مجموعه شهدا پای مکتب علما بهمراه پوستر
هنوز هم «عطر شهادت» از ورای سال های دور به مشام می رسد ...
به شهر سوسنگرد رفتیم. با بچه های سپاه نشستیم ببنیم چکار می توانیم بکینم
در عملیات کربلای پنج هنگامی که وارد خط مقدم شدم، جنازه شهیدی را دیدم که قد و قامت رشیدی داشت ...
امروز، بازماندگان نسل جهاد و شهادت در مدینه ایمان با «علی گونه » ای از سلاله زهرا (ع) بیعت کرده اند
یکی از رزمندگان می گوید «مجروحی چنان با التماس با امام حسین (ع) حرف می زد که گویی امام را جلو خودش می دید. ...
جهت شرکت در مراسم تشییع و تدفین او به تهران آمد ولی بیش از سه روز در تهران نماند و به منطقه برگشت
در کردستان یکی از اعضای گروهک های ضد انقلاب را اسیر کردم
در عملیات کربلای پنج امدادگر بودم در همین عملیات دو مجروح دیدم که بر زمین افتاده بودند
داخل کانال پناه گرفته بودیم آتش دشمن روی خط مقدم ما در خرمشهر فوق العاده شدید بود ...
رزمندگان دوران دفاع مقدس از شجاع ترین انسا نهای عصر خود، بلکه در تاریخ بشریت به حساب می آیند
نرسیده به روستای «سرا» شهید «محمود کاوه» ایستاد و آهسته گفت:کمین!
عملیات محرم بود که رزمندگان از شش ماه پیش برای انجام آن آمادگی پیدا کردند.
تنها کسانی در صحنه نبرد راست قامتند که به خداوند اتکال نمایند
خاطره ای از نماز خواندن یک رزمنده در ده متری عراقی ها
همه مجروحان را در یک سنگر جمع کرده بودیم حجت الاسلام «ترکان» هم مجروح بود . ...
روز سوم عملیات بود حاجی هم می رفت خط و بر می گشت...
مرحله اول عملیات که تمام می شود آزادباش می دهند...
پایش را گچ گرفته بود و در بیمارستان مریوان بستری بود بچه ها لباس هایشان را شسته بودند ...
آتش سنگینی طرفمان می ریختند طوری که سرت را نمی توسنتی...
آقای وزیر به نظرم اینجا اشتباه کردید به این دلیل واین دلیل...
در یکی از سرکشی ها متوجه شد کسی پوتین هایش را واکس زده است. از فرمانده منطقه پرسید چه کسی این کار را کرده؟ ...
گفت: ببین فلانی من هم توی انگلیس دوره دیدم...
در دوران جنگ تحمیلی ماموریت های زیاد و طولانی داشتیم...
به قاضی دادگاه نامه زده بود که شنیدم:وقتی به ماموریت می روی
چندتاسرباز از قرارگاه ارتش مهمات آوردند...
دود باروت صورتش را سیاه کرده بود گوشه چادر نشست...
باران تندی می آمد مهدی که ان زمان شهردار بود گفت:«می رم بیرون» ...
شهیدحسین اسدی:الهی هرچه فکر می کنم غرق در گناهم...