سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه هفتم، دسته بندی مومنان به دو گروه و بیان خصوصیات و تفاوت های ایشان با یکدیگر

سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه هفتم، دسته بندی مومنان به دو گروه و بیان خصوصیات و تفاوت های ایشان با یکدیگر

۲۳ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری

 

 

جلسه هفتم، حرم مطهر قم:دسته بندی مومنان به دو گروه و بیان خصوصیات و تفاوت های ایشان با یکدیگر

دسته بندی مومنان

أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين  وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين  وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم  أَجْمَعِين. یکی از بیاناتی که از سیدالشهداء علیه السلام نقل شده، این آیه نورانی و شریفه سوره مبارکه احزاب هست که خدای متعال می فرماید، مومنین دو دسته هستند «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه»(احزاب/23)  یک دسته از مومنین شخصیت هایی هستند که به عهد و قراری که با خداوند داشتند، عمل کردند و به قطعیت رساندند. یک عده ای از آن ها، آنهایی که پای عهدهایشان با خدا ایستادند، آنهایی که به قرارهایشان عمل کردند، بارشان را بستند و رفتند. «فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى  نَحْبَه » ( احزاب /23) یک عده دیگرشان هم منتظر وعده ای که با خداوند بسته اند با مرگ و شهادتشان هستند «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِر»(احزاب/23).
مرحوم شیخ مفید در کتاب ارشاد نقل می کنند که وقتی حضرت لحظه شهادت مسلم بن اوسجه بالای سر او آمدند، همین آیه را تلاوت کردند. در باب بعضی اصحاب دیگر هم همین موضوع نقل شده؛ مثلا در باب عبدالله بن یقطر که فرستاده حضرت بود و توسط ابن زیاد به شهادت رسید نقل شده است که حضرت وقتی خبر شهادت او را شنیدند، گریستند و همین آیه را تلاوت کردند. یک نقلی هم دارد اصحاب سیدالشهداء علیه السلام وقت میدان رفتن، می آمدند تا با حضرت وداع و خداحافظی کنند. به حضرت سلام می کردند و جواب سلام می شنیدند. حضرت این آیه را تلاوت می کردند یعنی شما بروید، ما هم داریم پشت سر شما می آییم. «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى  نَحْبَهُ»(احزاب/23) شما بروید کارتان را انجام بدهید «وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(احزاب/23) ما هم انتظار می کشیم و بعد پشت سر شما می آییم. این بیان حضرت، نگاه حضرت را به اصحابشان معرفی می کند. اصحاب حضرت جزو مصادیق این آیه شریفه هستند.
«مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى  نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(احزاب/23) یک دسته از مومنین هستند که اینطورند. قرارهایشان را با خدا بستند و پای آن قرارها ایستادند. در قرارشان صادق بودند. نسبت به عهدها و قرارها با خدای متعال خلاف نکردند. یک دسته از اینها بارشان را بستند و رفتند، یک عده هم منتظرند که فرصت دنیا تمام بشود و انتظار مرگ و شهادت در راه خدا را می کشند.
 

