جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص378
ما شككت فى الحق مذ اريته. «از آن هنگام كه حق را به من نمودند در آن شك نكردم.»
يعنى از هنگامى كه حق را دانستم و شناختم در آن شك نكردم. ابن ابى الحديد پس از بحث مختصرى درباره اينكه در اين جمله مفعول محذوفى هم وجود دارد، مى گويد: جايز است كه كلمه حق را به معنى خداوند سبحانه و تعالى بدانيم كه حق يكى از نامهاى خداوند است و مقصود اين است از هنگامى كه خدا را شناختم در آن شك و ترديد نكردم و اگر رويت به معنى معرفت گرفته شود نيازى به در تقدير گرفتن مفعول محذوف نيست. مراد از اين سخن ياد كردن نعمت خداوند بر اوست كه از هنگامى كه او را شناخته است هيچ گونه ترديدى نكرده است يا آنكه از آن هنگام كه در معتقدات كلامى و اصولى و فقهى حقيقت را درك كرده در چيزى از آن شك نكرده است. اين مزيت آشكارى براى او نسبت به ديگران است كه بيشتر بلكه تمام مردم پس از شناخت چيزى در آن شك مى كنند و شبهه و وسواس بر دل آنان نفوذ مى كند و شياطين در آن باره اغوا مى كنند.
روايت شده است كه چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم امير المؤمنين على عليه السّلام را براى قضاوت به يمن گسيل فرمود دست بر سينه اش زد و عرضه داشت: «بار خدايا دلش را هدايت فرماى و زبانش را استوار بدار.» و امير المؤمنين مى گفته است: پس از اين دعاى پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در هيچ قضاوتى كه ميان دو كس انجام دادم، شك و ترديد نكردم.
و هم روايت شده است كه چون پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم اين آيه را تلاوت فرمود كه «لِنَجْعَلَها لَكُمْ تَذْكِرَةً ...»، «و نگه دارد آن پند را گوش نگاهدارنده.» عرضه داشت: بار خدايا گوش على را چنان قرار بده، و به پيامبر گفته شد: «دعاى تو پذيرفته شد.»
افزودن دیدگاه جدید