی ها وقتی در بهشت می روند، نعمت های بهشتی ای بهشان عطا می شود که مشابه اش را در دنیا تجربه کرده بودند؛ «أُتُوا بِهِ مُتَشابِها»(بقره/25) آنها حرفشان این است که ما قبلا هم سر همین سفره نشسته بودیم، ما از سر همین سفره می خوردیم. «كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذي رُزِقْنا مِنْ قَبْل »(بقره/25) هر رزقی که برایشان فراهم می شود، می گویند، این چیزی است که از قبل روزی مان شده بود.
یک معنایش این است که آن نعمت هایی که در بهشت به آدم می دهند، اصلش از دنیا آماده شده ولی یک معنای دیگرش هم شاید این است که این نعمت هایی که در بهشت می خورند و می بینند، مشابه همان نعمت های دنیایی است، همان چیزی است که در دنیا استفاده می کردند، کاملتر و بهترش را در بهشت استفاده می کنند.
سفره امیرالمومنین علیه السلام در دنیا و آخرت یک سفره است، سفره شیطان هم در دنیا و آخرت یک سفره است. آنهایی که از دست امام حق رزق می گیرند، رزقشان رزق خاص است. یکی از مطالبی که حضرت ابراهیم خلیل با التجاء و التماس از خدای متعال برای امتشان خواستند، این بود، «وَ ارْزُقْ أَهْلَهُ مِنَ الثَّمَرات»(بقره/126)  آن رزقی که با دعای امام نازل می شود، به دست امام نازل می شود، رزق بهشتی است.
آن طرف یک ائمه ای هستند که نسبتشان با خدای متعال استکبار است. خدای متعال اینطور نیست که آنها را امداد نکند، قوایی در اختیارشان قرارداده، منتها قوا، قوای ظلمانی است، قوای جهل است، صفات رذیله است، با آن صفات کار می کنند و جامعه می سازند. با آن صفات برای امت خودشان رزق دست و پا می کنند. آنها هم یک رزقی دارند؛ رزقی که از دست ائمه نار جاری می شود، رزق جهنمی است.
 