تفاوت منافقین و مومنین در سختی ها و جنگ ها

این آیه ذیل جنگ احزاب است. در جنگ احزاب، احزاب مختلف با قریش هم پیمان و همدست شدند تا بیایند و مدینه را محاصره کنند، کار را تمام کنند و به نگاه غلط خودشان، بساط نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم را جمع کنند. این افراد آمدند و شهر را محاصره کردند. خیلی جنگ سختی بود، جزو سخت ترین درگیری های نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم با قریش و هم پیمانانشان بود؛ به خاطر این که همه دست به دست هم داده بودند و لشکر زیادی داشتند. با امکانات فراوان آمدند و مدینه را محاصره کردند. مسلمانان مقاومت کردند تا این که وجود مقدس امیرالمومنین علیه السلام عمرو بن عبدود را کشتند و کار جنگ به نفع مسلمین یک سره شد.
در این جنگ وقتی کار سخت شد، قرآن می فرماید، یک عده ای که منافق بودند، تردید کردند. گفتند، وعده های خدا راست نیست. این همه خدای متعال به ما وعده پیروزی داده، وعده نصرت داده! بعضی ها همینطور اند؛ یعنی راه خدا را با امکاناتش می سنجند، اگر امکانات باشد، خوشی ها باشد می گویند ما بر حقیم! اما اگر کار سخت شد، در وعده خدا شک می کنند. حتی در حقانیت خودشان شک می کنند.
قرآن این تعبیر را در باب جنگ احد هم دارد. وقتی کار در جنگ احد سخت شد، قریب هفتاد نفر از مسلمان ها آنجا به شهادت رسیدند، حمزه سیدالشهداء همانجا به شهادت رسید. یک عده ای می گفتند: «لَوْ كانَ لَنا مِنَ الْأَمْرِ شَيْ ءٌ ما قُتِلْنا هاهُنا»(آل عمران/154) اگر حق با ما بود و ما در جبهه حق بودیم نباید اینطور آسیب می دیدیم. قرآن این را تکذیب می کند و می فرماید اینطور نیست! معیار حقانیت یک جبهه این نیست که کار برایشان سخت نشود و شهید و کشته ندهند.
در جریان جنگ احزاب هم همینطور است. قرآن می فرماید کار که سخت شد، منافقین می گفتند خدای متعال به ما راست نگفته! در وعده های خدا شک می کردند. سختی کار و دشواری راه، موجب شده بود که به تردید و شک بیافتند؛ «ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ إِلاَّ غُرُورا»(احزاب/12) خدا و رسولش به ما راست نگفتند و ما را فریب دادند. وعده ها را تکذیب می کردند و می گفتند این وعده ها فریب و دروغ است.
یک روایتی هست که در جنگ احزاب وقتی خندق می کندند، به یک سنگی برخورد کردند. نتوانستند این سنگ را از سر راه خندق بردارند. خود حضرت آمدند و این سنگ را با سه ضربه شکستند. در هر ضربه تکبیری گفتند. پرسیدند: آقا! چرا تکبیر گفتید؟ فرمودند: در ضربه اول دیدم که ما روم را فتح کردیم، در ضربه دوم دیدم ایران را فتح کردیم و در صحنه سوم دیدم تا یمن رفتیم. همه اینها در اختیار ما قرار گرفت. منافقین می گفتند، آقا در محاصره است، الان مدینه را هم دارند می گیرند بعد می گوید ما ایران را گرفتیم! روم را گرفتیم! این وعده ها همه اش دروغ است. سختی کار موجب شده بود که اینها در وعده خدا شک بکنند.
قرآن می فرماید مومنین اینطور نیستند. مومنین اینطور نبودند. وقتی کار سخت شد، آنها بیشتر معتقد شدند «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزاب»(احزاب/22)  مومنین وقتی دیدند همه احزاب دست به دست هم داده اند، آمده اند و مقابل جبهه نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ایستاده اند، فهمیدند پیامبر خدا راست می گوید و برحق است. وقتی تجمع باطل را دیدند که همه شان با اهواء و افکار مختلف آمده اند و دست به دست هم داده اند که راه نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم را سد کنند، فهمیدند حق همینجاست. وقتی دیدند شیاطین دست به دست هم دادند، به جای این که تردید کنند، گفتند: «هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُه »(احزاب/23) این همان وعده ای است که خدا و رسولش به ما داده بودند. به ما گفته بودند وقتی ما رو به پیش می رویم و کار مومنین جلو می رود؛ یعنی جبهه حق قدم مثبتی برمی دارد، دشمنان جبهه حق، هم پیمان می شوند. هرچه ما بیشتر مقاومت کنیم، آنها هم کار را بر ما سخت تر می کنند.
خدای متعال در آن صحنه می فرماید، احوال مومنین اینطور است، مومنین را اینطور توصیف می کند و می فرماید منافقین اینطوی نبودند؛ کار سخت شد، می گفتند وعده های خدا راست نیست. سختی هایی که در مدینه پیش آمد، خیلی زیاد است. یک زمانی خیلی از مسلمان ها فقط یک لباس داشتند، گاهی دو نفر یک پوشش کامل داشتند. این یکی این پوشش را می پوشید، نماز می خواند بعد آن یکی. خیلی کار سخت شده بود. بعضی روزها در صحنه های سخت یک خرما نصیب مسلمان ها می شد.
 در میدان جنگ تبوک همینطور است و در همین جنگ احزاب هم همینطور است. وقتی خیلی کار سخت شد و در محاصره تحت فشار بودند، یک عده ای در حقانیت پیامبر شک کردند و گفتند، خدای متعال این پیامبر را نفرستاده یا العیاذبالله حضرت خطایی کردند و خدا به ایشان غضب کرده، اینها هم علامت غضب الهی است. قرآن می فرماید: «ما وَدَّعَكَ رَبُّكَ وَ ما قَلى »(ضحی/3) اینطوری نیست! وضع شما خوب است. بعدا وعده های بهتری برای شما داریم. قرآن می فرماید: «وَ لَمَّا رَأَ الْمُؤْمِنُونَ الْأَحْزابَ قالُوا هذا ما وَعَدَنَا اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ ما زادَهُمْ إِلاَّ إيماناً وَ تَسْليما»(احزاب/22) در این صحنه سخت جنگ احزاب، این هم پیمان شدن احزاب کفار، موجب شد اینها بر ایمانشان اضافه بشود، بر تسلیم شان بوجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم افزوده بشود.
 

تفاوت های مومنان با یکدیگر

همچنین می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى  نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ»(احزاب/22) مومنین یک جور نیستند؛ یک دسته از مومنین رجالی هستند که به عهدهای شان را با خدا عمل کردند و به خدا راست گفتند. وقتی انسان به کسی قول می دهد، اگر به آن عمل کرد، می گویند راست گفت! این راست گویی به معنی این است که پای قولش ایستاد و به قولش وفا کرد. حالا اینهایی که پای عهدشان با خدا ایستادند، یک عده شان بارشان را بستند و زودتر رفتند، یک عده شان هم لحظه شماری می کنند که به آن وعده های خدا برسند و به شهادت برسند.
ذیل این آیه شریفه روایاتی لطیفی است که بعضی هایش را خدمتتان تقدیم می کنم. این دو روایتی که عرض می کنم از کافی است. مرحوم کلینی در کافی در باب ایمان و کفر یک باب باز کردند که مومنین دو صنف اند. فقط چند تا روایت ذیل این باب است که دو تا از روایاتش تقدیم میکنم؛ روایت اول سند خوبی دارد، سند قابل اعتمادی دارد. «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ قَالَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ» (1) مومن ها دو دسته هستند، «فَمُؤْمِنٌ صَدَقَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ وَفَى بِشَرْطِه» به عهد و شرط خدا عمل کرده، حالا این شرط و عهد هم عرض می کنم چیست. «وَ ذَلِكَ قَوْلُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَل » این آیه نازل به این دسته است «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه »(احزاب/23)؛ این ها به عهدهایشان عمل کردند و عهدهایشان را تصدیق کردند. «فَذَلِكَ الَّذِي لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَة»  صحنه های هراسناک دنیا، هول در دنیا و هول در آخرت به این دسته از مومنین نمی رسد. اینها از اهوال دنیا و آخرت در امان اند.
یک سختی ها و یک نگرانی هایی در سر راه است؛ مومنین هیچ وقت نه در دنیا و نه در آخرت، دچار این هول و هراس های سر راه نمی شوند. با امنیت راه را طی می کنند و در کمال امنیت اند. در دنیا صحنه های سختی است که انسان به وحشت می افتد؛ یکی از آنها موقع مرگ است. در آن سختی های مرگ کمتر کسی است که وحشت نکند و از مرگ نترسد. عالم برزخ هم همینطور است. ورود به عالم برزخ هم هول و هراس دارد. قیامت که نگفتنی است، آنقدر بعضی صحنه های قیامت سخت است، قرآن می فرماید: «يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَت »(حج/2) مادری که دارد فرزندش را شیر می دهد، فرزندش را فراموش می کند. «وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى»(حج/2) اینطور می بینی که مردم مست اند «وَ ما هُمْ بِسُكارى» در حالی که مست نیستند، «وَ لكِنَّ عَذابَ اللَّهِ شَديدٌ»(حج/2) شدت عذاب جوری است که اینها را حیران کرده و در قالب مست دیده می شوند.
«إِنَّ زَلْزَلَةَ السَّاعَةِ شَيْ ءٌ عَظيم »(حج/1) خدای متعال اینطور توصیف می کند؛ زلزله عظیمی است، صحنه های هراسناکی است. قرآن می فرماید یک عده ای آنجا در امنیت کامل اند «مَنْ جاءَ بِالْحَسَنَةِ فَلَهُ خَيْرٌ مِنْها وَ هُمْ مِنْ فَزَعٍ يَوْمَئِذٍ آمِنُون»(نمل/89)  آنهایی که با خودشان حسنه می آورند، در صحنه قیامت مزدشان بهتر از آن چیزی است که آورده اند. این حسنه را آوردند، یک چیزی هم اضافه می کنیم و به آنها می دهیم. این افراد از فزع قیامت در امان اند، از آن صحنه های سخت در امان اند. یک عده ای اینطوری اند. در کافی شریف از امیرالمومنین علیه السلام نقل شده که حضرت فرمودند: «الْحَسَنَةُ مَعْرِفَةُ الْوَلَايَةِ وَ حُبُّنَا أَهْلَ الْبَيْت» (2) اگر کسی عارف به مقام ما شد و محبت ما را داشت، در صحنه قیامت از فزع آن در امان است.
اطرافیان سیدالشهداء علیه السلام، آنهایی که واقعا مجذوب سیدالشهداء علیه السلام هستند و غرق در عاشورا هستند -در روایت دارد روز قیامت پنجاه موقف است؛ در هر موقف هزار سال مشغول حساب و کتاب اند- اینها در محفلی گرد سیدالشهداء علیه السلام جمع می شوند. آنقدر غرق در بهجت و لذت و انس و معاشرت با سیدالشهداء علیه السلام هستند که مرتب از بهشت برایشان پیغام می آید؛ از همسرانشان، حورهای بهشتی، پیغام می آید که ما منتظریم و همه چیز برای شما آماده است. اینها می گویند بروید! ما اینجا با امام حسین علیه السلام مشغولیم. وقتی صحنه قیامت جمع می شود، ناقه ها و مرکب های گران قیمتی می آورند، مرکب های بهشتی و اینها را سوار می کنند و با احترام می برند به منازلشان می رسانند. اینها اصلا متوجه گذشتن از صحنه قیامت نیستند. یک عده ای اینطوری اند و از این فزع ها و سختی های قیامت در امان هستند.
 دنیا هم همینطور است؛ اهوال دنیا که از قیامت بالاتر نیست. یک عده ای از مومنین اصلا سختی های دنیا به طرفشان نمی آید، هول و هراس دنیا به طرفشان نمی آید، در وادی امن هستند و آرامش محض دارند. اصحاب سیدالشهداء علیه السلام اینطوری بودند. در روایت دارد وقتی به ظهر عاشورا نزدیک می شد، چهره حضرت برافروخته می شد. خیلی از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام هم اینطوری بودند. چهره شان برافروخته تر می شد. اصلا احساس خوف و خطر نمی کردند. سختی های دنیا، تهدیدهای دشمن، مواجهه با مرگ و عالم برزخ و قیامت اصلا هراسی در اینها ایجاد نمی کند. در آرامش محض اند. یک بسم الله می گویند پایشان را از این طرف عالم می گذارند آن طرف عالم. از این سفره خدا می روند پای آن سفره می نشینند. مرگ برایشان همین است. یک پل است، یک قدم برمیدارند، آن طرف اند.
در احوالات یک آقایی که از علمای بزرگ یزد بودند نقل شد، زمان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی مرحوم شیخ غلامرضای یزدی، در رده علما و مراجع بودند ولی در یزد ساکن بودند و گاهی هم منبر می رفتند. ایشان فرموده بودند که یکی از منبری های یزد روی منبر از دنیا رفت. ایشان را در خواب دیدند و پرسیدند بالای منبر چه شد؟ فرمود این حرفهایی که شما می زنید را نمی دانم. من فقط بالای منبر نشسته بودم، از انتهای مجلس سیدالشهدا علیه السلام فرمودند: می آیید پیش ما؟ من از منبر آمدم و پایین رفتم پیش ایشان. بعضی ها مرگشان اینطوری است.
 یک دوست عزیزی داریم که از علما هستند و از منبری های خوب. پدر ایشان از علمای اصفهان بودند، می گفتند: پدر من یک دوستی در دوره جوانی داشت، وقتی من هم خردسال بودم گاهی می آمد منزل پدر ما و با هم مأنوس بودند. یک شبی آمد منزل پدر ما و گفت امشب شب آخر من هست. شما فردا صبح که می روید نماز، وقتی از نماز برمی گردید یک سری به منزل ما بزنید و اگر کمک لازم بود، کمک کنید. پدرم پرسیدند از کجا می گویید؟ گفتند: هفته قبل برای قبض روحم آمدند، گفتم: من آماده هستم فقط کفنم در روستاست اجازه بدهید بروم کفنم را بیاورم که آماده باشد. گفتند می رویم و هفته بعد برمیگردیم. امشب، شب موعودشان است. خیلی عادی نشست و برای پدر من تعریف کرد، فرقی با شبهای دیگر نداشت. من با پدرم همراه شدم و به نماز رفتیم. از نماز که برمیگشتیم، آمدیم در در منزلشان و دیدیم عزا به پاست. گفتیم: چه خبر شده؟ گفتند: ایشان رفتند برای نماز شب وضو بگیرند که همانجا تمام کردند.
یک عده ای اینطوری اند. هیچ هول و هراسی ندارند، هیچ ترسی در عالم دنیا ندارند. اینهایی که به عهدهایشان با خدا عمل می کنند و پای عهدهایشان می ایستند، به وادی امن می رسند. سیدالشهدا علیه السلام فرمود: «رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْه فَذَلِكَ الَّذِي لَا تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ لَا أَهْوَالُ الْآخِرَة» اینهایی که به عهدهایشان عمل کردند، هیچ هول و هراسی ندارند. حالا این هول و هراس را شارحین کافی مفصل بحث کردند؛ شاید معنایش همین است که واقعا مومن هیچ هولی ندارند. پس این ترس ها و هراس ها از مخاطرات راه برای زیر پا گذاشتن عهدهاست. این است که آدم را ناامن می کند. آدم اگر پای عهدهایش با خدای متعال بایستد، به امنیت می رسد. بعد حضرت فرمودند: «وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يَشْفَع»  به اینها حق شفاعت می دهند و در قیامت دستگیری میکنند. حق دارند دیگران را هم در آن صحنه ببرند و وارد بهشت کنند. «وَ لَا يُشْفَعُ لَه » اینها احتیاج به شفاعت ندارند.
البته یک بحثی در شفاعت است. در روایات دارد حضرت فرمود شفاعت برای اهل کبائر از امت است. آنهایی که کبیره می کنند، مومن اند ولی گاهی از آنها گناه کبیره سر می زند. مومن هم ممکن است یک جایی خطا کند. مومن طبع و سلیقه اش گناه نیست، ولی یک جایی شیطان باعث سرزدن یک گناه از مومن می شود. شفاعت مال همینجاست؛ یک مومنی که واقعا دوست دارد با اهل بیت راه برود و ولایت آنها را قبول کرده ولی یک جایی شیطان باعث سرزدن گناه از او می شود، از گناهش هم خوشش نمی آید. در روایات دارد اگر کسی نسبت به گناه بی مبالات بود، مومن نیست. این از وادی ایمان بیرون است. بی مبالاتی یعنی آدم گناه کند و برایش مهم هم نباشد. این دیگر مومن نیست، مومن بی مبالات نیست، ولی یک جای می لغزد، شیطان فشار می آورد و مومن یک جایی زمین می خورد. البته مومن بلافاصله توبه می کند و پشیمان است، اینها با شفاعت کارشان اصلاح می شود.
فرمود شفاعت برای اهل کبائر است. یک کسی پرسید «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى»(انبیا/28)  قرآن می گوید نسبت به کسانی حق دارند شفاعت بکنند، که خدا آنها را می پسندد. کسی که اهل گناه کبیره است که مرضی خدا نیست! حضرت فرمودند: کسی که اصل دینش را خدا پسندید، مومن است. دین مرضی هم دینی است که در روز غدیر تکمیل شده «الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي  وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ دينا»(مائده/3). این دین مرضی است. کسی که غدیر و ولایت حضرت امیر علیه السلام بپذیرد، دینش مرضی است. این شخص دیگر نباید گناه بکند، باید خودش را حفظ کند، متقی باشد و کف النفس بکند. اگر یک جایی گناه کرد یا حتی مرتکب کبیره شد، شفاعت مال اینهاست. اینها را خدای متعال تطهیر می کند، اینها را با شفاعت وجود مقدس نبی اکرم صل الله علیه و آله و سلم و اهل بیت علیهم السلام عبور می دهد.
 فرمود این افرادی که به عهدهای شان عمل کرده اند، احتیاج به شفاعت ندارند. بارشان بسته است. حتی حق شفاعت هم دارند؛ البته یک مقاماتی است که همه در آن محتاج شفاعت اند؛ حتی خوبان عالم. آن یک سخن دیگری است. یک قدم هایی را نمی شود برداری الا با شفاعت سیدالشهداء علیه السلام در صحنه آخرت. ولی آن شفاعت مرسوم، برای اهل کبائر است. اینها احتیاج به شفاعت ندارند.
یک دسته دیگر مومن هم هست؛ «وَ مُؤْمِنٌ كَخَامَةِ الزَّرْع » این گیاهی که تازه از زمین می روید، با باد جابجا می شود. باد که به آن می خورد، استوار نمی ایستد و در مقابل هجوم این باد، می لغزد. این افراد مثل گیاه تازه روییده اند. نسیم های شیطان بهشان می خورد و تکانشان می دهد. تهدیدهایش، وعده هایش و تزیین هایش روی اینها اثر می گذارد. مومن هستند اما مثل گیاه تازه روییده اند، هنوز استوار نشده اند، مثل درختی که روی پای خودش بایستد، استوار بشود و در مقابل طوفان ها بایستد، نیستند. فرمود: «تَعْوَجُّ أَحْيَاناً وَ تَقُومُ أَحْيَانا» اینها یک جایی منحرف می شوند، یک جایی هم استوار می ایستند.
«فَذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَة» اینها در معرض تهدیدهای دنیا هستند، از وادی های هولناک باید عبور کنند و همین عبور از این وادی های هولناک هست که آدم ها را اصلاح می کند. اینها با این معبر اصلاح می شوند. باید در صحنه های خطرناک بروند. کسی که به عهدهای خدا عمل نکرده، از مرگ می ترسد. باید هول و هراس مرگ را پشت سر بگذارد، هول و هراس قبر را پشت سر بگذارد، هول و هراس قیامت را پشت سر بگذارد. خیلی سخت است. «وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يُشْفَعُ لَهُ وَ لَا يَشْفَع » اینها از کسانی هستند که حق شفاعت هم ندارند.
 

شرط رستگاری

 یک روایت دیگری هم در کافی در همین باب آمده است که مضمونی مشابه دارد. راوی می گوید از امام صادق علیه السلام شنیدم «سَمِعْتُهُ يَقُولُ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِنَانِ مُؤْمِنٌ وَفَى لِلَّهِ بِشُرُوطِهِ الَّتِي شَرَطَهَا عَلَيْه»  یک مومنی است که به شرطی که خدا با او کرده وفا کرده است. «فَذلِك مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَدَاءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا» این دسته ای که به شرطشان عمل می کنند، اینها کسانی هستند که با این چهار دسته محشور می شوند. از این تعبیر می توان فهمید که آن شرط چه بوده است. «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول »(نسا/69) خدای متعال می فرماید اگر کسی مقام طوع نسبت به خدا و رسول داشته باشد، مطیع باشد، طوع را اینطور معنا کردند؛ یعنی همراه با رغبت و میل و اشتیاق اطاعت کند نه از سر کراهت. آن شرط که انسان باید به آن وفادار باشد، این است که آدم باید مطیع باشد. با همه وجودش فرمانبری کند. تخلف نکند و در هیچ صحنه ای پا پس نکشد.
«وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول »(نساء/69) مشخص است که این یک مقام اطاعت عادی نیست، چرا؟ چون از مزدش پیداست. «فَأُولئِكَ مَعَ الَّذِينَ أَنْعَمَ اللَّهُ عَلَيْهِم »(نساء/69) اینها در معیت و همراهی کسانی هستند که مورد نعمت خدا هستند و خدا نعمت ویژه به آنها داده. سفرشان با اینهاست؛ همسفران اینها، این چهار دسته هستند. معلوم می شود چرا در وادی امن اند؛ اینها همسفر انبیاء اند، همسفر صدیقین اند، همسفر شهداء هستند، همسفر صالحین اند. این انبیاء و صدیقین و شهداء و صالحین مقاماتی دارند.
اینها مُنعَم علیه اند، نعمت به آنان داده شده، آن نعمت چیست؟ این نعمت در روایات مکرر آمده است. در روایات ذیل این آیه سوره حمد؛ خدایا ما را به صراط مستقیم هدایت کن! صراط مستقیم همان صراط محبت خداست، صراط بندگی خداست و صراط معرفت الله است. روایت اینطور معنا کرده. صراط مستقیم، صراط معرفت است، صراط محبت است، صراط بندگی است. اهل این صراط، اهل معرفت الله اند، اهل محبت خدا هستند. خدایا ما را به این صراط هدایت بکن تا ملازم این راه باشیم و از این صراط جدا نشویم! این صراط، صراط کسانی است که «صِراطَ الَّذينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِم»(فاتحه/7) بر آنها نعمت دادی. بر آنها غضب نکردی و گمراه و سردرگم و در ضلال نیستند. «غَيْرِ الْمَغْضُوبِ عَلَيْهِمْ وَ لاَ الضَّالِّين»(فاتحه/7) این منعم علیهم را معنا کردند و فرمودند: «شِيعَةِ عَلِيٍّ الَّذِينَ أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب»(3)  آنهایی که ایستادند و امیرالمومنین علیه السلام را مشایعت کردند، دنبال امامشان راه رفتند، شیعه او شدند، شعاع او شدند، در سایه حضرت راه می روند.
به شیعه، شیعه می گویند چون شعاع است، دنباله رو است. سایه آدم، دنبال آدم حرکت می کند، شعاع خورشید با خورشید حرکت می کند. شیعه یعنی آنهایی که شیعه هستند، شعاع اند و با امامشان راه می روند. مزدشان این است «أَنْعَمْتَ عَلَيْهِمْ بِوَلَايَةِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِب» حالا آن ولایت به آنها عطا می شود و در وادی ولایت می روند.
وقتی در آن وادی رفتند، در وادی ایمن اند. «وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي» (4) می روند در حصن خدا. پس عنایت دارید، چرا اینها در امن اند؟ چون کسانی که به شرطشان وفا می کنند، خدا بهشان نعمت می دهد، نعمت ولایت را می دهد. آنها هم در آن وادی می روند. با امامشان هستند و وقتی با امام شان بودند در وادی امن اند. لذا در روایت دارد که در روز عاشورا آن اصحاب سیدالشهداء علیه السلام که مقرب تر بودند، آرام تر بودند. در سخت ترین صحنه ها اصلا مضطرب نبودند. سختی بود، فشار بود، ولی هوس و هراس نبود، اضطراب نبود، امنیت بود.
دیگر ما سخت تر از مجلس ابن زیاد نداریم. «أُدْخِلَ نِسَاءُ الْحُسَيْنِ وَ صِبْيَانُهُ إِلَيْهِ فَجَلَسَتْ زَيْنَبُ بِنْتُ عَلِيٍّ مُتَنَكِّرَةً»، «فَقَالَ ابْنُ زِيَادٍ كَيْفَ رَأَيْتِ صُنْعَ اللَّهِ بِأَخِيكِ وَ أَهْلِ بَيْتِكِ فَقَالَتْ مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِيلًا»(5) سر مطهر حضرت در تشت طلا بود. بین ابن زیاد و حضرت زینب گفتگو شد، حضرت زینب فرمودند من جز زیبایی ندیدم، این امنیت و آرامش مال این دسته است.
حضرت فرمودند که یک عده ای از مومنین به شروطشان عمل کردند. اینها، با این چهار دسته اند؛ انبیاء، صدیقین، صالحین و شهدا، «حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقا» اینها رفقای خوبی اند. رفیق های به درد بخورند. از ناحیه آنها ناامنی نمی آید. این چهاردسته کسانی هستند که خداوند به آنها نعمت داده. اینها کسانی هستند که «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول »(نساء/69). اینها مقام طوع دارند، مقام بندگی دارند، آن شرط هم همین است.
اگر کسی مطیع خدا و رسول بود، مطیع معصومین علیهم السلام بود، مطیع امامش بود، به امام میرسد. مزدش هم این است که نعمت ولایت به او عطا می شود. در این وادی می رود و کسی که در این وادی رفت، از اهوال دنیا و قیامت محفوظ است. هیچ خطری او را تهدید نمی کند. بعد حضرت فرمودند: «وَ ذَلِكَ مِمَّنْ يَشْفَع وَ لَا يُشْفَعُ لَه » این از کسانی است که خودش هم مقام شفاعت دارد.
خیلی از دعاهای زیارت عاشورا، فوق العاده است. دعاهایی که در متن زیارت عاشوراست، جمعش جای دیگر نیست. خیلی دعاهای فوق العاده ای است. پیداست انسان اگر با امام حسین علیه السلام و با بلای امام حسین علیه السلام حرکت کند، این خواسته ها در او زنده می شود و این دعاها برایش اجابت می شود.
یکی از فرازها این است «فَأَسْأَلُ اللَّهَ الَّذِي أَكْرَمَنِي بِمَعْرِفَتِكُمْ وَ مَعْرِفَةِ أَوْلِيَائِكُمْ وَ رَزَقَنِي الْبَرَاءَةَ مِنْ أَعْدَائِكُم» آن خدایی که این عنایت را به من کرده و معرفت نسبت به مقام شما و اولیائتان را به من داده، به من برائت نسبت به دشمنان شما را هم داده. حالا این خدایی که تا اینجا من را آورده، من را اهل ولایت و تولی کرده، اهل محبت و برائت کرده، اهل معرفت و برائت کرده، از او یک خواسته ای دارم؛ «أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة»، من را در همه عوالم با شما قرار بدهد. این معیت، معیت جسمی نیست. خیلی ها جسمشان کنار امیرالمومنین علیه السلام بوده اما شمشیرشان علیه امیرالمومنین علیه السلام بوده. باید با خود حضرت، با طرح حضرت، با برنامه حضرت و با ولایت حضرت همراه شد.
«أَنْ يَجْعَلَنِي مَعَكُمْ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ وَ أَنْ يُثَبِّتَ لِي عِنْدَكُمْ قَدَمَ صِدْقٍ فِي الدُّنْيَا وَ الْآخِرَة» به من در کنار شما ثبات قدم بدهد. در دنیا و آخرت اهل ثبات قدم باشم. این است که ارزش دارد. یک لحظه نلغزم از شما جدا بشوم. جلوه های دنیا، تهدید دشمن، تطمیع دشمن، یک لحظه من را سست نکند. ثبات قدم داشته باشم و نلغزم. این همان وفای به شرط است. وفای به شرط یعنی پذیرش ولایت امام و ایستادن پای عهد با امام. امام با خدا عهدی دارد. او پای عهدش با خدا ایستاده و در سخت ترین صحنه ها هم پای عهدش می ایستد. ما هم یک عهدی با امام مان داریم، باید کنار امام مان بایستیم. اگر کسی به عهدهایش وفا کرد، وارد وادی امن می شود.
البته در مسیر وفای به عهد، یک مخاطراتی است، تهدیدهایی است، نگرانی هایی است، ولی اگر عمل کردی و ایستادی، خوف و رعب ها را از بین می برد. وقتی در صحنه جنگ و شهادت می روی، اولش رعب است. اگر ثبات قدم به خرج دادی، «يُثَبِّتُ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا»(ابراهیم/27) خدای متعال آدم را تثبیت می کند و دیگر نمی ترسد و وحشت نمی کند. این، همان عهدهای ماست.
حضرت فرمودند، این مومنی که قدمش می لغزد، مثل گیاهی است که تازه سر برداشته، هنوز کنار نبی اکرم و ائمه علیهم السلام صلوات الله و سلام الله علیهم اجمعین استوار نشده؛ «كَزَرْعٍ أَخْرَجَ شَطْأَهُ فَآزَرَهُ فَاسْتَغْلَظَ فَاسْتَوى  عَلى  سُوقِهِ»(فتح/29)  آدم باید از زمین بروید، سر بردارد و بعد آرام آرام به یک نقطه ای برسد که روی پای خودش استوار بایستد. «يُعْجِبُ الزُّرَّاع»(فتح/29) به یک نقطه ای که می رسد که کشاورزی که این بذر را کشت کرده، شگفت زده می شود. مالک اشتر اینطور است، بعضی از اصحاب سیدالشهداء علیه السلام اینطوری اند. حضرت خودش این ها را در دست و بالش پرورش داده، اینها حاصل امیرالمومنین اند. مالک اشتر محصول دست امیرالمومنین است ولی خود حضرت وقتی مالک را در میدان های جنگ می بیند، لذت می برد. وقتی سیدالشهداء علیه السلام روز عاشورا اصحابش را می دید، واقعا لذت می برد، شگفت زده می شد که اینها چقدر استوار ایستادند. مثل کوه ایستادند؛ یکی می آمد در میدان، اگر به جنگش نمی آمدند، زرهش را در می آورد و می رفت به سمت دشمن. دیگری سیزده چوبه تیر به تنش خورده و روی زمین افتاده، وقتی حضرت آمدند بالای سرش می گوید: :«يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ وَفَيْتُ».
ولی یک عده ای اینطور نیستند، اینها که به شرطشان وفا کردند، اینطوری اند. خوف و وحشت ازشان برداشته می شود و در وادی امن اند. ولی عده دیگر نه! اینها با نسیم های شیطان می لغزند. بعد می فرماید: «فَذَلِكَ مِمَّنْ تُصِيبُهُ أَهْوَالُ الدُّنْيَا وَ أَهْوَالُ الْآخِرَة وَ هُوَ عَلَى خَيْر» البته مومن است، چون به عهد اصلیش وفا کرده است.
 

شیطان و جلوگیری از وفای به عهد مومن

در ذیل این آیه روایات دیگری هم داریم که باید خوانده بشود. بعضی روایات دارد که همه شیعیان امیرالمومنین علیه السلام مصداق این آیه اند. وفای به شرط درجاتی دارد. اصل شرط این است که آدم امامت امام را بپذیرد. شرط اضافه هم این است که کنار امام ثابت قدم بایستد، لغرش قدم نداشته باشد، نسیم های و وسوسه های شیاطین، تهدیدهایشان و خارهایی که سر راه می ریزند، دامن مومن را نگیرد، مثل نهال تازه نباشد که با نسیم ها و بادها جابجا می شود؛ چون شیطان نسیم هایش را می فرستد. آنهایی که وفای به عهد کردند، این نسیم ها که هیچ، طوفان های شیطان هم کاری با آنها نمی کند.
قرآن می فرماید: «إِنَّ الَّذينَ اتَّقَوْا»(اعراف/201) آنهایی که از پیش با تقوا بودند و با امیرالمومنین علیه السلام راه رفتند، «إِذا مَسَّهُمْ طائِفٌ مِنَ الشَّيْطان»(اعراف/201) تعبیر این است که شیطان یک موقعی یک نسیم می فرستد. بزرگی خواب دیده بود شیطان دارد می رود و ریسمان هایی دارد، بعضی نازک و بعضی قطور. زنجیرهایی دارد که بعضی هایش پاره شده. گفت: اینها چیست؟ شیطان پاسخ داد من با اینها بندگان خدا را به زنجیر می کشم. یکی از آنها خیلی زنجیر فوق العاده ای بود که پاره شده بود. گفت: این مال کیست؟ شیطان جواب داد: برای شیخ انصاری است، ماه ها نقشه کشیدم اما در یک لحظه یک تکان داد و فرار کرد. گفت: من چی؟ شیطان گفت: تو داری پشت سر من راه می آیی. تو زنجیر نمی خواهی. تو دنبال من راه افتادی، یک صحنه دیدی و می خواهی از من چیزی یاد بگیری.
 شیطان بعضی ها را با یک نسیم می برد، با یک وسوسه، با یک جمله، یک جمله می گویی مثل اسفند روی آتش غضب می کند. مومن اینطوری نباید باشد. یکی از چیزهایی که شیطان با آن خیلی به ما صدمه می زند، غضب مان است. یک جمله بر خلاف میلش می گویند، بر می آشوبد. اینها مثل همان هایی هستند که امیرالمومنین علیه السلام را قبول دارند، اما استوار کنار حضرت نمی ایستند. صحنه های سخت که می شود، پا عقب می کشند. ولی یک کسی مثل مالک تا آخر کنار حضرت می ایستد. این می شود جزو آنهایی که «صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(اعراف/201).
 

راه ملحق شدن به اصحاب سیدالشهدا

 یک عهد اصلی داریم که این است که انسان با امامش راه برود. این عهد شروط اضافه هم دارد؛ باید استوار و محکم بایستی، به جایی برسی که آن قدر به امامت چنگ بزنی که حتی به گناه  فکر هم نکنی، معتصم به امام بشوی، با امامت به طهارت و عصمت برسی، این آن چیزی است که از ما می خواهند.
به آنهایی که با امام می ایستند، حق شفاعت می دهند. اینها با انبیاء محشور می شوند. مومنین و شیعیان امیرالمومنین علیه السلام اینطوری اند. وقتی اصحاب سیدالشهدا برای وداع می آمدند، حضرت اینها را برایشان می خواندند. اصحاب سیدالشهداء اینطوری اند. ما هم اگر بخواهیم ان شاء الله ملحق بشویم به این اصحاب باید همینطوری باشیم.
 در یک روایتی نقل شده، حضرت شروع کردند به تعریف کردن از بعضی مومنان؛ شمایی که در سختی ها اطراف ما هستید و کنار ما ایستادید، خدا چیزهایی به شما داده. ابابصیر گفت، آقا باز هم بفرمایید. حضرت مرتب شمردند که خدا به شما این چیزها را عنایت کرده، حدیث مفصل است. یکی از مقاماتی که حضرت فرمودند این است «َيَا أَبَا مُحَمَّدٍ لَقَدْ ذَكَرَكُمُ اللَّهُ فِي كِتَابِهِ»(6) خدای متعال در قرآن شما را یاد می کند، آنجا که می فرماید: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ»(احزاب/23) شما به میثاقی که خدا از شما گرفته بود عمل کردید. «إِنَّكُمْ وَفَيْتُمْ بِمَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَيْهِ مِيثَاقَكُمْ» آن میثاق چیست؟ «مِنْ وَلَايَتِنَا» ولایت ما است «وَ إِنَّكُمْ لَمْ تُبَدِّلُوا بِنَا غَيْرَنَا» شما غیر ما را جای ما قرار ندادید و تبدیل نکردید.
این همان است که خداون فرمود: «مِنَ الْمُؤْمِنِينَ رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيْهِ فَمِنْهُمْ مَنْ قَضى  نَحْبَهُ وَ مِنْهُمْ مَنْ يَنْتَظِرُ وَ ما بَدَّلُوا تَبْدِيلًا»(احزاب/23)، حضرت این ما بدلوا را، اینجا معنا می کنند و می گویند شما تبدیل نکردید. آنهایی که امیرالمومنین علیه السلام را به دیگران تبدیل کردند، به عهد خدا عمل نکردند. ائمه را تبدیل کردند و دنبال دیگران رفتند، وفا نکردند. اصل عهد اینجاست، با امام راه رفتن است.
لذا کسانی که با امام راه می روند، همه شان مصداق این آیه اند، منتها درجات دارد. بعضی هایشان استوار ایستاده اند و هیچ کجا از امام کنار نکشیده اند و حتی به اندازه یک پلک زدن جدا نشده اند. در باب سلمان دارد، «إِيثَارُهُ هَوَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَى هَوَى نَفْسِه »(7) میلش هم تابع امیرالمومنین است. یک راه را با امیرالمومنین علیه السلام رفته بود اما دیدند فقط یک ردپا مانده. با همه وجودش در رد پای امیرالمومنین علیه السلام راه می رود، این می شود وفای به آن عهد. آنهایی که اینطوری اند با انبیاء و صدیقین و شهدا هستند. این «وَ مَنْ يُطِعِ اللَّهَ وَ الرَّسُول »(نساء/69) است. یک دسته اینطوری اند، اصحاب سیدالشهداء اینطوری بودند. اصحاب سیدالشهداء در کنار حضرت ثبات قدم داشتند و نلغزیدند. کنار حضرت آمدند و همه چیز را کنار گذاشتند. شب عاشورا، وقتی حضرت فرمود بروید! شما را قبول دارم از شما بهتر سراغ ندارم، ملتمسانه ماندند. این می شود ثبات قدم.
حالا آدم هایی که اینطور می شوند یکی از خصوصیاتشان این است که مشتاق مرگشان هستند. لحظه شماری می کنند. کسانی که پیمان هایشان را با خدا عمل کردند، دنبال این هستند که پایشان را از این دنیا بگذارند در عالم آخرت. آنهایی که می لغزند و تعلق به دنیا پیدا می کنند، از مرگ می ترسند. اهوال دنیا که یکی از آن مرگ است، از آن دسته برداشته می شود. آدم اگر کنار امامش ثبات قدم داشت، ترس از مرگ را از او برمی دارند. بیش از این مشتاق مرگ می شود، منتظر مرگ می شود و لحظه شماری می کند برای مرگش. کسی که به امام پیوند بخورد و پای امامش بایستد و ثبات قدم داشته باشد، چشمش، گوشش، زبانش، قلبش و همه قوایش با امام راه بروند و نلغزند، کم کم هول و هراس آخرت را از او برداشته می شود. این فرد دیگر از مرگ نمی ترسد، بلکه مشتاق آن است. اصحاب سیدالشهداء علیه السلام اینطوری بودند. وقتی آمدند تا خداحافظی کنند، حضرت این آیه را خواند و فرمود: شما بروید! من هم پشت سرتان می آیم.
ان شاء الله خدای متعال به همه ما توفیق بدهد تا بتوانیم اینطور بشویم، جزو اصحاب امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف باشیم، جزو اصحاب عاشورا باشیم. این دعوتی است که سیدالشهداء علیه السلام هر سال می کنند، ما را صدا می زنند. برای همین است که هر سال دعوت حضرت نو می شود. این که ما را هر سال حضرت از نو صدا می زنند، برای این است که ما هم بیاییم و کنار حضرت ثابت قدم بایستیم. سیر با بلای سیدالشهداء علیه السلام این ثبات قدم را ایجاد می کند. در زیارت عاشورا توضیح داده شده؛ آدم اگر نقطه اول زیارت عاشورا نقطه عزیمتش باشد، می رسد به این منطقه ای که ثبات قدم پیدا می کند. در سجده قرب زیارت عاشورا از خدای متعال می خواهیم «و ثَبِّتْ لِي قَدَمَ صِدْقٍ عِنْدَكَ مَعَ الْحُسَيْنِ وَ أَصْحَابِ الْحُسَيْن» به ما در همراهی حضرت و اصحابش ثبات قدم بده. کدام اصحاب؟ «الَّذِينَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْنِ علیه السلام» آنهایی که خون هایشان را پیش روی امام حسین علیه السلام دادند، ما هم به همین ثبات قدم برسیم. پیش روی حضرت، سپر حضرت باشیم. سستی نکنیم و وقتی حضرت به شهادت رسیدند، غصه بخوریم و بشویم مثل توابین.
 

پی نوشت ها:

(1) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 2، ص: 248
(2) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 185
(3) معاني الأخبار، النص، ص: 36
(4) عيون أخبار الرضا عليه السلام، ج 2، ص: 136
(5) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 160
(6) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 8، ص: 34
(7) الأمالي (للطوسي)، النص، ص: 133
 
* متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 13 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند .
 

 

کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث