هجرت از نظر احادیث

هجرت از نظر احادیث

۲۳ تیر ۱۳۹۴ 0

هجرت به حبشه

الطبقات الكبرى ـ به نقل از زهرى ـ : 
لمّا كَثُرَ المسلِمونَ و ظَهَرَ الإيمانُ و تُحِدِّثَ به ثارَ ناسٌ كثيرٌ مِن المُشرِكينَ مِن كُفّارِ قُرَيشٍ بِمَن آمَنَ مِن قَبائلِهِم فعَذَّبوهُم و سَجَنوهُم و أرادوا فِتنَتَهُم عن دِينِهِم ، فقالَ لَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : تَفَرَّقوا في الأرضِ ، فقالوا : أينَ نَذهَبُ يا رسولَ اللّه ِ ؟ قالَ : ههُنا ، و أشارَ إلَى الحَبَشَةِ ، و كانَت أحَبَّ الأرضِ إلَيهِ أن يُهاجَرَ قِبَلَها ، فهاجَرَ ناسٌ ذَوو عَدَدٍ مِن المُسلِمينَ مِنهُم مَن هاجَرَ مَعهُ بأهلِهِ و مِنهُم مَن هاجَرَ بِنَفسِهِ ، حتّى قَدِموا أرضَ الحَبَشَةِ 
چون مسلمانان زياد شدند و ايمان آشكار شد و همه جا سخن از آن به ميان آمد، عدّه زيادى از مشركان و كفّار قريش بر كسانى از قبايل خود كه ايمان آورده بودند هجوم آوردند و آنها را آزار و شكنجه دادند و به زندان افكندند و مى خواستند ايشان را از دينشان برگردانند. پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان فرمود: در سرزمين ها پراكنده شويد. عرض كردند: اى رسول خدا! كجا برويم؟ رسول خدا به طرف حبشه اشاره كرد و فرمود: به آن جا. پيامبر آن جا را براى هجرت اصحاب خود از همه جا بيشتر دوست مى داشت. پس، شمار قابل ملاحظه اى از مسلمانان به حبشه مهاجرت كردند، برخى تنها و برخى به همراه خانواده خود حركت كردند تا اينكه وارد سرزمين حبشه شدند.
طبقات الكبرى :
 لَمّا قَدِمَ أصحابُ النَّبيِّ صلى الله عليه و آله مكّةَ مِن الهِجرَةِ الاُولى اشتَدَّ علَيهِم قَومُهُم وَسَطَت بِهِم عَشائرُهُم و لَقُوا مِنهُم أذىً شَديدا ، فأذِنَ لَهُم رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله في الخُروجِ إلى أرضِ الحَبَشَةِ مَرّةً ثانِيَةً ، فكانَت خَرجَتُهُم الآخِرَةُ أعظَمَهُما مَشَقَّةً و لَقُوا مِن قُرَيشٍ تَعنيفا شَديدا و نالُوهم بالأذى ، و اشتَدَّ علَيهِم ما بَلَغَهُم عنِ النَّجاشيِّ مِن حُسنِ جِوارِهِ لَهُم ، فقالَ عُثمانُ بنُ عَفّانَ : يا رسولَ اللّه ِ ، فهِجرَتُنا الاُولى و هذهِ الآخِرَةُ إلَى النَّجاشيِّ و لَستَ مَعَنا ؟ فقالَ رَسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : أنتُم مُهاجِرونَ إلَى اللّه ِ و إلَيَّ ، لَكُم هاتانِ الهِجرَتانِ جَميعا ، قالَ عُثمانُ : فحَسبُنا يا رسولَ اللّه ِ ، و كانَ عِدّةُ من خَرَجَ في هذهِ الهِجرَةِ من الرِّجالِ ثَلاثَةً و ثَمانينَ رجُلاً ، و مِن النِّساءِ إحدى عَشرَةَ امرأةً قُرَشيّةً ، و سَبعَ غَرائبَ ، فأقامَ المُهاجِرونَ بأرضِ الحَبَشَةِ عندَ النَّجاشيِّ بأحسَنِ جِوارٍ ، فلَمّا سَمِعوا بمُهاجَرِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ رَجَعَ مِنهُم ثَلاثَةٌ و ثَلاثونَ رجُلاً ، و مِن النِّساءِ ثَماني نِسوَةٍ ، فماتَ مِنهُم رجُلان بمَكّةَ ، و حُبِسَ بمَكّةَ سَبعَةُ نَفَرٍ ، و شَهِدَ بَدرا مِنهُم أربَعةٌ و عِشرونَ رجُلاً . فلَمّا كانَ شَهرُ رَبيعِ الأوّل سَنَةَ سَبعٍ مِن هِجرَةِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ كَتَبَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى النَّجاشيِّ كتابا يَدعوهُ فيهِ إلَى الإسلامِ ، و بَعَثَ بهِ مَع عَمرِو بنِ اُميّةَ الضَّمريِّ . فلَمّا قُرئ عليهِ الكتابُ أسلَمَ و قالَ : لَو قَدَرتُ أن آتِيَهُ لَأتَيتُهُ ، و كَتَبَ إلَيهِ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أن يُزَوِّجَهُ اُمَّ حَبيبةَ بنتِ أبي سُفيانَ بنِ حَربٍ ، و كانَت فيمَن هاجَرَ إلى أرضِ الحَبَشَةِ مَع زَوجِها عُبَيدِ اللّه ِ بنِ جَحشٍ فتَنَصَّرَ هناكَ و ماتَ ، فزَوَّجَهُ النَّجاشيُّ إيّاها و أصدَقَ عَنهُ أربعَمِائةِ دينارٍ ، و كانَ الذي وَلِيَ تَزويجَها خالدُ بنُ سَعيدِ بنِ العاصِ ، و كتَبَ إلَيهِ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أن يَبعَثَ إلَيهِ مَن بَقِيَ عِندَهُ مِن أصحابِهِ و يَحمِلَهُم ، ففَعَلَ و حَمَلَهُم في سَفينَتَينِ مَع عَمرِو بنِ اُميّةَ الضَّمريِّ ، فأرسَوا بِهِم إلى ساحِلِ بولا و هُو الجارُ ، ثُمّ تَكاروا الظَّهرَ حتّى قَدِموا المَدينَةَ فيَجدونَ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله بِخَيبَرَ ، فشَخَصوا إلَيهِ فوَجَدوهُ قَد فَتَحَ خَيبَرَ ، فكلَّمَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله المُسلِمينَ أن يُدخِلوهُم في سُهمانِهِم ، ففَعَلوا .