بی نیازی امام حق از امتش

این ارتباط دو امام با خدا و قوای دو عالم یک بحث پردامنه ای در قرآن دارد. یک بحث دیگری که هست، ارتباط این دو امام با امت خودشان است. ارتباط امام حق با امت اینطوری است؛ از یک طرف از امت خودش مستغنی است. این تعبیر نورانی در زیارت غدیریه آمده و امام هادی علیه السلام از امیرالمومنین علیه السلام نقل می کنند «لَا تَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً» این فرمایش خود شماست! شما فرمودید مردم دور من جمع بشوند، بر عزت من افزوده نمی شود. از دور من پراکنده بشوند، من وحشت پیدا نمی کنم. این عزت، این فراغت، این زهد نسبت به آمد و شد انسان ها از خصوصیات امام حق است. امام حق وابسته به مردم نیست که مردم بیایند یا نیایند.
بعد امام هادی علیه السلام این جمله را نقل می کنند که حضرت در جواب برادرشان، جناب عقیل صحبتی فرمودند که در نامه های حضرت در نهج البلاغه هم نقل شده. عقیل در سفری به حجاز رفته بود و آنجا شنید که بعضی از فرستاده های معاویه به دور و بر بلاد و شهرهایی که در اختیار حضرت امیر بوده، حمله ای داشتند و ضربه ای زدند. به حضرت نامه ای نوشت که ما آماده ایم! نظر شما چیست؟ چه کار می خواهید کنید؟
این دو سال آخر دوره حکومت حضرت امیر، دوره غارات است. آن کتاب غارات ناظر به همین است که به اطراف کشور اسلامی که در اختیار حضرت امیر بود، حمله هایی می شد و شهر ها را غارت می کردند. قتل و غارت هایی که لشکر معاویه در دو سال آخر داشتند، یک چیز عجیبی است. تمام آن سه جنگ، تقریبا در دو سال، دوسال و نیم اول دوران حکمت حضرت اتفاق افتاد. آن دو سال و نیم آخر دوره غارات است. یک دوره عجیبی است و خیلی قابل مطالعه است که چرا این اتفاقات افتاده؟!
وقتی خبر حمله های معاویه به عقیل می رسد، به امیرالمومنین علیه السلام نامه می نویسد که ما در خدمتیم! شنیدم یک همچین اتفاقی افتاده، ما آماده به خدمت هستیم. حضرت نامه می نویسند که شر دشمن دفع شده. بعد آنجا می فرمایند: «لَا یَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً وَ لَا تَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً وَ لَوْ أَسْلَمَنِي النَّاسُ جَمِيعاً لَمْ أَكُنْ مُتَضَرِّعاً» امام هادی می فرمایند: این فرمایش شماست! بعد توضیح می دهند چرا امیرالمومنین علیه السلام اینطوری هستند، چرا انقدر فارغ اند، چرا انقدر زاهدند.
اینطوری می فرمایند یا به ما تعلیم کردند که به حضرت عرض کنیم: «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت»  شما معتصم بالله هستید. کسی که با همه وجودش دامن خدا را گرفته، همه وجودش دست است و این دست به دامن خداست، این شخص با خدا به عزت می رسد. کسی که معتصم بالله است، با خدا عزیز می شود. خدای متعال عزیز است؛ کسی می تواند بگوید که اگر مردم بیایند طرف خدا، خدا عزتش زیاد می شود و اگر بروند عزت خدا کم می شود؟!
کسی که عزتش عزت خدایی است، دقیقا همینطور است، همه مردم بیایند و بروند هیچ تفاوتی برای امیرالمومنین علیه السلام ندارد. این حرف نیست! اگر کسی به آن عزت نرسیده باشد، تعریف ها، تکذیب ها، اینکه یک نفر می آید و یک نفر می رود، آدم را منقلب می کند. خودمان را که ارزیابی می کنیم، یک تعریف ما را زیر و رو می کند، یک تکذیب زیر و رو می کند. اگر کسی می خواهد به این نقطه برسد، «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْت» .
