مثل ها از نظر احادیث

مثل ها از نظر احادیث

۰۵ مرداد ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلام

مَثل ها و نمونه ها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ وقتى سؤال شد صحف ابراهيم چه بوده است ـ فرمود : 
 كانت أمثالاً كُلُّها .
همه آنها مَثَل بوده است.
( الترغيب و الترهيب : ۳/۱۸۸/۲۴ )
امام على عليه السلام :
 اُوصِيكُم عِبادَ اللّه ِ بتَقوى اللّه ِ الّذي ضَربَ الأمثالَ ، و وَقَّتَ لَكُمُ الآجالَ .
 اى بندگان خدا! شما را به پروا داشتن از خدايى سفارش مى كنم كه براى شما [از امّت هاى پيشين ]مثل ها زده و مدّت عمرتان را تعيين كرده است.
( نهج البلاغة : الخطبة ۸۳ )
امام على عليه السلام :
ضُروبُ الأمثالِ تُضرَبُ لاُِولي النُّهى و الألبابِ .
 انواع مثل ها [تنها ]براى خداوندانِ خِرد و صاحبدلان زده مى شود.
( غرر الحكم : ۵۹۰۸ )
امام على عليه السلام : 
 لأهلِ الاعتِبارِ تُضرَبُ الأمثالُ .
مثل ها ، براى عبرت آموزان زده مى شود.
( غرر الحكم : ۷۶۲۹ )
امام على عليه السلام :
لِلاعتِبارِ تُضرَبُ الأمثالُ .
 مثل ها ، براى درس گرفتن زده مى شود.
( غرر الحكم : ۷۳۳۰ )
امام على عليه السلام : 
··· و بَعَثَ إلَى الجِنِّ و الإنسِ رُسُلَهُ ، لِيَكشِفوا لَهُم عَن غِطائها ، و لِيُحَذِّروهُم مِن ضَرّائها ، و لِيَضرِبوا لَهُم أمثالَها .
··· و فرستادگان خود را به سوى جنّ و انس فرستاد، تا براى آنها پرده از روى دنيا بردارند و نسبت به بدى ها و سختى هايش به آنان هشدار دهند و از دنيا برايشان مثل ها بزنند.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۸۳ )
امام على عليه السلام : 
 فَيا لَها أمثالاً صائبَةً ، و مَواعِظَ شافِيةً ، لَو صادَفَت قلُوبا زاكِيَةً ، و أسماعا واعِيَةً ، و آراءً عازِمَةً ، و ألبابا حازِمَةً ! .
وه كه چه مثل هاى درست و پندهاى شفابخشى! [البته] اگر با دل هايى پاك و گوشهايى شنوا و انديشه هايى استوار و خردهايى محكم و دورانديش، برخورد كنند.
( نهج البلاغة : الخطبة ۸۳ )

حُكم همانندها

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
و اللّه ِ، ما يُساوى ما مَضى مِن دُنياكُم هذهِ بأهدابِ . بُردِي هذا ، و لَما بَقِيَ مِنها أشبَهُ بما مَضى مِن الماءِ بالماءِ .
 به خدا قسم، آنچه از اين دنياى شما گذشته، با كناره ها و ريشه هاى اين بُرد من برابرى نمى كند و شباهت آنچه از آن باقى مانده با آنچه گذشته، از شباهت آب به آب بيشتر است.
( أعلام الدين : ۳۴۱/۲۸ )
امام على عليه السلام : 
 إنّ الاُمورَ إذا اشتَبَهَت اعتُبِرَ آخِرُها بأوَّلِها .
هرگاه كارها همانند (مشتبه) شوند، پايان آنها با آغازشان سنجيده مى شود.
( نهج البلاغة : الحكمة ۷۶ )
امام على عليه السلام ـ به فرزند بزرگوار خود، حسن عليه السلام ـ نوشت:
 اِستَدِلَّ على ما لَم يَكُن بما قَد كانَ ؛ فإنّ الاُمورَ أشباهٌ .
 از آنچه بوده، به آنچه نيست راه بِبَر؛ زيرا كه امور [دنيا ]همانندند.
( نهج البلاغة : الكتاب۳۱)
امام على عليه السلام : 
إذا دَعاكَ القُرآنُ إلى خَلّةٍ جَميلَةٍ فخُذْ نَفسَكَ بأمثالِها .
هرگاه قرآن ، تو را به خصلت زيبايى فرا خواند، خودت را به همانندهاى آن خصلت نيز بياراى.
( غرر الحكم : ۴۱۴۳ )
امام على عليه السلام :
 اِعقِلْ ذلكَ ؛ فإنَّ المِثلَ دَليلٌ على شِبهِهِ .
 در اين باره نيك بينديش؛ كه هر نمونه اى دليل بر همانندِ آن است.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۵۳ )
امام على عليه السلام ـ در خطبه قاصعه ـ فرمود :
 و إنّ عِندَكُمُ الأمثالَ مِن بَأسِ اللّه ِ و قَوارِعِهِ ، و أيّامِهِ و وَقائعِهِ ، فلا تَستَبطئوا وَعيدَهُ جَهلاً بأخذِهِ ، و تَهاوُنا ببَطشِهِ ، و يَأسا مِن بَأسِهِ .
 نمونه هايى از خشم خدا و بلاهاى كشنده او و حوادث و رخدادهايش در اختيار شما قرار دارد. پس، از روى بى خبرى و نادانى نسبت به مؤاخذه خدا و دست كم گرفتن هجوم او و ايمن پنداشتن خود از كيفرش، وعده عذاب او را دير نينگاريد.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲ )
امام على عليه السلام ـ نيز در خطبه قاصعه ـ فرمود : 
 فاعتَبِروا بحالِ وَلَدِ إسماعيلَ و بَني إسحاقَ و بَني إسرائيلَ عليهم السلام ، فما أشَدَّ اعتِدالَ الأحوالِ ، و أقرَبَ اشتِباهَ الأمثالِ ! .
از احوال (سرگذشت) زادگان اسماعيل و فرزندان اسحاق و فرزندان اسرائيل (يعقوب) عليهم السلام پند گيريد؛ زيرا كه همسانىِ بسيارى است ميانِ احوال و سرگذشت ها و همانندىِ نزديكى است ميانِ نمونه ها.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۹۲ )

مَثَل راه رسيدن به خدا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنَّ اللّه َ ضَربَ مَثَلاً صِراطا مُستَقيما ، على كَنَفَيِ الصِّراطِ دارانِ لَهُما أبوابٌ مُفَتّحَةٌ ، علَى الأبوابِ سُتورٌ و داعٍ يَدعو على رأسِ الصِّراطِ ، و داعٍ يَدعو فَوقَهُ ، و اللّه ُ يَدعو إلى دارِ السَّلامِ و يِهدي مَن يَشاءُ إلى صِراطٍ مُستَقيمٍ ، و الأبوابُ الّتي على كَنَفَيِ الصِّراطِ حُدودُ اللّه ِ ، فلا يَقَع أحَدٌ في حُدودِ اللّه ِ حتّى يُكشَفَ السِّترُ ، و الّذي يَدعو مِن فَوقِهِ واعِظُ رَبِّهِ .
خداوند، راه راستى را مَثَل زده كه در دو كناره آن راه، دو خانه است كه درهاى گشوده دارد، جلوى درها پرده هايى آويزان است. بر سر آن راه، فراخواننده اى فرا مى خواند و در بالاى آن راه فراخواننده ديگرى فرا مى خواند. و خداوند به خانه سلامتى دعوت مى كند و هر كه را بخواهد به راه راست رهنمون مى شود و درهايى كه در دو كناره آن راه است، حدود خدا مى باشد، پس هيچ كس در [قرقگاه] حدود خداوند وارد نشود، تا آنكه پرده برداشته شود و آن دعوتگرى كه از بالاى راه دعوت مى كند، واعظ پروردگار اوست .
( سنن الترمذي : ۵/۱۴۴/۲۸۵۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
ضَرَبَ اللّه ُ صِراطا مُستَقيما ، و على جَنبَتَيِ الصِّراطِ سُورانِ فيهِما أبوابٌ مُفَتَّحَةٌ ، و علَى الأبوابِ سُتورٌ مُرخاةٌ ، و على بابِ الصِّراطِ داعٍ يقولُ : يا أيُّها النّاسُ، ادخُلوا الصِّراطَ جَميعا و لا تَتَفرَّقوا ، و داعٍ يَدعو مِن فَوقِ الصِّراطِ ، فإذا أرادَ الإنسانُ أن يَفتَحَ شَيئا مِن تِلكَ الأبوابِ قالَ : وَيحَكَ! لا تَفتَحْهُ، فإنّكَ إن تَفتَحْهُ تَلِجْهُ ؛ فالصِّراطُ الإسلامُ، و السُّورانِ حُدودُ اللّه ِ، و الأبوابُ المُفَتّحَةُ مَحارِمُ اللّه ِ ، و ذلكَ الدّاعي على رأسِ الصِّراطِ كِتابُ اللّه ِ ، و الدّاعي مِن فَوقُ واعِظُ اللّه ِ تعالى في قَلبِ كُلِّ مُسلِمٍ .
خداوند، راه راستى را مَثَل زده كه در دو طرف آن دو ديوار است، با درهايى گشوده و جلوى درها پرده هايى آويزان است. در مدخل راه، دعوتگرى مى گويد: اى مردم! همگى به راه درآييد و پراكنده نشويد. دعوتگر ديگرى نيز از فراز راه [مردم را به درآمدن در راه] دعوت مى كند. پس هرگاه انسان بخواهد يكى از آن درها را بگشايد، او مى گويد: واى بر تو! آن را باز مكن؛ زيرا اگر بازش كنى وارد آن مى شوى.آن راه، اسلام است، و آن دو ديوار حدود خدا، و درهاى گشوده، محارم خدا و آن دعوتگرِ سر راه، كتاب خدا و آن دعوتگرِ فراز راه، واعظ خداوند متعال است كه در دل هر مسلمانى مى باشد.
( الدرّ المنثور : ۱/۳۹ )
الدرّ المنثور :
خَطَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله خَطّا بِيَدِهِ، ثُمّ قالَ : هذا سبيلُ اللّه ِ مُستَقيما ، ثُمّ خَطَّ خُطوطا عن يَمينِ ذلكَ الخَطِّ و عن شِمالِهِ ثُمّ قالَ : و هذهِ السُّبُلُ لَيسَ مِنها سَبيلٌ إلاّ علَيهِ شَيطانٌ يَدعو إلَيهِ ، ثُمّ قَرأ «و أنَّ هذا صِراطِي مُسْتَقيمَا فَاتَّبِعُوهُ و لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ ···» .
 رسول خدا صلى الله عليه و آله با دستش خطى كشيد و آن گاه فرمود: اين راه راست خداست. سپس در سمت راست و چپ آن خطوطى رسم كرد و فرمود: بر سر هر يك از اين راهها شيطانى است كه به آن فرامى خواند. حضرت سپس اين آيه را قرائت فرمود: «و اين است راه راست من. پس از آن پيروى كنيد و از راه ها[ى ديگر ]پيروى مكنيد···».
( الدرّ المنثور : ۳/۳۸۵ )

مَثَل پيامبر صلى الله عليه و آله و امّت و رسالت او

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلي و مَثَلُكُم كَمَثَلِ رجُلٍ أوقَدَ نارا فَجَعلَ الفَراشُ و الجَنادِبُ يَقَعْنَ فيها و هُو يَذُبُّهُنَّ عَنها ، و أنا آخِذٌ بحُجَزِكُم عَنِ النّارِ و أنتُم تَفَلَّتونَ مِن يَدِي
حكايت من و شما، حكايت مردى است كه آتش افروخته و پروانه ها و ملخ ها خود را به درون آن مى اندازند و او آنها را از آتش دور مى كند. من هم كمربندهاى شما را گرفته ام و از آتش دورتان مى كنم و شما از دستان من مى گريزيد [و سوى آتش مى رويد].
( كنز العمّال : ۳۱۹۲۰ )
 
