در برابر بدى ها نيکى کن!
امام(عليه السلام) در اين بخش از وصيّت نامه وظيفه انسان را در برابر دوستانش ضمن چند توصيه بيان مى فرمايد; نخست مى گويد: «در برابر برادر دينى خود (اين امور را بر خويش تحميل کن:) به هنگام قطع رابطه از ناحيه او، تو پيوند برقرار نما و در زمان قهر و دوريش به او نزديک شو، در برابر بخلش، بذل و بخشش و به وقت دورى کردنش نزديکى اختيار کن، به هنگام سخت گيريش نرمش و به هنگام جرم عذرش را بپذير آن گونه که گويا تو بنده او هستى و او صاحب نعمت توست»; (احْمِلْ نَفْسَکَ مِنْ أَخِيکَ عِنْدَ صَرْمِهِ(1) عَلَى الصِّلَةِ، وَعِنْدَ صُدُودِهِ(2) عَلَى اللَّطَفِ(3) وَالْمُقَارَبَةِ، وَعِنْدَ جُمُودِهِ(4) عَلَى الْبَذْلِ، وَعِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَعِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّينِ، وَعِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى کَأَنَّکَ لَهُ عَبْدٌ، وَ کَأَنَّهُ ذُو نِعْمَة عَلَيْکَ).
امام(عليه السلام) در اين توصيه، فرزند خود را از مقابله به مثل در برابر خشونت و بى محبتى دوستان، بر حذر مى دارد و در ضمن شش جمله، مقابله به ضد را در اين گونه موارد توصيه مى کند، چرا که مقابله به مثل پايه و اساس دوستى را به خطر مى افکند و انسان دوستان خود را از دست مى دهد; ولى اگر در برابر بى مهرى مهر ورزد و در برابر بدى ها نيکى کند، به زودى دوستش به اشتباه خود پى مى برد و شرمنده مى شود و در مقام جبران بر مى آيد و پايه هاى دوستى محکم تر از پيش مى شود.
عبارات امام(عليه السلام) در اينجا در واقع شرح چيزى است که در قرآن کريم آمده است: «(ادْفَعْ بِالَّتِى هِىَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِى بَيْنَکَ وَبَيْنَهُ عَداوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِىٌّ حَميمٌ * وَما يُلَقّاها إِلاَّ الَّذِينَ صَبَرُوا وَما يُلَقّاها إِلاّ ذُو حَظّ عَظيم); بدى را با نيکى دفع کن ناگاه (خواهى ديد) همان کس که ميان تو و او دشمنى است، گويى دوستى گرم و صميمى است اما جز کسانى که داراى صبر و استقامتند به اين مقام نمى رسند و جز کسانى که بهره عظيمى (از ايمان و تقوا) دارند به آن نائل نمى شوند».(5)
گرچه اين آيه در مورد دشمنان است، ولى به طور مسلّم درباره دوستان نيز صادق خواهد بود. سيره پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) و ائمه هُدى(عليهم السلام) و علماى بزرگ نيز همين معنا را نشان مى دهد که جز در موارد استثنايى در برابر بدى هاى دوستان و دشمنان، به مقابله به مثل بر نمى خواستند.
از آنجا که بعضى از افراد پست و کوته فکر ممکن است از اين گونه رفتار سوء استفاده کنند، امام(عليه السلام) اين گروه را استثنا کرده مى فرمايد: «اما بر حذر باش از اينکه اين کار را در غير محلش قرار دهى يا درباره کسى که اهليت ندارد به کار بندى»; (وَإِيَّاکَ أَنْ تَضَعَ ذَلِکَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ).
تفاوت جمله «وَإِيَّاکَ أَنْ تَضَعَ ...» و جمله «أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ ...» در اين است که جمله دوم به افراد نااهل و لجوج و کينه توز اشاره دارد که نيکى در برابر بدى آنها سبب جرأت و جسارتشان مى شود و مانند «ترحم بر پلنگ تيز دندان» است; ولى جمله اوّل ناظر به کسانى است که چنين حالتى ندارند; اما نيکى هاى مکرر در برابر بى مهرى هاى آنها چه بسا سبب اشتباهشان مى شود و خيال مى کنند کار خوبى انجام داده اند.
