منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 370
و إنّك -و اللّه- ما علمت الأغلف القلب، المقارب العقل، و الأولى أن يقال لك: إنّك رقيت سلّما أطلعك مطلع سوء عليك لا لك، لأنّك نشدت غير ضالّتك، و رعيت غير سائمتك، و طلبت أمرا لست من أهله و لا في معدنه فما أبعد قولك من فعلك!! و قريب ما أشبهت من أعمام و أخوال حملتهم الشّقاوة، و تمنّي الباطل على الجحود بمحمّد -صلّى اللّه عليه و آله- فصرعوا حيث علمت لم يدفعوا عظيما، و لم يمنعوا حريما بوقع سيوف ما خلا منها الوغى، و لم تماشها [تماسّها] الهوينا. و قد أكثرت في قتلة عثمان، فادخل فيما دخل فيه النّاس، ثمّ حاكم القوم إلىّ أحملك و إياهم على كتاب اللّه تعالى، و أمّا تلك الّتي تريد فإنّها خدعة الصّبيّ عن اللّبن في أوّل الفصال، و السّلام لأهله. (71473- 71216)
اللغة:
(أغلف): أى خلقة و جبلّة مغشاة بأغطية فلا يفقه، (المقارب) بالكسر: الّذي ليس بالتمام، (الضالّة): المفقودة، (السائمة): الأنعام المجتمعة للرعي، (لم تماشها): صيغة جحد من ماشى يماشي أى لا يصاحبها الهوينا، و لا تماسّها كما في نسخة اخرى.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 20، ص: 371
الاعراب:
و اللّه و ما علمت: جملتان معترضتان بين اسم إنّ و خبره و هو الأغلف القلب و ما في ما علمت مصدريّة زمانيّة مفعول فيه لقوله علمت و الفعل ملغى عن مفعوليه و نزّل منزلة اللازم لإفادة الإطلاق، المقارب: خبر ثان لانّ، قريب: عطف على الأغلف، ما أشبهت: فعل التعجّب.
الترجمة:
و راستى كه -تا من دانسته ام- تو مردى دل مرده و كم خرد بودى و بهتر است در باره تو گفت: بنردبانى بر آمدى كه ترا ببد پرتگاهى كشاند و بزيانت رساند و سودى نبرى، زيرا كسى را مانى كه جز گمشده خود را جويد و جز چراگاه خويش را بچراند، و بدنبال مقامى مى گردى كه سزاوار آن نيستى و از خاندان آن دورى. وه چه اندازه گفتار و كردار تو از هم بدورند، و تا دانسته ام تو بأعمام و أخوال خودمانى كه بدبختى و آرزوهاى بيهوده آنان را با نكار رسالت محمّد صلّى اللّه عليه و آله واداشت و تا آنجا با او ستيزه كردند كه در قتلگاه خود بخاك و خون غلطيدند، همان جا كه تو خود مى دانى، نتوانستند از خود دفاعى عظيم نمايند و حريم وجود خود را از زخم شمشيرهائى كه ميدان نبرد از آنها بر كنار نيست مصون دارند، آنجا كه سستى و مسامحه در آن روا نيست.
تو در باره كشندگان عثمان پرگفتى، بيا با مسلمانان هم آهنگ شو و آنچه را پذيرفتند بپذير و سپس آنانرا در محضر من محاكمه كن تا تو را و آنها را بقانون كتاب خدا وادارم. و أمّا آنچه تو از دعوى خونخواهى عثمان مى خواهى بدان ماند كه بخدعه بخواهند كودكى را در نخست دوران شيربرى از شير بازگيرند و پستان مادر را در پيش او نازيبا و بد جلوه دهند، درود بر هر كه شايسته او است.
افزودن دیدگاه جدید