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنّما مَثَلي و مَثَلُكُم مَثَلُ قَومٍ خافُوا عَدُوّا يأتيهِم فبَعَثوا رجُلاً يَتراءى لَهُم ، فبَينَما هُم كذلكَ أبصَرَ العَدُوَّ فأقبَلَ لِيُنذِرَهُم و خَشِيَ لِيُدرِكَهُم العَدُوُّ . قَبلَ أن يُنذِرَ قَومَهُ فأهوى بثَوبِهِ ، أيُّها النّاسُ، اُتِيتُم ـ ثلاثَ مرّاتٍ ـ 
حكايت من و شما، حكايت عدّه اى است كه از هجوم دشمنى به خود مى ترسند و از اين رو، مردى را مى فرستند كه برايشان قراولى دهد و در همين حال، او دشمن را مى بيند و از بيم آن كه مبادا پيش از اين كه نزد افرادش برود و به آنان هشدار دهد، دشمن به آنان دست يابد، با لباس خود، سه بار علامت مى دهد [يعنى]: اى مردم! به شما حمله شده است.
( كنز العمّال : ۱۰۲۲ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلي و مَثَلُ ما بَعَثَني اللّه ُ بهِ كمَثَلِ رجُلٍ أتى قَوما فقالَ : يا قَومُ، إنّي رأيتُ الجَيشَ بعَيني ، و إنّي أنا النَّذيرُ العُريانُ، فالنَّجاءَ النَّجاءَ! فأطاعَتهُ طائفَةٌ مِن قَومٍ، فأدلَجوا و انطَلَقوا على مَهلِهِم فنَجَوا ، و كَذّبَتهُ طائفَةٌ مِنهُم فأصبَحوا مكانَهُم، فصَبَّحَهُمُ الجَيشُ فأهلَكَهُم و اجتاحَهُم ، فذلكَ مَثَلُ مَن أطاعَني و اتَّبَعَ ما جِئتُ بهِ ، و مَثَلُ مَن عَصاني و كَذّبَ بما جِئتُ بهِ مِن الحقِّ .
حكايت من و آنچه خداوند مرا به آن مبعوث كرده، حكايت مردى است كه نزد مردمى مى رود و مى گويد: اى مردم! من با چشم خود لشكر [دشمن] را ديدم و همانا من هشدار دهنده آشكار و بى پرده ام. خود را برهانيد! خود را برهانيد! پس، گروهى از آن مردم اطاعتش مى كنند و شب هنگام رهسپار مى شوند و به آرامى پيش مى روند و نجات مى يابند؛ و گروهى از ايشان سخن او را دروغ مى شمارند و شب را در جاى خود مى گذرانند و آن لشكر سپيده دم بر ايشان مى تازد و همه را قلع و قمع مى كند. اين است حكايت كسى كه از من اطاعت كند و از آنچه آورده ام پيروى نمايد و حكايت كسى كه از من نافرمانى كند و آنچه را از حق آورده ام دروغ شمارد.
( كنز العمّال : ۹۱۴ )
كنز العمّال : پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
 إنّما مَثَلي و مَثَلُكُم و مَثَلُ الأنبياءِ كمَثَلِ قَومٍ سَلَكوا مَفازَةً غَبَراءَ ، لا يَدرونَ : ما قَطَعوا مِنها أكثَرُ أم ما بَقِيَ ، فحَسَرَ ظُهورُهُم و نَفِدَ زادُهُم و سَقَطوا بَينَ ظَهْرانَيِ المَفازَةِ فأيقَنوا بالهَلَكَةِ ، فبَينَما هُم كذلكَ إذ خَرَجَ علَيهِم رجُلٌ في حُلّةٍ يَقطُرُ رأسُهُ، فقالوا : إنّ هذا لَحَديثُ عَهدٍ بالرِّيفِ، فانتَهى إلَيهِم فقالَ : مالَكُم يا هؤلاءِ ؟ قالوا : ما تَرى ؟! حَسَرَ ظَهرُنا و نَفِدَ زادُنا و سَقَطنا بَينَ ظَهرانَيِ المَفازَةِ ، و لا نَدري ما قَطَعنا مِنهُ أكثَرُ أم ما بَقِيَ علَينا ؟ قالَ : ما تَجعَلونَ لِي إنْ أورَدتُكُم ماءً رِوَىً و رياضا خُضرا؟ قالوا: نَجعَلُ لَك حُكمَكَ ···فأورَدَهُم رياضا خُضرا و ماءً رِوَىً، فمَكَثَ يَسيرا فقالَ : هَلِمُّوا إلى رياضٍ أعشَبَ مِن رياضِكُم ، و ماءٍ أروى مِن مائكُم ، فقالَ جُلُّ القَومِ : ما قَدَرنا على هذا حتّى كِدْنا ألاّ نَقدِرَ علَيهِ ! و قالَت طائفَةٌ مِنهُم : أ لَستُم قَد جَعَلتُم لهذا الرّجُلِ عُهودَكُم و مَواثيقَكُم أن لا تَعصُوهُ و قَد صَدَقَكُم في أوَّلِ حَديثِهِ ، و آخِرُ حَديثِهِ مِثلُ أوَّلِهِ ؟! فَراحَ و راحُوا مَعهُ، فأورَدَهُم رياضا خُضرا و ماءً رِوىً ، و أتى الآخَرينَ العَدُوُّ مِن تَحتِ لَيلَتِهِم، فأصبَحوا ما بينَ قَتيلٍ و أسيرٍ .
 حكايت من و شما و پيامبران، حكايت گروهى است كه بيابانى خشك و سوزان را مى پيمايند و نمى دانند مسافتى را كه پيموده اند بيشتر است يا آنچه مانده؟ خسته و كوفته مى شوند و توشه شان به پايان مى رسد و در وسط بيابان مى افتند و يقين مى كنند كه از بين مى روند. در همين حال ناگاه مردى حُلّه بر تن در حالى كه از سرش آب مى چكد، نمايان مى شود. آن عدّه مى گويند: اين مرد ، تازه از آبادى مى آيد. پس، چون به آنها مى رسد مى گويد: هان! شما را چه شده است؟ آن عده مى گويند: مى بينى كه از نفس افتاده ايم و توشه مان تمام شده و در وسط اين بيابان از پا در آمده ايم و نمى دانيم بيشتر راه را پيموده ايم يا كمترش را؟ آن مرد مى گويد: اگر شما را به آبى گوارا و باغ و بستانهاى سرسبزم برسانم، به من چه مى دهيد؟ آنها مى گويند: هر چه تو بگويى فرمان خواهيم برد···آن مرد آنها را به باغهايى سرسبز و خرم و آبى گوارا مى رساند و پس از درنگى كوتاه به آنها مى گويد: برخيزيد تا شما را به باغ و بستان هاى سرسبزتر از اين جا و آبى گواراتر از اين آب ببرم. اما بيشتر آن عدّه مى گويند: چيزى نمانده بود كه به همين مقدار هم دست نيابيم. ليكن گروهى از ايشان مى گويند: مگر با اين مرد عهد و پيمان نبستيد كه نا فرمانيش نكنيد! او در آغاز به شما راست گفت و اين حرفش هم مانند حرف اوّلش راست است. پس اين گروه با او به راه مى افتند و او آنها را به باغهايى خرّم و آبى گوارا مى رساند. اما ديگران [همان جا مى مانند و ]شب هنگام گرفتار شبيخون دشمن مى شوند و صبحگاه از آنان چيزى جز كشته و اسير باقى نمى ماند.
( كنز العمّال : ۱۰۱۵ )

مَثَل پيامبر صلى الله عليه و آله و قيامت

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلي و مَثَلُ السّاعةِ كَفَرسَي رِهانٍ ، مَثَلي و مَثَلُ السّاعةِ كمَثَلِ رجُلٍ بَعثَهُ قَومُهُ طَليعَةً ، فلَمّا خَشِيَ أن يُسبَقَ ألاحَ بثَوبِهِ : اُتيتُم اُتيتُم ! أنا ذاكَ أنا ذاكَ ! 
حكايت من و قيامت، مانند دو اسب مسابقه است. حكايت من و قيامت، حكايت مردى است كه عدّه اى او را براى خبر يافتن از وضعيت دشمن پيشاپيش روانه كرده اند و او از ترس اين كه دشمن زودتر از او خود را به مردمش برساند، جامه اش را درمى آورد و با آن علامت مى دهد [يعنى]: به شما حمله شده! به شما حمله شده! من هستم! من هستم!
( كنز العمّال : ۳۸۳۳۲ )

مَثَل قرآن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
  مَثَلُ القُرآنِ و مَثَلُ النّاسِ كمَثَلِ الأرْضِ و الغَيثِ ، بَينَما الأرضُ مَيّتَةٌ هامِدَةٌ إذ أرسَلَ اللّه ُ علَيها الغَيثَ فاهتَزّت ، ثُمّ يُرسِلُ الوابِلَ فتَهتَزُّ و تَربُو ، ثُمّ لا يَزالَ يُرسِلُ الأودِيَةَ حتّى تَبذُرَ وَ تَنبُتَ و يَزهُوَ نَباتُها ، و يُخرِجَ اللّه ُ ما فيها مِن زِينَتِها و مَعايِشِ النّاسِ و البَهائمِ ، و كذلكَ فِعلُ هذا القُرآنِ بالنّاسِ .
 حكايت قرآن و مردم، حكايت زمين و باران است. در حالى كه زمين مرده و خشكيده است، ناگاه خداوند بر آن باران مى فرستد و زمين به جنبش درمى آيد . سپس باران هاى تند را فرو مى ريزاند و زمين به جنبش در مى آيد و رشد مى كند. آن گاه پشت سر هم نهرها و دره ها را جارى مى سازد، تا آن كه زمين مى روياند و گياهانش باليدن مى گيرند و خداوند آنچه را كه مايه آراستگى زمين و خوراك مردم و حيوانات است از دل آن بيرون مى آورد. قرآن نيز با مردم چنين مى كند.
( كنز العمّال : ۲۴۵۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ ما بَعثَني اللّه ُ بهِ مِن الهُدى و العِلمِ كمَثَلِ الغَيثِ الكثيرِ أصابَ أرضا فكانَ مِنها نَقِيَّةٌ قَبِلَتِ الماءَ و أنبَتَتِ الكَلَأَ و العُشبَ الكثيرَ ، و كانت مِنها أجادِبُ أمسَكَتِ الماءَ ، فنَفَعَ اللّه ُ بها النّاسَ فشَرِبوا مِنها و سَقَوا و رَعَوا. و أصابَ طائفَةً مِنها اُخرى ، إنّما هِي قِيعانٌ لا تُمسِكُ ماءً و لا تُنبِتُ كَلَأً ، فذلكَ مَثَلُ مَن فَقِهَ في دِينِ اللّه ِ وَ نَفعَهُ ما بَعَثَني اللّه ُ بهِ فعَلِمَ و عَلَّمَ ، و مَثَلُ مَن لَم يَرفَعْ بذلكَ رأسا و لَم يَقبَلْ هُدى اللّه ِ الّذي اُرسِلتُ بهِ .
حكايت هدايت و دانشى كه خداوند مرا به آنها مبعوث كرده، حكايت باران بسيارى است كه در سرزمينى ببارد. قسمتى از آن سرزمين كه پاكيزه (مناسب) است، آب را به خود مى پذيرد و گياه و علف فراوانى را مى روياند و بخشى از آن كه سخت است آب را نگه مى دارد و خداوند با آن، مردم را بهره مند مى سازد؛ زيرا از آب آن جا مى نوشند و مزارع خود را آبيارى مى كنند و چارپايانشان را مى چرانند و قسمتى از آب باران هم به جاهاى ديگرى از آن سرزمين مى ريزد كه كوير است؛ نه آبى نگه مى دارد و نه گياهى مى روياند. اين است مَثَل كسى كه در دين خدا دانا شود و آنچه خداوند مرا به آن فرستاده است او را سود بخشد و بياموزد و آموزش دهد و مثل كسى كه به سبب آن سرى بلند نكرده و هدايت خدا را، كه براى آن فرستاده شده ام، نپذيرفته باشد.
(  كنز العمّال : ۸۹۷)

مَثَل امّت پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ اُمّتي كالمَطَرِ ؛ يَجعَلُ اللّه ُ تعالى في أوّلِهِ خَيرا ، و في آخِرِهِ خَيرا .
حكايت امّت من، چون باران است كه خداوند متعال در آغاز آن خير و بركت قرار مى دهد و در آخر آن نيز خير و بركت.
( كنز العمّال : ۳۴۵۶۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ اُمّتي مَثَلُ المَطَرِ ؛ لا يُدرى أوّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ .
 حكايت امّت من، چون باران است كه معلوم نيست اوّل آن باران بهتر است يا آخرش.
( سنن الترمذي : ۵/۱۵۲/۲۸۶۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
إنّما مَثَلُ هذهِ الاُمّةِ كمَثَلِ الغَيثِ؛ لا يُدرى أوّلُهُ خَيرٌ أم آخِرُهُ ، و بَينَ ذلكَ نَهجٌ أعوَجُ لَستُ مِنهُ و لَيسَ مِنّي .
در حقيقت حكايت اين امّت، حكايت باران است كه معلوم نيست آغازش بهتر است يا فرجامش و در اين ميان راهى است كج، كه نه من از آن هستم و نه آن از من.
( كنز العمّال : ۴۴۲۱۶ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُكُم أيّتُها الاُمّةُ كمَثَلِ عَسكَرٍ قَد سارَ أوّلُهُم و نُودِيَ بالرَّحيلِ ، فما أسرَعَ ما يَلحَقُ آخِرُهُم بأوّلِهِم ! و اللّه ِ، لا الدُّنيا في الآخِرَةِ إلاّ كنَفَحَةِ أرْنَبٍ ، الحَدَّ الحَدَّ عِبادَ اللّه ِ ! و استَعينوا باللّه ِ ربِّكُم .
حكايت شما، اى امّت! حكايت لشكرى است كه اوّل آن حركت كرده و بانگ كوچيدن سر داده شده است.چه زود دنباله آن لشكر به اوّلينشان مى پيوندند! به خدا سوگند دنيا در برابر آخرت به اندازه دَمِش خرگوشى بيش نيست. بشتابيد، بشتابيد، اى بندگان خدا! و از پروردگارتان، خدا، كمك بگيريد.
( كنز العمّال : ۴۳۱۶۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنّما مَثَلُ هذهِ الاُمّةِ مَثَلُ حَديقَةٍ أطعَمَ مِنها فَوجا عاما ثُمّ فَوْجا عاما ، فلَعلَّ آخِرَها فَوجا أنْ يكونَ أثبَتَها أصلاً و أحسَنَها فَرعا و أحلاها جَنىً ، و أكثَرَها خَيرا و أوسَعَها عَدلاً و أطوَلَها مُلكا .
 مَثَل اين امّت ، در حقيقت مَثَل باغى است كه [باغبانش] يك سال، گروهى را از آن تغذيه كند و سالى ديگر گروهى ديگر را. شايد آخرين گروه اين امّت، داراى ريشه اى استوارتر و شاخ و برگى زيباتر و ميوه اى شيرين تر باشد و خيرش بيشتر و عدالتش گسترده تر و فرمانروايى اش درازتر باشد.
( كنز العمّال : ۴۴۲۱۶ )
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ اُمّتي كحَديقَةٍ قامَ علَيها صاحِبُها ، فاحتَدَرَ رَواكِيَها و هَيّأَ مَساكِنَها و حَلَقَ سَعَفَها ، فأطْعَمَ عاما فَوجا و عاما فَوجا ، فلَعلَّ آخِرَهُما طَعما أن يكونَ أجوَدَهُما قِنوانا و أطوَلَهُما شِمراخا . و الّذي بَعَثَني بالحَقِّ ! لَيَجِدَنَّ عيسَى بنُ مَريمَ في اُمّتي خَلَفا مِن حَوارِيهِ .
حكايت امّت من، حكايت باغى است كه صاحبش به آن رسيدگى كند و چاه ها و جوى هايش را حفر نمايد و خانه هايش را آماده سازد و شاخه هاى خشك درختانش را بِبُرد، به طورى كه يك سال گروهى را ميوه دهد و سال ديگر گروهى ديگر را؛ و اى بسا كه سالهاى آخر خوشه هايش پر بارتر و شاخه هايش بلندتر باشد.سوگند به آن كه مرا به حق برانگيخت، هر آينه عيسى بن مريم در ميان امّت من، جانشينان حواريان خود را خواهد يافت.
( كنز العمّال : ۳۴۵۷۰ )

