از نفرین مظلومان بترس:
امام(عليه السلام) در اين بخش از عهدنامه، مالک را با تعبيرات محکم و حساب شده اى دعوت به عدالت و رفع هرگونه تبعيض مى کند. مى فرمايد: «انصاف در برابر خداوند و مردم را نسبت به خويشتن و خاندان خود و کسانى که از رعايا مورد علاقه تواند رعايت کن»; (أَنْصِفِ اللهَ وَأَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِکَ، وَمِنْ خَاصَّةِ أَهْلِکَ، وَمَنْ لَکَ فِيهِ هَوًى(1) مِنْ رَعِيَّتِکَ).
البته منظور از انصاف در برابر خداوند اطاعت از اوامر و نواهى اوست و انصاف در برابر مردم ترک هرگونه تبعيض و تمايل به افراد مورد نظر است; همان چيزى که غالب زمامداران در گذشته و حال گرفتار آن بوده و هستند که وقتى به قدرت مى رسند براى دوستان و بستگان و افراد مورد علاقه خود امتيازاتى قائل مى شوند که هرگز آن را به ديگران نمى دهند. اين تبعيض سرچشمه انواع انحرافات و نابسامانى هاى حکومت هاست.
بايد توجّه داشت که «انصاف» از ريشه «نصف» گرفته شده که به نيمه هر چيزى اطلاق مى شود و از آن جايى که عدالت سبب مى شود انسان حقوق اجتماعى را در ميان خود و ديگران عادلانه تقسيم کند، از اين جهت به آن انصاف گفته اند. در بيان ديگر انصاف آن است که انسان هرچه براى خود و دوستان و نزديکان خود مى خواهد براى ديگران هم بخواهد و آنچه درباره خود و افراد مورد علاقه اش روا نمى دارد درباره ديگران نيز روا ندارد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «سَيِّدُ الاَْعْمَالِ ثَلاَثَةٌ إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ حَتَّى لاَ تَرْضَى بِشَيْء إِلاَّ رَضِيتَ لَهُمْ مِثْلَهُ» برترين اعمال سه چيز است و امام(عليه السلام) اوّلين آن را رعايت انصاف درباره مردم شمرد و در تفسير آن مى فرمايد: بايد به گونه اى باشد که هرچه را براى خود مى خواهى مانند آن را براى ديگران هم بخواهى».(2)
اما انصاف در مورد خداوند اين است که انسان حدّاقل مواهب الهى را عادلانه تقسيم کند; نيمى را در راه رضاى خدا بدهد و نيمى را براى خويشتن نگه دارد. وقت و فکر و امکانات ديگر خود را نيز به همين گونه تقسيم کند تا دست کم انصاف را رعايت کرده باشد، هرچند به مقام والاى ايثار نرسيده باشد.
البته اين کار، کار آسانى نيست، زيرا هميشه انسان مايل است کفه خويشتن و نزديکان خود را سنگين تر از کفه ديگران کند، لذا در خبرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که به يکى از ياران خود فرمود: «آيا مى خواهى سخت ترين چيزى را که خداوند بر مردم واجب کرده است براى تو بازگو کنم؟ آن گاه امام(عليه السلام) سه چيز را بر شمرد و آن سه چيز اين بود: «إِنْصَافُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِکَ وَمُوَاسَاتُکَ أَخَاکَ وَذِکْرُ اللهِ فِي کُلِّ مَوْطِن; رعايت انصاف درباره مردم نسبت به خويشتن و مواسات با برادران دينى داشتن و در هر حال به ياد خدا بودن».(3)
تفاوت در ميان انصاف و مواسات ظاهراً از اين جهت است که انصاف در مورد حقوق و مواسات درباره تمام مواهب زندگى است.
آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن دليلى براى گفتار خود ذکر مى کند که در واقع، مُرکب از صغرا و کبرا و نتيجه است. مى فرمايد: «زيرا اگر چنين نکنى (و انصاف را رعايت ننمايى) ستم خواهى کرد و کسى که به بندگان خدا ستم کند خداوند پيش از بندگانش دشمن او خواهد بود و کسى که خداوند دشمن او باشد عذرش را نمى پذيرد و در مقام نبرد با خداست تا زمانى که دست از ستم بردارد و توبه کند»; (فَإِنَّکَ إِلاَّ تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَمَنْ ظَلَمَ عِبَادَ اللهِ کَانَ اللهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَمَنْ خَاصَمَهُ اللهُ أَدْحَضَ(4) حُجَّتَهُ، وَکَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ(5) أَوْ يَتُوبَ).
روشن است ترک انصاف و روى آوردن به انواع تبعيض ها ظلم فاحش و آشکار است و مى دانيم خداوند عادل و حکيم دشمن ظالمان و يار مظلومان است. گفتنى است مام(عليه السلام) بر اين معنا تأکيد مى کند که خداوند به دشمنى و مخاصمت هرکس اقدام کند هيچ عذر و بهانه اى را از او نمى پذيرد و تعبير به «أَدْحَضَ حُجَّتَهُ» اشاره به همين معناست. ممکن است در گناهان ديگر اعذار غير موجهى به لطف خدا و از طريق غفاريت او پذيرفته شود; ولى در مورد ظلم و ستم هيچ عذرى پذيرفته نيست و تنها راه نجات از خصومت پروردگار و عقوبت او اين است که دست از ظلم بکشد و از گذشته توبه کند و حقوق از دست رفته را به صاحبانش باز گرداند و جبران نمايد.
امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن کيفر شديد ظالمان را که در نوع خود بى نظير است شرح مى دهد. مى فرمايد: «(بدان) هيچ چيز در تغيير نعمت هاى خداوند و تعجيل انتقام و کيفر او از اصرار بر ظلم و ستم سريع تر نيست، زيرا خداوند دعاى مظلومان را (بر ضد تو) مى شنود و در کمين ستم کاران است»; (وَلَيْسَ شَيْءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيرِ نِعْمَةِ اللهِ وَتَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَة عَلَى ظُلْم، فَإِنَّ اللهَ سَمِيعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ(6)، وَهُوَ لِلظَّالِمِينَ بِالْمِرْصَادِ).
اين جمله هشدار کوبنده اى به ظالمان است که بدانند مجازات کيفر آنها تنها حواله به قيامت نمى شود، بلکه در اين جهان نيز گرفتار کيفر اعمال خود خواهند شد. آن هم نه در دراز مدت، بلکه در کوتاه مدت. آرى آنچه با سرعت باعث تغيير نعمت ها مى شود و عذاب الهى را فرا مى خواند اقامه بر ظلم و اصرار بر ستم است.
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود: «هيچ کس بر ديگرى ستم نمى کند مگر اينکه خداوند به سبب آن او را کيفر مى دهد; کيفرى در جانش يا در مالش».(7)
در کلمات قصار امام(عليه السلام) در غررالحکم نيز آمده است: «مَنْ عَمِلَ بِالْجَوْرِ عَجَّلَ اللهُ هُلْکَه; کسى که ستم کند خداوند در هلاکت او تسريع مى کند».(8)
همچنين در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که خداوند به يکى از انبيا که در کشور يکى از ستمکاران زندگى مى کرد، وحى فرستاد که به سراغ اين مرد جبار برو و به او بگو: «إِنَّنِي لَمْ أَسْتَعْمِلْکَ عَلَى سَفْکِ الدِّمَاءِ وَاتِّخَاذِ الاَْمْوَالِ وَإِنَّمَا اسْتَعْمَلْتُکَ لِتَکُفَّ عَنِّي أَصْوَاتَ الْمَظْلُومِينَ فَإِنِّي لَمْ أَدَعْ ظُلاَمَتَهُمْ وَإِنْ کَانُوا کُفَّاراً; من اين مقام را به تو ندادم که خون بى گناهان را بريزى و اموال مردم را بگيرى بلکه اين مقام را بدين جهت به تو دادم که صداى ناله مظلومان را بدرگاه من فروبنشانى، زيرا من از ستمى که بر آنها رفته صرف نظر نمى کنم، هرچند کافر باشند».(9)
ابن عباس که بسيارى از علوم خود را از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و على(عليه السلام) گرفته است مى گويد: «من از قرآن مجيد به خوبى استفاده کردم که ظلم و ستم خانه ها را ويران مى کند». سپس به اين آيه اشاره کرد: «(فَتِلْکَ بُيُوتُهُمْ خَاوِيَةٌ بِمَا ظَلَمُوا); اين خانه هاى آنهاست که بسبب ظلم و ستمشان خالى (و ويران) مانده است».(10)
در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أسْرَعُ الْخَيْرُ ثَواباً الْبِرُّ وَصِلَةُ الرَّحِمِ وَأسْرَعُ الشَّرُّ عُقُوبَةً الْبَغْىُ وَقَطِيعَةُ الرَّحِمِ; از کارهاى خير چيزى که از همه زودتر پاداشش به انسان مى رسد نيکوکارى و صله رحم است و از کارهاى شر چيزى که کيفرش زودتر از همه به انسان مى رسد ظلم و قطع رحم است».(11)
***
پی نوشت:
1 . «هَوًى» به معناى ميل و علاقه است.
2 . کافى، ج 2، ص 144، ح 3.
3 . کافى، ج 2، ص 145، ح 8 .
4 . «أدْحَضَ» از ريشه «دَحْض» بر وزن «محض» به معناى باطل شدن است و هنگامى که به باب افعال مى رود به معناى ابطال نمودن است. باطل کردن حجت در اينجا به معناى عدم پذيرش عذر است.
5 . «يَنْزِع» از ريشه «نَزْع» بر وزن «نظم» به معناى برکندن و جدا کردن و رها نمودن است. بايد توجّه داشت که در جمله بالا تناسب ايجاب مى کند که «او» به معناى واو باشد. در بعضى از نسخ نهج البلاغه به جاى «او» واو نوشته شده است.
6 . «المُضْطَهِدينَ» جمع «مُضْطَهدّ» به معناى مظلوم و ستم ديده است و از ريشه «ضهد» بر وزن «مهد» به معناى ظلم گرفته شده است.
7 . کافى، ج 2، ص 332، ح 12.
8 . غررالحکم، ح 8047 .
9 . کافى، ج 2، ص 333، ح 14.
10 . تفسير نمونه، ج 15، ذيل سوره کهف، آيه 42.
11 . سنن ابن ماجه، ج 2، ص 1408.