 چون اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از مهاجرت نخست، به مكّه برگشتند، قوم ايشان بر آنان سخت گرفتند و عشايرشان بر آنها هجوم آوردند و مراجعت كنندگان از دست آنان آزارهاى سختى ديدند، لذا پيامبر صلى الله عليه و آله به آنان اجازه فرمود تا براى بار دوم به حبشه مهاجرت كنند. هجرت دوم ايشان به حبشه با مشقّت بيشترى همراه بود و از قريش خشونت زيادى ديدند. و چون به قريش خبر رسيده بود كه نجاشى نسبت به مسلمانان خوشرفتارى مى كند، بيشتر سختگيرى مى كردند. عثمان بن عفّان عرض كرد: اى رسول خدا! نه در مهاجرت نخست ما به حبشه و نه در اين مهاجرت، شما همراه ما نيستى؟ رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: شما به هر حال به سوى خدا و من هجرت مى كنيد و براى شما اجر اين هر دو مهاجرت منظور خواهد شد. عثمان گفت: پس، همين براى ما بس استتعداد كسانى كه در اين هجرت حضور داشتند هشتاد و سه مرد و يازده زن قرشى و هفت بانوى غير قرشى بود. مهاجران در حبشه به بهترين صورت در پناه نجاشى بودند و چون شنيدند رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه هجرت فرموده است، از ميان ايشان سى و سه مرد و هشت زن برگشتند. دو تن از اين مردان در مكّه در گذشتند و هفت نفر ديگر در همان جا زندانى شدند و بيست و چهار نفرشان در جنگ بدر شركت كردند. چون ماه ربيع الاول سال هفتم هجرت فرا رسيد پيامبر صلى الله عليه و آله از مدينه نامه اى براى نجاشى نوشت و او را به اسلام دعوت كرد و نامه را همراه عمرو بن اميّه ضمرى براى او فرستاد. چون نامه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى نجاشى خوانده شد، اسلام آورد و گفت: اگر مى توانستم به حضورش برسم، مى آمدم. نيز پيامبر به نجاشى نوشته بود تا امّ حبيبه، دختر ابو سفيان بن حرب، را براى آن حضرت عقد كند. شوهر امّ حبيبه، عبد اللّه بن جحش ، در حبشه مسيحى شده و همان جا مرده بود. نجاشى اين كار را انجام داد و چهار صد دينار مهر او كرد و پرداخت. كسى كه عهده دار عقد گرديد، خالد بن سعيد بن عاص بود. پيامبر صلى الله عليه و آله همچنين براى نجاشى نوشته بود تا بقيه اصحاب را كه آن جا مانده اند، روانه كند. نجاشى چنان كرد و آنان را با دو كشتى روانه ساخت و ايشان در ساحل بولا ـ كه همان ساحل جار .حديث است ـ پياده شدند و از آن جا براى مدينه شترانى كرايه كردند و چون به مدينه رسيدند، متوجّه شدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله در خيبر است و آن جا رفتند. وقتى رسيدند ديدند كه پيامبر صلى الله عليه و آله خيبر را فتح كرده است. پيامبر صلى الله عليه و آله با مسلمانان صحبت كرد كه آنها را نيز در غنائم شريك سازند و مسلمانان هم پذيرفتند و اين كار را كردند.

هجرت به مدينه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 لا هِجرَةَ بَعدَ الفَتحِ .
بعد از فتح، ديگر هجرتى در كار نيست.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 لا هِجرَةَ بَعدَ فَتحِ مَكّةَ .
 بعد از فتح مكّه، هجرتى نيست.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 لا هِجرَةَ بَعدَ الفَتحِ ، و لكِنْ إنَّما هُو الإيمانُ و النِّيَّةُ و الجِهادُ .
بعد از فتح، ديگر هجرتى در كار نيست، بلكه در حقيقت ايمان است و نيّت و جهاد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا هِجرَةَ بَعدَ الفَتحِ ، و لكِنْ جِهادٌ و نِيَّةٌ ، و إذا استُنفِرتُم فانفِروا .
 بعد از فتح، هجرت نشايد، بلكه جهاد است و نيّت و هرگاه [به جهاد ]فرا خوانده شديد بسيج شويد.
بحار الأنوار : 
 كانَت الهِجرَةُ سَنَةَ أربَعَ عَشرَةَ مِن المَبعَثِ، و هِيَ سَنَةُ أربَعٍ و ثَلاثينَ مِن مُلكِ كِسرى پرويز ، سنةَ تِسعٍ لِهِرَقلَ .حديث ، و أوّلُ هذهِ السَّنَةِ المُحرَّمُ . و كان رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مُقيما بمَكّةَ لَم يَخرُجْ مِنها ، و قَد كانَ جَماعَةٌ خَرَجوا في ذي الحجّةِ ، و قالَ محمّدُ بنُ كعبِ القُرَظيّ .حديث : اجتَمَعَ قُرَيشٌ على بابِهِ و قالوا : إنّ محمّدا يَزعُمُ أنّكم إن بايَعتُموهُ كُنتُم مُلوكَ العَرَبِ و العَجَمِ ، ثُمّ بُعِثتُم بَعدَ مَوتِكُم فجُعِلَ لَكُم جِنانٌ كجِنانِ الأرضِ ، و إن لَم تَفعَلوا كانَ لَكُم مِنهُ الذَّبحُ ثُمّ بُعِثتُم بَعدَ مَوتِكُم فجُعِلَت لَكُم نارٌ تُحرَقونَ بِها . فخَرَجَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فأخَذَ حَفنَةً .حديث مِن تُرابٍ ، ثُمّ قالَ : نَعَم أنا أقولُ ذلكَ ، فنَثَرَ التُّرابَ على رؤوسِهِم و هُو يَقرأ «يس ـ إلى قولِهِ : ـ و جَعَلْنا مِن بَيْنِ أيْدِيهِم سَدّا و مِنْ خَلْفِهِم سَدّا فأغْشَيْناهُمْ فَهُم لا يُبصِرونَ» .حديث ، فلَم يَبقَ مِنهُم رجُلٌ وَضَعَ على رأسِهِ التُّرابَ إلاّ قُتِلَ يَومَ بَدرٍ ، ثُمّ انصَرَفَ إلى حَيثُ أرادَ ، فأتاهُم آتٍ لَم يَكُن مَعَهُم فقالَ : ما تَنتَظِرونَ ههُنا ؟ قالوا : محمّدا ، قالَ : قَد و اللّه ِ خَرَجَ محمّدٌ علَيكُم ثُمّ ما تَرَكَ مِنكُم رجُلاً إلاّ و قد وَضَعَ على رأسِهِ التُّرابَ و انطلَقَ لِحاجَتِهِ ، فوَضَعَ كلُّ رجُلٍ مِنهُم يَدَهُ على رأسِهِ فإذا علَيهِ التُّرابُ . ثُمّ جَعَلوا يَطَّلِعونَ فيَرَونَ عليّا علَى الفِراشِ مُتَّشِحا .حديث بِبُردِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فيَقولونَ : إنّ هذا لَمحمّدٌ نائمٌ عَلَيهِ بُردُهُ ، فلَم يَبرَحوا كذلكَ حتّى أصبَحوا، فقامَ عليٌّ مِن الفِراشِ فقالوا : و اللّه ِ لَقَد صَدَقَنا الّذي كانَ حَدَّثنا بهِ .
هجرت [پيامبر به مدينه] در سال چهاردهم بعثت صورت گرفت و اين مصادف بود با سى و چهارمين سال سلطنت خسرو پرويز و نهمين سال فرمانروايى هِرَقْل .حديث و اوّل اين سال محرّم است. رسول خدا صلى الله عليه و آله در مكّه بود و آنجا را ترك نكرده بود، اما عدّه اى از مسلمانان در ماه ذى حجّه بيرون رفته بودند. محمّد بن كعب قرظى .حديث مى گويد: قريش در خانه پيامبر جمع شدند و گفتند: محمّد مى گويد كه اگر شما با او بيعت كنيد بر عرب و عجم فرمانروا خواهيد شد و بعد از مرگ هم دوباره زنده مى شويد و براى شما باغ هايى چون باغ هاى اين جهان خواهد بود و اگر بيعت نكنيد به دست او كشته خواهيد شد و بعد از مرگ هم زنده خواهيد شد و در آتش سوزان خواهيد سوخت. در اين هنگام رسول خدا صلى الله عليه و آله از منزل بيرون آمد و مشتى خاك برداشت و فرمود: آرى، من اين سخنان را مى گويم. سپس مشت خاك را روى سر آنان پاشيد و اين آيات را تلاوت فرمود: «يس ـ تا آنجا كه فرمود ـ و جعلنا من بين ايديهم سدّاً و من خلفهم سدّاً فاغشيناهم فهم لا يبصرون». تمام كسانى كه از آن خاك روى سرشان ريخته شد در جنگ بدر كشته شدند. رسول خدا صلى الله عليه و آله سپس به راه افتاد و رفت. در اين هنگام شخصى كه با آن عدّه نبود، آمد و گفت: در اينجا منتظر كه هستيد؟ گفتند: محمّد. گفت: به خدا قسم كه محمّد از كنار شما عبور كرد و بر سر همه شما خاك ريخت و در پى كار خود رفت. هر يك از آن عدّه دست خود را روى سرش گذاشت، ديد خاكى است. امّا به درون خانه پيامبر صلى الله عليه و آله سرك كشيدند، ديدند على در بستر است و قطيفه رسول خدا صلى الله عليه و آله را روى خود كشيده است. گفتند: او محمّد است كه خوابيده و قطيفه اش روى اوست. آنان همچنان بر در منزل پيامبر بودند تا اينكه صبح شد و على از بستر برخاست. گفتند: به خدا قسم آن مرد به ما راست گفته بود.
بحار الأنوار : 
 أوردَ الغزاليُّ في كتابِ إحياء العلوم أنّ ليلةَ باتَ عليُّ بنُ أبي طالبٍ عليه السلام على فِراشِ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أوحَى اللّه ُ تعالى إلى جَبرئيلَ و ميكائيلَ أنّي آخَيتُ بَينَكُما و جَعَلتُ عُمرَ أحَدِكُما أطوَلَ مِن عُمرِ الآخَرِ ، فأيُّكُما يُؤثِرُ صاحِبَهُ بحَياتِهِ ؟ فاختارَ كُلٌّ مِنهُما الحَياةَ و أحَبّاها ، فأوحَى اللّه ُ تعالى إلَيهِما : أ فَلا كُنتُما مِثلَ عليِّ بنِ أبي طالبٍ ، آخَيتُ بَينَه و بَينَ محمّدٍ ، فباتَ على فِراشِهِ يَفديهِ بنَفسِهِ و يُؤثِرُهُ بالحَياةِ ، اهبِطا إلَى الأرضِ فاحفَظاهُ مِن عَدُوِّهِ ، فكانَ جَبرئيلُ عِندَ رأسِهِ ، و مِيكائيلُ عِندَ رِجلَيهِ ، و جَبرئيلُ عليه السلام يُنادي : بَخٍّ بَخٍّ ، مَن مِثلُكَ يا بنَ أبي طالبٍ يُباهِي اللّه ُ بِكَ المَلائكَةَ ؟! فأنزَلَ اللّه ُ عَزَّ و جلَّ : «و مِنَ النّاسِ مَن يَشْري نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّه ِ و اللّه ُ رؤوفٌ بالعِبادِ» .
غزّالى در كتاب إحياء العلوم آورده است : شبى كه على بن ابى طالب عليه السلام در بستر رسول خدا صلى الله عليه و آله خوابيد خداى متعال به جبرئيل و ميكائيل وحى فرمود كه : من شما را برادر هم قرار دادم و عُمر يكى از شما را طولانى تر از ديگرى كردم. كدام يك از شما حاضر است عمر طولانيتر از آنِ برادرش باشد؟ هر دوى آنها زندگى را برگزيدند و خواهان آن شدند. خداوند متعال به آنان وحى فرمود كه: چرا مانند على بن ابى طالب نبوديد؟ من ميان او و محمّد پيوند برادرى برقرار ساختم و او در بستر محمّد خوابيد و جانش را فداى او كرد و زندگى وى را بر زندگى خود ترجيح داد. حالا به سوى زمين رويد و او را از گزند دشمنش نگه داريد. جبرئيل بالاى سر على عليه السلام قرار گرفت و ميكائيل پايين پاى او و جبرئيل آواز مى داد كه: بَه بَه! چه كسى مانند توست اى پسر ابى طالب؟! خداوند به تو بر فرشتگان مى نازد! پس، خداوند عزّ و جلّ اين آيه را فرو فرستاد: «و از مردم كسى است كه جان خود را براى طلب خشنودى هاى خدا سودا مى كند و خدا با بندگان مهربان است».
بحار الأنوار : عبد اللّه بن بُرَيده از پدرش نقل مى كند كه :
إنَّ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله كانَ لا يَتَطَيَّرُ ، و كانَ يَتفَأّلُ ، و كانَت قُرَيشٌ جَعَلَت مِائةً مِن الإبِلِ فيمَن يأخُذُ نَبيَّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله فيَرُدُّهُ علَيهِم حِينَ تَوَجَّهَ إلَى المَدينَةِ ، فرَكِبَ بُرَيدَةُ في سَبعينَ راكِبا مِن أهلِ بَيتِهِ مِن بَني سَهمٍ، فتَلَقّى نَبيَّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، فقالَ نَبيُّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله : مَن أنتَ ؟ قالَ : أنا بُرَيدَةُ ، فالتَفَتَ إلى أبي بَكرٍ فقالَ : يا أبا بَكرٍ، بَرُدَ أمرُنا و صَلُحَ ، ثُمّ قالَ : و مِمَّن أنتَ ؟ قالَ : مِن أسلَمَ ، قالَ صلى الله عليه و آله : سَلِمنا . قالَ : مِمَّن ؟ قالَ : مِن بَني سَهمٍ ، قال : خَرَجَ سَهمُكَ ، فقالَ بُرَيدَةُ للنَّبيِّ صلى الله عليه و آله : مَن أنتَ ؟ فقالَ : أنا محمّدُ بنُ عبدِ اللّه رسولُ اللّه ِ ، فقالَ بُرَيدَةُ : أشهَدُ أن لا إلهَ إلاّ اللّه ُ ، و أشهَدُ أنَّ محمّدا عَبدُهُ و رَسولُهُ ، فأسلَمَ بُرَيدَةُ و أسلَمَ مَن كانَ مَعهُ جَميعا ، فلَمّا أصبَحَ قالَ بُرَيدَةُ للنَّبيِّ صلى الله عليه و آله : لا تَدخُلِ المَدينَةَ إلاّ و مَعكَ لِواءٌ ، فحَلَّ عِمامَتَهُ ثُمّ شَدَّها في رُمحٍ ، ثُمّ مَشى بَينَ يَدَيهِ فقالَ : يا نَبيَّ اللّه ِ، تَنزِلُ علَيَّ ؟ فقالَ لَهُ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله : إنّ ناقَتي هذهِ مَأمورَةٌ ، قالَ بُرَيدَةُ : الحَمدُ للّه ِ أسلَمَت بَنو سَهمٍ طائعينَ غَيرَ مُكرَهينَ
 پيامبر صلى الله عليه و آله فال بد نمى زد، امّا فال خوب مى زد. زمانى كه پيامبر رهسپار مدينه شد، قريش براى كسى كه پيامبر صلى الله عليه و آله را دستگير كند و تحويل آنان دهد يكصد شتر جايزه تعيين كردند. [پدرم ]بُرَيده [بن حصيب اسلمى] با هفتاد سوار از خاندان خود از بنى سهم، به راه افتاد و پيامبر صلى الله عليه و آله را پيدا كرد. پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به او فرمود: تو كيستى؟ گفت: من بُرَيده هستم. پيامبر رو به ابو بكر كرد و فرمود: اى ابو بكر! كار ما آسان و رو به راه شد. سپس فرمود: از كدام طايفه اى؟ [پدرم] گفت: از اسلم. پيامبر فرمود: به سلامت رستيم. فرمود: از كدام قبيله اى؟ گفت: از بنى سهم. فرمود: تير (قرعه) تو بيرون آمد. بُرَيده به پيامبر صلى الله عليه و آله گفت: تو كيستى؟ فرمود: من محمّد بن عبد اللّه ، رسول خدا هستم. بريده گفت: گواهى مى دهم كه معبودى جز خدا نيست و گواهى مى دهم كه تو بنده و فرستاده او هستى. بريده و تمام همراهانش مسلمان شدند. صبح كه شد بريده به پيامبر صلى الله عليه و آله عرض كرد: به مدينه جز با در دست داشتن پرچم وارد نشويد. سپس دستار خود را باز كرد و آن را روى نيزه اى بست و پيشاپيش پيامبر به راه افتاد و عرض كرد: اى پيامبر خدا! آيا بر من وارد مى شويد؟ پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: اين ناقه من مأمور است. بريده گفت: ستايش خدا را كه بنى سهم با رغبت و بدون اكراه مسلمان شدند .
كنز العمّال : اياس بن مالك بن اوس از پدرش نقل مى كند:
 لَمّا هاجَرَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله و أبو بكرٍ مَرُّوا بإبِلٍ لَنا في الجُحفَةِ ، فقالَ النَّبيُّ : لمَن هذهِ الإبِلُ ؟ قالَ : لِرجُلٍ مِن أسلَمَ ، فالتَفَتَ إلى أبي بكرٍ فقالَ : سَلِمتُ إن شاءَ اللّه ُ تعالى ! فقالَ : ما اسمُكَ ؟ فقالَ : مَسعودٌ ، فالتَفَتَ إلى أبي بَكرٍ ، فقالَ : سَعَدتُ إن شاءَ اللّه ُ تعالى ، فأتاهُ أبي فحَمَلَهُ على جَمَلٍ .
 زمانى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و ابو بكر هجرت كردند در جحفه به رمه شترى از ما برخوردند، پيامبر فرمود: اين شترها از كيست؟ پدرم گفت: از مردى اسلمى. پيامبر رو به ابو بكر كرد و فرمود: به خواست خداى بزرگ، به سلامت رَستم! پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: نامت چيست؟ عرض كرد: مسعود. باز پيامبر رو به ابو بكر كرد و فرمود: به خواست خداى بزرگ سعادتمند شدم . پس، پدرم نزد رسول خدا صلى الله عليه و آله رفت و ايشان را بر يك شتر نر سوار كرد.
امام على عليه السلام :
لَمّا خَرَجَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله إلَى المَدينَةِ في الهِجرَةِ أمَرَني أن اُقِيمَ بَعدَهُ حتّى اُؤدِّيَ وَدائعَ كانَت عِندَهُ للنّاسِ ، و إنَّما كانَ يُسمَّى الأمينَ ، فأقَمتُ ثَلاثا و كُنتُ أظهَرُ ، ما تَغَيَّبتُ يَوما واحِدا ، ثُمّ خَرَجتُ فجَعَلتُ أتبَعُ طَريقَ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله حتّى قَدِمتُ بَني عَمرو بنِ عَوفٍ و رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله مُقيمٌ ، فنَزَلتُ على كَلثومَ بنِ الهِدمِ و هُنالِكَ مَنزِلُ رسولِ اللّه ِ صلى الله عليه و آله .
 هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله براى هجرت به مدينه بيرون رفت، به من دستور داد بعد از ايشان بمانم تا سپرده هايى را كه مردم نزد ايشان داشتند برگردانم. آن حضرت را به نام «امين» مى خواندند. من سه روز در مكّه ماندم و پيوسته خود را به مردم نشان مى دادم، حتّى يك روز از انظار غايب نشدم. پس از سه روز، مكّه را ترك كردم و راهى را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رفته بود دنبال كردم تا اينكه بر بنى عمرو بن عوف وارد شدم و رسول خدا صلى الله عليه و آله به مدينه رسيده بود. من به خانه كلثوم بن هِدم رفتم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در آن جا منزل گزيده بود.

قطع نشدن هجرت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
أيُّها النّاس، هاجِروا و تَمَسَّكوا بالإسلامِ ؛ فإنَّ الهِجرَةَ لا تَنقَطِعُ ما دامَ الجِهادُ .
 اى مردم! مهاجرت كنيد و به اسلام چنگ در زنيد؛ زيرا تا زمانى كه جهاد باشد هجرت قطع نمى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 لَن تَنقَطِعَ الهِجرَةُ ما قُوتِلَ الكُفّارُ .
 تا زمانى كه با كفّار جنگيده مى شود، هجرت هرگز قطع نمى گردد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 
لا تَنقَطِعُ الهِجرَةُ ما دامَ العَدُوُّ يُقاتِلُ .
 تا زمانى كه جنگ با دشمن وجود دارد، هجرت قطع نمى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 الهِجرَةُ هِجرَتانِ : إحداهُما أن تَهجُرَ السَّيّئاتِ ، و الاُخرى أن تُهاجِرَ إلَى اللّه ِ تعالى و رَسولِهِ ، و لا تَنقَطِعُ الهِجرَةُ ما تُقُبِّلَتِ التَّوبَةُ .
هجرت دو گونه است: يك هجرت، دورى كردن از گناهان است و ديگرى آن است كه به سوى خداى متعال و رسول او هجرت كنى و تا زمانى كه توبه پذيرفته مى شود هجرت قطع نمى شود.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ آنگاه كه اصحاب درباره اينكه آيا هجرت قطع شده يا قطع نشده است اختلاف نظر پيدا كردند و در اين باره از ايشان پرسيدند ـ فرمود : 
لا تَنقَطِعُ الهِجرَةُ ما قُوتِلَ الكُفّارُ .
تا زمانى كه با كفّار جنگ مى شود هجرت قطع نمى شود.
امام على عليه السلام : 
 الهِجرَةُ قائمَةٌ على حَدِّها الأوَّلِ ، ما كانَ للّه ِ في أهلِ الأرضِ حاجَةٌ مِن مُستَسَرِّ الاُمَّةِ و مُعلَنِها، لا يَقَعُ اسمُ الهِجرَةِ على أحَدٍ (إلاّ) بمَعرِفَةِ الحُجَّةِ في الأرضِ ، فمَن عَرَفَها و أقَرَّ بها فهُو مُهاجِرٌ ، و لا يَقَعُ اسمُ الاستِضعافِ على مَن بَلَغَتهُ الحُجَّةُ فسَمِعَتها اُذُنُهُ و وَعاها قَلبُهُ .
هجرت همچنان به قوّت اوّليه خود باقى است. خداوند را نيازى به مردم روى زمين نيست، چه به آنان كه ايمان خويش را پنهان دارند و چه به آنان كه آشكارش سازند. نام هجرت بر كسى نهاده نمى شود، مگر به شناخت حجّت خدا در زمين. پس كسى كه آن حجّت را بشناسد و بدان اقرار كند، مهاجر است و كسى كه حجّت به او برسد و گوشش آن را بشنود و دلش پذيرايش گردد، مستضعف خوانده نمى شود.
امام باقر عليه السلام : 
 مَن دَخَلَ في الإسلامِ طَوعا فهُو مُهاجِرٌ .
هر كه داوطلبانه به اسلام در آيد، او مهاجر است.
امام صادق عليه السلام : 
 مَن وُلِدَ في الإسلامِ فهُو عَرَبيٌّ ، و مَن دَخَلَ فيهِ بَعدَ ما كَبِرَ فهُو مُهاجِرٌ .
هر كه مسلمان متولد شود او عرب است و هر كه بعد از آنكه بزرگ شد به اسلام در آيد، او مهاجر است.
مجمع البيان : محمّد بن حكيم مى گويد :
وَجَّهَ زُرارَةُ بنُ أعيَنَ ابنَهُ عُبَيدا إلَى المَدينَةِ ليَستَخبِرَ لَهُ خَبَر أبي الحَسَنِ موسَى بنِ جعفرٍ عليه السلام و عبدِ اللّه ِ ، فماتَ قَبلَ أن يَرجِعَ إلَيهِ عُبَيدٌ ابنُهُ قالَ محمّدُ بنُ أبي عُمَيرٍ : حدَّثَني محمّدُ بنُ حَكيمٍ قالَ : ذَكَرتُ لأبي الحَسَنِ عليه السلام زُرارَةَ و تَوجيهَهُ عُبَيدا ابنَهُ إلَى المَدينَةِ، فقالَ : إنّي لَأرجو أن يَكونَ زُرارَةُ مِمَّن قالَ اللّه ُ فيهِم : «وَ من يَخْرُجْ مِن بَيْتِهِ مُهاجِرا إلَى اللّه ِ وَ رَسوله ثُمّ يُدرِكهُ المَوتُ فَقَد وَقَعَ أجْرهُ عَلى اللّه ِ»
 زرارة بن اعين فرزند خود ، عبيد را به مدينه فرستاد تا از ابو الحسن موسى بن جعفر عليه السلام و عبد اللّه برايش خبر بياورد، اما پيش از آنكه عبيد برگردد زراره در گذشت محمّد بن ابى عمير مى گويد: محمّد بن حكيم برايم نقل كرد و گفت: داستان زراره و فرستادن فرزندش عبيد به مدينه را براى حضرت ابو الحسن عليه السلام نقل كردم. ايشان فرمود: اميدوارم زراره از كسانى باشد كه خداوند در حق آنان فرموده است: «و هر كس [به قصد ]مهاجرت در راه خدا و پيامبر او از خانه اش به در آيد ، سپس مرگش در رسد ، پاداش او قطعا بر خداست».

برترين هجرت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
أفضَلُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ ما كَرِهَ اللّه ُ .
برترين هجرت، آن است كه از آنچه خدا خوش ندارد هجرت (دورى) كنى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 أفضَلُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ السُّوءَ 
برترين هجرت، آن است كه از بدى هجرت (دورى) كنى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به مادر اَنس ـ فرمود : 
اهجُري المَعاصيَ ؛ فإنَّها أفضَلُ الهِجرَةِ .
از گناهان، هجرت (دورى) كن كه اين برترين هجرت است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 أشرَفُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ السَّيّئاتِ .
 بهترين هجرت، آن است كه از گناهان، هجرت (دورى) كنى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 المُهاجِرُ مَن هَجَرَ السُّوءَ .
 مهاجر كسى است كه از بدى هجرت كند.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 المُهاجِرُ مَن هَجَرَ الخَطايا و الذُّنوبَ .
مهاجر كسى است كه از خطاها و گناهان دور شود.
كنز العمّال : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله در پاسخ به اين سؤال كه كدام ايمان برتر است ؟ فرمود: 
 الهِجرَةُ ، قِيلَ : و ما الهِجرَةُ ؟ قالَ : أن تَهجُرَ السُّوءَ . قِيلَ : فأيُّ الهِجرَةِ أفضَلُ ؟ قالَ : الجِهادُ··· 
هجرت. عرض شد: هجرت چيست؟ فرمود: اينكه از بدى ها دور شوى. عرض شد: پس كدام هجرت برتر است؟ فرمود: جهاد··· .
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
الهِجرَةُ هِجرَتانِ : هِجرَةُ الحاضِرِ ، و هِجرَةُ البادِي ؛ فهِجرَةُ البادِي أن يُجيبَ إذا دُعِيَ و يُطِيعَ إذا اُمِرَ ، و هِجرَةُ الحاضِرِ أعظَمُها بَلِيَّةً و أفضَلُها أجرا .
هجرت دو گونه است : هجرت آبادى نشين و هجرت بيابان نشين ؛ هجرت بيابان نشين اين است كه هرگاه فرا خوانده شد اجابت كند و هرگاه فرمان داده شد اطاعت كند و هجرت آبادى نشين رنج و مشقّتش بيشتر و اجرش برتر است.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 أقِمِ الصَّلاةَ ، و أدِّ الزَّكاةَ ، و اهجُرِ السُّوءَ ، و اسكُنْ مِن أرضِ قَومِكَ حَيثُ شِئتَ ؛ تَكُن مُهاجِرا .
نماز بگزار و زكات بپرداز و از بدى دور شو و [آنگاه] در هر كجاى سرزمين قوم خود كه خواستى اقامت گزين، در اين صورت تو مهاجر هستى.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 أفضَلُ الإسلامِ أن يَسلَمَ المُسلِمونَ مِن لِسانِكَ و يَدِكَ، و أفضَلُ الهِجرَةِ أن تَهجُرَ ما كَرِهَ ربُّكَ
 برترين اسلام، آن است كه مسلمانان از زبان و دست تو در امان باشند و برترين هجرت، آن است كه از آنچه پروردگارت خوش ندارد هجرت كنى.

برتر از هجرت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
لَمُقامُ أحَدِكُم في الدُّنيا يَتَكلَّمُ بحَقٍّ يَرُدُّ بهِ باطِلاً ، أو يَنصُرُ بهِ حَقّا ، أفضَلُ مِن هِجرَةٍ مَعي 
ماندن هر يك از شما در دنيا براى اينكه سخن حقّى را بگويد تا بدان باطلى را دفع كند يا حقّى را يارى رساند، مقامش برتر از [مقام و ارزش] هجرت با من است.

هجرت كردن از سرزمين گنهكاران

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَن فَرَّ بدِينِهِ مِن أرضٍ إلى أرضٍ و إن كانَ شِبرا مِن الأرضِ ، استَوجَبَ الجَنّةَ و كانَ رَفيقَ إبراهيمَ و محمّدٍ .
هر كس براى دين خود از سرزمينى به سرزمينى ديگر، و لو به اندازه يك وجب زمين باشد، بگريزد، سزاوار بهشت باشد و همدم ابراهيم و محمّد است .
امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد! به راستى كه زمين من ···» ـ فرمود : 
لا تُطِيعوا أهلَ الفِسقِ مِن المُلوكِ ، فإن خِفتُموهُم أن يَفتِنوكُم على دِينِكُم فإنّ أرضِي واسِعَةٌ ، و هُو يقولُ : «فيمَ كُنْتُم قالُوا كُنّا مُسْتَضْعَفِينَ في الأرْضِ» فقالَ : «أ لَمْ تَكُنْ أرْضُ اللّه ِ واسِعَةً فتُهاجِروا فِيها» 
[يعنى] از زمام داران فاسق اطاعت نكنيد و اگر بيم آن داشتيد كه شما را از دينتان به دَر برند [بدانيد كه ]زمين من فراخ است . و او مى فرمايد: «در چه وضعى بوديد؟ گويند: ما در زمين مستضعف بوديم» . پس فرمايد: «مگر زمين خدا فراخ نبود تا در آن مهاجرت كنيد».
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «اى بندگان من كه ايمان آورده ايد ! به راستى كه زمين من ···» ـ فرمود :
إذا عُصِيَ اللّه ُ في أرضٍ أنتَ فيها فاخرُجْ مِنها إلى غَيرِها .
 هرگاه در سرزمينى كه تو در آن به سر مى برى خداوند نافرمانى شد، از آنجا به جاى ديگر كوچ كن.

نهى از تعرّب بعد از هجرت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ در سفارش به على عليه السلام ـ فرمود :
 لا تَعَرُّبَ بَعدَ الهِجرَةِ .
 بعد از هجرت، تعرّب [جايز ]نيست.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 لا تَعَرُّبَ بَعدَ الهِجرَةِ ، و لا هِجرَةَ بَعدَ الفَتحِ .
بعد از هجرت ، تعرّب [جايز ]نيست و بعد از فتح ، هجرتى در كار نمى باشد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنّي بَريءٌ مِن كُلِّ مُسلِمٍ نَزَلَ مَع مُشرِكٍ في دارِ الحَربِ .
من از هر مسلمانى كه در دار الحرب با مشركى زندگى كند، بيزارم.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
لا يَقبَلُ اللّه ُ مِن مُشرِكٍ أشرَكَ بَعدَ ما أسلَمَ عَمَلاً ؛ حتّى يُفارِقَ المُشرِكينَ إلَى المُسلِمينَ .
خداوند هيچ عملى را از مشركى كه بعد از مسلمان شدن مشرك شده باشد نمى پذيرد، مگر اينكه از مشركان جدا شود و به مسلمانان بپيوندد.
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
لا يَنزِلُ دارَ الحَربِ إلاّ فاسِقٌ بَرِئَت مِنهُ الذِّمَّةُ .
 در دار الحرب اقامت نگزيند مگر فاسقى كه ديگر در پناه اسلام نباشد.
كنز العمّال ـ به نقل از جَرير بَجَلى ـ :
بَعَثَ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله سَرِيَّةً إلى خَثعَمَ ، فاعتَصَمَ ناسٌ مِنهُم بالسُّجودِ ، فأسرَعَ فيهِمُ القَتلُ ، فبَلَغَ ذلكَ النَّبيَّ صلى الله عليه و آله فأمَرَ لَهُمُ النَّبيُّ صلى الله عليه و آله بنِصفِ العَقلِ ، و قالَ : أنا بَريءٌ مِن كُلِّ مُسلِمٍ مُقيمٍ بَينَ أظهُرِ المُشرِكينَ . قالوا : يا رسولَ اللّه ِ، و لِمَ ؟ قالَ : لا تَراءى ناراهُما 
 رسول خدا صلى الله عليه و آله سپاهى به سوى خثعم گسيل داشت. عدّه اى از مردم آن [كه مسلمان بودند ولى با مشركان زندگى مى كردند با مشاهده سپاه] به سجده پناه بردند، اما در ميان آنان كشتار صورت گرفت. اين خبر به پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد؛ پيامبر دستور داد نصف ديه آنان پرداخت شود و فرمود: من از هر مسلمانِ مقيم در ميان مشركان بيزارم. عرض كردند: چرا، اى رسول خدا؟ فرمود: مسلمان و مشرك نبايد در يك جا با هم زندگى كنند.
امام صادق عليه السلام : 
 إنّما الغَريبُ الّذي يَكونُ في دارِ الشِّركِ .
غريب، در حقيقت، كسى است كه در سرزمين شرك باشد.
امام رضا عليه السلام : 
 
 حَرَّمَ اللّه ُ التَّعَرُّبَ بَعد الهِجرَةِ للرُّجوعِ عَنِ الدِّينِ و تَركِ المُوازَرَةِ للأنبياءِ و الحُجَجِ عليهم السلام ، و ما في ذلِكَ مِن الفَسادِ و إبطالِ حَقِّ كُلِّ ذي حَقٍّ لِعِلَّةِ سُكنَى البَدوِ ؛ و لذلكَ لَو عَرَفَ الرّجُلُ الدِّينَ كامِلاً لَم يَجُزْ لَهُ مُساكَنَةُ أهلِ الجَهلِ، و الخَوفِ علَيهِ؛ لأنّهُ لا يُؤمَنُ أن يَقَعَ مِنهُ تَركُ العِلمِ، و الدُّخولُ مَع أهلِ الجَهلِ و التَّمادِي في ذلكَ .
خداوند تعرّب بعد از هجرت را حرام فرمود؛ چون باعث برگشتن از دين و دست شستن از يارى پيامبران و حجّتها[ى خدا] عليهم السلام و نيز تباهى و از بين بردن حقّ هر صاحب حقّى مى شود، چون با باديه نشينان همنشين مى شود و همچنين اگر كسى دين را كاملاً شناخت، براى او جايز نيست در ميان مردمان نادان و بى خبر [از دين و معارف آن] سكونت كند؛ چون بيم آن مى رود كه دست از علم بردارد و با نادانان در آيد و در جهل غوطه ور شود.
امام على عليه السلام ـ در خطبه قاصعه ـ فرمود :
 و اعلَموا أنّكُم صِرتُم بَعدَ الهِجرَةِ أعرابا ، و بَعدَ المُوالاةِ أحزابا ، ما تَتَعلَّقُون مِن الإسلامِ إلاّ باسمِهِ، و لا تَعرِفُونَ مِن الإيمانِ إلاّ رَسمَهُ ، تَقولونَ : النّارَ و لا العارَ ! كأنّكُم تُريدونَ أن تُكفِئوا الإسلامَ على وَجهِهِ انتِهاكا لِحَريمِهِ ، و نَقضا لمِيثاقِهِ··· .
 بدانيد كه شما پس از هجرت، باديه نشين شده ايد و پس از دوستى و همبستگى، گروه گروه گشته ايد و از اسلام تنها به نام آن چسبيده ايد و از ايمان فقط ظاهرش را مى شناسيد. مى گوييد: [رفتن به] آتش آرى، اما [پذيرفتن] ننگ نَه! گويى مى خواهيد اسلام را با دريدن پرده حرمتِ آن و شكستن عهد و پيمانش··· وارونه كنيد.
امام صادق عليه السلام :
 المُتَعَرِّبُ بَعدَ الهِجرَةِ التّارِكُ لهذا الأمرِ بَعدَ مَعرِفَتِهِ .
 متعرِّب بعد از هجرت، كسى است كه بعد از شناختن اين امر (ولايت اهل بيت) آن را رها كند.
الأمالى للطوسى ـ به نقل از شريف بن سابق از حمّاد سمدرى ـ : 
 قلتُ لأبي عبد اللّه ِ عليه السلام : إنّي أدخُلُ بِلادَ الشِّركِ ، و إنّ مَن عِندَنا يَقولُ : إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ مَعَهُم فقالَ لي : يا حَمّادُ ، إذا كُنتَ ثَمَّ تَذكُرُ أمرَنا و تَدعُو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : نَعَم . قالَ : فإذا كُنتَ في هذهِ المُدُنِ مُدُنِ الإسلامِ تَذكُرُ أمرَنا و تَدعُو إلَيهِ ؟ قالَ : قُلتُ : لا . فقالَ لي : إنّكَ إن مِتَّ ثَمَّ حُشِرتَ اُمّةً وَحدَكَ و سَعى نُورُكَ بَينَ يَدَيكَ .
به امام صادق عليه السلام عرض كردم : من به سرزمين شرك مسافرت مى كنم، اما كسى كه پيش ماست مى گويد: اگر در آن جا بميرى با مشركان محشور مى شوى [آيا اين درست است]؟ حضرت فرمود : اى حمّاد! آيا وقتى در آنجا به سر مى برى از قضيه (ولايت) ما سخن مى گويى و به آن دعوت مى كنى؟ عرض كردم: آرى. حضرت فرمود: آيا وقتى در اين شهرها، شهرهاى اسلامى، به سر مى برى از قضيه (ولايت) ما ياد مى كنى و بدان فرا مى خوانى؟ عرض كردم: خير. حضرت فرمود: اگر در آن سرزمين بميرى خودت به تنهايى چونان يك امّت محشور خواهى شد و نور تو پيشا پيشت حركت مى كند.
میزان الحکمه،جلد دوازدهم.
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث