جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص256
من اسرع الى الناس بما يكرهون، قالوا فيه ما لا يعلمون. «هر كس شتابان نسبت به مردم آن كند و بگويد كه خوش ندارند درباره اش چيزهايى را كه نمى دانند مى گويند.» اين معنى گسترده و بسيار است و ما فقط به داستانى كه آن را مبرد در كتاب الكامل آورده است قناعت مى كنيم.
در مجلس قتيبة بن مسلم باهلى:
مبرّد مى گويد: هنگامى كه قتيبة بن مسلم سمرقند را گشود به ابزار و اثاثى دست يافت كه نظير آنها ديده نشده بود. قتيبه تصميم گرفت نعمتهاى بزرگى را كه خداوند به او ارزانى فرموده بود به مردم نشان دهد تا قدر و منزلت كسانى را كه بر ايشان چيره شده بود بدانند. بدين منظور دستور داد خانه اى را فرش كنند كه در صحن آن چنان ديگهاى بزرگى قرار داشت كه براى ديدن درون آن بر نردبان بالا مى رفتند، همچنان كه مردم بر طبق منزلت خود بر جايگاه خويش نشسته بودند، حضين بن منذر بن حارث بن وعله رقاشى كه پيرى فرتوت بود آمد. عبد الله بن مسلم برادر قتيبه از قتيبه اجازه خواست تا با حضين گفتگوى عتاب آميزى كند. قتيبه گفت: چنين مكن كه او پاسخ نكوهيده مى دهد و حاضر جواب است. عبد الله نپذيرفت و اصرار كرد كه به او اجازه داده شود، عبد الله متهم به سستى و سبكى بود و پيش از اين گفتگو از ديوار خانه زنى بالا رفته بود. عبد الله روى به حضين كرد و پرسيد: اى ابو ساسان آيا از در خانه وارد شدى گفت: آرى، مگر عموى تو سنت از ديوار بالا رفتن را نهاده است. عبد الله گفت: آيا اين ديگها را ديدى گفت: آرى بزرگتر از اين است كه ديده نشود. گفت: خيال نمى كنم قبيله بكر بن وائل نظير اين ديگها را ديده باشد. حضين گفت: آرى، قبيله غيلان هم آن را نديده است كه اگر ديده بود شبعان - سير و شكم پر- نام مى داشت نه غيلان - مردم خوار- عبد الله گفت: اى ابو ساسان سراينده اين بيت را مى شناسى كه گفته است: «ما حكومت كرديم و عزل شديم در حالى كه قبيله بكر بن وائل در حالى كه خايه كشيده هاى خود را از پى مى كشيد در جستجوى كسى بود كه با او هم سوگند شود.» گفت: آرى، هم او را مى شناسم و هم كسى را كه اين ابيات را سروده است: «با كمترين تصميم، بنى قشير و كسى را كه اسيران بنى كلاب را در اختيار داشت زير فرمان خود كشيد.» عبد الله گفت: آيا سراينده اين بيت را مى شناسى كه گفته است:
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص257
«گويى در آن هنگام كه دهان قبيله بكر بن وائل عرق مى كند، خوشه هاى خرماهاى بنى ازد برگرد ابن مسمع است.» حضين گفت: آرى، او را مى شناسم، آن را هم كه شعر زير را سروده است مى شناسم: «مردمى كه قتيبه هم مادر ايشان است و هم پدرشان و اگر قتيبه نمى بود آنان ناشناخته باقى مى ماندند.» عبد الله گفت: در مورد شعر مى بينم كه خوب مى دانى، آيا چيزى از قرآن هم مى خوانى گفت: آرى بيشترين و بهترين آن را مى خوانم و آيه نخست سوره دهر را خواند كه «آيا آمد بر آدمى زمانى از روزگار كه نبود چيزى ياد كرده شده»، بدين گونه عبد الله را به خشم آورد. عبد الله گفت: به خدا سوگند به من خبر رسيده است كه همسر حضين را در حالى پيش او برده اند كه از ديگرى آبستن بوده است. گويد: پيرمرد بدون اينكه حركت كند و تكانى بخورد و با همان وضع كه نشسته بود گفت: چيز مهمى نيست، در آن صورت در خانه من پسرى مى آورد كه به او فلان بن حضين مى گفتند، همان گونه كه عبد الله بن مسلم مى گويند. قتيبه روى به عبد الله كرد و گفت: خداوند كسى جز تو را دور نگرداند.
مى گويم، حضين با ضاد نقطه دار صحيح است و در عرب كس ديگرى نيست كه نامش «حضين» با ضاد باشد.
افزودن دیدگاه جدید