شعر قرین مهر و ماه (درباره حضرت رقیه خاتون)
۲۵ آبان ۱۳۹۴ 0 اهل بیت علیهم السلامگرامی دختر شاه شهیدان
نشسته روز و شب او را به دامان
ندیده از جهان در خردسالی
به جزآسایش و آسوده حالی
عزیز مادر و جان پدر بود
زهر آسیب و رنجی بی خبر بود
چو از بیداد خصم و جور ایام
مکان بگرفت در ویرانه شام
در آن ویران سرا با تازیانه
به همراه اسیران کرد خانه
چه داند دشمن نامردشان کیست؟
چنین رفتار نامردانه از چیست؟
به قلب پاک و فکر کودکانه
نمی دید از گناه خود نشانه
چراپس باید این کیفر کشیدن
به جز آزار بد خواهان ندیدن
به هم زد چون زمانه محفل او
که در ویرانه باشد منزل او
تمام مردم از بهر تماشا
در آن ویرانه می کردند غوغا
که بینند آن اسیران دُژَم را
گرفتاران بیداد و ستم را
گرفتار شماتت های اشرار
دچار طعنه و دشنام و آزار
چو آن نوباوه گم کرده امید
تمام کودکان را با پدر دید
دلش از حسرت و اندوه لرزید
ز زینب در میان گریه پرسید
در این ویرانسرا با حال رنجور
چرا من از پدر افتاده ام دور
چه پیش آمد که او دوری زما کرد
در این بیچارگی ما را ها کرد
در اینجا کودکی دور از پدر نیست
به جز من هیچ طفلی در به در نیست
بگو با من که او بی ما کجا رفت؟
در این آشفتگی تنها چرا رفت؟
چرا خویشتن ما را جدا کرد؟
به دست این ستمکاران رها کرد؟
به خواه از او که آید در بر من
کشد دست محبت بر سر من
بگو اکنون مصیبت دیده ام من
یتیم و بی پدر گردیده ام من
نمی دانم چه آمد بر سر او
که دور افتاده از او دختر او
که دارم حسرت دیدار او را
به من بنما گل رخسار او را
چو آن بد سیرتان آن را شنیدند
حجاب شرم و عفت را دریدند
ز بس سنگین دل و بدخواه بودند
سر آن سرور دین را ربودند
بیاوردند آن سر را به همراه
که تا گردد قرین مهر با ماه
که بیند روی زیبای پدر را
به خون آغشته آن پاکیزه سر را
رقیه دید چون آن ماجرا را
سر خونین از پیکر جدا را
فغانی برکشید و گشت خاموش
لب از فریاد بست و رفت از هوش
شاعر: مرحوم ابوالحسن«ورزی» تهران
منبع: شیون عرشیان(مجموعه شعر مرثیه دو ماه محرم و صفر)، به گرینش محسن حافظی، تهران، قم: لاهوت، 1381،صص202-205.