مَثَل اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ أهلِ بَيتي مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ .
 مَثَل اهل بيت من، مثل كشتى نوح است كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس كه از آن باز مانْد غرق گشت.
( كنز العمّال : ۳۴۱۵۱ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ عليه السلام ؛ مَن دخَلَها نَجا ، و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ .
حكايت [وجود ]اهل بيت من در ميان شما، حكايت كشتى نوح عليه السلام است كه هر كس وارد آن شد نجات يافت و هر كس از آن بازمانْد غرق شد.
( لأمالي للطوسي : ۳۴۹/۷۲۱ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنّما مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ؛ مَن رَكِبَها نَجا ، و مَن تَخَلّفَ عَنها هَلَكَ .
حكايت اهل بيت من در ميان شما، حكايت كشتى نوح است، كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كس از آن باز مانْد نابود گشت.
( كنز العمّال : ۳۴۱۶۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ أهلِ بَيتي فيكُم كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ ، فمِن قَومِ نُوحٍ مَن رَكِبَ فيها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها هَلَكَ ، و مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ .
 مَثل وجود اهل بيت من در ميان شما، مثل كشتى نوح است كه از قوم نوح هر كس در آن نشست نجات يافت و هر كس از آن باز مانْد نابود گشت و نيز حكايت باب حطّه در ميان بنى اسرائيل است.
( كنز العمّال : ۳۴۱۷۰ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
إنّ مَثَلَ أهلِ بَيتي في اُمّتي كمَثَلِ سَـفينَةِ نُوحٍ في قَومِهِ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَرَكَها غَرِقَ ، و مَثَلُ بابِ حِطَّةٍ في بَني إسرائيلَ .
مَثَل اهل بيت من در ميان امّتم، مَثَل كشتى نوح است در ميان قوم او؛ كه هر كس سوار آن شد نجات يافت و هر كه رهايش كرد غرق شد و نيز به مانند باب حطّه اند در ميان بنى اسرائيل.
( الاحتجاج : ۱/۳۶۱/۵۸ )
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَن دانَ بدِيني و سَلَكَ مِنهاجي و اتَّبَعَ سُنَّتي ، فليُدِنْ بتَفضيلِ الأئمّةِ مِن أهلِ بَيتي على جَميعِ اُمّتي ؛ فإنّ مَثَلَهُم في هذهِ الاُمّةِ مَثَلُ بابِ حِطّةٍ في بَني إسرائيلَ .
هر كه دين مرا دارد و راه مرا مى رود و از روش من پيروى مى كند، بايد معتقد به برترى امامان از اهل بيت من بر همه امّتم باشد؛ زيرا مَثَل آنها ميان اين امّت مَثَل باب حطّه ميان بنى اسرائيل است.
( الأمالي للصدوق : ۱۳۳/۱۲۶ )
الأمالى للطوسي ـ به نقل از ابوذر ـ :
 سَمِعتُ رَسَولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يَقولُ : إنّما مَثَلُ أهلِ بَيتي في هذهِ الاُمّةِ كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ ؛ مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَرَكَها هَلَكَ و سَمِعتُ رسولَ اللّه ِ صلى الله عليه و آله يقولُ : اجعَلوا أهلَ بَيتي مِنكُم مكانَ الرّأسِ مِن الجَسَدِ ، و مكانَ العَينَينِ مِن الرّأسِ ؛ فإنّ الجَسَدَ لا يَهتَدي إلاّ بالرّأسِ ، و لا يَهتَدي الرّأسُ إلاّ بالعَينَينِ .
 شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمود : حكايت اهل بيت من ميان اين امّت، به مانند كشتى نوح است كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كه رهايش كرد غرق شد
و شنيدم كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مى فرمايد: اهل بيت مرا ميان خود، به منزله سر در بدن بدانيد و به جاى دو چشم در سر تلقى كنيد؛ زيرا تا سر نباشد، بدن راه به جايى نمى برد و تا چشم ها نباشند، سر، راهى را نمى يابد.
( الأمالي للطوسي : ۴۸۲/۱۰۵۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ فرمود :
 يا عليُّ ، أنا مَدينَةُ الحِكمَةِ و أنتَ بابُها···مَثَلُكَ و مَثَلُ الأئمّةِ مِن وُلدِكَ (بَعدي) مَثَلُ سَفينَةِ نُوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ ، و مَثَلُكُم كمَثَلِ النُّجومِ؛ كُلَّما غابَ نَجمٌ طَلَعَ نَجمٌ إلى يَومِ القِيامَةِ .
 اى على! من شهر حكمت هستم و تو دروازه آنى··· حكايت تو و امامانِ از نسل تو[بعد از من]، حكايت كشتى نوح است كه هر كس سوارش شد نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد غرق شد و[نيز] مَثَل شما به مانند ستارگان است كه تا روز قيامت هرگاه ستاره اى غروب كند، ستاره ديگرى طلوع مى نمايد.
(كمال الدين : ۲۴۱/۶۵  )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ فرمود : 
يا علُيّ، مَثَلُكَ في اُمّتي كمَثَلِ سَفينَةِ نُوحٍ ، مَن رَكِبَها نَجا و مَن تَخَلّفَ عَنها غَرِقَ .
اى على! حكايت تو در ميان امّتم، حكايت كشتى نوح است كه هر كس سوار آن شد نجات يافت و هر كه از آن باز مانْد غرق گشت.
( الخصال : ۵۷۳/۱ )
امام على عليه السلام :
 إنّ مَثَلَنا فيكُم كمَثَلِ الكَهفِ لأصحابِ الكَهفِ و كَبابِ حِطّةٍ ، و هو بابُ السِّلمِ، فادخُلوا في السِّلمِ كافّةً .
 در حقيقت مَثَل ما در ميان شما، به مانند غار اصحاب كهف و به مانند باب حطّه است و آن باب تسليم و اطاعت است. پس همگى به اطاعت [خدا ]درآييد.
( الغيبة للنعماني : ۴۴ )
امام على عليه السلام :
 إنّما مَثَلي بَينَكُم كمَثَلِ السِّراجِ في الظُّلمَةِ ؛ يَستَضيءُ بهِ مَن وَلَجَها .
 در حقيقت مَثَل من در ميان شما، به مانند چراغ در تاريكى، است كه هر كس به آن درآيد از نور آن استفاده مى كند.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۸۷ )
 
 امام باقر عليه السلام ـ در تفسير آيه نور( النور:۳۵) ـ فرمود : 
 «المِشكَاةُ» نُورُ العِلمِ في صَدرِ نَبيِّ اللّه ِ صلى الله عليه و آله ، «المِصباحُ في زُجاجَةٍ» الزُّجاجَةُ صَدرُ عليٍّ عليه السلام ، صارَ عِلمُ النّبيِّ صلى الله عليه و آله إلى صَدرِ عليٍّ عليه السلام .
[از مصداق هاى] «چراغدان» نور علم در سينه پيامبر خدا صلى الله عليه و آله است و «چراغ در شيشه اى است»، شيشه سينه على عليه السلام است؛ علم پيامبر صلى الله عليه و آله در سينه على عليه السلام جاى گرفت.
( التوحيد : ۱۵۸/۴ )
 
 
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «و چاهى متروك و كاخ افراشته»(الحجّ:۴۵ ) ـ : 
 البِئرُ المُعَطَّلَةُ الإمامُ الصّامِتُ ، و القَصرُ المَشيدُ الإمامُ النّاطِقُ .
[از مصداق هاى ]چاه متروك، امامِ خاموش است و [از] كاخ افراشته، امامِ گويا.
( معاني الأخبار : ۱۱۱/۲ )
امام صادق عليه السلام ـ در پاسخ به سؤال از آيه «خدا نور آسمان ها و زمين است؛ مَثَل نور او مانند چراغدانى است كه در آن چراغى است» ـ فرمود :
هُو مَثَلٌ ضَربَهُ اللّه ُ لَنا ، فالنَّبيُّ صلى الله عليه و آله و الأئمّةُ صلواتُ اللّه ِ علَيهِم أجمَعينَ مِن دَلالاتِ اللّه ِ و آياتِهِ الّتي يُهتَدى بِها إلَى التَّوحيدِ و مَصالِحِ الدِّينِ و شَرائعِ الإسلامِ و الفَرائضِ و السُّنَنِ .
 اين مَثَلى است كه خداوند درباره ما زده است؛ زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه ـ صلوات اللّه عليهم اجمعين ـ از نشانه ها و علامت هاى وجود خدا هستند، كه به واسطه آنها به توحيد و مصالح دين و شرايع اسلام و فرايض و سنن راه برده مى شود.
( التوحيد : ۱۵۷/۲ )
امام صادق عليه السلام : 
 أنا فَرعٌ من فُروعِ الزَّيتونَةِ ، و قِنديلٌ مِن قَنادِيلِ بَيتِ النُّبُوَّةِ ، و أديبُ السَّفَرَةِ ، و رَبيبُ الكِرامِ البَرَرَةِ ، و مِصباحٌ مِن مَصابيحِ المِشكاةِ الّتي فيها نُورُ النُّورِ ، و صَفوُ الكَلِمَةِ الباقِيَةِ في عَقِبِ المُصطَفَينَ إلى يَومِ الحَشرِ .
من شاخه اى از شاخه هاى آن درخت زيتونم و قنديلى از قنديلهاى خانه نبوّت و تربيت شده سفيران (فرشتگان) و دست پرورده ارجمندان نيكوكار و چراغى از آن چراغ هاى چراغدان كه در آن نورِ نور است و برگزيده كلمه اى كه تا روز قيامت در نسل برگزيدگان باقى است.
( الأمالي للصدوق : ۷۱۰/۹۷۸ )
امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه ـ فرمود : 
خَلَقَكُم أنوارا فجَعَلَكُم بِعَرشِهِ مُحدِقينَ ، حتّى مَنَّ علَينا فجَعَلَكُمُ اللّه ُ في بُيوتٍ أذِنَ اللّه ُ أن تُرفَعَ و يُذكَرَ فيها اسمُهُ .
شما را نورهايى آفريد و سپس به صورت حلقه هايى بر گرد عرش خويش قرارتان داد، تا آن كه بر ما منّت نهاد و خداوند شما را در خانه هايى قرار داد كه خدا رخصت داده تا[قدر و منزلت آنها ]رفعت يابد و نامش در آنها ياد شود.
( عيون أخبار الرِّضا : ۲/۲۷۵/۱ )

نمونه برين

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
حنُ كَلِمَةُ التَّقوى، و سَبيلُ الهُدى ، و المَثَلُ الأعلى ، و الحُجَّةُ العُظمى ، و العُروَةُ الوُثقى .
 ماييم كلمه تقوا و راه هدايت و نمونه برتر و حجّت بزرگ تر و دستگيره استوارتر.
( نور الثقلين: ۴/۱۸۱/۴۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله ـ به على عليه السلام ـ فرمود : 
يا عليُّ ، أنتَ حُجَّةُ اللّه ِ ، و أنتَ بابُ اللّه ِ ، و أنتَ الطَّريقُ إلَى اللّه ِ ، و أنتَ النَّبَأُ العَظيمُ ، و أنتَ الصِّراطُ المُستَقيمُ ، و أنتَ المَثَلُ الأعلى .
اى على! تو حجّت خدايى، تو باب خدايى، تو راه رسيدن به خدايى، تو آن خبر بزرگى، تو آن صراط مستقيمى، تو آن نمونه برترى.
( عيون أخبار الرِّضا : ۲/۶/۱۳ )
امام هادى عليه السلام ـ در زيارت جامعه ـ فرمود : 
 السّلامُ على أئمّةِ الهُدى، و مَصابيحِ الدُّجى، و أعلامِ التُّقى ، و ذَوِي النُّهى ، و اُولي الحِجى ، و كَهفِ الوَرى ، و وَرَثَةِ الأنبياءِ و المَثَلِ الأعلى .
درود بر امامان هدايت و چراغ هاى تاريكى و نشانه هاى پرهيزگارى و ارباب خرد و صاحبان عقل و ذكاوت و غار و پناهگاه آفريدگان و وارثان پيامبران و نمونه برتر.
( عيون أخبار الرِّضا : ۲/۲۷۳/۱ )