آب قلیل در اثر ملاقات چیز نجس، نجس می شود. بعضی وقت ها اگر نجس در آن بریزد مثل این که فرض کنید خونی در آن بریزد که رنگ و بویش هم عوض بشود، اصلا دیگر قابل تطهیر نیست ولی اگر همین آب به دریا وصل شود، می شود آب معتصم. متنجس را درش می زنی، متنجس پاک می شود. یک سرانگشت متنجس به این آب قلیل می زدی نجس می شد، حالا یک آدمی که سر تا پایش متنجس است برود در این آبی که وصل به دریاست، تطهیر می شود. به این می گویند معتصم؛ اثر آب دریا را به خودش می گیرد و در اثر ملاقات با نجس و متنجس منفعل نمی شود.
کسی که معتصم بالله هست، اینطوری است. با خدای متعال به عزت رسیده و دیگر آمد و شدها در او اثر ندارد. این عزت که کم و زیاد شدن دنیا در آدم اثر نکند، یک ریشه ای می خواهد. باید به یک جایی وصل باشی. این فراغت و زهد که نگران آمد و شدها نباشی، یک ریشه ای دارد. فرمود: «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْتَ » تو خدا را برگزیده ای، آخرت امیرالمومنین علیه السلام خداست. کسی که با اعتصام بالله به عزت می رسد، کسی که با انتخاب خدا به زهد می رسد، دیگر آمد و شد امت در او اثر ندارد. حالا این امام می تواند برای امتش کار کند.
 

وابستگی امام ضلال به امتش

دقیقا نقطه مقابل آن، ائمه ضلال اند. ائمه ضلال اگر یک نفر دور و برشان کم و زیاد بشود، احوالشان عوض می شود. مسلم بن عقیل سلام الله علیه آن روزی که آمد، هجده هزار نفر با او بیعت کردند اما آن شبی که از مسجد بیرون آمد، یک نفر هم دور و برش نبود. هیچ تفاوتی برایش نداشت. فردا صبح وقتی صدای لشکر را شنید و بیرون آمد، یک جوری با اینها جنگید که اینها همه شان احساس حقارت کردند. ابن زیاد وقتی در محاصره افتاد، لباس زنانه پوشید و فرار کرد. این فرق مسلم بن عقیل است؛ آدمی که عزیز است، آمد و شد مردم برایش فرقی نمی کند. هجده هزار نفر بیایند و بیعت کنند، یک روزی هم هیچ کدام نیایند و تنها بماند، برای کسی که این جوری است، فرقی نمی کند و می تواند برای مردم کار کند.
کسی که نگاهش به مردم است و از آمدن مردم ارتزاق می کند، از ارواح مردم ارتزاق می کند و از توجه مردم غرق لذت می شود، نمی تواند برای مردم کار کند. این همه را برای خودش می خواهد، می خواهد ارواح را به سمت خودش بکشد. این است که امیرالمومنین علیه السلام می فرمود، من شما را نه برای خودم می خواهم، نه برای خودتان، من شما را برای خدا می خواهم. این فرد فارغ از آمد و شدهاست. اگر اسیر آمد و شد ها باشد، مردم را برای خودش می خواهد. ائمه ضلال اینطوری اند، شیطان اینطوری است، شیطان می خواهد مومنین را نردبان خودش کند، از آنها دعوت می کند تا با آنها به مقصدش برسد، بعد هم رهایشان می کند.
داستان این مفصل در قرآن آمده است؛ وعده و وعید می دهد اما وقتی می رسد به آن نقطه نهایی، پشت همه را خالی می کند. «إِنِّي أَرى  ما لا تَرَوْن »(انفال/48) در جنگ بدر ملاحظه کردید! مرتب می گفت، شما پیروزید، شما غالبید، امکانات را ببینید، آنها دستشان چیزی نیست، اما وقتی لشکر خدا را دید پا عقب کشید. گفتند، ما را تنها می گذاری؟ گفت «إِنِّي أَرى  ما لا تَرَوْن » جبهه باطل و ائمه باطل اینطوری اند.
 