تعبير به «احْمِلْ» در آغاز اين توصيه اشاره به اين است که خوبى کردن در برابر بدى گرچه براى انسان مشکل است; ولى بايد آن را بر خود تحميل کرد.
حضرت در دومين توصيه مى فرمايد: «هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگير که با اين کار به دشمنى با دوست خود برخاسته اى»; (لاَ تَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِکَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَکَ).
اين عملى منافقانه است که انسان هم با دوستش دوستى کند و هم با دشمن دوستش; اين روش کسانى است که دوستى صادقانه ندارند و هدفشان اين است که از هر کسى بهره بگيرند و در اين راه از کارهاى ضد و نقيض نيز پروا ندارند. البتّه اين در جايى است که دشمنى دشمن ظالمانه باشد نه آنجا که دوست ما کار خلافى کرده و کار خلافش سبب دشمنى افرادى شده است. نيز اين سخن در جايى است که هدف از طرح دوستى با دشمنِ دوست، اصلاح ميان آنها نبوده باشد که اگر اين کار به منظور اصلاح ذات البين باشد نه تنها زشت و ناپسند نيست، بلکه کارى بسيار شايسته است.
شايان توجّه است که اندرز امام(عليه السلام) در اينجا تنها درباره اشخاص صادق نيست، بلکه درباره گروه ها و ملت ها و دولت ها نيز صادق است، هرچند در دنياى امروز بسيارند دولت هايى که با طرفين دعوا طرح دوستى مى ريزند بى آنکه قصد صلح و سازشى داشته باشند، بلکه هدفشان اين است که از هر دو براى تأمين منافع شخصى خود استفاده کنند. هم با ما دوستند و هم با دشمنان ما و جالب اينکه آن را پنهان نمى دارند; آشکارا با ما طرح دوستى عميق مى ريزند و آشکارا با دشمنان ما نرد عشق مى بازند.
شخصى به اميرمؤمنان على(عليه السلام) عرض کرد: من هم تو را دوست دارم و هم فلان شخص را ـ و نام بعضى از دشمنان امام(عليه السلام)را برد ـ (در بعضى از روايات آمده که نام معاويه را برد) امام(عليه السلام) فرمود: تو الان يک چشمى هستى يا به کلى نابينا شو (و دشمنانم را دوست بدار) و يا کاملاً بينا باش (و مرا دوست دار).(6)
در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: کسى خدمتش عرض کرد: فلان کس شما را دوست مى دارد; ولى در بيزارى از دشمنانتان ضعيف است فرمود: «هَيْهَاتَ کَذَبَ مَنِ ادَّعَى مَحَبَّتَنَا وَلَمْ يَتَبَرَّأْ مِنْ عَدُوِّنَا; هيهات دروغ مى گويد کسى که ادعاى محبّت ما مى کند و از دشمنان ما بيزارى نمى جويد».(7)
قرآن کريم خطاب به پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «(لا تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ يُوادُّونَ مَنْ حَادَّ اللهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ کانُوا آباءَهُمْ أَوْ أَبْناءَهُمْ أَوْ إِخْوانَهُمْ أَوْ عَشيرَتَهُم); هيچ قومى را که ايمان به خدا و روز رستاخيز دارند نمى يابى که با دشمنان خدا و پيامبرش دوستى کنند، هرچند فرزند پدران، يا پسران يا برادران يا خويشاوندانشان باشند».(8)
سپس در سومين توصيه در اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «نصيحت خالصانه خود را براى برادرت مهيا ساز خواه اين نصيحت زيبا و خوشايند باشد يا زشت و ناراحت کننده»; (وَامْحَضْ(9) أَخَاکَ النَّصِيحَةَ، حَسَنَةً کَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً).
اشاره به اينکه بسيار مى شود که دوستان انسان از نصايحى که ممکن است سبب آزردگى خاطر ما شود پرهيز مى کنند و حقايق را کتمان مى نمايند. آنها در واقع نصيحت کننده با اخلاص نيستند، زيرا اگر مشکل کسى را به او بگويند و موقتاً ناراحت شود; ولى او را از خطر و ضرر يا از گناهى رهايى بخشند بسيار بهتر از آن است که لب فرو بندند و او را در دام مشکلات و خطرات رها سازند.
متأسّفانه بسيارند کسانى که روى همين گونه ملاحظات از اندرزهاى به موقع صرف نظر مى کنند و خدا را از خود ناراضى و به خلق خدا خيانت مى نمايند.
جالب اينکه در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «أَحَبُّ إِخْوَانِي إِلَيَّ مَنْ أَهْدَى إِلَيَّ عُيُوبِي; محبوب ترين دوستان من آنها هستند که عيوب مرا به من هديه مى کنند».(10)
يعنى انسان عاقل نه تنها نبايد از بيان عيوب خود بر زبان ديگران ناراحت شود، بلکه آنها را به گفتن اين عيوب تشويق کند.
در حديث پرمعناى ديگرى از امام باقر(عليه السلام) چنين نقل شده است که به يکى از دوستانش فرمود: «اتَّبِعْ مَنْ يُبْکِيکَ وَهُوَ لَکَ نَاصِحٌ وَلاَ تَتَّبِعْ مَنْ يُضْحِکُکَ وَهُوَ لَکَ غَاشٌّ; از کسى پيروى کن که تو را مى گرياند; اما خالصانه سخن مى گويد و از آن کس بپرهيز که تو را مى خنداند اما ناخالصانه حرف مى زند (و زشتى هايت را در نظرت زيبا نشان مى دهد)».(11)
امام(عليه السلام) در چهارمين توصيه اش مى فرمايد: «خشم خود را جرعه جرعه فرو بر که من جرعه اى شيرين تر و خوش عاقبت تر و لذت بخش تر از آن نديدم»; (وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً(12)).
امام(عليه السلام) در اينجا خشم را به داروى تلخى تشبيه مى کند که نوشيدنش سخت و طاقت فرساست و به همين دليل انسان ناچار است آن را کم کم و به صورت جرعه جرعه بنوشد; ولى دارويى بسيار شفابخش است و عاقبتش شيرين و لذيذ، زيرا انسان را از شرمسارى و ندامت و پشيمانى و زيان هاى بسيار که غالباً به هنگام خشم در صورت عدم خويشتن دارى دامان انسان را مى گيرد، نجات مى دهد.
در کافى از امام باقر(عليه السلام) نقل شده است که فرمود: پدرم به من چنين نصيحت کرد: «يَا بُنَيَّ مَا مِنْ شَيْء أَقَرَّ لِعَيْنِ أَبِيکَ مِنْ جُرْعَةِ غَيْظ عَاقِبَتُهَا صَبْرٌ وَمَا مِنْ شَيْء يَسُرُّنِي أَنَّ لِي بِذُلِّ نَفْسِي حُمْرَ النَّعَمِ; فرزندم چيزى همچون صبر در هنگام خشم مايه روشنى چشم من نخواهد بود و من دوست ندارم نفس خويش را (به هنگام غضب) ذليل سازم هرچند ثروت هاى عظيمى در برابر آن به دست آورم».(13)
در حديثى نيز از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنْ کَظَمَ غَيْظاً وَلَوْ شَاءَ أَنْ يُمْضِيَهُ أَمْضَاهُ أَمْلاََ اللهُ قَلْبَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ رِضَاهُ; کسى که خشم خود را فرو برد در آنجا که مى تواند بر طبق آن عمل کند (ولى خوددارى نمايد) خداوند روز قيامت قلبش را از خوشنودى خود پر مى کند».(14)
در پنجمين توصيه مى افزايد: «با کسى که با تو به خشونت رفتار مى کند نرمى کن که اميد مى رود به زودى در برابر تو نرم شود»; (وَ لِنْ(15) لِمَنْ غَالَظَکَ(16) فَإِنَّهُ يُوشِکُ أَنْ يَلِينَ لَکَ).
بسيارند کسانى که در هنگام خشونت راه خشونت را پيش مى گيرند و خشونت ها به صورت تصاعدى پيش مى رود و گاه به جاهاى خطرناک مى رسد; ولى اگر انسان بر نفس خويش مسلط باشد و با اراده و تصميم خود را در برابر خشونت ها کنترل کند و به جاى خشونت، راه نرمش را پيش گيرد، نه تنها خشونت ها پايان مى گيرد، بلکه جاى خود را به دوستى و محبّت و نرمش مى دهد همان گونه که قرآن مجيد بر اين معنا تأکيد مى نهد و نيکى را در برابر بدى توصيه مى کند و نيکى را سبب جلب دوستى مى داند.(17)
حضرت در ششمين توصيه مى فرمايد: «با دشمن خود با فضل و کرم رفتار کن که در اين صورت از ميان دو پيروزى (پيروزى از طريق خشونت و پيروزى از طريق محبّت) شيرين ترين را برگزيده اى»; (وَخُذْ عَلَى عَدُوِّکَ بِالْفَضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَيْنِ).
اين جمله در واقع تاکيدى است بر آنچه در توصيه هاى قبل آمد; ولى با تعبيرى دلپذير مى فرمايد: تو ممکن است از طريق شدت و خشونت بر دشمنت پيروز شوى و نيز ممکن است از طريق ابراز محبّت و دوستى; به يقين دومى شيرين تر است و عاقبت بهترى دارد، چرا که در آينده بيم خشونتى نخواهى داشت در حالى که اگر با خشونت پيروز شوى هر زمان انتظار خشونت جديدى از سوى دشمن خواهى داشت و به تعبير ديگر در روش اوّل دشمن همچنان دشمن باقى مى ماند در حالى که در روش دوم، دشمن مبدل به دوست مى گردد.
در کتاب مقاتل الطالبيين ابوالفرج اصفهانى داستان جالبى در اين زمينه از موسى بن جعفر(عليهما السلام) نقل مى کند که مردى از خاندان عمر چون حضرت موسى بن جعفر(عليه السلام) را مى ديد، به اميرالمؤمنين على(عليه السلام) دشنام مى داد تا حضرت را ناراحت کند. يکى از دوستان امام(عليه السلام) عرض کرد اجازه دهيد آن مرد ناصبى را به قتل برسانيم. امام(عليه السلام) فرمود: نه. سپس سوار شد و به سوى مزرعه آن مرد ناصبى رفت و با مرکب خود مقدارى از زراعت او را پايمال کرد. مرد ناصبى فرياد برآورد: زراعت ما را پايمال نکن. امام(عليه السلام) (به خاطر مصالحى) گوش به حرف او نداد و همچنان پيش آمد تا نزد او رسيد و با او به شوخى و مزاح پرداخت سپس فرمود: چقدر هزينه کشت اين زراعت تو شده است عرض کرد: صد دينار. فرمود: چقدر اميد دارى که سود کنى؟ عرض کرد: نمى دانم. امام(عليه السلام) فرمود: (نگفتم چقدر سود مى کنى) گفتم: چقدر اميد دارى سود کنى؟ عرض کرد: صد دينار. امام(عليه السلام) سيصد دينار در آورد و به او بخشيد. آن مرد برخاست و سر امام(عليه السلام) را بوسيد. هنگامى که امام(عليه السلام) بعد از اين ماجرا وارد مسجد شد آن مرد ناصبى برخاست سلام کرد و گفت: «اَللهُ أعْلَمُ حَيْثُ يَجْعَلُ رِسالَتَه; خدا مى داند رسالت و نبوّت خود را در چه خاندانى قرار دهد» ياران آن مرد ناصبى برخاستند و او را نهى کردند و گفتند: اين چه کارى است که مى کنى؟ مرد ناصبى به آنها دشنام داد. در اينجا امام(عليه السلام) به يارانش فرمود: کدام يک بهتر بود آنچه را شما مى خواستيد يا آنچه را من مى خواستم؟(18)
آن گاه امام(عليه السلام) در هفتمين توصيه مى فرمايد: «اگر خواستى پيوند برادرى و رفاقت را قطع کنى جايى براى آشتى بگذار که اگر روزى خواست باز گردد بتواند»; (وَإِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيکَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِکَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْهَا إِنْ بَدَا لَهُ ذَلِکَ يَوْماً مَا).
اشاره به اينکه هم چنان که انسان در دوستى بايد حد اعتدال را نگه دارد و همه اسرار خويش را نزد دوستش فاش نکند که اگر روزى دوستى مبدل به دشمنى شد گرفتار زيان و خسران نشود، همين گونه اگر انسان پيوند دوستى را بريد نبايد تمام پل هاى پشت سر خود را ويران سازد، زيرا بسيار مى شود که طرف پشيمان مى گردد و مى خواهد به دوستى بر گردد; ولى راهى در برابر او باقى نمانده است.
همين تعبير به صورت جامع ترى در کلام ديگرى از امير مؤمنان(عليه السلام) (مطابق آنچه در بحارالانوار آمده) ديده مى شود که مى فرمايد: «أَحْبِبْ حَبِيبَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ يَکُونَ بَغِيضَکَ يَوْماً مَا وَأَبْغِضْ بَغِيضَکَ هَوْناً مَا فَعَسَى أَنْ يَکُونَ حَبِيبَکَ يَوْماً مَا; با دوستت در حد اعتدال دوستى کن شايد روزى دشمنت شود و با دشمنت در حد اعتدال دشمنى کن شايد روزى دوستت شود (مبادا از کارهايى که در حق او کردى شرمنده شوى)».(19)
به گفته ابن ابى الحديد بعضى از دانشمندان اين مطلب را به بيان ديگرى گفته اند: «إذا هَوَيْتَ فَلا تَکُنْ غالِياً وَإِذا تَرَکْتَ فَلا تَکُنْ قالِياً; هرگاه به کسى علاقه مند شدى راه غلو را درپيش نگير و هرگاه او را رها ساختى راه عداوت را در پيش مگير».(20)
حضرت در آخرين و هشتمين توصيه اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «کسى که درباره تو گمان نيکى ببرد با عمل گمانش را تصديق کن»; (وَمَنْ ظَنَّ بِکَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ).
اشاره به اينکه اگر مثلا تو را اهل خير و بذل و بخشش و سخاوت مى داند و از تو چيزى خواست به او کمک کن تا گمان او را تصديق کرده باشى و بزرگوارى تو تثبيت شود.
اين گونه رفتار دو مزيّت دارد; هم خوش بينى و حسن ظن مردم را تثبيت مى کند و هم با اين خوش بينى ها انسان به راه خير کشيده مى شود.
بسيار اتفاق مى افتد که افرادى نزد انسان مى آيند و مى گويند مشکلى داريم که گمان مى کنيم تنها به دست تو حل مى شود انسان بايد در حل مشکل چنين افرادى بکوشد و حسن ظن آنها را به سوء ظن تبديل نکند.
***
حق دوست را ضايع مکن:
امام(عليه السلام) در ادامه وصيّت نامه پربارش همانند سابق، نصايحى پرمعنا در قالب عبارات کوتاهى براى فرزند دلبندش بيان مى کند. نخست مى فرمايد: «هيچ گاه به اعتماد رفاقت و يگانگى که بين تو و برادرت است حق او را ضايع مکن زيرا آن کس که حقش را ضايع کنى برادر تو نخواهد بود»; (وَلاَ تُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيکَ اتِّکَالاً عَلَى مَا بَيْنَکَ بَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَکَ بِأَخ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ).
اشاره به اينکه هميشه برادران از يکديگر انتظار دارند که به حقوقشان احترام گذارده شود. اگر خلاف آن را ببينند پايه هاى اخوت متزلزل مى گردد; ولى مع الاسف افرادى هستند که بر خلاف اين فکر مى کنند و گمان دارند اگر حق برادر و دوستان و نزديکان را ناديده بگيرند مهم نيست و قابل گذشت است. در حالى که اين اشتباه بزرگى است، زيرا اين گونه بى مهرى ها اگر فوراً اثر نگذارد تدريجاً همچون موريانه پايه هاى محکم اخوت را مى خورد و سست مى کند.
اين سخن به آن مى ماند که شخصى طلبکاران زيادى دارد و تمام سعى او بر اين است که ديگران را راضى کند و از مطالبات دوستانش غافل مى شود و معتقد است بى اعتنايى به حق آنان مانعى ندارد.
در توصيه دیگر مى افزايد: «نبايد خاندان تو بدبخت ترين و ناراحت ترين افراد نسبت به تو باشند»; (وَلاَ يَکُنْ أَهْلُکَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِکَ).
اشاره به اينکه نبايد با آنها چنان بد رفتارى کنى که با تو مخالف شوند آن چنان که تمناى مرگ تو و زوال نعمت تو را داشته باشند. در تفسير اين جمله اين احتمال نيز وجود دارد که نبايد همه توجّه خود را به دوستان و افراد مورد علاقه خويش داشته باشى و از خانواده ات غافل شوى و آنها در درد و رنج و بدبختى زندگى کنند.
کم نيستند کسانى که بيشترين وقت خود را با دوستان و ياران مى گذرانند و عيش و نوش هايشان با آنهاست و کمک ها و محبّت هايشان متوجه آنان; ولى خانواده هاى آنها در محروميت شديد از نظر زندگى يا از نظر محبّت و صفا و صميميت زندگى مى کنند.
در حديثى از امام ابوالحسن على بن موسى الرضا(عليهما السلام) مى خوانيم: «يَنْبَغِي لِلرَّجُلِ أَنْ يُوَسِّعَ عَلَى عِيَالِهِ کَيْلاَ يَتَمَنَّوْا مَوْتَه; سزاوار است (هرگاه انسان نعمتى پيدا کرد) خانواده خود را در رفاه قرار دهد مبادا (تضييق بر آنان سبب شود که) آرزوى مرگ او را کنند». سپس امام(عليه السلام) در ذيل روايت فرمود: «کسى بود که امام(عليه السلام) نعمتى به او داد و او آن نعمت را از خانواده خود دريغ داشت خدا آن نعمت را از او گرفت و به ديگرى داد».(21)
در سومين توصيه مى افزايد: «به کسى که به تو علاقه ندارد (و بى اعتنايى يا تحقير مى کند) اظهار علاقه مکن»; (وَلاَ تَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ(22) عَنْکَ).
زيرا چنين علاقه اى باعث ذلت و خوارى انسان مى شود. درست است که طبق دستورات گذشته انسان بايد با کسى که از او قطع رابطه کرده پيوند برقرار سازد; ولى اين در جايى است که طرف مقابل جواب مثبت دهد; اما اگر او بى اعتنايى و تحقير مى کند نبايد تن به ذلت داد و به سراغش رفت، بلکه بايد عطايش را به لقايش بخشيد. مطابق ضرب المثل معروف، انسان بايد براى کسى بميرد که او برايش تب مى کند.
در چهارمين توصيه مى فرمايد: «و نبايد برادرت در قطع پيوندِ برادرى نيرومندتر از تو در برقرارى پيوند باشد و نه در بدى کردن قوى تر از تو در نيکى نمودن»; (وَلاَ يَکُونَنَّ أَخُوکَ أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِکَ مِنْکَ عَلَى صِلَتِهِ، وَلاَ تَکُونَنَّ عَلَى الاِْسَاءَةِ أَقْوَى مِنْکَ عَلَى الاِْحْسَانِ).
اشاره بر اينکه هرقدر او در قطع پيوند مى کوشد، تو بيش از وى اصرار بر پيوند داشته باش و هرچه او در بدى تلاش مى کند، تو بيشتر در نيکى تلاش کن.
البتّه اين در مورد کسانى است که نيکى ها و محبّت ها در آنان تأثير مثبت مى گذارد، بنابراين منافاتى با جمله قبل ندارد.
در پنجمين توصيه مى فرمايد: «و هرگز نبايد ظلم و ستمِ کسى که بر تو ستم روا مى دارد بر تو گران آيد، زيرا او در واقع سعى در زيان خود و سود تو دارد (بار گناه خود را سنگين مى کند و ثواب و پاداش تو را افزون مى سازد)»; (وَلاَ يَکْبُرَنَّ عَلَيْکَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَکَ، فَإِنَّهُ يَسْعَى فِي مَضَرَّتِهِ وَنَفْعِکَ).
اشاره به اينکه انسان نبايد در برابر ستم هايى که به او مى شود زياد ناراحت و مأيوس گردد و اميد به زندگى را از دست دهد و بايد اين سخن مايه تسلى خاطر او باشد که ظالم تيشه به ريشه خود مى زند و بار گناهان مظلوم را نيز بر دوش مى کشد. در واقع زيان ظلم نخست دامن او را مى گيرد و با دست خود بار مظلوم را سبک مى کند.
اين سخن شبيه روايتى است که در باب غيبت وارد شده است که يکى از بزرگان شنيد کسى درباره او غيبت کرده است هديه اى براى او فرستاد. او تعجب کرد. آن مرد بزرگ فرمود: شنيدم حسناتت را به نامه اعمالم منتقل کردى و سيئاتم را پذيرفتى من هم در برابر اين خدمت خواستم تشکرى کرده باشم.
اين سخن بدان معنا نيست که انسان در مقابل ظالمان سکوت کند، زيرا مى دانيم شعار اسلام اين است: «(لا تَظْلِمُونَ وَلا تُظْلَمُونَ); نه ستم مى کنيد و نه بر شما ستم مى شود»(23) و مى دانيم امام على(عليه السلام) در وصيّت نامه خود که در بستر شهادت بود به فرزندان خود تأکيد کرد: «کُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَلِلْمَظْلُومِ عَوْناً; دشمن ظالم و کمک کار مظلوم باشيد».(24) بلکه منظور اين است، هنگامى که ستمى بر انسان وارد مى شود و او توانى براى برطرف کردن ظلم ندارد گرفتار يأس و نااميدى و بدبينى نشود و زبان به نفرين و آه و ناله نگشايد. شاهد اين سخن حديث معروفى است که از پيغمبر اکرم نقل شده زمانى که شنيد گردنبند عايشه را سارقى برده است و عايشه پيوسته به سارق نفرين مى کند. پيامبر(صلى الله عليه وآله) فرمود: «لاتَمْسَحى عَنْهُ بِدُعائِکَ; عذاب او را با نفرين هاى خود از ميان نبر»(25) يعنى خويشتن دار باش و بدان او به خود ستم کرده و خداوند در برابر صبر و تحمل به تو پاداش خواهد داد.
در اينجا نکته باريکى است که بايد به آن توجّه داشت و آن اينکه ظالم (مثلا سارق) هم خسارت مالى بر مظلوم وارد مى کند و هم او را گرفتار آزار روحى مى سازد و خدا به هر دو علت او را مجازات خواهد کرد; ولى اگر مظلوم با نفرين هاى مکرر تشفىِ قلب و آسودگى خاطر پيدا کند طبعا عذاب ظالم کمتر مى شود.
از آنچه گفتيم روشن مى شود آنچه بعضى از شارحان مانند ابن ابى الحديد تمايل بدان پيدا کرده اند که خاموش نشستن در برابر ظلم ظالم قاعده اى کلى است، اشتباه بزرگى است; بلکه بايد گفت اين يک استثنا و مربوط به موارد خاص است و اصل کلى در اسلام نه ظلم کردن و نه تن به ظلم دادن است.
سرانجام امام(عليه السلام) در ششمين توصيه اين بخش از وصيّت نامه مى فرمايد: «و پاداش کسى که تو را خوشحال مى کند اين نيست که به او بدى کنى»; (وَلَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّکَ أَنْ تَسُوءَهُ).
اين گفتار برگرفته از قرآن مجيد است که مى فرمايد: «(هَلْ جَزاءُ الاِْحْسانِ إِلاَّ الاِْحْسانُ); آيا جزاى نيکى جز نيکى است».(26)
بعضى از شارحان اين جمله را کلام مستقل ندانسته اند و گفته اند ادامه توصيه قبل است، زيرا امام(عليه السلام) مى فرمايد: ظالم، به خود زيان مى رساند و به تو سود مى دهد، بنابراين کسى که به تو سود مى دهد نبايد او را (از طريق نفرين و ابراز ناراحتى هاى مکرر) ناراحت کنى.
***
پی نوشت:
1 . «صَرْم» به معناى قطع کردن و بريدن و جدا ساختن، در اينجا به قطع رابطه با ديگرى اشاره دارد. نقطه مقابل آن صله و برقرار ساختن پيوند است.
2 . «صُدود» مصدر و به معناى منع کردن است.
3 . «اللَّطَف» بر وزن «شرف» و در بعضى از نسخ بر وزن «قفل» آمده و به معناى محبّت کردن و نيکى نمودن است.
4 . «جمود» در اينجا به معناى بخل است، نقطه مقابل بذل.
5 . فصلت، آيات 34 و 35.
6 . بحارالانوار، ج 27، ص 58، ح 17.
7 . همان مدرک، ح 18.
8 . مجادله، آيه 22.
9 . «امحَضْ» از ريشه «محض» بر وزن «وعظ» به معناى خالص کردن و در مورد نصيحت به معناى خير خواهى خالى از هرگونه شائبه است.
10 . کافى، ج 2، ص 639، ح 5.
11 . همان مدرک، ص 638، ح 2.
12 . «مغبّة» از ريشه «غَبّ» به معناى عاقبت گرفته شده است. اين ريشه گاهى در مورد کارها و امورى که يک در ميان انجام مى شود اطلاق مى گردد; مانند روايت معروفى که از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) نقل شده که به بعضى از يارانش فرمود: «زُرْ غِبّاً تَزْدَدْ حُبّاً; همه روز به ديدن من نيا، بلکه يک روز در ميان باشد تا محبّت شديدتر شود». (مستدرک الوسائل، ج 10، ص 374، ح 12210)
13 . کافى، ج 2، ص 110، ح 10.
14 . همان مدرک، ح 6.
15 . «لِن» فعل امر از ريشه «لين» بر وزن «چين» به معناى نرم بودن است.
16 . «غالظ» از ريشه «غلظت» به معناى خشونت (نقطه مقابل لينت و نرمش) گرفته شده است.
17 . به سوره فصلت، آيات 34 و 35 مراجعه شود.
18 . مقاتل الطالبيين، ص 332. مرحوم علاّمه مجلسى همين داستان را به صورت مشروح تر در بحارالانوار،ج 48، ص 102، ح 7 آورده است.
19 . بحارالانوار، ج 71، ص 177، ح 14.
20 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 110.
21 . کافى، ج 4، ص 11، ح 3.
22 . واژه «زهد» خواه با «فى» متعدى شود يا با «عن» هر دو به معناى بى اعتنايى کردن است و زاهد را از اين جهت زاهد مى گويند که نسبت به زرق و برق دنيا بى اعتناست.
23. بقره، آيه 279.
24 . نهج البلاغه، نامه 47.
25 . شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 16، ص 111.
26 . الرحمن، آيه 60.