همواره با توده مردم باش:
امام(عليه السلام) در اين فقره به نکته مهمى مى پردازد که در حيات امروز بشر و شکل گيرى حکومت ها، اثرش از هر زمان آشکارتر است. مى فرمايد: «بايد محبوب ترين کارها نزد تو امورى باشد که در جهت رعايت حق از همه کامل تر و از نظر عدالت شامل تر و از نظر رضايت عمومى مردم جامع تر باشد»; (وَلْيَکُنْ أَحَبَّ الاُْمُورِ إِلَيْکَ أَوْسَطُهَا(1) فِي الْحَقِّ، وَأَعَمُّهَا فِي الْعَدْلِ، وَأَجْمَعُهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ).
بديهى است قوانين و مقرراتى که داراى اين سه ويژگى باشند: هم از نظر حفظ حقوق، جامع تر و هم از نظر رعايت عدالت شامل تر و هم رضايت توده هاى مردم را بهتر جلب کند، مورد رضاى خدا و خلق است و هنگامى که خداوند از حکومتى راضى و خلق خدا از آن خشنود باشند، دوام و بقاى آن تضمين شده است.
از آنجا که مفهوم اين سخن آن است که مهم رضاى اکثريت قاطع مردم است نه اقليتى ثروتمند و خودخواه که همواره در حاشيه حکومت ها زندگى مى کنند.
در ادامه اين سخن مى فرمايد: «زيرا خشم توده مردم خشنودى خواص (اقليت پرتوقع) را بى اثر مى سازد اما ناخشنودى خاصان با رضايت عامه مردم بخشوده و جبران پذير است»; (فَإِنَّ سُخْطَ الْعَامَّةِ يُجْحِفُ(2) بِرِضَى الْخَاصَّةِ، وَإِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضَى الْعَامَّةِ).
آنچه در جمله هاى کوتاه بالا آمد در واقع زيربناى حکومت هاى پايدار را تشکيل مى دهد. افراد يک جامعه هميشه بر دو گروه تقسيم مى شوند: اقليت ثروتمندى که معمولاً اطراف زمامداران را مى گيرند و با چاپلوسى و تملق و اظهار اخلاص و فداکارى در فکر تأمين منافع خويشند و در برابر آنها اکثريت مردم که چرخ هاى زندگى اجتماعى با دست و بازوى آنها در حرکت است، بيش از همه زحمت مى کشند و بيش از همه به کشورشان علاقه مندند. اگر گروه اوّل از حکومتى ناراضى شوند ولى گروه دوم راضى و خشنود باشند هيچ مشکلى به وجود نمى آيد; مشکلات جامعه با دست توده هاى مردم حل مى شود و داد فرياد آن اقليت تغييرى در مسير کارها ايجاد نمى کند; ولى اگر رضايت اين گروه اقليت به بهاى خشم توده هاى مردم جلب گردد آن هنگام است که پايه هاى حکومت به لرزه در مى آيد و به گفته شاعر:
نفس ها ناله شد در سينه آهسته آهسته *** فزون تر گر شود اين ناله ها فرياد مى گردد
چنانچه نارضايتى ها ادامه پيدا کند منتهى به قيام و انقلاب ها خواهد شد.
زندگى پيغمبر اسلام و على(عليه السلام) بهترين نمونه براى اين مسأله است. سعى داشتند همواره جانب توده هاى محروم و متوسط جامعه را بگيرند و به مخالفت خواص که منافع خود را در خطر مى ديدند اعتنا نکنند.
اين همان چيزى است که امروز به دموکراسى مردمى يا دموکراسى دينى يا مردم سالارى دينى از آن ياد مى شود، هرچند گاهى تنها به الفاظ قناعت مى کنند و به واقعيات توجه ندارند. و در واقع مفهومى قديمى است که در قالب الفاظ جديد ريخته شده است.
البته امروزه نوعى شيطنت بسيار مرموزى از سوى اين گروه خاص به کار گرفته مى شود که با سلطه بر رسانه هاى جمعى سعى مى کنند افکار عمومى را فريب و به اصطلاح شستشوى مغزى بدهند به گونه اى که تصور شود خواسته هاى آنها همان است که توده هاى مردم مى خواهند، هرچند با کمى دقت مى توان به شگرد آنها پى برد.
گاه به شيوه ديگرى متوسل مى شوند و آن اينکه وسايل هوسرانى و لذات بى قيد و شرط جسمانى را در اختيار توده هاى مردم قرار مى دهند و آنها را بدين وسيله سرگرم مى سازند تا از آنچه در جامعه مى گذرد بى خبر بمانند. اگر آگاهانِ باهدف و مؤمن، آنها را هوشيار سازند تا در اين دام ها نيفتند به يقين قيامى خواهند کرد که طومار زندگى اين زالو صفتان را در هم بپيچد.
از آنجا که اين مسأله داراى اهمّيّت زيادى است، امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن به شرح بيشترى پرداخته و انگشت روى جزئيات مسأله مى گذارد و صفات آن گروه از خواص و همچنين ويژگى هاى توده هاى زحمت کش جامعه را به تفصيل برمى شمارد. نخست به سراغ صفات نکوهيده خواص از خود راضى مى رود و هفت ويژگى براى آنها ذکر مى کند.
در اوّلين و دومين صفت مى فرمايد: «و (بدان که) هيچ کس از رعايا از نظر هزينه هاى زندگى در حالت آرامش و صلح، بر والى سنگين تر و به هنگام بروز مشکلات، کم يارى تر از خواص (از خود راضى و پر توقع) نيست»; (وَلَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَأَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلاَءِ).
آنها از والى توقعات بسيار و خواسته هاى بى شمار دارند و کيسه هايى براى منافع خود دوخته اند که به اين آسانى پر نمى شود و به عکس به هنگام بروز مشکلات خود را کنار مى کشند و چنين مى پندارند که حفظ کشور و ايثار و فداکارى در راه آن بر عهده توده هاى مردم است; آنها قشر ممتازى هستند که فقط بايد نظارت کنند و نظر دهند.
در سومين صفت مى فرمايد: «آنها در برابر انصاف (و رعايت حقوق مساوى بين شهروندان) از همه ناخشنودترند»; (وَأَکْرَهَ لِلاِْنْصَافِ)، زيرا خود را قشر ممتازى مى دانند که نبايد با ديگران در هيچ برنامه اى در يک صف قرار گيرند.
در چهارمين وصف مى افزايد: «و به هنگام درخواست (چيزى از حکومت) از همه اصرار کننده ترند»; (وَأَسْأَلَ بِالاِْلْحَافِ(3))، زيرا خود را طلبکار مى دانند و اضافه بر اين به زمامداران نزديکند و مى توانند خواسته خود را مکرر در مکرر عنوان کنند. به خلاف توده هاى مردم که خواسته هاى خود را با اصرار بسيار کمترى همراه مى سازند و اصولا دسترسى چندانى به حاکمان ندارند.
در پنجمين و ششمين وصف مى فرمايد: «و در برابر عطا و بخشش کم سپاس ترند و به هنگام منع (از خواسته هايشان) ديرتر پذيراى عذر مى شوند»; (وَأَقَلَّ شُکْراً عِنْدَ الاِْعْطَاءِ، وَأَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ)، چرا که عطا و بخشش را خدمتى از ناحيه حاکم نمى بينند، بلکه اداى دين مى شمرند و در برابر اداى دين نيازى به سپاسگزارى نمى بينند. آنها غالباً چنين مى پندارند که اگر حمايت و نظارتشان بر امر حکومت نباشد، حکومت نمى تواند به حيات خود ادامه دهد، بنابراين آنها حق حيات بر حکومت دارند و هرچه به آنها داده شود کم است.
نيز به همين دليل اگر خواسته هاى آنها تأمين نشود کمتر حاضرند عذرى را بپذيرند و تمام عذرها را در اين زمينه ناموجه مى بينند و گاه عذر بدتر از گناه.
در هفتمين و آخرين ويژگى مى فرمايد: «و به هنگام رويارويى با مشکلاتِ روزگار صبر و استقامت آنها از همه کمتر است»; (وَأَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ(4)
الدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّةِ)، زيرا آنها در ناز و نعمت پرورش يافته و کمتر با مشکلات روبه رو بوده و هرگز ورزيده و آبديده نشده اند بر عکس توده هاى زحمت کش جامعه که در لابه لاى مشکلات پرورش مى يابند و در کوره حوادث قرار مى گيرند و همچون فولادى آبديده محکم مى شوند.
به راستى ترسيمى از اين بهتر و گوياتر و شفاف تر درباره اين گروهِ اندک از خودراضى و خودبرتربين پيدا نمى شود و مى دانيم تمام اين صفات ناشى از توهماتى است که درباره امتيازات ذاتى خود و نياز حکومت به آنها و برترى بر توده هاى مردم دارند. اين اوهام و خيالات، آنها را به اين مسيرهاى نادرست مى کشاند.
اما ويژگى هاى توده هاى زحمت کش جامعه و به تعبير امام(عليه السلام) عامه در سه چيز خلاصه شده است; مى فرمايد: «و (بدان) ستون دين و شکل دهنده جمعيت مسلمانان و نيروى دفاعى در برابر دشمنان، تنها توده ملت هستند، بنابراين گوش به سوى آنها فرا ده و توجّه به آنها داشته باش»; (وَإِنَّمَا عِمَادُ الدِّينِ، وَجِمَاعُ(5)الْمُسْلِمِينَ، وَالْعُدَّةُ لِلاَْعْدَاءِ، الْعَامَّةُ مِنَ الاُْمَّةِ، فَلْيَکُنْ صِغْوُکَ(6) لَهُمْ، وَمَيْلُکَ مَعَهُمْ).
چه تعبيرات زنده و پرمعنايى. به يقين اگر حمايت عامه مردم نباشد اصول و فروع دين به فراموشى سپرده مى شود و جامعه مسلمانان از هم گسسته مى گردد و در برابر هجوم دشمنان، مدافعى نخواهد بود. به همين دليل، حکومت بايد به اقليت پرادعاى بى اثر بى اعتنا باشد و تمام توجّه خود را به کسانى معطوف دارد که شکوفايى و پيشرفت و بقاى دين و دنيا از آنهاست.
از مجموع عبارات امام(عليه السلام) در اين فراز از عهدنامه استفاده مى شود که توده هاى زحمت کش مردم ده ويژگى دارند که سه ويژگى آن در ذيل گفته شده و هفت وصف ديگر با اشاره به هنگام بيان صفات نکوهيده خواص از خودراضى بيان شده و آن به شرح زير است:
1. هزينه آنها به هنگام آرامش، بر والى سبک است.
2. يارى و کمک آنها در مشکلات بسيار زياد است.
3. از انصاف و رعايت حقوق يکسان خشنودند.
4. به هنگام تقاضاى چيزى از حوائج خود زياد اصرار نمىورزند.
5. هنگامى که چيزى به آنها هديه شود شکرگزارند.
6. اگر مانعى براى پذيرفتن خواسته هاى آنها در کار باشد، عذرپذيرند.
7. در برابر مشکلات روزگار شکيبايى و استقامت فراوان دارند.
تعبير به «جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ» اشاره به اين است که توده هاى زحمت کش مردم رکن اصلى جامعه اسلامى اند و اين همان چيزى است که در روايات ديگر به عنوان «سواد اعظم» از آن تعبير شده است. به بيان ديگر اگر نفرات جامعه را از هم جدا حساب کنيم جامعه مفهوم نخواهد داشت; ولى اگر آنها را با پيوند با يکديگر در نظر بگيريم ـ همانند ساختمانى که مصالح کوچک آن با ملاط محکمى به هم پيوسته است ـ جامعه مفهوم اصلى را پيدا مى کند و اين امر تنها به وسيله همين توده هاى زحمت کش جامعه حاصل مى شود.
جمله «فَلْيَکُنْ صِغْوُکَ لَهُمْ، وَمَيْلُکَ مَعَهُمْ» در واقع برگرفته از قرآن مجيد است آنجا که خطاب به پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله)مى فرمايد: «(وَاصْبِرْ نَفْسَکَ مَعَ الَّذينَ يَدْعُونَ رَبَّهُمْ بِالْغَداةِ وَالْعَشِيِّ يُريدُونَ وَجْهَهُ وَلا تَعْدُ عَيْناکَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا وَلا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنا قَلْبَهُ عَنْ ذِکْرِنا وَاتَّبَعَ هَواهُ وَکانَ أَمْرُهُ فُرُطاً); با کسانى باش که پروردگار خود را صبح و عصر مى خوانند و تنها رضاى او را مى طلبند; و هرگز براى زيورهاى دنيا چشمان خود را از آنها برمگير و از کسانى که قلبشان را از يادمان غافل ساختيم و از هواى نفس پيروى کردند و کارشان افراطى است، اطاعت مکن».(7)
نه تنها پيغمبر اکرم مامور بود اين گروه را تکيه گاه خود قرار دهد، بلکه تمام انبياى پيشين نيز چنين بودند. قرآن مجيد درباره نوح پيغمبر مى گويد: «هنگامى که جوانان پاکدل به نوح ايمان آوردند و اطراف او را گرفتند، گروهى از ثروتمندان خودخواه به نوح ايراد کردند که اگر مى خواهى ما به تو ايمان آوريم بايد اين گروه را از دور خود دورساز و نوح مأمور شد به آنها چنين پاسخ گويد: «(وَما أَنَا بِطارِدِ الَّذينَ آمَنُوا إِنَّهُمْ مُلاقُوا رَبِّهِمْ وَلکِنِّي أَراکُمْ قَوْماً تَجْهَلُونَ * وَيا قَوْمِ مَنْ يَنْصُرُني مِنَ اللهِ إِنْ طَرَدْتُهُمْ أَفَلا تَذَکَّرُونَ); و من کسانى را که ايمان آورده اند (به خاطر شما) از خود طرد نمى کنم، زيرا آنها پروردگارشان را ملاقات خواهند کرد (اگر آنها را از خود برانم، در دادگاه قيامت خصم من خواهند بود;) ولى شما را گروهى مى بينم که جهالت به خرج مى دهيد اى قوم من! چه کسى مرا در برابر (مجازات) خدا يارى مى دهد اگر آنها را طرد کنم؟! آيا متذکر نمى شويد».(8)
***
نکته:
انواع حکومتها
بعضى از دانشمندان حکومت را در طول تاريخ بشر به چهار قسم تقسيم کرده اند:
1. حکومت استبدادى و آن حکومتى است که يک فرد بر جامعه مسلط مى شود و بدون هيچ قانونى اراده خود را بر آنها در هر چيز تحميل مى کند (مانند حکومت رؤساى قبايل در تاريخ هاى دور گذشته).
2. حکومت پادشاهى که در آن نيز حاکم فرد واحدى است; ولى قانون و نظامى براى خود مقرر داشته است.
3. حکومت اشراف (آريستوکراسى) و آن حکومتى است که در آن گروهى از اشراف بر جامعه حکومت مى کنند.
4. حکومت دموکراسى که ملت حاکم واقعى جامعه است و به همين دليل از طريق انتخابات نمايندگان خود را براى مسائل قانونى و اجرايى و قضايى برمى گزيند که گاه انتخابات بى واسطه است و گاه با واسطه.
البته حکومت الهى; يعنى حکومت انبيا و امامان معصوم نيز جايگاه ويژه خود را دارد. آنان از طرف خداوند منصوب به اين حکومتند و تمام خير بندگان خدا را طالبند، هر چند آنها هم براى پيشرفت کار خود و جلب حمايت توده هاى مردم در بسيارى از مواقع از بيعتشان بهره مى گرفتند و با آن رسميت بيشترى به حکومت خود مى بخشيدند. اين معنا در حکومت پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و اميرمؤمنان(عليه السلام) به خوبى ديده مى شود.
***
پی نوشت:
1 . «أوْسَط» از ريشه «وسط» به معناى ميان چيزى گرفته شده; ولى در اين گونه موارد مفهوم «بهترين» مى دهد زيرا چيزى که در حد وسط و اعتدال است بهتر و کامل تر است. قرآن مجيد در سوره قلم آيه 28 مى فرمايد: «(قالَ أَوْسَطُهُمْ أَ لَمْ أَقُلْ لَکُمْ لَوْ لا تُسَبِّحُونَ); آنکه از همه عاقل تر بود گفت: آيا من به شما نگفتم چرا تسبيح خدا نمى گوييد» و در لسان العرب آمده است: «أوْسَطُ الشَّىْءِ أفْضَلُ الشَّىْءِ وَخِيارِهِ».
2 . «يُجْحِفُ» از ماده «اجحاف» و ريشه «جَحْف» بر وزن «جهل» در اصل به معناى کندن پوست چيزى است سپس به معناى به مشقت انداختن و بى اثر ساختن و خراب کردن آمده است.
3 . «إلحاف» از ريشه «لحف» بر وزن «حرف» در اصل به معناى پوشاندن و ملافه کشيدن آمده سپس به معناى اصرار و پافشارى در چيزى به کار رفته است; گويا به قدرى اصرار مى کند که تمام وجود طرف را مى پوشاند.
4 . «مُلِمّات» از ريشه «لَمّ» بر وزن «غم» به معناى جمع کردن گرفته شده سپس واژه ملمات به حوادث شديد و ناراحت کننده اطلاق شده گويى اين گونه حوادث تمام فکر انسان را جمع کرده و متوجه به خود مى سازد.
5 . «جِماع» در اصل مصدر است و در اين گونه موارد به معناى وصفى به کار مى رود يعنى جامع بودن و جمع کردن.
6 . «صِغْو» به معناى گرايش به چيزى داشتن است. «صَغو» به فتح و کسر صاد به گفته جمعى از محقّقان به يک معنا آمده است.
7 . کهف، آيه 28.
8 . هود، آيه 29 و 30 .