تفاوت رفتار دو امام با امت خود

امام حق نکته اصلیش این است که از مردم ارتزاق نمی کند، از توجه قلوب ارتزاق نمی کند. بعضی خیال می کنند که این اهانت به مردم است اما به عکس، امامی که اینطوری است می تواند برای مردم کار کند. نگاهش به دست مردم نیست، نگاهش به دست خداست. از دست خدا می گیرد و به مردم می بخشد. این امام است که «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ وَ يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»(مائده/55)  تمام کائنات، زکات خور امیرالمومنین علیه السلام اند ولی وقتی به مردم زکات می دهد، از دست مردم که نمی گیرد. «يُقِيمُونَ الصَّلاةَ»(مائده/55)دائماً در حال ذکر و اتصال به حضرت حق است، از خزائن بی منتهای الهی دریافت می کند و بعد به اندازه ظرفیت ها زکات می دهد. علمی که به ما می رسد، امکانات مادی ای که می رسد، حالات و برکات معنوی ای که در عالم نازل می شود، همه زکات امیرالمومنین علیه السلام است.
«يُؤْتُونَ الزَّكاةَ وَ هُمْ راكِعُون»(مائده/55) در حال رکوع و در مقابل خدا، دست دیگران را می گیرد. این است که در این دستگیری نه توقع دارد، نه تحقیر است و نه توهین. فرعون که مستکبر علی الله است، دستش دست استکبار است. اگر یک چیزی هم از این دست به کسی رسید، با تحقیر می رسد، با توهین می رسد.
«وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي وَكَلَنِي إِلَيْهِ النَّاسُ فَأَكْرَمَنِي»  وقتی کارمان با خداست، خدا با کرامت ما را اداره می کند. آن امامی که دستش در دست خداست، اکرم الخلائق است. او هم کریمانه امت را اداره می کند. علت این که امت امام حق کریمانه اداره می شوند این است که متصل به کرامت الهی هستند.
آن کسی که مستکبر علی الله است  و بر خدا تکبر می کند، از سر سفره خدا رزقی ندارد، از صفات حمیده رزقی ندارد، از صفات الهی چیزی در او نیست. این آدم اگر از دستش چیزی هم جاری بشود همراه با تحقیر و توهین است. این متکبر است، این ذلیل می کند، هر کجا برود ذلیل می کند.
این جمله حضرت موسی کلیم را ببینید؛ وقتی فرعون با حضرت کید می کند، می گوید: «إِنِّي عُذْتُ بِرَبِّي وَ رَبِّكُمْ مِنْ كُلِّ مُتَكَبِّرٍ لا يُؤْمِنُ بِيَوْمِ الْحِسابِ»(غافر/27) شما حساب و کتابی قائل نیستید، خیال می کنید اختیار دار عالمید، شما متکبرید و می خواهید همه را ذلیل کنید. زیر دست او همه ذلیل می شوند لذا برای قوم خودش عذاب مهین است. در سوره مبارکه دخان است که بنی اسرائیل را از عذاب مهین نجات دادیم. این عذاب مهین خود فرعون است. هر کجا اراده فرعون هست، تحقیر هم هست، رنج هم هست، عذاب هم هست. چرا؟ چون مستکبر است، متکبر است، می خواهد همه ذلیل او باشند؛ لذا همه را تحقیر می کند. محیط سلطه او محیط رنج است، محیط عذاب است. گرچه وقتی یک عده ای به آن طعام های آلوده سفره شیطان عادت می کنند، حاضر نیستند دیگر بروند و بر سر سفره امیرالمومنین علیه السلام بنشینند. چون خوردند و به رزق حرام عادت کردند.
 