مَثَل سخن پاك

امام باقر و امام صادق عليهما السلام ـ درباره آيه «خداوند مَثَل زده سخن پاكى را» ـ فرمودند : 
يَعني: النَّبيَّ صلى الله عليه و آله و الأئمّةَ مِن بَعدِهِ هُمُ الأصلُ الثّابِتُ ، و الفَرعُ الوَلايَةُ لِمَن دَخلَ فيها .
يعنى پيامبر صلى الله عليه و آله و امامان پس از او ريشه استوار [اين درخت ]هستند و شاخه [آن]، ولايت است، براى كسانى كه آن را مى پذيرند.
( تفسير العيّاشيّ : ۲/۲۲۴/۱۰ )
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «مانند درختى پاك است» ـ فرمود:
 رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله أصلُها ، و أميرُ المؤمنينَ عليه السلام فَرعُها ، و الأئمّةُ مِن ذُرِّيَّتِهِما أغصانُها ، و عِلمُ الأئمّةِ ثَمَرَتُها ، و شِيعَتُهُمُ المؤمنونَ وَرَقُها .
 رسول خدا صلى الله عليه و آله ريشه آن درخت است و امير المؤمنين عليه السلام تنه آن و امامانى كه از نسل آنان هستند، شاخه هايش و دانش امامان، ميوه اش و شيعيان مؤمن آنان، برگ هايش.
( الكافي : ۱/۴۲۸/۸۰ )

مَثَل سخن ناپاك

امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه «و درخت لعنت شده···» ـ فرمود :
  يَعني بَني اُميّةَ .
 مقصود، بنى اميّه است.
( تفسير العيّاشيّ : ۲/۲۹۷/۹۳ )
امام صادق عليه السلام ـ درباره آيه «ضَرَبَ اللّه ُ مثلاً كلمةً طيّبةً···»اسراء:60 ـ فرمود : 
هذا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللّه ُ لأهلِ بَيتِ نَبيِّهِ و لِمَن عاداهُم ، هُو مَثَلُ كَلِمَةٍ خَبيثَةٍ كشَجَرَةٍ خَبيثَةٍ اجتُثَّت مِن فَوقِ الأرضِ مالَها مِن قَرارٍ 
اين مثلى است كه خداوند درباره اهل بيت پيامبرش و دشمنان آنها زده است؛ حكايت دشمنان آنها، حكايت سخن ناپاكى است كه به درختى ناپاك مى ماند كه از روى زمين كنده شده و قرار و ثَباتى ندارد.
( تفسير العيّاشيّ : ۲/۲۲۵/۱۵ )
 
 
تفسير القمّى ـ ذيل آيه «و آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم و [نيز] آن درخت لعنت شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم» ـ :
 نَزَلَت لَمّا رأى النّبيُّ في نَومهِ كأنَّ قُرودا تَصعَدُ مِنبَرَهُ فساءَهُ ذلكَ و غَمَّهُ غَمّا شَديدا ، فأنزَلَ اللّه ُ : «و مَا جَعَلْنا الرُّؤْيا الّتي أرَيْناكَ إلاّ فِتْنَةً» لَهُم لِيَعمَهُوا فِيها «و الشَّجَرَةَ المَلْعونَةَ···» ··· هُم بَنو اُميّةَ 
 پيامبر در خواب ديد كه بوزينگانى از منبرش بالا مى روند. حضرت از اين خواب ناراحت شد و به شدّت غمگين گشت. پس خداوند اين آيه را نازل فرمود: «و آن رؤيايى را كه به تو نشان داديم و آن درخت لعنت شده در قرآن را، جز براى آزمايش مردم قرار نداديم···»··· آنان بنى اميّه اند.
(تفسير القمّي : ۲/۲۱ )

مَثَل مؤمن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ المؤمنِ كمَثَلِ العَطّارِ ؛ إن جالَستَهُ نَفَعَكَ ، و إن ماشَيتَهُ نَفَعَكَ ، و إن شارَكتَهُ نَفَعَكَ
 مؤمن به مانند عطر فروش است كه اگر با او بنشينى، به تو سود مى رساند، اگر با او راه بروى به تو سود مى رساند و اگر با او شريك شوى، به تو سود مى رساند.
( كنز العمّال : ۷۲۶ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ المؤمنِ مَثَلُ النَّخلَةِ ؛ ما أخَذتَ مِنها مِن شَيءٍ نَفعَكَ .
 مَثَل مؤمن، مَثَل درخت خرماست كه هر چه از آن برگيرى به كارَت مى آيد.
( كنز العمّال : ۷۲۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ الرّجُلِ المسلمِ مَثَلُ شَجَرَةٍ خَضراءَ لا يَسقُطُ وَرَقُها و لا يَتَحاتُّ ؛ و هِي النَّخلَةُ 
حكايت مرد مسلمان، حكايت درخت سبزى است كه برگ هايش نمى ريزد و آفت و پوسيدگى نمى بيند. اين درخت، درخت خرماست.
( كنز العمّال: ۷۹۱ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ المؤمنِ مَثَلُ السُّنبُلَةِ ، تَميلُ أحيانا و تَقومُ أحيانا .
مَثَل مؤمن، مَثَل خوشه [گندم يا جو ]است كه گاه كج مى شود و گاه راست [در معرض حوادث و بلاهاست].
( كنز العمّال : ۷۳۰ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ المؤمنِ مَثَلُ السُّنبُلَةِ؛ تَستَقيمُ مَرّةً و تَحمَرُّ مَرّةً . و مَثَلُ الكافرِ مَثَلُ الأرْزَةِ؛ لا تَزالُ مُستَقيمَةً حتّى تَخِرَّ و لا تَشعُرَ .
مؤمن، مثل خوشه [گندم يا جو]است كه گاه راست مى شود و گاه سرخ. و كافر مانند صنوبر است كه هميشه راست است، تا آن كه يكباره فرو مى افتد (هيچ بلا و مصيبتى به او و اموال و اولادش نمى رسد و ناگهان مرگ به سراغش مى آيد و او را غافلگير مى كند).
(كنز العمّال : ۷۳۲  )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المؤمنِ مَثَلُ الخامَةِ؛ تَحمَرُّ مَرّةً و تَصفَرُّ اُخرى ، و الكافرُ كالأرْزَةِ .
مَثَل مؤمن، مَثَل گياهى نو رسته است كه گاه سرخ مى شود و گاه زرد . امّا كافر مانند درخت صنوبر است.
( كنز العمّال : ۷۳۱ )
 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ المؤمنِ كمَثَلِ خامَةِ الزَّرعِ؛ مِن حَيثُ أتَتها الرِّيحُ كَفَأتها، فإذا سَكَنَتِ اعتَدَلَت ، و كذلكَ المؤمنُ يُكفَأُ بالبَلاءِ . و مَثَلُ الفاجِرِ كالأرْزَةِ صَمّاءُ مُعتَدِلَةٌ، حتّى يَقصِمَها اللّه ُ إذا شاءَ .
حكايت مؤمن، حكايت كِشته اى ترو تازه است كه از هر طرف باد بر آن بوزد، خميده اش مى كند و چون باد بايستد راست مى شود. بدينسان مؤمن نيز با بلا كج و خميده مى شود. [اما ]فاجر مانند درخت صنوبر است كه سخت و راست است، تا هرگاه كه خداوند خواهد و آن را بشكند.
( كنز العمّال : ۷۳۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ المؤمنِ كمَثَلِ الزَّرعِ ، لا تَزالُ الرِّياحُ تَفيؤهُ ، و لا يَزالُ المؤمنُ يُصيبُهُ بَلاءٌ ، و مَثَلُ المنافِقِ مَثَلُ الشَّجَرَةِ الأرْزِ، لا تَهتَزُّ حتّى تُستَحصَدَ .
حكايت مؤمن، حكايت زراعتى است كه وزش بادها همواره آن را به هر سو خميده مى كند؛ مؤمن نيز پيوسته در معرض بلاست. حكايت منافق، حكايت درخت صنوبر است كه تكان نمى خورد ، تا آن كه وقت بريدنش فرا مى رسد.
( سنن الترمذي: ۵/۱۵۰/۲۸۶۶ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المؤمنِ كمَثَلِ النَّحلَةِ ؛ إن أكَلَتْ أكَلَت طَيِّبا ، و إن وَضَعَت وَضَعت طَيِّبا ، و إن وَقَعت على عُودٍ نَخِرٍ لَم تَكسِرْهُ 
مَثَل مؤمن، مَثَل زنبور عسل است كه اگر بخورد، چيزهاى پاك و پاكيزه مى خورد و اگر توليد كند، چيزى پاك و پاكيزه توليد مى كند و اگر روى شاخه پوسيده اى بنشيند، آن را نمى شكند.
( كنز العمّال : ۷۳۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ المؤمنِ مَثَلُ سَبيكَةِ الذَّهَبِ ؛ إن نَفَختَ علَيها احمَرَّت ، و إن وُزِنَت لَم تَنقُصْ .
 مؤمن، مانند شمش طلاست كه اگر در آتش نهاده شود، سرخ مى گردد و اگر وزن شود، كم نشان نمى دهد.
( كنز العمّال : ۷۳۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المؤمنِ كالبَيتِ الخَرِبِ في الظّاهِرِ ، فإذا دَخَلتَهُ وجَدتَهُ مُؤنَّقا. و مَثَلُ الفاجِرِ كمَثَلِ القَبرِ المُشرِفِ المُجَصَّصِ يُعجِبُ مَن رآهُ و جَوفُهُ مُمتَلئٌ نَتْنا 
حكايت مؤمن، حكايت خانه اى است كه بيرونش ويرانه است اما چون داخلش شوى آن را آراسته و زيبا مى بينى و حكايت كافر به مانند گور برجسته گچ كارى شده است كه هر كس آن را ببيند، خوشش مى آيد اما درونش آكنده از بوى گند است.
(  كنز العمّال : ۷۳۶ ، ۸۲۷)
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المؤمنِ و مَثَلُ الإيمانِ كمَثَلِ الفَرَسِ في آخِيَّتِهِ يَجولُ ثُمّ يَرجِعُ إلى آخِيَّتِهِ ، و إنّ المؤمِنَ يَسهو ثُمّ يَرجِعُ .
حكايت مؤمن و حكايت ايمان، حكايت اسب است در اخيه اش .حديث چرخى مى زند و سپس به طرف اخيه خود برمى گردد؛ مؤمن نيز اشتباه مى كند و سپس [از اشتباه خود ]برمى گردد.
( الترغيب و الترهيب : ۴/۹۰/۱۰. )
 
امام باقر عليه السلام ـ درباره آيه «خدا نور آسمان ها و زمين است··· خدا مثل ها را براى مردم مى زند»(النور : ۳۵) ـ فرمود :
فهذا مَثَلٌ ضَرَبَهُ اللّه ُ لِلمؤمنِ ، قالَ : فالمؤمنُ يَتَقلَّبُ في خَمسَةٍ مِن النُّورِ ، مَدخَلُهُ نُورٌ ، و مَخرَجُهُ نُورٌ ، و عِلمُهُ نُورٌ ،و كلامُهُ نُورٌ ، و مَصيرُهُ يَومَ القِيامَةِ إلَى الجَنّةِ نُورٌ .
 اين مَثَلى است كه خداوند درباره مؤمن زده است. حضرت فرمود: مؤمن در پنج نور غوطه مى خورد: درونْ شدش نور است، برون شدش نور است، علمش نور است، سخنش نور است و حركتش به سوى بهشت در روز قيامت، نور است.
( تفسير القمّي : ۲/۱۰۳ )
 

مَثَل منافق

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ المؤمنِ و المُنافِقِ و الكافِرِ كمَثَلِ رَهطٍ ثَلاثةٍ وَقَعوا إلى نَهرٍ ، فوَقَعَ المؤمنُ فقَطعَ ، ثُمّ وَقَعَ المُنافِقُ حتّى إذا كادَ أن يَصِلَ إلَى المؤمنِ ناداهُ الكافِرُ أنْ هَلُمَّ إلَيَّ فإنِّي أخشى علَيكَ ، و ناداهُ المؤمنُ أنْ هَلُمَّ إلَيّ فإنّ عِندي و عِندي يحظى لَهُ ما عِندَهُ . فما زالَ المُنافقُ يَتَردّدُ بَينَهُما حتّى أتى عَليهِ أذىً فغَرّقَهُ ، و إنّ المُنافقَ لَم يَزَلْ في شَكٍّ و شُبهَةٍ حتّى أتى علَيهِ المَوتُ و هُو كَذلكَ
 حكايت مؤمن و منافق و كافر، حكايت يك گروه سه نفرى است كه به سوى رودخانه اى مى روند. ابتدا مؤمن وارد رودخانه مى شود و از آن مى گذرد. سپس منافق وارد مى شود و چيزى نمانده كه خودش را به مؤمن برساند امّا كافر صدايش مى زند: به سوى من بيا؛ زيرا براى تو نگرانم و مؤمن صدا مى زند كه: به سوى من بيا؛ زيرا نزد من بهره مند خواهى بود. منافق پيوسته ميان آن دو تردّد مى كند تا آن كه بالاخره گزندى به او مى رسد و غرقش مى كند. آرى منافق پيوسته در شك و شبهه به سر مى برد تا آن كه مرگش فرا مى رسد. او چنين حالتى دارد.
كنز العمّال : ۸۶۹ )
 
 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المُنافقِ كمَثَلِ الشّاةِ العائرَةِ بَينَ الغَنَمَينِ ، تَعِيرُ إلى هذهِ مَرّةً و إلى هذهِ مَرّةً لا تَدري أَيُّهما تَتبَعُ .
حكايت منافق، حكايت گوسفندى است كه ميان دو رمه گوسفند سرگردان است؛ گاه به طرف اين رمه مى رود و گاه به طرف آن رمه و نمى داند دنبال كدام يك برود.
( كنز العمّال : ۸۵۲ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المُنافقِ مَثَلُ جِذعِ النَّخلِ؛ أرادَ صاحِبُهُ أن يَنتَفِعَ بهِ في بَعضِ بِنائهِ فلَم يَستَقِمْ لَهُ في المَوضِعِ الّذي أرادَ ، فحَوّلَهُ في مَوضِعٍ آخَرَ فلَم يَستَقِمْ لَهُ ، فكانَ آخِرُ ذلكَ أنْ أحرَقَهُ بالنّارِ .
حكايت منافق،حكايت تنه درخت خرماست كه صاحبش مى خواهد از آن در قسمتى از ساختمان خانه اش استفاده كند و در جايى كه مى خواهد بگذارد، درست قرار نمى گيرد. لذا آن را در جاى ديگر ساختمان مى گذارد و براى آن جا هم مناسب نيست و بالاخره كار به آن جا مى رسد كه آن را مى سوزاند.
( الكافي : ۲/۳۹۶/۵ )
امام على عليه السلام : 
 مَثَلُ المُنافقِ كالحَنْظَلَةِ ، الخَضِرَةِ أوراقُها ، المُرِّ مَذاقُها .
حكايت منافق، مانند [گياهِ ]حنظل است كه برگ هايش سبز است و مزه اش تلخ.
(غرر الحكم : ۹۸۷۸ )

مَثَلى براى آنان كه ايمان آورده اند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 خَديجَةُ بِنتُ خُوَيلِدٍ ، و فاطِمَةُ بِنتُ مُحمّدٍ صلى الله عليه و آله ، و مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ ، و آسِيَةُ بِنتُ مُزاحِمٍ امرأةُ فِرعَونَ··· 
 برترين زنان بهشت عبارتند از: خديجه دختر خويلد، فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله ، مريم دختر عمران و آسيه دختر مزاحم همسر فرعون···.
( الدرّ المنثور : ۸/۲۲۹ )
الدرّ المنثور : 
كانَتِ امرَأةُ فِرعَونَ تُعَذَّبُ بالشَّمسِ ، فإذا انصَرَفوا عَنها أظَلّتها المَلائكةُ بأجنِحَتِها ، و كانَت تَرى بَيتَها في الجَنّةِ .
همسر فرعون با [گرماى ]آفتاب شكنجه مى شد و وقتى شكنجه گران از پيشِ او مى رفتند، فرشتگان با بالهايشان بر وى سايه مى افكندند و او خانه خود را در بهشت مى ديد.
( الدرّ المنثور : ۸/۲۲۹. )
الدرّ المنثور : 
 إنّ فِرعَونَ وَتَدَ لامرَأتِهِ أربَعةَ أوتادٍ و أضجَعَها على صَدرِها ، و جَعَلَ على صَدرِها رَحىً ، و استَقبَلَ بِهِما .عَينَ الشَّمسِ ، فرَفَعَت رأسَها إلَى السّماءِ فقالت : «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتا فِي الجَنَّةِ ···» ، ففَرَجَ اللّه ُ عَن بَيتِها في الجَنّةِ فرَأتهُ .
فرعون، همسر خود را به چهار ميخ كشيد و سنگ آسيابى روى سينه اش گذاشت و او را در برابر آفتاب قرار داد. همسر فرعون سر به آسمان برداشت و گفت: «پروردگارا! پيش خود در بهشت خانه اى برايم بساز···». پس خداوند پرده از روى خانه او در بهشت كنار زد و وى آن را مشاهده كرد.
( الدرّ المنثور : ۸/۲۲۹ )

مَثَل مؤمن و برادرش

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ المؤمنِ و أخيهِ كمَثَلِ الكَفَّينِ تُنَقّي أحَدُهُما .حديث الاُخْرى .
حكايت مؤمن و برادرش حكايت دو كف دست است كه يكى از آنها ديگرى را تميز مى كند.
(كنز العمّال : ۷۶۵  )
 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 المؤمنِينَ في تَوادِّهِم و تَراحُمِهِم و تَعاطُفِهِم مَثَلُ الجَسَدِ ؛ إذا اشتَكى مِنهُ عُضوٌ تَداعى لَهُ سائرُ الجَسَدِ بالسَّهَرِ و الحُمّى .
 حكايت مؤمنان در دوستى و مهربانى و دلسوزى نسبت به يكديگر، حكايت پيكر [آدمى ]است، كه هرگاه عضوى از آن به درد آيد ساير اعضاى بدن با شب نخوابيدن و تب دار شدن با آن همدردى مى كنند.
( كنز العمّال : ۷۳۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ مؤمنٍ لا يَرعى حُقوقَ إخوانِهِ المؤمِنينَ كمَثَلِ مَن حَواسُّهُ كُلُّها صَحيحَةٌ ، فهُوَ لا يَتأمَّلُ بعَقلِهِ ، و لا يُبصِرُ بعَينِهِ ، و لا يَسمَعُ باُذُنِهِ ، و لا يُعَبِّرُ بلِسانِهِ عَن حاجَتِهِ ، و لا يَدفَعُ المَكارِهَ عَن نَفْسِهِ بالإدلاءِ بحُجَجِهِ ، و لا يَبطِشُ لشَيءٍ بيَدَيهِ ، و لا يَنهَضُ إلى شَيءٍ برِجْلَيهِ ، فذلكَ قِطعَةُ لَحمٍ قد فاتَتهُ المَنافِعُ ، و صارَ غَرَضا لكُلِّ المَكارِهِ ، فكذلكَ المؤمنُ إذا جَهِلَ حُقوقَ إخوانِهِ فاتَهُ ثَوابُ حُقوقِهِم ، فكانَ كالعَطشانِ بحَضرَةِ الماءِ الباردِ فلَم يَشرَبْ حتّى طَفى ··· فإذا هُو سَليبُ كُلِّ نِعمَةٍ ، مُبتلىً بكُلِّ آفَةٍ .
مثل مؤمنى كه حقوق برادران مؤمن خويش را رعايت نمى كند، مثل كسى است كه تمام حواسّ او سالم است؛ امّا با عقلش نمى انديشد، با چشمش نمى بيند، با گوشش نمى شنود، با زبانش مشكل خود را نمى گويد، با بيان دلايل و براهينش ناملايمات و گزندها را از خود دور نمى كند، با دست خود به چيزى حمله نمى كند، با پاى خود به طرف چيزى نمى شتابد. چنين كسى يك تكّه گوشت بى خاصيت است و آماج هر گونه گزندى مى باشد. همچنين است مؤمن؛ هرگاه حقوق برادران خود را ناديده بگيرد، ثواب [رعايت ]حقوق آنان را از دست مى دهد و مانند تشنه اى خواهد بود كه در برابرش آب خنكى باشد و از آن ننوشد تا از بين برود··· هر نعمتى از او سلب مى شود و به هر آفتى مبتلا مى گردد.
(التفسير المنسوب إلى الإمام العسكريّ عليه السلام : ۳۲۰/۱۶۲  )

مَثَل به پاى دارنده حدود خدا و مسامحه گر در آن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ القائمِ على حُدودِ اللّه ِ و المُداهِنِ فيها كمَثَلِ قَومٍ استَهَموا على سَفينَةٍ في البَحرِ ، فأصابَ بَعضُهُم أعلاها و أصابَ بَعضُهُم أسْفَلَها ، فكانَ الّذينَ في أسفَلِها إذا استَقَوا مِن الماءِ مَرُّوا على مَن فَوقَهُم ، فقالَ الّذينَ في أعلاها: لا نَدَعُهُم يَصعَدونَ فيُؤذونا ، فقالوا : لو أنّا خَرَقنا في نَصيبِنا خَرقا و لَم نُؤذِ مَن فَوقَنا! فإن يَترُكوهُم و ما أرادُوا هَلَكوا جَميعا ، و إن أخَذوا على أيديهِم نَجَوا و نَجَوا جَميعا .
حكايت به پا دارنده حدود خدا و مسامحه گر در آن، حكايت قومى است كه بر سر تقسيم جا در كشتى قرعه زدند و قسمت بالاى كشتى (عرشه آن) به نام عدّه اى در آمد و پايين آن به نام عدّه اى ديگر. افراد طبقه زيرين هر گاه مى خواستند آب بردارند، مى بايست از كنار بالايى ها بگذرند. سرنشينان عرشه كشتى گفتند ما به آنها اجازه نمى دهيم بالا بيايند و باعث آزار و اذيت ما شوند. سرنشينان طبقه پايين گفتند: بهتر است در قسمت خودمان سوراخى ايجاد كنيم و بالايى هايمان را اذيت نكنيم. در اين صورت اگر سرنشينان عرشه بگذارند كه اين عده كار خودشان را انجام دهند، همگى از بين مى روند و اگر جلو آنها را بگيرند هم آنان و هم خودشان، همگى، نجات مى يابند.
كنز العمّال : ۵۵۳۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مُدهِنٌ في حُدودِ اللّه ِ و الرّاكِبُ حُدودَ اللّه ِ عَزَّ و جلَّ و الآمِرُ بها و النّاهي عَنها كمَثَلِ قَومٍ استَهَموا على سَفينَةٍ مِن سُفُنِ البَحرِ ، فأصابَ بعضُهُم مُؤخَّرَ السَّفينَةِ و أبعَدَها عنِ المِرفَقِ و كانوا سُفَهاءَ ، فكانوا إذا أتَوا على رِحالِ القَومِ آذَوهُم ، فقالوا : نَحنُ أقرَبُ أهلِ السَّفينَةِ مِن المِرفَقِ و أبعَدُها مِن الماءِ ، و بَينَنا و بَينَ المِرفَقِ أن نَخرِقَ السّفينَةِ ثُمّ نَسُدَّهُ إذا استَقَينا مِنهُ ، فقالَ ضُرَباؤهُ مِن السُّفَهاءِ : فادخُلْ، فدَخَلَ فأهوى إلى فاسٍ يَضرِبُ بهِ عَرضَ السَّفينَةِ ، فأشرَفَ علَيهِ رجُلٌ مِنهُم و نَشَدَهُ: ما تَصنعُ ؟ ! قالَ : نَحنُ أقرَبُكُم إلى المِرفَقِ و أبعَدُكُم مِنهُ ، أخرِقُ دَفَّ هذهِ السَّفينَةِ ، فإذا استَقَينا سَدَدناهُ ، قالَ : لا تَفعَلْ ؛ فإنّكَ إذا تَهلِكُ و نَهلِكُ .
حكايت كسى كه در حدود خدا سهل انگارى مى كند و كسى كه حدود خداوند عزّ و جلّ را پاس مى دارد و به رعايت آنها دستور مى دهد و از شكستن آنها باز مى دارد، همچون حكايت گروهى است كه بر سر تقسيم جا در كشتى قرعه زدند و قسمت عقب كشتى و دورترين جاى آن با دستشويى به نام برخى از ايشان در آمد. اين عده مردمى نادان بودند و هرگاه از جايگاه بقيه مى گذشتند، موجب آزار و اذيّت ايشان مى شدند. پس گفتند: ما از بقيه اهل كشتى به دستشويى نزديكتر و از آب دورتريم، بين خود و دستشويى سوراخى در كشتى ايجاد مى كنيم و وقتى آب برداشتيم آن را مى بنديم. همتايان نادان او گفتند: داخل شو. او داخل رفت و تبرى برداشت تا ديوار كشتى را سوراخ كند. يكى از سرنشينان متوجه او شد و صدا زد چه مى كنى؟ گفت: ما از شما به دستشويى نزديك تر و به آب دورتر هستيم، ديواره كشتى را مى شكافیم و وقتى آب برداشتيم آن را مى بنديم. آن مرد گفت: اين كار را نكن؛ زيرا در اين صورت هم خودت از بين مى روى و هم ما.
كنز العمّال : ۵۵۹۷ )

مَثَل قارى قرآن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ الفاجِرِ الّذي يَقرأُ القُرآنَ كمَثَلِ الرَّيحانَةِ ؛ رِيحُها طَيِّبٌ و طَعمُها مُرٌّ . و مَثَلُ الفاجِرِ الّذي لا يَقرأُ القُرآنَ كمَثَلِ الحَنظَلَةِ ؛ طَعمُها مُرٌّ و لا رِيحَ لَها 
 مَثَل نابكارى كه قرآن مى خواند، مانند ريحان است كه خوشبو و تلخ مزه است و مثل نابكارى كه قرآن نمى خواند، مانند حنظل است كه طعمش تلخ است و رايحه اى هم ندارد.
( كنز العمّال : ۲۳۳۷ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ المُنافقِ الّذي يَقرَأُ القُرآنَ كمَثَلِ الرَّيحانَةِ ؛ ريحُها طَيِّبٌ و طَعمُها مُرٌّ . و مَثَلُ المُنافقِ الّذي لا يَقرَأُ القُرآنَ كمَثَلِ الحَنظَلَةِ ؛ رِيحُها مُرٌّ و طَعمُها مُرٌّ .
مَثَل منافقى كه قرآن مى خواند، مانند ريحان است كه بوى خوش دارد و مزه اش تلخ است و مَثَل منافقى كه قرآن نمى خواند مانند حنظل است كه هم بويش تلخ است و هم مزه اش تلخ.
سنن الترمذي : ۵/۱۵۰/۲۸۶۵ )
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ الّذي يَقرَأُ القُرآنَ و لا يُحسِنُ الفَرائضَ كالبُرنُسِ لا رأسَ لَهُ .
مثَل كسى كه قرآن مى خواند و فريضه ها را نمى داند، مَثَل بُرنس(عباى مخصوص كشيشان است كه كلاه دار است) بى سر است.
( كنز العمّال : ۲۸۹۲۹ )
 
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ الّذي يَقرَأُ القُرآنَ و لا يَفرُضُ مَثَلُ الّذي لَيسَ لَهُ رأسٌ .
 مَثَل كسى كه قرآن مى خواند و فريضه ها را نمى داند، مَثَل كسى است كه سر ندارد.
( كنز العمّال : ۲۸۹۳۱ )
 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
إنّ مَثَلَ القُرآنِ لِمَن تَعلّمَ فقَرأهُ و قامَ بهِ كمَثَلِ جِرابٍ مَحشُوٍّ مِسكا يَفوحُ رِيحُهُ في كلِّ مكانٍ ، و مَثَلُ مَن تَعلّمَهُ فيَرقُدُ و هُو في جَوفِهِ كمَثَلِ جِرابٍ اُوكِيَ على مِسكٍ 
مثل قرآن براى كسى كه آن را مى آموزد و مى خواند و به آن عمل مى كند، مانند انبانى پر از مشك است كه بوى آن در همه جا پراكنده مى شود و مَثَل كسى كه قرآن را مى آموزد و به بستر مى رود در حالى كه اندرونش قرآن است، مانند انبان مشكى است كه درش بسته باشد.
(  كنز العمّال : ۲۲۶۹)
يحيى بن زكريا عليه السلام : 
يا بَني إسرائيلَ ، إنّ اللّه َ تعالى يأمُرُكُم أن تَقرَؤوا الكِتابَ ، و مَثَلُ ذلكَ كمَثَلِ قَومٍ في حِصنِهِم سارَ إلَيهِم عَدُوُّهُم و قَد تَبَدَّوا لَهُ في كُلِّ ناحِيَةٍ مِن نَواحي الحِصنِ قَومٌ ، فلَيسَ يأتيهم عَدُوُّهُم مِن ناحِيَةٍ إلاّ وَجدَ مَن يَرُدُّهُم مِن حِصنِهِم ، و كذلكَ مَن يَقرَأُ القُرآنَ لا يَزالُ في حِرزٍ و حِصنٍ .
اى بنى اسرائيل! خداوند متعال به شما فرمان مى دهد كه كتاب را بخوانيد و حكايت خواندن كتاب [آسمانى] حكايت مردمى است كه در حصار و قلعه خود باشند و دشمنشان به سوى آنها روانه شود و در هر گوشه اى از گوشه هاى حصار عده اى در كمين او باشند. پس از هر سو دشمن بر آنان حمله كند با كسى رو به رو مى شود كه وى را از حصار دور مى كند. همچنين كسى كه قرآن مى خواند پيوسته در دژى و حصارى قرار دارد.
( كنز العمّال : ۲۴۳۸ )
امام على عليه السلام : 
مَثَلُ المؤمنِ الّذي يَقرأُ القُرآنَ كمَثَلِ الاُترُجّةِ ؛ رِيحُها طَيِّبٌ و طَعمُها طَيّبٌ ، و مَثَلُ المؤمنِ الّذي لا يَقرأُ القُرآنَ كمَثَلِ التَّمرَةِ طَعمُها طَيِّبٌ و لا رِيحَ لَها .
مَثَل مؤمنى كه قرآن مى خواند، مانند تُرنج است كه هم خوش بوست و هم خوش مزه و مَثَل مؤمنى كه قرآن نمى خواند مانند خرماست كه طعمى خوش دارد اما رايحه ندارد.
( شرح نهج البلاغة : ۱۰/۲۰ )

مَثَل حافظ قرآن

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 إنّ مَثَلَ صاحِبِ القُرآنِ كمَثَلِ صاحِبِ الإبِلِ المُعَقَّلَةِ ؛ إن عاهَدَ علَيها أمسَكَها ، و إن أَطلَقَها ذَهبَت .
مَثَل اهل قرآن، مثل كسى است كه زانوى شترش را بسته باشد. اگر از آن مراقبت كند، شتر را نگه مى دارد و اگر رهايش كند شتر مى رود.
( كنز العمّال : ۲۷۵۴ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ القُرآنِ كمَثَلِ الإبِلِ المُعَقَّلَةِ ؛ إن تَعاهَدَ صاحِبُها عُقُلَها أمسَكَها ، و إن أغفَلَها ذَهبَت . و إذا قامَ صاحِبُ القُرآنِ يَقرَؤهُ آناءَ اللّيلِ و آناءَ النّهارِ ذَكرَهُ ، و إن لَم يَقُمْ بهِ نُسِّيهِ .
 مَثَل قرآن مَثَل شترى است كه زانويش بسته شده باشد. اگر صاحبش از زانو بندهاى آن مواظبت كند، شتر را نگه مى دارد و اگر از آن غافل شود، شتر مى رود. اهل قرآن نيز اگر در خلال شب و روز آن را بخواند، به يادش مى ماند و اگر به آن نپردازد، از يادش مى رود.
( كنز العمّال : ۲۸۵۵ )

مَثَل مجاهد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 

مَثَلُ المُجاهِدِ في سبيلِ اللّه ِ ـ و اللّه ُ أعلَمُ بمَن يُجاهِدُ في سبيلِهِ ـ كمَثَلِ الصّائمِ القائمِ الدّائمِ الذي لا يَفتُرُ مِن صيامٍ و لا صَدَقَةٍ حتّى يَرجِعَ ، و تَوَكَّلَ اللّه ُ تعالى للمُجاهِدِ في سبيلِهِ إن تَوَفّاهُ أن يُدخِلَهُ الجَنّةَ أو يُرجِعَهُ سالِما مَعَ أجْرٍ أو غَنيمَةٍ .
مَثَل مجاهدِ در راه خدا ـ و خدا بهتر مى داند كه چه كسى در راه او جهاد مى كند ـ تا زمانى كه [از ميدان جهاد ]برگردد، مانند كسى است كه پيوسته روزه گيرد و شب را به عبادت گذراند و از روزه گرفتن و صدقه دادن سست و خسته نشود. خداوند متعال براى مجاهدِ در راه خود ضمانت كرده است كه اگر جانش راستاند، او را به بهشت برد و يا به همراه پاداش يا غَنيمت سالم برگرداندش.
( كنز العمّال : ۱۰۶۲۶ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ المُجاهِدِ في سبيلِ اللّه ِ مَثَلُ الصّائمِ نَهارَهُ القائمِ لَيلَهُ حتّى يَرجِعَ متى يَرجِعُ 
 مَثَل كسى كه در راه خدا جهاد مى كند هرچند جهاد او به درازا كشد، تا زمانى كه برگردد، مَثَل كسى است كه روزها روزه بگيرد و شب ها را به عبادت گذراند.
( كنز العمّال : ۱۰۶۵۰ )
 

مَثَل كسى كه مى جنگد و مزد مى گيرد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 

 مَثَلُ الّذينَ يَغْزُونَ مِن اُمّتي و يَأخُذُونَ الجُعلَ يَتَقوّونَ على عَدُوِّهِم مَثَلُ اُمِّ موسى ؛ تُرضِعُ وَلَدَها و تَأخُذُ أجرَها .
مَثَل كسانى از امّت من كه مى جنگند و مزد مى گيرند تا خود را در برابر دشمنشان تقويت كنند، مَثَل مادر موسى است كه فرزندش را شير مى داد و مزد خود را مى گرفت.
( كنز العمّال : ۱۰۷۷۹ )

مَثَل نمازهاى پنجگانه

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ الصّلواتِ الخَمسِ كمَثَلِ نَهرِ جارٍ عَذبٍ على بابِ أحَدِكُم يَغتَسِلُ فيهِ كُلَّ يَومٍ خَمسَ مَرّاتٍ ، فما يُبْقي ذلكَ مِن الدَّنَسِ
 مثل نمازهاى پنجگانه، مثل نهر آب شيرينى است كه از مقابل خانه هر يك از شما بگذرد و او روزى پنج بار خود را در آن شستشو دهد. ديگر چرك و كثافتى در بدن او باقى نمى ماند.
( كنز العمّال : ۱۸۹۳۱ )

مَثَل همنشين

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
مَثَلُ الجَليسِ الصّالحِ و الجَليسِ السُّوءِ مَثَلُ صاحِبِ المِسكِ و كِيرِ الحَدّادِ ، لا يَعدَمُكَ مِن صاحِبِ المِسكِ إمّا تَشتَريهِ أو تَجِدُ رِيحَهُ ، و كِيرُ الحَدّادِ يُحرِقُ بَيتَكَ أو ثَوبَكَ أو تَجِدُ مِنهُ رِيحا خَبيثَةً .
 مَثَل همنشين خوب و همنشين بد، مثل مُشك فروش است و كوره آهنگر، از مشك فروش بى بهره نمى مانى، يا از او مى خرى يا از رايحه اش استشمام مى كنى. ولى كوره آهنگر خانه يا جامه تو را مى سوزاند يا بوى بدى از آن به مشامت مى رسد.
( كنز العمّال : ۲۴۶۷۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ الجَليسِ الصّالحِ مَثَلُ العَطّارِ ؛ إن لَم يُعطِكَ مِن عِطرِهِ أصابَكَ مِن رِيحِهِ ، و مَثَلُ الجَليسِ السُّوءِ مَثَلُ القَينِ ؛ إن لَم يُحرِقْ ثَوبَكَ أصابَكَ مِن رِيحِهِ 
 مَثَل همنشين خوب، مَثَل عطر فروش است كه اگر از عطرش به تو ندهد از بوى خوشش به تو مى رسد و حكايت همنشين بد، حكايت آهنگر است كه اگر لباس تو را نسوزاند بوى بدش تو را مى گيرد.
( كنز العمّال : ۲۴۷۳۶ )

مَثَل كسى كه در راه خدا انفاق مى كند

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ البَخيلِ و المُتَصَدِّقِ مَثَلُ رجُلَينِ علَيهِما جُنّتانِ مِن حَديدٍ ؛ إذا هَمَّ المُتَصدِّقُ بصَدَقَةٍ اتّسَعَت علَيهِ حتّى تُعَفِّي أثَرَهُ ، و إذا هَمَّ البَخيلُ بصَدَقَةٍ تَقلّصَت علَيهِ ، و انضَمّت يَداهُ إلى تَراقيهِ ، و انقَبَضت كُلُّ حَلقَةٍ إلى صاحِبَتِها ، فيَجهَدُ أن يُوَسِّعَها فلا يَستَطيعُ .
مَثَل بخيل و صدقه دهنده، مَثَل دو مرد است كه زرهى آهنين بر تن دارند. هرگاه صدقه دهنده بخواهد صدقه اى بدهد، آن زره بر تن او گشاد مى شود تا آنكه [سرانجام] اثرى از آن نمى ماند [و زره به كلّى از تنش بيرون مى رود] و هرگاه بخيل بخواهد صدقه اى دهد، بر او تنگ مى شود و دست هايش به چنبرهايش بسته مى شود و همه حلقه هاى زره درهم جمع مى شوند ، پس، [بخيل ]سعى مى كند آن زره را از هم باز و گشاد كند، اما نمى تواند.
( صحيح مسلم : ۲/۷۰۹/۷۷ )

مَثَل كسى كه براى خودنمايى صدقه مى دهد مَثَل كسى كه از مال حرام صدقه مى دهد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ الّذي يُصيبُ المالَ مِن الحَرامِ ثُمّ يَتَصدَّقُ بهِ لَم يُتَقَبَّلْ مِنهُ إلاّ كما يَتَقَّبلُ مِن الزّانِيَةِ الّتي تَزْني ثُمَّ تَصَدّقُ بهِ علَى المَرضى .
كسى كه مال حرامى به دست آورد و سپس از آن صدقه دهد، از او پذيرفته نمى شود همچنان كه از زن بد كاره اى كه زنا دهد و آن گاه درآمد آن را به بيماران صدقه دهد [پذيرفته نمى شود].
( تاريخ اصبهان : ۲/۲۱۶/۱۴۹۹ )

مَثَل نيكى بعد از بدى

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ الّذي يَعمَلُ السَّيّئاتِ ثُمّ يَعمَلُ الحَسَناتِ كمَثَلِ رجُلٍ علَيهِ دِرعٌ ضَيِّقَةٌ قد خَنَقتهُ ، فكُلّما عَمِلَ حَسَنةً انتَقَضَت حَلقَةٌ ثُمّ اُخرى حتّى يَخرُجَ إلَى الأرضِ .
مَثَل كسى كه مرتكب بدى ها مى شود و سپس كارهاى نيك مى كند، همچون مَثَل مردى است كه زره تنگ خفه كننده اى پوشيده باشد؛ هر بار كار نيكى انجام دهد يكى از حلقه هاى آن زره پاره مى شود و سپس حلقه اى ديگر، تا آن كه [از تنش] به زمين افتد.
(كنز العمّال : ۱۰۳۵۵  )

مَثَل عالمان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
إنّ مَثَلَ العُلَماءِ كمَثَلِ النُّجومِ في السّماءِ يُهتَدى بِها في ظُلُماتِ البَرِّ و البَحرِ ، فإذا انطَمَسَتِ النُّجومُ أوشَكَ أن تَضِلَّ الهُداةُ 
 مَثَل عالمان، مثل ستارگان آسمان است كه در تاريكى هاى دشت و دريا به وسيله آنها راهيابى مى شود و هرگاه ستارگان ناپديد شوند، راهْ بلدها در آستانه گم كردن راه قرار مى گيرند.
( كنز العمّال : ۲۸۷۶۹ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 إنّ مَثَلَ العُلَماءِ في الأرضِ كمَثَلِ النُّجومِ في السَّماءِ يُهتَدى بِها في ظُلُمات البَرِّ و البَحرِ ، فإذا طُمِسَت أوشَكَ أن تَضِلَّ الهُداةُ .
 حكايت علما در روى زمين حكايت ستارگان در آسمانند كه در تاريكى هاى دشت و دريا به واسطه آنها راهيابى مى شود و هرگاه ناپديد شوند در آستانه گم شدن قرار مى گيرند.
( بحار الأنوار : ۲/۲۵/۸۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
إنّ النُّجومَ في السَّماءِ أمانٌ مِن الغَرَقِ ، و أهلُ بَيتي أمانٌ لاُمّتي مِن الضَّلالَةِ في أديانِهِم
ستارگان آسمان، موجب ايمنى از غرق شدن هستند و اهل بيت من مايه ايمنى امّتم از گمراه شدن در اديان (عقايد دينى ) شان.
( بحار الأنوار : ۲۳/۱۲۳/۴۷ )
امام على عليه السلام : 
 ألاَ إنّ مَثَلَ آلِ محمّدٍ صلى الله عليه و آله كمَثَلِ نُجومِ السَّماءِ ؛ إذا خَوى نَجمٌ طَلعَ نَجمٌ ، فكأنَّكُم قَد تَكامَلَت مِن اللّه ِ فيكُمُ الصَّنائعُ ، و أراكُم (أتاكُم) ما كُنتُم تأمَلونَ
بدانيد كه مَثَل خاندان محمّد صلى الله عليه و آله ، چون ستارگان آسمان است كه هرگاه ستاره اى غروب كند ستاره اى ديگر طلوع مى كند. تو گويى نعمت هاى خداوند در ميان شما كامل گشته و آنچه را آرزو مى كرديد به شما داده شده است.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۰۰ )

مَثَل علم بى عمل

امام على عليه السلام : 
 عِلمٌ بِلا عَمَلٍ كشَجَرٍ بِلا ثَمَرٍ .
علم بى عمل، چون درخت بى ثمر است.
( غرر الحكم : ۶۲۹۰ )
امام على عليه السلام : 
 عِلمٌ بِلا عَمَلٍ كقَوسٍ بِلا وَتَرٍ .
علم بى عمل، چون كمان بى زه است.
( غرر الحكم : ۶۲۹۱ )

مَثَل عالم بى عمل

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
مَثَلُ العالِمِ الّذي يُعَلِّمُ النّاسَ الخَيرَ و يَنسى نَفسَهُ مَثَلُ الفَتيلَةِ ؛ تُضيءُ للنّاسِ و تُحرِقُ نَفسَها .
مثل عالمى كه مردم را خوبى مى آموزد و خودش را از ياد مى برد، مثل فتيله اى است كه براى مردم نور مى دهد امّا خودش را مى سوزاند.
( كنز العمّال : ۲۸۹۷۵ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
 مَثَلُ الّذي يُعلِّمُ الخَيرَ و لا يَعمَلُ بهِ مَثَلُ السِّراجِ ؛ يُضيءُ للنّاسِ و يُحرِقُ نَفسَهُ .
كسى كه خوبى را تعليم مى دهد و خودش به آن عمل نمى كند، مانند چراغى است كه براى مردم نور مى دهد اما خودش را مى سوزاند.
( بحار الأنوار : ۲/۳۸/۵۶ )
عيسى عليه السلام :
 يا عَبيدَ الدُّنيا ، مَثَلُكُم كمَثَلِ القُبورِ المُشَيّدَةِ ؛ يُعجِبُ النّاظِرَ ظَهرُها ، و داخِلُها عِظامُ المَوتى ، مَملوءَةً خَطايا .
 اى بندگان دنيا! حكايت شما حكايت گورهاى ساخته و پرداخته اى است كه بيرونشان بيننده را خوش مى آيد و درونشان استخوان هاى مردگان و پر از گناه است.
( بحار الأنوار : ۱۴/۳۰۵/۱۷ )
مسيح عليه السلام : 
يا عَبيدَ الدُّنيا ، إنّما مَثَلُكُم كمَثَلِ السِّراجِ؛ يُضيءُ للنّاسِ و يُحرِقُ نَفسَهُ .
اى بندگان دنيا! مَثَل شما مَثَل چراغى است كه خودش مى سوزد و به مردم روشنايى مى دهد.
(تحف العقول : ۵۰۱)
 مسيح عليه السلام : 
لا تَكونوا كالمُنخُلِ ؛ يُخرِجُ الدَّقيقَ الطَّيِّبَ و يُمسِكُ النُّخالَةَ ، كذلكَ أنتُم تُخرِجونَ الحِكمَةَ مِن أفواهِكُم و يَبقَى الغِلُّ في صُدورِكُم .
مانند غربال نباشيد كه آرد خوب را بيرون مى دهد و نخاله (سبوس) را نگه مى دارد. بدين سان، شما نيز از دهان هايتان حكمت بيرون مى دهيد و كينه و ناخالصى در دل هايتان به جا مى ماند.
( تحف العقول : ۵۱۰. )
مسيح عليه السلام : 
ما ذا يُغني عنِ البَيتِ المُظلِمِ أن يُوضَعَ السِّراجُ فَوقَ ظَهرِهِ، و جَوفُهُ وَحِشٌ مُظلِمٌ ؟! كذلكَ لا يُغني عَنكُم أن يكونَ نُورُ العِلمِ بأفواهِكُم و أجوافُكُم مِنهُ وَحِشَةٌ مُعَطّلَةٌ ! فأسرِعوا إلى بُيوتِكُمُ المُظلِمَةِ فأنِيروا فيها .
خانه تاريك را چه سود كه بر بام آن چراغى باشد و درونش وحشتناك و تاريك؟ همچنين، شما را چه سود كه روشناى دانش در دهان هايتان باشد و درون هايتان از آن گريزان و تهى! پس، بشتابيد و خانه هاى تاريك خود را روشن سازيد.
(تحف العقول : ۵۰۶  )
مسيح عليه السلام : 
يا عَبيدَ الدُّنيا ، تَحمِلونَ السِّراجَ في ضَوءِ الشَّمسِ و ضَوؤها كانَ يَكفيكُم ، و تَدَعونَ أن تَستَضيؤوا بها في الظُّلَمِ و مِن أجلِ ذلكَ سُخِّرَت لَكُم ! كذلكَ استَضَأتُم بنُورِ العِلمِ لأمرِ الدُّنيا و قد كُفِيتُموهُ ، و تَرَكتُم أن تَستَضيؤوا بهِ لأمرِ الآخِرَةِ و مِن أجلِ ذلكَ اُعطِيتُموهُ ! 
اى بندگان دنيا! در روشنايى خورشيد چراغ برمى داريد در حالى كه نور آن براى شما كافى است و آن را در تاريكى ها از كف مى نهيد در حالى كه چراغ براى تاريكى در اختيار شما نهاده شده است! همچنين شما براى كار دنيا از فروغ دانش بهره مى گيريد حال آن كه كار دنيا برايتان ضمانت شده است و استفاده از پرتو دانش را براى امر آخرت رها مى كنيد، حال آن كه دانش براى همين به شما داده شده است.
( بحار الأنوار : ۱۴/۳۰۸/۱۷ )
امام على عليه السلام : 
إنّ العالِمَ العامِلَ بغَيرِ عِلمِهِ كالجاهِلِ الحائرِ الّذي لا يَستَفيقُ مِن جَهلِهِ ، بَلِ الحُجّةُ علَيهِ أعظَمُ ، و الحَسرَةُ لَهُ ألزَمُ، و هُو عِندَ اللّه ِ ألوَمُ 
دانايى كه به خلاف دانش خود عمل كند، چونان نادان سرگردانى است كه از [غفلتِ ]نادانى خويش به خود نمى آيد. بلكه حجّت بر ضدّ او قويتر و حسرت و افسوس برايش لازمتر است و نزد خدا بيشتر سزاوار ملامت است.
( نهج البلاغة : الخطبة ۱۱۰ )

مَثَل عالمى كه علم خود را تعليم نمى دهد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :

 مَثَلُ الّذي يَتَعلّمُ العِلمَ ثُمّ لا يُحدِّثُ بهِ كمَثَلِ الّذي يَكنِزُ الكَنزَ فلا يُنفِقُ مِنهُ .
 مَثَل كسى كه علم مى آموزد اما آن را آموزش نمى دهد، همچون مَثَل كسى است كه گنج مى اندوزد و از آن خرج نمى كند.
( كنز العمّال : ۲۸۹۹۵ )

مَثَل عابد نادان

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ العابِدِ الّذي لا يَتَفقَّهُ كمَثَلِ الّذي يَبني باللّيلِ و يَهدِمُ بالنَّهارِ
 مَثَل عابدى كه [در دين ]دانا نيست، همچون مَثَل كسى است كه شب [بنايى ]مى سازد و روز ويران مى كند.
( كنز العمّال : ۲۸۹۳۰ )

مَثَل كسى كه در خُرد سالى علم مى آموزد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
  مَثَلُ الّذي يَتَعلَّمُ في صِغَرِهِ كالنَّقشِ في الحَجَرِ ، و مَثَلُ الّذي يَتَعلَّمُ في كِبَرِهِ كالّذي يَكتُبُ علَى الماءِ .
حكايتِ آموختن علم در خردسالى، همچون نقشى است كه روى سنگ كنده شود و حكايتِ كسى كه در بزرگسالى علم مى آموزد، همچون كسى است كه روى آب بنويسد.
( كنز العمّال : ۲۹۳۳۶ )
 

مَثَل كسى كه جز از بدى ها نمى گويد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
 مَثَلُ الّذي يَجلِسُ يَسمَعُ الحِكمَةَ و لا يُحَدِّثُ عن صاحِبِهِ إلاّ بِشَرِّ ما يَسمَعُ ، كمَثَلِ رجُلٍ أتى راعِيا فقالَ : يا راعي ، أجزِرْني شاةً مِن غَنَمِكَ . قالَ : اِذهَبْ فخُذْ باُذُنِ خَيرِها شاةً ، فذَهبَ فأخَذَ باُذُنِ كَلبِ الغَنَمِ !  
 حكايت كسى كه پاى صحبت حكيمى مى نشيند اما از او جز بدترين چيزى را كه شنيده است بازگو نمى كند، حكايت مردى است كه نزد چوپانى مى رود و مى گويد: اى شبان! از گلّه خود گوسفندى براى كشتن به من ده و چوپان به او مى گويد: خودت برو و گوش بهترين گوسفند را بگير، امّا او مى رود و گوش سگ گله را مى گيرد!
كنز العمّال : ۲۹۰۱۴ )

مَثَل محتاج شدن به نو كيسه

امام باقر عليه السلام : 
 إنّما مَثَلُ الحاجَةِ إلى مَن أصابَ مالَهُ حَديثا كمَثَلِ الدِّرهَمِ في فَمِ الأفعى ؛ أنتَ إلَيهِ محوِجٌ ، و أنتَ مِنها على خَطَرٍ 
حكايت محتاج شدن به نو كيسه در حقيقت همچون حكايت درهم در دهان افعى است كه تو به آن درهم نياز دارى اما جانت از افعى در خطر است.
(تحف العقول : ۲۹۴  )

مَثَل كسى كه آنچه را بخشيده است پس بگيرد

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
إنّ مَثَلَ الّذي يَعودُ في عَطِيَّتِهِ كمَثَلِ الكَلبِ ؛ أكَلَ حتّى إذا شَبِعَ قاءَ ، ثُمّ عادَ في قَيئهِ فأكَلَهُ ! .
مَثَل كسى كه عطاى خود را پس بگيرد، مثل سگى است كه آن قدر بخورد تا سير شود و استفراغ كند و سپس استفراغ خود را بخورد.
( كنز العمّال : ۴۶۱۶۳ )
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله
 لَيسَ لَنا مَثَلُ السُّوءِ ، العائدُ في هِبَتِهِ كالكَلبِ يَعودُ في قَيئهِ 
 مثال بد زدن، شايسته ما نيست؛ [ولى ]كسى كه بخشش خود را پس بگيرد، مانند سگى است كه استفراغ خود را بخورد.
( كنز العمّال : ۴۶۱۶۷ )

مثل آرزو و مرگ

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
هذا ابنُ آدمَ و هذا أجَلُهُ . ـ و وَضَعَ يَدَهُ عِندَ قَفاهُ ثُمّ بَسطَها و قالَ : ـ و ثَمَّ أملُهُ .حديث ، و ثَمَّ أملُهُ .
اين آدميزاد است و اين اجل وى و حضرت دستش را پس گردن خود گذاشت سپس آن را كشيد .حديث و فرمود: و آن جا آرزوى اوست و آن جا آرزوى اوست.
(الترغيب و الترهيب : ۴/۲۴۵/۲۳  )
سنن الترمذى :
هَل تَدرُونَ ما هذهِ و ما هذهِ؟ و رمى بِحَصاتَينِ . قالوا : اللّه ُ و رسولُهُ أعلَمُ . قالَ : هذاكَ الأمَلُ و هذاكَ الأجَلُ .
 پيامبر خدا صلى الله عليه و آله با انداختن دو دانه ريگ فرمود : آيا مى دانيد اين چيست و آن چيست؟ عرض كردند: خدا و رسول او بهتر مى دانند. فرمود: اين يكى آرزوست و آن يكى اجل.
( سنن الترمذي : ۵/۱۵۲/۲۸۷۰ )
شرح صحيح الترمذى: 
 خَطَّ لنا رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله خَطّا مُرَبَّعا و خَطّا وسَطَ الخَطِّ المُربّعِ و خَطَّ خُطوطا إلى جانبِ الخطِّ الّذي في وسَطِ المُربَّعِ و خطّا خارجَ الخَطِّ المربّعِ ،ثمّ قالَ : أ تَدرونَ ما هذا؟ قالوا : اللّه ُ و رسولُهُ أعلَمُ ، قالَ : هذا الخَطُّ الأوسَطُ الإنسانُ و الخُطوطُ الّتي إلى جانِبِهِ الأعراضُ ، و الأعراضُ تَنهَشُهُ مِن كلِّ مكانٍ ؛ إن أخطَأهُ هذا أصابَهُ هذا ، و الخطُّ المُربَّعُ الأجلُ المُحيطُ بهِ، و الخَطُّ الخارِجُ البَعيدُ الأملُ، و هذهِ صُورَتُهُ:الأمل الإنسان و قد رُوِيَ عن أبي سعيدِ الخُدريِّ ، قالَ : غَرَسَ صلى الله عليه و آله عُودا بَينَ يَدَيهِ و آخَرَ إلى جانِبِهِ و آخَرَ بَعدَهُ ، و قالَ : أ تَدرونَ ما هذا؟ قالوا : اللّه ُ و رسولُهُ أعلَم ، قالَ : هذا الإنسانُ و هذا الأملُ ، فتَعاطى الأملَ فيَختَلِجُهُ الأجلُ دُونَ الأملِ، و هذهِ صُورَتُهُ : الإنسان الأجَل الأمَل
عبد اللّه (ابن مسعود) مى گويد: رسول خدا صلى الله عليه و آله براى ما مربّعى كشيد و در وسط آن خطى رسم كرد و در اطراف اين خط خطوطى كشيد و در خارج از مربع نيز خطى رسم كرد و آن گاه فرمود: آيا مى دانيد اين چيست؟ عرض كردند: خدا و رسول او بهتر مى دانند. فرمود: اين خط وسطِ [مربع ]انسان است و خطوطى كه اطرافش هستند بلاها و بيمارى هايند كه از هر سو [مانند مار ]انسان را نيش مى زنند و اگر نيش اين يكى به خطا رفت، آن يكى به هدف مى زند. مربع نيز اجل اوست كه از هر سو احاطه اش كرده و خط بيرون و دور از مربع، آرزوست. تصوير آن چنين است:آرزو انساناز ابو سعيد خدرى هم روايت شده كه گفت: رسول خدا صلى الله عليه و آله در برابر خود چوبى به زمين فرو برد و كنار آن چوب ديگرى و بعد از آن نيز چوبى در زمين كرده و فرمود: آيا مى دانيد اين چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش بهتر مى دانند. فرمود: اين انسان است و اين آرزو. انسان به طرف آرزو مى رود، اما اجل ميان او و آرزو حائل مى شود. شكل آن اين است انسان عمر آرزو.
( عارضة الأحوذيّ بشرح صحيح الترمذي : ۱۰/۳۱۸ )
الترغيب و الترهيب : 
 
 خَطَّ رسولُ اللّه ِ صلى الله عليه و آله خَطّا ، و قالَ : هذا الإنسانُ ، و خَطَّ إلى جَنبِهِ خَطّا و قالَ : هذا أجَلُهُ ، و خَطَّ آخَرَ بَعيدا مِنهُ فقالَ : هذا الأملُ، فَبينَما هُو كذلكَ إذ جاءهُ الأقرَبُ .
رسول خدا صلى الله عليه و آله خطى كشيد و فرمود: اين انسان است. در كنار آن خط ديگرى كشيد و فرمود: اين اجل اوست و دورتر از آن خط ديگرى رسم كرد و فرمود: اين آرزوست. در اين گير و دار خط نزديكِ او [اجل] به سراغش مى آيد .
( الترغيب و الترهيب : ۴/۲۴۴/۲۲)

مَثَل نفْس

بحار الانوار : در حديث معراج آمده است: 
يا أحمدُ، لا تَتَزَيّنْ بِلِينِ اللِّباسِ و طِيبِ الطَّعامِ و لِينِ الوِطاءِ ؛ فإنّ النَّفسَ مَأوى كُلِّ شَرٍّ، و هيَ رَفيقُ كُلِّ سُوءٍ، تَجُرُّها إلى طاعَةِ اللّه ِ و تَجُرُّكَ إلى مَعصيَتِهِ ، و تُخالِفُكَ في طاعَتِهِ و تُطيعُكَ فيما تَكرَهُ ، و تَطغى إذا شَبِعَت و تَشْكو إذا جاعَت ، و تَغضَبُ إذا افْتَقَرَت و تَتَكبَّرُ إذا استَغنَت ، و تَنْسى إذا كَبِرَت و تَغفَلُ إذا أمِنَت ، و هِي قَرينَةُ الشَّيطانِ و مَثَلُ النَّفْسِ كمَثَلِ النَّعَامَةِ ؛ تأكُلُ الكَثيرَ و إذا حُمِلَ علَيها لا تَطيرُ ، و مَثَلِ الدِّفلى .حديث ؛ لَونُهُ حَسَنٌ و طَعمُهُ مُرٌّ 
اى احمد! با پوشيدن لباس نرم و خوراك هاى خوش مزه رنگارنگ و بستر نرم، خود را مياراى؛ زيرا نفسْ پناهگاه هر شرّ، و رفيق هر بدى است. تو آن را به سوى طاعت خدا مى كشانى و او تو را به نافرمانى او مى كشاند. در راه طاعت خدا با تو مخالفت مى كند و در آنچه ناخوش دارى از تو اطاعت مى كند. هرگاه سير شود، سركشى مى كند و چون گرسنه شود، زبان به شكايت مى گشايد. هرگاه نيازمند شود، خشم مى گيرد و چون بى نياز شود، گردن فرازى مى كند. هرگاه بزرگ شود، فراموش مى كند و چون احساس امنيت كند، غافل مى گردد؛ نفْس همدم شيطان است و حكايت نفْس حكايت شترمرغ است كه زياد مى خورد اما بار نمى كشد و [حكايتش ]حكايت گُلِ خرزهره است كه رنگش زيبا و طعمش تلخ است.
(بحار الأنوار : ۷۷/۲۳/۶ )

مَثَل دنيا

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 

 إنّ مَطعـمَ ابنِ آدمَ جُعِلَ مَثَلاً للدُّنيا و إن قَزّحَـهُ و مَلّحَـهُ ، فانظُـرْ إلـى ما يَصيرُ .

همانا خوراك فرزند آدم، مَثَلى براى دنيا قرار داده شده است؛ هرچند آن را پر ادويه و خوش مزه بسازد، اما بنگر كه [سرانجام] به چه تبديل مى شود!
(الترغيب و الترهيب : ۴/۱۷۴/۴۵ )
الترغيب و الترهيب :
 جاءَ قومٌ إلى رسولِ اللّه صلى الله عليه و آله ، فقالَ لهُم : أ لَكُم طَعامٌ ؟ قالوا : نَعَم . قالَ : فلَكُم شَرابٌ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : و تُبَرِّدونَهُ ؟ قالوا : نَعَم ، قالَ : فإنّ مَعادَهُما كمَعادِ الدُّنيا ، يَقومُ أحَدُكُم إلى خَلفِ بَيتِهِ فيُمسِكُ أنفَهُ مِن نَتنِهِ .
 عدّه اى خدمت پيامبر خدا صلى الله عليه و آله آمدند. حضرت پرسيد: غذا همراه داريد؟ عرض كردند: آرى. پرسيد: نوشيدنى داريد؟ عرض كردند: آرى. فرمود: آن را خنك مى كنيد؟ عرض كردند: آرى. فرمود: سرانجامِ اين خوراك و نوشيدنى، مانند سرانجامِ دنياست كه فردى از شما [براى قضاى حاجت] پُشت خانه اش مى رود و از بوى گند آن، بينىِ خود را مى گيرد.
(  الترغيب و الترهيب : ۴/۱۷۳/۴۳ )
 
الترغيب و الترهيب: پيامبر خدا صلى الله عليه و آله به ضحّاك بن سفيان فرمود : 
 يا ضَحّاكُ، ما طَعامُكَ ؟ قالَ : يا رسولَ اللّه ِ، اللّحمُ و اللَّبَنُ . قالَ : ثُمّ يَصيرُ إلى ما ذا ؟ قالَ : إلى ما قَد عَلِمتَ ! قالَ : فإنّ اللّه َ تعالى ضَرَبَ ما يَخرُجُ مِن ابنِ آدمَ مَثَلاً للدُّنيا 
اى ضحّاك! خوراكت چيست؟ عرض كرد: اى رسول خدا! گوشت و شير. فرمود: وقتى خوردى تبديل به چه مى شوند؟ عرض كرد: به چيزى كه خود مى دانيد! فرمود: خداوند متعال آنچه را از انسان دفع مى شود، مَثَلى براى دنيا زده است.
( الترغيب و الترهيب : ۴/۱۷۴/۴۴ )

مَثَل آزمندِ دنيا

امام باقر عليه السلام :
 مَثَلُ الحَريصِ علَى الدُّنيا مَثَلُ دُودَةِ القَزِّ ؛ كُلَّما ازدادَت مِن القَزِّ على نَفسِها لَفّا كانَ أبعَدَ لَها مِن الخُروجِ حتّى تَموتَ غَمّا .
 مَثَل آزمندِ دنيا، مَثَل كرم ابريشم است كه هر چه بيشتر دور خود مى تند، راه خروج او بسته تر مى شود تا آن كه دق مرگ مى شود.
( الكافي : ۲/۳۱۶/۷ )

مَثَل بر باد رفتن كارهاى نيك

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : 
اتَّقوا المَظالِمَ ما استَطَعتُم ؛ فإنّ الرّجُلَ يَجيءُ يَومَ القِيامَةِ بحَسَناتٍ يَرى أنّها ستُنْجيهِ ، فما يَزالُ عِندَ ذلكَ يقولُ : إنّ لِفلانٍ قِبَلَكَ مَظلِمَةً ، فيقالُ : اُمحوا مِن حَسَناتِهِ، فما تَبقى لَهُ حَسَنةٌ . و مَثَلُ ذلكَ كمَثَلِ سَفْرٍ نَزَلوا بفَلاةٍ مِن الأرضِ لَيسَ مَعَهُم حَطَبٌ، فَتفَرَّقَ القَومُ فاحتَطَبوا للنّارِ و أنضَجوا ما أرادُوا ، فكذلكَ الذُّنوبُ .
تا مى توانيد از مظالم (حقوق ديگران) بپرهيزيد؛ زيرا آدمى در روز قيامت با كارهاى نيكى مى آيد كه فكر مى كند او را نجات مى بخشد. اما پيوسته به او گفته مى شود: فلانى بر گردن تو مظلمه و حقّى دارد. پس گفته مى شود: از حسناتش پاك كنيد تا جايى كه برايش حسنه اى باقى نمى ماند. مَثَل اين شخص مَثَل مسافرانى است كه در دشتى فرود آمده اند و هيمه اى با خود ندارند. لذا هر يك به طرفى مى رود و براى برافروختن آتش هيزم مى آورد و آنچه را خواسته اند مى پزند. گناهان نيز چنين اند [حسنات را مى سوزانند].
( كنز العمّال : ۱۰۳۲۸ )

مَثَل كسى كه به ياد خداست

يحيى عليه السلام : 
 و آمُرُكُم أن تَذكُروا اللّه َ؛ فإنّ مَثَلَ ذلكَ كمَثَلِ رجُلٍ خَرَجَ العَدُوُّ في أثَرِهِ سِراعا حتّى إذا أتى على حِصنٍ حَصينٍ فأحْرَزَ نَفسَهُ مِنهُم ، كذلكَ العَبدُ لا يُحرِزُ نَفسَهُ مِن الشَّيطانِ إلاّ بذِكرِ اللّه ِ 
از شما مى خواهم كه [پيوسته ]به ياد خدا باشيد؛ زيرا حكايت به ياد خدا بودن، حكايت مردى است كه دشمن به سرعت او را تعقيب كند و او به دژى نفوذ ناپذير پناه برد و خود را از گزند آنان در امان دارد. بنده نيز چنين است، خود را از گزند شيطان نگه ندارد، مگر با ياد خدا.
( سنن الترمذي : ۵/۱۴۹/۲۸۶۳ )
 
میزان الحکمه،جلد دهم.
کانال قرآن و حدیث را درشبکه های اجتماعی دنبال کنید.
آپارات موسسه اهل البیت علیهم السلام
کانال عکس نوشته قرآن و حدیث در اینستاگرام
تلگرام قرآن و حدیث
کانال قرآن و حدیث در ایتا
کانال قرآن و حدیث در گپ
پیام رسان سروش _ کانال قرآن و حدیث