وقایع روز بیست و چهارم ذی الحجه
۰۹ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماعروز مباهله در سال دهم هجرت
يك هيئت شصت نفرى از اشراف نصاراى نجران به اتفاق ۳ تن از رؤسا به نامهاى عاقب - سيّد - ابوحارثه (اُسقف) بنا به دعوت پيامبر اسلام به مدينه آمدند و به حضور پيامبر رسيدند . اسقف سئوال كرد : يا محمد چه مى گوئى درباره عيسى؟ حضرت فرمود : او بنده و رسول خدا بود . گفتند : هرگز ديده اى فرزندى بدون پدر به دنيا آيد . اين آيه نازل شد: انّ مثل عيسى عنداللّه كمثل آدم خلقه من تراب ثمّ قال له كن فيكون يعنى فضيّه عيسى نزد خدا مانند قضيّه آدم است كه او را از خاك آفريد بدون پدر و مادر. بالاخره مناظره بطول انجاميد و ايشان لجاجت و خصومت كردند خداوند فرمود : فمن حاجّك فيه من بعد ما جائك من العلم الخ (آل عمران آيه ۶۱) يعنى پس از اين استدلالات روشن اگر كسى درباره عيسى با توگفتگو كند به آنها بگو: بيائيد ما فرزندان خود را دعوت كنيم و شما نيز فرزندانتان را دعوت كنيد و ما زنان خويش را دعوت كنيم شما نيز زنان خود را دعوت كنيد و ما از نفوس خود دعوت كنيم شما هم از نفوس خود دعوت كنيد آنگاه مباهله كنيم و لعنت خدا را بر دروغگويان قرار دهيم . بعد از نزول آيه قرار شد روز ديگر مباهله كنند نصارا به جاى خود برگشتند . بعد از شورى ابوحارثه گفت : اگر محمد فردا با فرزندان و اهل بيت خود بيايد بترسيد و مباهله نكنيد و الّا مباهله نمائيد.(مباهله يعنى نفرين و لعن كردن دو نفر به يكديگر) فردا صبح رسول خدا به خانه على عليهالسلام تشريف فرما شد و دست حسنين را گرفت و حضرت امير المؤمنين در پيش روى آن حضرت و حضرت فاطمه در عقب سر آن حضرت از مدينه براى مباهله بيرون آمدند .ابوحارثه ديد و پرسيد : آنها كيستند ؟ هر يك را به او معرّفى كردند.حضرت پيامبر آمد در صحرا به دو زانو نشست تا مباهله كنند، عاقب و سيّد فرزندان خود را برداشتند و براى مباهله مى آمدند . ابوحارثه گفت : به خدا سوگند چنان نشسته است كه پيامبران براى مباهله مى نشينند (به روايتى گفت من روهائى مى بينم كه اگر از خدا بخواهند كوهي را از جاى خود بكند البته خواهد كرد . پس مباهله نكنيد كه نصارى هلاك مى شوند) ابوحارثه برگشت . سيد گفت : اى ابوحارثه به مباهله بيا. گفت : اگر محمد برحق نبود چنين جرئت بر مباهله نمى كرد و اگر مباهله كند پيش از آنكه سال تمام شود يك نصرانى نمى ماند. بالاخره گفتند : اى اباالقاسم مباهله نمى كنيم و مصالحه مى كنيم حضرت قبول كرده مصالحه نمود كه هر سال دو هزار حُلّه كه قيمت هر حله ۴۰ درهم باشد بدهند و اگر جنگى روى دهد سى عدد زره و سى عدد نيزه و سى اسب به عاريه دهند و صلح نامه را نوشتند و برگشتند و بعد از اندك مدتى به حضور پيامبر معاودت نموده و مسلمان شدند . شك نيست كه حديث مباهله در تمام كتب شيعه آمده و در بسيارى از كتب عامّه نيز نقل شده است . از جمله در صحيح مسلم - مُسند احمد - سنن ترمذى و غيرها آمده كه آيه راجع به پيامبر و على و فاطمه و حسن و حسين عليهم السلام است .
۲- خاتم بخشیدن حضرت علی علیه السلام به مرد سائل و نزول آیه ولایت
یعنی روزي كه حضرت امير المؤمنين انگشتر خود را در ركوع به سائل اعطا كرد و آيه ۵۵ از سوره مائده نازل گرديد.
مرحوم نيشابورى در روضة الواعظين مى نويسد که : امام باقرعليهالسلام فرمود : گروهى از يهود مسلمان شدند
و به حضورپيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم آمدند و عرض كردند : يا نبى اللّه بعد از شما وصىّ و خليفه شما كيست ؟ اين آيه نازل شد: انّما وليّكم اللّه و رسوله و الذين آمنوا الذين يقيمون الصّلوة و يؤ تون الزّكوة و هم راكعون (مائده آيه ۵۵) يعنى رهبر و سرپرست شما تنها خدا و پيامبر او و آنهائي كه ايمان آورده اند و نماز مى خوانند و در حال ركوع زكات مى پردازند. حضرت فرمود: برخيزيد به مسجد برويم . به نزديك مسجد رسيدند سائلى از مسجد خارج مى شد . حضرت سوال كرد : كسى به تو چيزى داد ؟ عرض كرد : بلى اين انگشتر را داد . حضرت فرمود : چه كسى داد ؟ عرض نمود : اين مردي كه نماز مى خواند . حضرت پرسيد : در چه حالى داد ؟ عرض كرد: در حال ركوع . پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم تكبير فرمود و اهل مسجد (به متابعت از حضرت) تكبيرگفتند . حضرت فرمود : بعد از من او ولىّ شماست.
ولىّ يعنى سرپرست و رهبر مادى و معنوى يعنى سرپرست شما فقط خدا و پيامبر و على بن ابيطالب است . در اين آيه ولايت على به ولايت پيامبر و ولايت خدا مقرون شده است.
در بسيارى از كتب اسلامى و منابع اهل تسنن روايات متعددى دائر بر اينكه آيه فوق در شاءن على عليهالسلام نازل گشته نقل گرديده است . حتى در بعضى مسئله بخشيدن انگشتر در حال ركوع نيز نقل شده است .
اين روايت به طريق ابن عباس و عمار ياسر و جابر بن عبدالله انصارى و غير هم نقل گشته است .
متجاوز از سى كتاب از كتب اهل تسنن حديث خاتم بخش را در كتب خود آورده اند . از جمله : تفسير طبرى ج ۶ ص ۱۶۵ و ذخائر العقبى محبّ الدين طبرى ص ۸۸ وزمخشرى در كشّاف ج ۱ ص ۳۴۷ ومنابع اين حديث در كتاب احقاق الحق از ص ۳۹۹ از اهل سنت نقل شده است . اين مسئله به قدرى روشن است كه حسان بن ثابت شاعر زمان پيامبر مضمون اين روايت را در شعر خود آورده است :
فانت الذى اعطيت اذ كنت راكعا زكاتا فدتك النفس يا خير راكع
فانزل فيك اللّه خير ولاية بيّنها فى محكمات الشّرايع
يعنى تو بودى كه در حال ركوع زكات بخشيدى جان به فداى تو باد اى بهترين ركوع كنندگان، و به دنبال آن خداوند بهترين ولايت را درباره تو نازل كرد و در ضمن قرآن آن را ثبت نمود.