اهمیت سرنوشت امت برای امام حق

امیرالمومنین علیه السلام نسبتش با مردم چطوری است؟ از یک طرف «اعْتَصَمْتَ بِاللَّهِ فَعَزَزْتَ وَ آثَرْتَ الْآخِرَةَ عَلَى الْأُولَى فَزَهِدْت » آمد و شد مردم هیچ اثری در امیرالمومنین ندارد، ولی از یک طرف همین امامی که نگاهش به آمد و شد مردم نیست، حاضر نیست یک نفر جهنمی بشود؛ «عَزيزٌ عَلَيْهِ ما عَنِتُّمْ حَريصٌ عَلَيْكُمْ بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»(توبه/128)  این صفت وجود مقدس نبی اکرم است، رنج هیچکسی را نمی تواند تحمل کند، «وَ إِنْ أَدْخَلْتَنِي الْجَنَّةَ فَفِي ذَلِكَ سُرُورُ نَبِيِّك»  حتی اگر یک نفر به بهشت بیاید، خوشحال است و می گوید، یک نفر را بهشتی کردم. از عباد خدا نمی گذرد، از جنازه آدم ها هم نمی گذرد.
یک یهودی انسی با حضرت داشت، رفت و آمدی داشت، گاهی نگاه محبت آمیزی به حضرت می کرد، مراوده ای با حضرت داشت، حتی حضرت به او مأموریت داده بودند که به بعضی ها خواندن و نوشتن یاد بدهد. یک روز حضرت فهمیدند که مریض شده و در بستر موت است، آمدند بالای سرش و به او گفتند، حالا که داری می روی مسلمان شو! از پدرش خجالت می کشید. حضرت به پدرش اشاره کردند و گفتند: اجازه بده! پدر گفت اشکال ندارد، می خواهی اسلام بیاوری، بیاور. شهادتین گفت و حضرت جنازه اش را گرفتند و آوردند در قبرستان مسلمان ها دفن کردند.
«أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِه»(2)  وقتی با محبت الهی تربیت شد، با رحمت الهی تربیت شد، صفت رحمت در او بود، نمی تواند رنج دیگران را ببیند. نمی تواند ببیند زیر دست و پای شیطان لگدمال می شوند. نمی تواند ببیند فرعون دارد اینها را لگدکوب می کند و جهنمی شان می کند. بنابراین از یک طرف عزیز است و از یک طرف دستش، دست رحمت و محبت است.
این امام اینطوری است، «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى  أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) خودش را در سختی قرار می دهد، تا دیگران در راحتی باشند. «يُؤْثِرُونَ» یعنی همین دیگر! خودش رنج می برد تا دیگران در آسایش باشند. «وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا»(انسان/8) سه روز در سفره افطار خودشان چیزی نبود و با آب افطار کردند. هم ایشان، هم حضرت زهرا سلام الله علیها، هم حسینین و حتی فضه خدمتکار خانه. تعبیر این است که روز سوم حسنین مثل جوجه به خودشان می لرزیدند. حضرت زهرا در محراب عبادت ایستاده بود و رنگشان زرد شده بود. دارد که شکم مبارکشان به کمرشان چسبیده بود و مشغول عبادت بودند.
این امامی که از یک طرف نگاهش به دست مردم نیست، از یک طرف دیگر «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى  حُبِّهِ مِسْكِيناً وَ يَتِيماً وَ أَسِيرا إِنَّما نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزاءً وَ لا شُكُورا»(انسان/8-9) وقتی می بخشد در این بخشش، به پاداش یا حتی تشکر کردن دیگران توجهی ندارد.
این سوره به یک معنا سوره ای است که در آن از شفاعت امیرالمومنین علیه السلام و رزقهایی که از دست امیرالمومنین علیه السلام به ابرار و نیکان می رسد، گفتگو شده است. معنای دیگر درباره سفره امیرالمومنین علیه السلام است که از این جا شروع می شود که خدای متعال یک سبیلی برای شما قرار داده، اگر شکر کنید، جزو این ابرار می شوید، اگر هم کفران این راه خدا را کردید، «إِنَّا أَعْتَدْنا لِلْكافِرِينَ سَلاسِلَ وَ أَغْلالًا وَ سَعِيرا»(انسان/4).
بعد سخن به ابرار معطوف می شود؛ آن کسانی که شاکر این نعمت اند. اینها برای این سبیلی که خدا قرار داده و با امام گشوده شده، خدا را شکر می کنند. می فرماید: «إِنَّ الْأَبْرارَ يَشْرَبُونَ مِنْ كَأْسٍ كانَ مِزاجُها كافُورا»(انسان/5) از یک جامی می خورند و می نوشند. کافور چیست؟ «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّه »(انسان/6) بعضی اینطوری ترجمه کردند، شاید همین ترجمه هم درست است؛ چشمه ای است که عبادالله ساقی او هستند. «يَشْرَبُ بِها» نه یشرب منها. آنها هستند که ساقی این چشمه هستند. «يُفَجِّرُونَها تَفْجيراً» خودشان این چشمه را می جوشانند، بعد هم ابرار سقای آن می شوند.
داستان این است که این امام و این عباداللهی که ساقی اند و سفره شان برای ابرار پهن است، چه کسانی اند؟ «عَيْناً يَشْرَبُ بِها عِبادُ اللَّهِ يُفَجِّرُونَها تَفْجيرا يُوفُونَ بِالنَّذْرِ»(انسان/6-7) این عبادالله آنهایی هستند که «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا»(انسان/7). داستان نذر حضرت امیر را می دانید. ظاهر این آیه برای رفع کسالت از وجود مقدس حسنین سلام الله علیهما است. «يُوفُونَ» یعنی اینطوری هستند. «يُوفُونَ بِالنَّذْرِ وَ يَخافُونَ»(انسان/7) تازه نگران قیامت ما هم هستند «وَ يَخافُونَ يَوْماً كانَ شَرُّهُ مُسْتَطيرا»(انسان/7). نگران آن روزی که شرش فراگیر است، هستند. نگران اند که نکند دامن ابرار را هم بگیرد، دامن محبین را هم بگیرد، دامن شاکرین را هم بگیرد. بعد بیان می کند که این عبادالله چه کسانی اند؟ «يُطْعِمُونَ الطَّعامَ»(انسان/8) اینهایی که در دنیا اینطوری هستند و اگر کسی مسکین شد، یتیم شد، اسیر شد و آمد در خانه شان، لقمه افطار خودشان را به او می دهند و با آب افطار می کنند، امام ابرارند. اینها هستند که شفیع ابرارند. این شفاعت منحصر در دنیا هم نیست. سوره را ملاحظه بفرمایید! آخر سوره درباره قیامت صحبت می کند. اینها در بهشت هم سر سفره همین امام، مهمان اند. حدیث را تقدیم کردم. روز قیامت هم حضرت می آیند. «أَینَ خَلِيفَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِه »(3) تمام کسانی که در دنیا متمسک بحب امیرالمومنین علیه السلام بودند، اینها را با خودشان در پرتو نورشان در درجات بهشت می برند.
 

رحمت الهی و نقش آن در ایجاد امت حق

 پس این یک جریان امامت است، امامتی است که از یک طرف متصل به حضرت حق است، با خدا به عزت رسیده، زاهد نسبت به ما سوی الله است، ولی از یک طرف هم تمام صفات حمیده در اوست، محبت الهی در اوست، رحمت الهی در اوست لذا به این جهت از بندگان خدا نمی گذرد. سرپرستی می کند و با تواضع و خشوع ایثار می کند. «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) قرآن مفصل فداکاری های حضرت را توضیح می دهد. امامی است که در همه عوالم خودش سختی را تحمل می کند تا دیگران در این امت در راحتی باشند. بلا را تحمل می کند که دیگران را به مقصد برسانند.
این یک جریان امامت است و نسبتشان با امت یک چنین نسبتی است، نسبت محبت است، رحمت است. امت خودش را دوست می دارد. این دوستی دو طرفه است؛ هم امتش او را دوست می دارند، هم او امتش را دوست می دارد. رابطه محبت است و این محبت هم ریشه اش در محبت خداست، یعنی برای خودشان آنها را دوست نمی دارد، برای نفسش دوست نمی دارد، این محبت الهی است.
یک جلوه هایی از این محبت را خدای متعال گاهی نشان داده؛ مثلا لطیف ترین محبت در عالم ارض، رابطه محبت مادر به فرزند است. با نفس این فرزند از خواب بیدار می شود، با نفسش مشکلش را می فهمد، این همان محبت است. این محبت به نحو کامل در وجود مقدس امام است با این تفاوت که این رشته محبتی که در دنیا هست؛ بین مخلوقات، بین مردم، پدر مادر، دوست و رفیق معمولا قطع می شود، مگر اینکه رشته مودت الهی باشد. معمولا برای دنیاست دیگر، در حد دنیاست. این رشته ها قطع می شود و نمی ماند، ولی رشته رحمت الهی که در وجود مقدس امام است، پایدار است.
«وَ الرَّحْمَةُ الْمَوْصُولَة» چرا؟ چون این رشته رحمت مادر و فرزندی به درد عالم برزخ نمی خورد، به درد عالم قیامت نمی خورد، مگر اینکه مودت الهی باشد. ولی رشته محبت امام، رشته ای است که امت به او احتیاج دارند. تا بهشت بیایند و در بهشت سر سفره حضرت بنشینند. لذا این رحمت، رحمتی است که قطع نمی شود.
پس امام در عین این که مستغنی است، اما رشته رحمت خدا هم هست. رابطه اش با امتش، رابطه محبت است. این محبت به فداکاری و ایثار تبدیل می شود، به «وَ يُؤْثِرُونَ عَلى أَنْفُسِهِمْ وَ لَوْ كانَ بِهِمْ خَصاصَة»(حشر/9) تبدیل می شود، به «وَ بَذَلَ مُهْجَتَهُ فِيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبَادَكَ مِنَ الضَّلَالَةِ وَ الْجَهَالَة»؛ نزدیک غروب عاشورا روایت دارد که برای حضرت پیام آمد، هیچی از مقام تان کم نمی کنیم و همه چیز را به شما برمیگردانیم، همینطوری که به جناب ایوب برگرداندیم. حضرت عرضه داشتند، نه من یک عهدی دارم.
این را سید بن طاووس نقل می کنند که وقتی سیدالشهداء علیه السلام از مدینه خارج شدند، ملائکه آمدند و گفتند ما حاضریم کمک کنیم، شما برگردید! حضرت یک جوری ردشان کردند و فرمودند بروید و فلان موقع بیایید! سران جن ها آمدند و عرض کردند، آقا ما کار را تمام می کنیم. فرمود، من خودم از شما تواناترم. بعد فرمودند: من عهدی با خدا دارم، من پناهگاه این مردمم، من باید بروم تا مردم در پناه من از فتنه های بنی امیه و دیگران عبور کنند. این می شود آن امام! امامی که خودش را به رنج می اندازد تا دیگران به رنج نیافتند.
این حدیث را در کافی شریف ملاحظه کردید که حضرت موسی بن جعفر سلام الله علیه می فرمایند: من مخیر شدم. شیعه یک خطایی کرده بود، حالا خیلی هم روشن نیست که آن خطا چه بوده. در دوره حضرت موسی بن جعفر علیه السلام قرار شد که عذاب نازل بشود. یک جوری خدای متعال می خواست آنها را تربیت کند. «فَخَيَّرَنِي»(4)  من مخیر شدم که یا این بار را خودم بکشم یا دوستان و شیعیانم. «فَوَقَيْتُهُمْ وَ اللَّهِ بِنَفْسِي»  به خدا قسم من خودم را سپر آنها کردم.
این امام در عین این که کاملا مستغنی است و برای خودش کاری نمی کند و از این امت چیزی سودی نمی برد، یک جور محبت هم نسبت به این امت دارد که نمی تواند رنجشان را ببیند. «بِالْمُؤْمِنينَ رَؤُفٌ رَحيم»(توبه/128) نمی تواند ببیند که اینها جهنمی می شوند.
امام، رشته محبت الهی با امت است، رشته رحمت الهی با امت است، نه فقط رشته محبت و رحمت، بلکه رشته اتصال امت به خدای متعال است. تمام اسماء حسنای الهی که ما به او وابسته ایم، در امام نازل می شود. از امام به حبل الله تعبیر شده، حبل الله است، آن رشته اتصال الوهیت به عالم ماست.
تمام اسماء حسنای الهی، این صد و اندی اسمی که در قرآن آمده، ذیل کلمه الله اند. الله است که رحمان است، رحیم است، مالک است، حی است، قیوم است، قدیر است، عزیز است، همه ذیل الله اند. عالم با همین اسماء اداره می شود. الله صاحب این اسماء است، با این اسماء عالم را اداره می کند، عالم هم فقیر به این اسماء است. بخواهند یا نخواهند! بخواهیم یا نخواهیم! «أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ»(فاطر/15) فقیر قدرت او، عزت او، حکمت او، حیات او و بقاء و دوام او هستیم. این اسماء حسنای الهی در وجود امام خلاصه می شود. «وَ لِلَّهِ الْأَسْماءُ الْحُسْنى  فَادْعُوه  بِها »(اعراف/180) شما فقیرید! باید دستتان به دامن خدا باشد! از او بخواهید و به سمت او دستتان دراز باشد!
وقتی چیزی می خواهید، با این اسماء بخواهید! این اسماء طریق دعای ما و طریق اجابت ما هستند. پس این یک امام است؛ امامی است که اسماء حسنای الهی در او نازل می شود، الوهیت خدای متعال از طریق او جاری می شود، رحمت الهی، رزق الهی، حکمت الهی، عزت الهی و بقیه اوصاف از طریق او جاری می شود. در عین این که بی نیاز است، رشته محبت و عزت و حکمت است، طریق رزق است. در عالم ما نازل شده و این حقایق را با خودش جاری کرده است.
 

نحوه ایجاد امت باطل

در عالم آن طرف هم یک جریانی است که جریان استکبار است، جریان صفات رذیله است. یک جامعه براساس حرص و حسد و عداوت و دشمنی و کینه ساخته می شود. منتها حالا یک نکته ای است که چطوری با این عداوت، روابط اجتماعی درست می شود؟ قرآن توضیح می دهد و می فرماید، برای این که این روابط دنیایی را درست بکنند و یک امتی و جامعه ای در حد دنیا بسازند، بت هایی درست می کنند که محور مودت های دنیایی است. پیوند هایی درست می شود، محبت هایی درست می شود؛ «أَوْثاناً مَوَدَّةَ بَيْنِكُمْ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»(عنکبوت/25) ود می آورد، همکاری می آورد ولی فی الحیات الدنیاست. دامنه اش بیشتر از این نیست.
رشته هایی که آنها درست می کنند، برای پیوند زدن عداوت است. آدمی که مستکبر علی الله می شود، نسبت به همه بندگان متکبر است. آدمی که خودپسند می شود، عبد نمی شود. همه را می خواهد ذلیل خودش کند. نمی شود آدم خودپسند باشد، خود پرست باشد و بخواهد به دیگران منفعتی برساند. روابط، روابط حسد است، حسادت است، بخل است، کینه است. می خواهد دیگران را قربانی خودش کند، فدای خودش بکند، می خواهد نردبان ترقی خودش بکند.
این یک جور نفس است. امامشان اینطوری است، همه مردمی هم که با این امام راه می روند، صفات این امام درشان جاری می شود. کسانی که با شیطان حرکت می کنند، صفات شیطان و جنود جهل در آنها به وجود می آید. این لشکر صفات رذیله همینطوری اند. متکبرند، حسودند، بخیل اند، خودپسندند. روابط اینطوری شکل میگیرد.
چطور عداوت به روابط اجتماعی تبدیل می شود؟ یک صورتی بهش می دهند. یک بت هایی درست می شود و این بت ها این روابط و پیوندها را درست می کنند. بعد هم «تَخْلُقُونَ إِفْكا»(عنکبوت/17). یک نظام باطل و دروغی هم رویش ساخته می شود. سرتاسرش همین است، یک پیوندهایی پیدا می کنند، یک ارزشهایی درست می شود و به خاطر آن ارزشها با هم همکاری می کنند. به خاطر تعلقات نفسانی شان یک ارزشهایی متولد می شود، دنبال آن ارزشها هستند و اینها را به هم پیوند میدهند اما اینها در حد حیات دنیاست، باطنشان هم عداوت و کینه و حسادت است، بازارشان هم همینطور است، همه جا همینطور است.
 

اعتصام بالله با حبل الله

رشته ای که از دست امام حق جاری می شود و با آن امت حق درست می شود، شکل دیگری دارد. این را خدای متعال در سوره مبارکه آل عمران با یک لطافتی بیان کرده و می فرماید: «وَ مَنْ يَعْتَصِمْ بِاللَّهِ فَقَدْ هُدِيَ إِلى  صِراطٍ مُسْتَقيمٍ»(آل عمران/101) اگر کسی اعتصام به خدای متعال پیدا کرد، راه را پیدا کرده و دیگر به صراط مستقیم رسیده. عرض کردم اگر کسی معتصم بالله شد و به خدای متعال تعلق پیدا کرد، با او به عصمت می رسد.
در روایات ما آمده است که این «مَنْ يَعْتَصِمْ» معصومین هستند، معصومین المعتصم بالله اند لذا ذیل این آیه روایات متعددی است؛ در یک روایت آمده که به حضرت فرمودند: چرا امام معصوم است؟ حضرت فرمود: «الْمَعْصُومُ هُوَ الْمُمْتَنِعُ بِاللَّهِ مِنْ جَمِيعِ مَحَارِمِ اللَّه »(5) امام وقتی معتصم بالله شد، معصوم می شود، طاهر می شود، پاک می شود، دیگر کاری که خدا از آن کراهت دارد، از او سر نمی زند.
پس یک جریان اعتصام بالله است که با آن معصوم درست می شود. معصومین المعتصم بالله هستند، به خود حضرت حق معتصم اند. وقتی کسی المعتصم بالله شد، معصوم هم می شود. وقتی معتصم بالله شد، تمام اسماء الهی در او جاری می شود. کرامت الهی، عزت الهی، رحمت الهی، محبت و سمع و همه صفات الهی در او جاری می شود. چنین شخصی پاک می شود، طاهر می شود، معصوم می شود.
ذیلش به ما می گویند: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً»(آل عمران/103) وقتی کسی معتصم بالله شد، رشته اتصال ما با حضرت حق و حبل الله می شود. رشته اتصال ما با حضرت حق است. ما که مستقیم از خدای متعال دریافتی نداریم؛ نه می شنویم، نه می بینیم، «لَا يُلَامِسَهُمْ وَ لَا يُلَامِسُوهُ وَ لَا يُبَاشِرَهُمْ وَ لَا يُبَاشِرُوه»(6)  در روایات آمده که ما با خدا مباشرت نداریم، ارتباط مستقیمی نداریم. این امامی که معتصم بالله است، با خدای متعال به عصمت رسیده، معصوم است، پاک است، طاهر است، می شود حبل الله و تمام صفات خدا در او ظاهر می شود. اصلا حبل وقتی به الله اضافه می شود یعنی همین دیگر؛ فقط یک صفت درش نیست، فقط حبل الرحمن نیست، حبل الله است. تمام صفات در او هست، رشته اتصال ما به حضرت حق است، اگر می خواهید به تمام صفات الهی متمسک بشوید از طریق این حبل متمسک بشوید.
بعد فرموده شما هم معتصم به این حبل بشوید! او معتصم بالله است، شما هم معتصم به او بشوید! اگر به او متصل شویم، ما هم در ظرف خودمان معصوم می شویم. به اندازه ای که معتصم به امام بشویم، معصوم می شویم. چرا؟ چون امامان عصمت المعتصمین اند. این در مناجات شعبانیه و جاهای دیگر هم هست؛ امام برای کسی که به او معتصم بشود، عصمت درست می کند.
اولین خاصیت امتی که حول این امام درست می شود، طهارت است؛ از همه ناپاکی ها، صفات رذیله، غفلت ها، شرک ها و خودپسندی ها پاک می شود. اگر کسی معتصم به امام شد، عصمت پیدا می کند و صفات حمیده امام در او بوجود می آید. با امام در حصن حصین قرار می گیرد و دیگر شیطان به او دسترسی ندارد.
پس امت اینطوری درست می شود؛ امامان معتصم بالله اند، می شوند عصمت الله و بعد می شوند حبل الله. ما باید معتصم به امام باشیم! وقتی به او معتصم شدیم، اولین خاصیتش عصمت است، طهارت است، پاکی است، قدس است. پاک می شویم و دیگر در وجود ما صفت رذیله، نفس پرستی، شیطنت و منفعت طلبی نیست.
بعد می فرماید: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعا»(آل عمران/103) دانه دانه به سمت امامتان نروید! تجمع تان حول امامتان باشد! جامعه تان، روابط اجتماعی تان و هر ارتباطی که با هم دارید از اعتصام به امام سرچشمه بگیرد. «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً وَ لا تَفَرَّقُوا»(آل عمران/103) به امامتان معتصم باشید و متفرق نشوید! تجمع درست کنید! نماز را با امام تان بخوانید! نماز فرادی نخوانید! «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعاً»(آل عمران/103) وقتی این اعتصام به امام رخ داد، آن وقت امت ساخته می شود.
پس امام به حضرت حق اعتصامی دارد و بخاطر آن معصوم است. تمام رشته های رحمت حق در دست امام است، ما به آن رشته ها متمسک می شویم. اول طهارت نفس پیدا می شود. وقتی بر محور این حبل الله جمع شدیم، آن وقت سه تا صفت و خصوصیت ذیلش می آید؛ ائتلاف قلوب است، اخوت است و نجات از رنج و عذاب است که ان شاء الله بعدا تقدیم می کنم.
 

پی نوشت ها:

(1) الأمالي (للصدوق)، النص، ص: 153
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265
(3) الأمالي (للمفيد)، النص، ص: 285
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 260
(5) معاني الأخبار، النص، ص: 132
(6) التوحيد (للصدوق)، ص: 249
 
*متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 14 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در هیئت ثارالله قم ایراد فرمودند.
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث