پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج7، ص: 549-535
صفات والاى پرهيزکاران:
امام(عليه السلام) سپس به بيان فضايل و صفات برجسته پرهيزکاران پرداخته و سخن را با ذکر سه صفت برجسته آغاز مى کند، مى فرمايد : «پرهيزکاران در اين دنيا صاحب فضايلى هستند: گفتارشان راست، لباسشان ميانه روى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است»; (فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ، مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ).
جمله «مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ» اشاره به نخستين گام در خودسازى و تربيت انسانهاست و آن اصلاح زبان است; زبانى که بيشترين گناهان کبيره با آن انجام مى شود و بهترين عبادات به وسيله آن صورت مى گيرد و اگر اصلاح شود، همه وجود انسان رو به صلاح مى رود و اگر فاسد شود، همه رو به ويرانى مى گذارند.
واژه «صواب»، در اينجا، مفهوم بسيار گسترده اى دارد و هر سخن حق و مفيدى را شامل مى شود. آرى، پرهيزکاران قبل از هر کار به اصلاح گفتار خويش مى پردازند و به همين دليل، سالکان طريق الى الله معتقدند که اوّلين گام در اصلاح خويشتن، اصلاح زبان است که اصلاح آن مايه اصلاح ساير ارکان است. قرآن مجيد مى فرمايد : «(يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَقُولُوا قَوْلا سَدِيداً * يُصْلِحْ لَکُمْ أَعْمَالَکُمْ وَيَغْفِرْ لَکُمْ ذُنُوبَکُمْ); اى کسانى که ايمان آورده ايد پرهيزکارى پيشه کنيد و سخن صحيح بگوييد تا خداوند اعمال شما را اصلاح کند و گناهانتان را ببخشد».(1)
اصلاح اعمال و غفران ذنوب به دنبال تقوا و قول سديد، قرينه خوبى بر رابطه اينها با يکديگر است.
تعبير به «ملبس» در جمله «وَ مَلْبَسُهُمُ الاِقْتِصَادُ»(2) که به عنوان دومين فضيلت مهم پرهيزکاران ذکر شده است اگر در معناى حقيقى به کار رود، اشاره به همان لباس ظاهرى است که بايد نه اسراف و تبذير در آن باشد و نه سخت گيرى و خساست، همان گونه که بسيارى از شارحان نهج البلاغه فهميده اند.
اما اگر به قرينه آياتى که لباس را در معناى کنايى وسيع به کار برده است; مانند (وَلِبَاسُ التَّقْوَى ذلِکَ خَيْرٌ)(3) و (وَهُوَ الَّذِى جَعَلَ لَکُمُ الَّيْلَ لِبَاساً)(4) و (هُنَّ لِبَاسٌ لَکُمْ وَأَنْتُمْ لِبَاسٌ لَّهُنَّ)(5) معناى لباس را منحصر در پوشش ظاهرى ندانيم، مفهوم گسترده اى پيدا مى کند که همه زندگى انسان را شامل مى شود; يعنى اعتدال و ميانه روى تمام زندگى آنان را در برگرفته و همچون لباسى است بر قامت آنان، همان گونه که در جمله سوم تعبير به «مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ» تنها اشاره به راه رفتن ظاهرى نيست، زيرا راه رفتن متواضعانه هر چند کار خوبى است اما در رديف نخستين صفات برجسته پرهيزکاران قرار نمى گيرد; ولى هرگاه اشاره به معناى وسيع مشى باشد مفهومش اين است که همه رفتارهاى آنها آميخته با تواضع است.
در واقع امام(عليه السلام) به سه اصل اساسى در آغاز اين خطبه اشاره فرموده است: درستکارى، ميانه روى و تواضع که بر سراسر زندگى پرهيزکاران حاکم است.
در روايات اسلامى نيز راجع به اين سه اصل، تأکيدهاى فراوانى ديده مى شود; در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم : «إنَّ هذَا اللِّسانَ مِفْتاحُ کُلّ خَيْر وَ شَرٍّ فَيَنْبَغى لِلْمُؤْمِنِ اَنْ يَخْتِمَ عَلى لِسانِهِ کَما يَخْتِمُ عَلى ذَهَبِهِ وَ فِضَتِهِ ; اين زبان کليد هر خير و شرّى است، پس سزاوار است که مؤمن مهر بر زبانش زند همان گونه بر طلا و نقره اش مهر مى زند (و در صندوق محفوظى نگاه مى دارد)».(6)
در حديث ديگرى از اميرالمؤمنين(عليه السلام) مى خوانيم : «ما عالَ مَنِ اقْتَصَدَ; آن کس که ميانه روى را پيشه کند هرگز تنگدست نمى شود».(7)
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) چنين مى خوانيم : «فيما اَوْحَى اللهُ عَزَّ وَجَلَّ إلى داوُدِ(عليه السلام) : يا داوُدُ کَما أنَّ أقْرَبَ النّاسِ مِنَ اللهِ الْمُتَواضِعُونَ کَذلِکَ أبْعَدُ النّاسِ مِنَ اللهِ الْمُتَکِبِّرُونَ; در بين سخنانى که خداوند عز و جل به حضرت داود(عليه السلام) وحى کرد اين سخن بود: اى داود همان گونه که نزديک ترين مردم به خداوند، افراد متواضع هستند، دورترين مردم از خداوند نيز متکبران هستند».(8)
سپس به بيان دو وصف ديگر پرداخته، مى فرمايد: «آنها چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنان حرام کرده فرو نهاده اند و گوشهاى خود را وقف شنيدن علم و دانشى که براى آنان سودمند است، ساخته اند»; (غَضُّوا(9) أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ).
«غَضُّوا» از ريشه «غضّ» در اصل به معناى کم کردن است و هنگامى که در مورد چشم به کار مى رود، معناى فروافکندن مى دهد; يعنى سر را به زير اندازد و نگاه نکند، که ما در تعبيرات فارسى به جاى آن چشم پوشى به کار مى بريم.
«وَقَفُوا» از ريشه «وقف» در لغت به معناى متوقف ساختن است; ولى گاه به معناى اصطلاحى فقهى يعنى چيزى را براى چيزى وقف کردن يا از آن گسترده تر، چيزى را اختصاص به چيزى دادن، به کار مى رود.
بنابراين هر گاه در دو جمله بالا معانى حقيقى کلمه را در نظر بگيريم مفهومش آن است که آنها نگاه به صحنه هاى حرام نمى کنند و پيوسته گوش به علم نافع مى دهند و اگر معناى وسيع و کنايى آنها را در نظر بگيريم، مفهوم جمله اوّل اين است که آنها از همه محرمات چشم پوشى و صرف نظر مى کنند و گوشهاى آنها وقف بر علم نافع است.
مقصود از «علم نافع» در درجه اوّل، علومى است که براى دين و ارزشهاى معنوى و زندگى سعادت بخش در جهان ديگر، سودمند است و در درجه بعد، همه علوم و دانشهايى را که براى عزت و عظمت و استقلال و سربلندى انسانها در اين دنيا لازم است; اعم از علوم مربوط به سلامت انسان يا صنايع و کشاورزى يا علوم سياسى و مانند آن.
بى شک رابطه انسان با جهان خارج، جهان امروز و گذشته به طور عمده از طريق اين دو موهبت الهى; يعنى چشم و گوش است، حقايق را با چشم مى بيند، تاريخ مکتوب را با چشم مى خواند، پيام الهى و پيشوايان دين و تجربيات بزرگان پيشين را با گوش خود مى شنود و با اين دو وسيله با همه چيز در اطراف خود رابطه برقرار مى کند که اگر اين دو موهبت از انسان گرفته شود، چيزى براى او باقى نمى ماند و عقل و شعورش در حدّ طفل غير مميز متوقف خواهد ماند و حتى زبان و ساير حواس در صورت سلامت اين دو فعال مى شوند. به همين دليل افراد کر و کور هميشه لال هستند هر چند زبانشان سالم باشد.
در حديثى از امام باقر(عليه السلام) مى خوانيم: «کُلُّ عَيْن باکِيَةٌ يَوْمَ الْقِيامَةِ غَيْرُ ثَلاث; عَيْنٌ سَهِرَتْ فى سَبيلِ اللهِ، وَ عَيْنٌ فاضَتْ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ، وَ عَيْنٌ غَضَّتْ مِنْ مَحارِمِ اللهِ; تمام چشمها در روز قيامت گريان است، جز سه چشم، چشمى که در راه خدا بيدار بماند و چشمى که از خوف خدا گريان شود و چشمى که از حرام پوشيده شود».(10)
در حديث ديگرى از امام حسن مجتبى(عليه السلام) مى خوانيم : «إِنَّ أبْصَرَ الاْبْصارِ ما نَفَذَ فِى الْخَيْرِ مَذْهَبَهُ وَ أسْمَعُ الاْسْماعِ ما وَعَى التَّذْکيرَ وَ انْتَفَعَ بِهِ; بيناترين ديده ها، ديده اى است که نظر و ديد آن در مسير خير باشد و شنواترين گوشها گوشى است که تذکرات و پندها را اخذ کند و از آنها نفع ببرد».(11)
سپس امام(عليه السلام) به يکى ديگر از اوصاف پرهيزکاران که صفت رضا و تسليم است، پرداخته، مى فرمايد: «حال آنها در بلا همچون حالشان در آسايش و رفاه است»; (نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلاَءِ کَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ(12)).
در حال نعمت مست و مغرور نمى شوند و در بلا و مشکلات بى تابى و جزع ندارند; در همه حال راضى به رضاى خدا و تسليم در برابر اراده او هستند. به يقين از تلاش و کوشش براى مبارزه با مشکلات و فراهم کردن اسباب نعمتها فروگذار نمى کنند; ولى آنجا که از تحت اراده آنها بيرون است، جز تسليم و رضا عکس العملى نشان نمى دهند; زيرا از يک سو مى دانند خداوند حکيم است و مهربان; از هر کس، حتى از مادر مهربان تر و جز آنچه که مصلحت بنده با ايمان اوست، مقدّر نمى فرمايد.
از سوى ديگر مى دانند بى تابى در برابر بلا و حوادث ناگوار نه تنها مشکلى را حل نمى کند، بلکه اجر و پاداش آنها را بر باد مى دهد و گاه بر مشکلات نيز مى افزايد و سبب يأس و نوميدى وانفعال در برابر هر حادثه اى مى شود.
درباره اهميّت مقام تسليم و رضا، روايات فراوانى از معصومين(عليهم السلام) وارد شده است; از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم : «رَأْسُ طاعَةِ اللهِ الصبرُ وَ الرِّضا عَنِ الله فيما اَحَبَّ الْعَبْدُ اَوْ کَرِهَ، وَ لا يَرْضى عَبْدٌ عَنِ اللهِ فيما اَحَبَّ أوْ کَرِهَ إلاّ کانَ خَيْراً لَهُ فيما أحَبَّ أوْ کَرِهَ; برترين مرتبه اطاعت خداوند، صبر و رضا در همه چيزهايى است که بندگان دوست دارند، يا دوست ندارند و هيچ بنده اى در همه اين امور از خدا راضى نمى شود، مگر اينکه خير او در آن است».(13)
مرحوم کلينى بعد از نقل اين روايت در کافى، دوازده روايت ديگر دراهميّت تسليم و رضا و مقامات مؤمنان راضى و تسليم در برابر اراده پروردگار ذکر کرده است.
امام(عليه السلام) بعد از ذکر اوصاف فوق به يک وصف ديگر مهم پرهيزکاران مى پردازد که نشانه ايمان قوىّ و اطمينان آنها به وعده هاى الهى است، مى فرمايد: «اگر سرآمد معيّنى که خداوند براى (زندگى) آنها مقرّر داشته نبود يک چشم بر هم زدن، ارواحشان از شوق پاداش الهى و ترس از کيفر او در جسمشان قرار نمى گرفت»; (وَ لَوْلاَ الاَْجَلُ الَّذِي کَتَبَ اللّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْن، شَوْقاً إِلَى الثَّوَابِ، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ).
روح آنها به کبوترى مى ماند که در قفس گرفتار است; در يک سوى خود، باغى خرم و سرسبز با انواع گلها و گياهان و ميوه ها مى بيند و در طرف ديگر خود آتشى سوزان. در درون قفس، بال و پر مى زند و شديداً طالب آزادى است تا پرواز کند و بر شاخسار باغ قرار گيرد و در ضمن از آتش سوزانى که در يک طرف ديگر قفس بود، رهايى يابد.
پرهيزکاران راستين چنين اند. عشق به ثواب از يک سو و خوف از عقاب (بر اثر سوء عاقبت) از سوى ديگر، روح ناآرام آنها را به جهان ديگر جذب مى کند; ولى اجلى که خداوند براى آنها مقرر ساخته آنان را از اين امر باز مى دارد.
در ضمن اين تعبير، حاکميت صفت خوف و رجا را بر وجود آنها روشن مى سازد; از يک سو اميدوار به لطف و ثواب الهى هستند و از سوى ديگر از اين بيم دارند که در دنيا پايشان بلغزد و در دام شيطان و هواى نفس، گرفتار شوند و با سوء عاقبت از دنيا بروند.
در حديثى از لقمان حکيم مى خوانيم که خطاب به فرزندش مى گفت: «يا بَنِىَّ خَفِ اللهِ خَوْفاً لَوْ أَتَيْتَ يَوْمَ الْقِيامَةِ بِبَرِّ الثَقَلَيْنِ خِفْتَ أنْ يُعذّبَکَ وَ ارْجِ اللهَ رَجاءً لَوْ وافَيْتَ الْقِيامَةَ بِإِثْمِ الثَّقَلَيْنِ رَجَوْتَ أَنْ يَغْفِرَاللهُ لَکَ; فرزندم آن گونه از خدا بترس که اگر در روز قيامت در صحنه قيامت وارد شوى، در حالى که اعمال نيک انس و جن را با خود داشته باشى باز از عذاب خدا بترسى و آن قدر اميدوار به لطف او باش که اگر روز قيامت با گناه جن و انس وارد محشر شوى باز اميد به عفو او داشته باشى».(14)
سپس امام(عليه السلام) به سراغ يکى ديگر از اوصاف بسيار برجسته پرهيزکاران مى رود، مى فرمايد : «آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه کرده، به همين دليل غير او در چشمانشان کوچک است»; (عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ).
هر گاه کسى در کنار اقيانوس پهناور و بى کرانى باشد، طبيعى است که يک قطره آب در نظرش بسيار حقير و ناچيز است و آن کس که چشم به آفتاب عالمتاب دوخته، پرتو شمع کوچکى در نظرش بى مقدار است. آرى پرهيزکاران با آفريدگار جهان هستى، با قدرت و علم بى پايان او آشنا شده اند و به قدر استعداد خود، عظمت ذات پاک او را دريافته اند. بديهى است که غير او در نظرشان کوچک و بى مقدار است و يکى از دلايل تقوا و پرهيزکارى و بالاتر از آن، عصمت و مصونيت از گناه همين است. هر قدر معرفت انسان به خدا بيشتر شود، ما سوى الله در نظرش کوچک تر مى شود و به اين اشياى حقير و ناچيز، دل نمى بندد و به جهت آنها گناه نمى کند.
از اينجا مى فهميم که اگر على(عليه السلام) مى فرمايد: «وَاللهِ لَوْ أُعْطيتُ الاَْقاليمُ السَّبْعَةِ بِما تَحْتَ أفْلاکِها عَلى أنْ أعصِى اللهَ فى نَمْلَة أسْلُبُها جُلْبُ شَعيرَة ما فَعَلْتُهُ; به خدا سوگند اگر هفت اقليم را با آنچه در زير آسمانش قرار دارد به من دهند براى اينکه خدا را در مورد مورچه اى نافرمانى کنم و پوست جوى را از دهانش برگيرم، هرگز چنين کارى را نخواهم کرد»(15) دليلش همين است.
اگر در ادامه اين سخن، مى افزايد: «وَ إنَّ دُنْياکُمْ عِنْدى لاََهْوَنَ مِنْ وَرَقَة فى فَمِ جَرادَة تَقْمِضُها; به يقين دنياى شما (با همه ثروتها و زرق و برقهايش) نزد من از برگى که در دهان ملخى است و آن را مى جَوَد پست تر است». به دليل عرفان والاى مولا نسبت به خداست. آرى، هر قدر معرفة الله بيشتر شود، دنيا در نظر انسان، کوچک تر مى گردد، اسباب گناه نزد او ضعيف تر مى شود و آرامش بيشترى مى يابد. يکى از آثار آن، حضور قلب فوق العاده در عبادت و نماز است، به گونه اى که اگر پيکان تيرى از پاى او برکشند متوجه نمى شود.
آن گاه امام(عليه السلام) به سراغ وصف برجسته ديگرى مى رود که آن مقام يقين شهودى پرهيزگاران والامقام است، مى فرمايد: «آنها به کسانى مى مانند که بهشت را با چشم خود ديده و در آن متنعم اند، و همچون کسانى هستند که آتش دوزخ را مشاهده کرده و در آن معذّبند»; (فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ کَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ).
ايمان و يقين، مراحلى دارد; گروهى ايمانشان برخاسته از ادله عقلى است و دلايل کافى و شافى بر آن دارند. بزرگان اخلاق و عرفان با اقتباس از آيات قرآن از اين مرحله به علم اليقين تعبير کرده اند.
مرحله والاتر، مرحله شهود است. در اين مرحله انسان، استدلالات عقلى را پشت سر مى گذارد و به مقام شهود مى رسد و با چشم دل، خدا را مى بيند و عظمت او را مشاهده مى کند و هرگونه شک و ترديد و وسوسه هايى که گاهى در اعماق استدلالات عقلى نيز وجود دارد از او زايل مى شود و آن را مقام عين اليقين گويند.
مرحله سوم که مخصوص خاصان و مقربان است مرحله حق اليقين است و آن، اين است که انسان به جايى مى رسد که خويشتن خويش را فراموش مى کند، آنچه مى بيند خداست و غير او از نظرش محو مى شود.
در حقيقت مرحله اوّل، جنبه عمومى دارد و همه مؤمنان راستين را شامل مى شود. مرحله دوم ويژه پرهيزکاران مخلص و مجاهد است و مرحله سوم ويژه گروه خاصى از اولياء الله، همچون معصومان(عليهم السلام) است و هر يک از اينها آثارى دارد.
يکى از آثار مرحله شهود که درباره پرهيزکاران در اين خطبه به آن اشاره شده اين است که خود را در حضور دائم در برابر حق مى بينند و پيوسته سر بر فرمان او هستند و قداست زندگى آنها گواه بر ايمان شهودى آنهاست.
در حديث معروفى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم که فرمود يک روز پيامبر(صلى الله عليه وآله) بعد از نماز صبح، چشمش به جوانى افتاد که بسيار خواب آلود بود، اندامش نحيف و لاغر به نظر مى رسيد، رسول خدا(صلى الله عليه وآله) او را با نام صدا زد و فرمود : «کَيْفَ أصْبَحْتَ يا فُلانَ؟; چگونه صبح کردى (و حالت چگونه است؟)». عرض کرد: «اَصْبَحْتُ يا رَسُولُ اللهِ مُوقِناً ; صبح کردم اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) در حالى که به مقام يقين رسيدم». رسول خدا(صلى الله عليه وآله) از اين پاسخ صريح او در شگفتى فرو رفت و به او فرمود: «إنَّ لِکُلِّ يَقين حَقيقَةً فَما حَقيقَةُ يَقينِکَ؟; هر يقينى نشانه روشنى دارد، نشانه روشن يقين تو چيست؟» عرض کرد: اى رسول خدا(صلى الله عليه وآله) نشانه آن، اين است که مرا در اندوهى عميق فرو برده و به شب زنده دارى و روزه گرفتن روزها واداشته است و روح من به دنيا و آنچه در آن است بى اعتناست... .
«کَأنّى أنْظُر إلى اَهْلِ الْجَنَّةِ يَتَنَعَّمُونَ فِى الْجَنَّةِ وَ يَتَعارَفُونَ، عَلَى الاَْرائِکِ مُتَّکِئُونَ، وَ کَأنّى أنْظُرُ إلى أهْلِ النّارِ وَ هُمْ فيها مُعَذَّبُونَ مُصْطَرِخُونَ وَ کَأنّى الاْنَ اَسْمَعُ زَفيرَ النّارِ يَدُورُ فى مَسامِعى; گويى من اهل بهشت را مى بينم که در آغوش بهشت متنعم اند و با هم در گفت و گوى دوستانه اند و بر تختها تکيه زده اند و گويى اهل دوزخ را مى بينم که در آن، عذاب مى شوند و فرياد مى کشند و گويى الآن، صداى شعله هاى آتش در گوش من مى پيچد». پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هذا عَبْدٌ نَوَّر اللهُ قَلْبَه بِالاْيمانِ; اين بنده اى است که خداوند قلب او را با نور ايمان روشن ساخته است». سپس فرمود : اين حالت را حفظ کن، جوان عرضه داشت: دعايى در حق من کنيد که خداوند شهادت را در رکاب شما براى من فراهم سازد، پيامبر(صلى الله عليه وآله) در حق او دعا کرد، طولى نکشيد که در يکى از غزوات، همراه پيامبر(صلى الله عليه وآله) شرکت کرد و در آن غزوه ده نفر شهيد شدند که دهمين آنها اين جوان بود.(16)
داستانهاى فراوانى شبيه آنچه در بالا آمد از پرهيزکارانى که در طول تاريخ به مقام شهود رسيده اند نقل شده که بر گفتار مولا على(عليه السلام) تأکيد مى نهد.
در ادامه اين سخن به پنج وصف ديگر از اوصاف پرهيزکاران پرداخته، مى فرمايد: «قلب هاى آنها اندوهگين و مردم از شرّشان درامانند. اندامشان لاغر و نيازهايشان اندک و نفوسشان عفيف و پاک است»; (قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ، وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ).
اين صفات مجموعه اى از صفات پرهيزکاران است، زيرا حزن و اندوه آنها که در نخستين وصف آمده، اشاره به خوف از خدا و کوتاهى در انجام مسؤوليت هاست. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْحُزْنُ مِنْ شِعارِ الْعارفينَ» و در ادامه اين سخن مى فرمايد: «وَ لَوْ حَجَبَ الْحُزنُ عَنْ قُلُوبِ الْعارِفينَ ساعةً لاسْتَغاثُوا; اگر ساعتى حزن از دلهاى اهل معرفت پوشيده گردد به درگاه خدا استغاثه مى کنند و آن را از او مى خواهند».(17)
آرى آنها پيوسته در برابر مسؤوليت هايشان نگرانند و از اين نظر بر دل آن ها اندوهى سايه افکنده، مبادا در گرفتن حق مظلومى کوتاهى کرده باشند يا اندک ظلمى از آنها سرزده باشد يا به غير خدا انديشيده باشند. افزون بر اين، غم عشق و اندوه دورى از قرب پروردگار که طالب آنند نيز از آنها جدا نمى شود; ولى در هر حال آنها غم دنيا ندارند، چون عاشق دنيا نيستند، بنابراين اگر قرآن مجيد مى گويد: «(أَلاَ إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللهِ لاَ خَوْفٌ عَلَيْهِمْ وَلاَ هُمْ يَحْزَنُونَ); بدانيد دوستان خدا نه ترس دارند و نه غمگين مى شوند».(18) منافاتى با آنچه در اين خطبه آمده ندارد، زيرا اين خطبه مربوط به خوف از غير خدا و غم دنياى مادى است.
لذت داغ غمت بر دل ما باد حرام *** اگر از جور غم عشق تو داغى طلبيم
در وصف دوم که مى فرمايد: «مردم از شر آنها در امانند به اين نکته اشاره مى کند که وجود آنها براى همه خير و برکت است; نه موجب درد و عذاب». در حديثى از پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إنّ شَرَّ النّاسِ مَنْزِلَةً عِنْدَاللهِ يَوْمَ الْقِيامَةِ مَنْ يَخافُ النّاسُ شَرَّهُ; بدترين مردم در پيشگاه خدا در روز قيامت کسى است که مردم از شر او ترسان باشند».(19)
در وصف سوم مى فرمايد : جسم آنها نحيف است. البتّه نحيف نه به آن معنا که امروز در فارسى ما از آن مى فهميم، بلکه به معناى لاغر است که از يکسو نشانه زهد و پارسايى و روزه گرفتن و از سوى ديگر دلالت بر چابکى و آمادگى براى انجام وظايف الهى دارد.
در هر حال اين وصف مانند بعضى از اوصاف ديگر همواره استثنايى دارد که بعضى از افرادى که بر حسب ساختمان جسمانى لاغر نيستند، در صف پرهيزکاران هستند.
در وصف چهارم اشاره به نيازهاى محدود آنها شده است; نه همچون دنيا پرستان زراندوز که مانند جهنم هر چه بيابند باز هم «هل من مزيد» مى گويند. به يقين روح قناعت و حاجات خفيف، انسان را از بسيارى از گناهان در امان مى دارد و فکر او را براى پيمودن راه حق راحت تر مى کند و همان گونه که امام(عليه السلام) در يکى از گفتارهاى کوتاه و پرمعنوى فرموده، سبکبار مى شوند و ملحق مى گردند.(20)
در حديث ديگرى مى خوانيم: امام صادق(عليه السلام) وارد حمام شد. صاحب حمام به آن حضرت عرض کرد : اجازه مى دهيد براى شما حمام را قُرُق کنيم. فرمود : «لا إِنَّ الْمُؤْمِنَ خَفيفُ الْمَؤُونَةِ; نه، مؤمن خفيف المؤونة است (و زندگى ساده و بى تکلّفى دارد)».(21)
در پنجمين وصف اشاره به مقام عفت آنها مى کند و روح آنها را عفيف مى شمارد، همان عفتى که انسان را وادار به چشم پوشى از هوا و هوس و گناه مى کند و به تعبير ديگر هواپرستى و گناه در نظر آنها بى رنگ مى شود، به گونه اى که از مشاهده صحنه هاى زشت و آلوده متنفر مى شوند.
در کلمات قصار نهج البلاغه مى فرمايد : «مَا الْمُجاهِدُ الشَّهيدُ في سَبيلِ اللهِ بِأَعْظَمَ اَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ ; لَکادُ الْعَفيفُ أنْ يَکُونَ مَلَکاً مِنَ الْمَلائِکَةِ; پاداش کسانى که در راه خدا جهاد کنند و شهيد شوند، بيشتر از کسى که قادر (بر گناه و حرام و اعمال ناشايست) شود و عفت و پاکدامنى پيشه کند، نيست; نزديک است که فرد پاکدامن و عفيف، فرشته اى از فرشتگان الهى شود».
چرا چنين نباشد در حالى که در ميدان جهاد اکبر بر دشمن خطرناکى همچون هواى نفس و شيطان غالب شده است.
سپس در وصف مهم ديگرى از پرهيزگاران مى فرمايد : «آنها براى مدتى کوتاهى در اين جهان صبر و شکيبايى پيشه کردند و به دنبال آن آسايشى طولانى نصيبشان شد. اين تجارتى پر سود است که پروردگارشان براى آنها فراهم ساخته است»; (صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ).
صبر و شکيبايى خواه در مسير طاعت باشد يا در برابر وسوسه هاى گناه و يا در مقابل مصيبت، از صفات برجسته پرهيزگاران است.
هيچ کس به هيچ هدف مهمى خواه مادى باشد يا معنوى، بدون صبر و استقامت نمى رسد و اگر انسان اين صفت را از دست دهد دين و ايمان و شرف و آبروى او به خطر خواهد افتاد و به همين دليل در عبارت ديگرى از مولا صبر، نسبت به ايمان همچون سر نسبت به بدن شمرده شده است: «وَ عَلَيْکُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الاْيمانِ کَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ».(22)
در حديثى که مرحوم کلينى در کافى از امام باقر(عليه السلام) نقل مى کند، مى خوانيم: «اَلْجَنَّةُ مَحْفُوفَةٌ بِالْمَکارِهِ وَ الصَّبرِ، فَمَنْ صَبَرَ عَلَى الْمَکارِهِ فِى الدُّنْيا دَخَلَ الْجَنَّةَ; وَ جَهَنَّمُ مَحْفُوفَةٌ بِاللَّذاتِ وَ الشَّهَواتِ فَمَن أَعْطى نَفْسَه لَذَّتَها وَ شَهْوَتَها دَخَلَ النّارَ; بهشت در لابه لاى ناملايمات و شکيبايى پيچيده شده، پس آن کس که در دنيا در برابر ناملايمات شکيبايى کند (و از وسوسه هاى گناه و شهوات صرف نظر نمايد) داخل بهشت مى شود و جهنم در لابه لاى لذّات و شهوات گناه آلود پيچيده شده، پس هر کس نفس خود را در برابر اينگونه لذات و شهوات آزاد بگذارد، داخل آتش مى شود».(23)
امام در جمله هاى بالا اين کار را; يعنى صبر و شکيبايى کوتاه مدت در برابر نيل به سعادت دراز مدت را تجارتى پرسود مى شمرد که با لطف الهى براى پرهيزکاران فراهم شده است.
قرآن مجيد مى گويد: «(إِنَّ الَّذِينَ يَتْلُونَ کِتَابَ اللهِ وَأَقَامُوا الصَّلوةَ وَأَنْفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّنْ تَبُورَ); کسانى که کتاب الهى را تلاوت مى کنند و نماز را بر پا مى دارند واز آنچه به آنان روزى داده ايم پنهان و آشکار، انفاق مى کنند، تجارتى (پر سود و) بى زيان و خالى از کساد را اميد دارند».(24)
نيز مى فرمايد : «هنگامى که مؤمنان صالح و صابر مى خواهند وارد بهشت شوند، در آستان بهشت، فرشتگان به آنها سلام و درود مى گويند که: «(سَلامٌ عَلَيْکُمْ بِما صَبَرْتُمْ); سلام بر شما به جهت صبر و استقامتتان».(25)
آنگاه در بيان دو وصف ديگر از اوصاف پرهيزکاران مى فرمايد : «دنيا (با جلوه گريهايش) به سراغ آنها آمد; ولى آنها فريبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنيا مى رفت که آنها را اسير خود سازد ولى آنان به بهاى جان، خويش را از اسارتش آزاد ساختند»; (أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا، وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا).
اشاره به اينکه دنيا با زرق و برق هايى که دارد به سراغ همه مى رود و خود را چنان مى آرايد که نفوس انسانى را به سوى خود جلب کند. آنها که ناآگاه يا هوسبازند، در دام دنيا گرفتار مى شوند; ولى پرهيزگاران که سراب بودن متاع دنيا را مى دانند، هرگز فريب آن را نمى خورند. همچنين دنيا از طريق مال و ثروت و جاه و مقام و شهوات گوناگون انسان هاى بسيارى را در دام خود اسير مى سازد و راه آزادى و نجات را بر آنها مى بندد; ولى پرهيزگاران در همان گام هاى نخستين به اين معنا پى مى برند و به بهاى جان خود را از اين اسارت رهايى مى بخشند.
به راستى ما بسيارى را مى بينيم که چنان اسير مقامند که براى حفظ آن به هر گناه و جنايت و ذلّتى تن در مى دهند، و بعضى چنان اسير مال و شهوتند که براى حفظ آن همه کرامت انسانى خود را بر باد مى دهند; ولى پرهيزگاران که در خط معصومان گام بر مى دارند، حتى از جان خويش مى گذرند و فرياد «هَيْهاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ» سر مى دهند.
***
محورهاى اين بخش از خطبه:
اين بخش از خطبه که در آن قريب بيست صفت از صفات پرهيزکاران آمده، عمدتاً بر چند محور دور مى زند; ايمان فوق العاده پرهيزکاران، ايمانى که در سر حد شهود و مشاهده عالم ماوراى طبيعت است. مسئله بى اعتنايى به زرق و برق دنيا و عدم اسارت در چنگال هوا و هوسها و شهوات، جوياى علم و دانش بودن، پرهيز از هرگونه گناه مخصوصاً آلودگيهاى زبان، تواضع و فروتنى و عدم آزار خلق.
اگر در برنامه پرهيزکاران جز همين فراز نبود براى اينکه از اينها انسان کاملى بسازد، کافى بود تا چه رسد به اين که بخشهاى بعدى خطبه نيز به آن ضميمه گردد.
صفات مزبور، صفاتى جدا و بيگانه از يکديگر نيست، بلکه همه با هم پيوسته است و برنامه اى جامع براى سالکان الى الله و کسانى که طالب قرب به خدا هستند، تشکيل مى دهد.
آن کسى که ايمان او به حدى رسيده که گويى آينده هاى دور را مى بيند و از پشت پرده ضخيم طبيعت، بهشت و جهنم را مشاهده مى کند، طبيعى است که ماسوى الله در چشم او کوچک شود، فريب زرق و برق دنيا را نخورد، و در برابر خلق متواضع باشد و آزارش به کسى نرسد.
اکنون اين سؤال پيش مى آيد که اين ايمان شهودى چگونه تحصيل مى شود و اين هماى سعادت بر سر چه کسى خواهد نشست؟
پاسخ اين سؤال را با تشبيهات روشن مى شود; آيينه قلب تا زنگار هوا و هوس دارد، چهره حقيقت در آن منعکس نمى شود و تا انسان در سياه چال طبيعت زندانى است به آسمان حقيقت پرواز نمى کند و تا گرد و غبار فضاى اطراف او را پر کرده، جمال دل آراى يار را هر چند به او نزديک باشد، نمى بيند و چه زيبا مى گويد، حافظ:
تو کز سراى طبيعت نمى روى بيرون *** کجا به کوى طريقت گذر توانى کرد
جمال يار ندارد نقاب و پرده، ولى *** غبار ره بنشان تا نظر توانى کرد
***
پی نوشت:
1. احزاب، آيه 70 و 71 .
2. «اقتصاد» از ريشه «قصد» به معناى ميانه روى است و اعتدال در هر چيزى را شامل مى شود.
3. اعراف، آيه 26 .
4. فرقان، آيه 47 .
5. بقره، آيه 187 .
6. تحف العقول، بخش سخنان امام باقر(عليه السلام)، ص 218 .
7. نهج البلاغه، کلمات قصار، 140 .
8. وسائل الشيعة، کتاب الجهاد، ابواب جهاد النفس، باب 28، حديث 2.
9. «غضّوا» از ماده «غضّ» بر وزن «خزّ» چنان که در بالا آمد در اصل به معناى کم يا کوتاه کردن است ; هنگامى که در مورد چشم به کار مى رود به معناى فروافکندن چشم است يعنى سر به زير انداختن و نگاه نکردن است و «غمض» به معناى فروبستن و چشم را برهم گذاردن است.
10. الکافى، جلد 2، صفحه 80، باب اجتناب المحارم، حديث 2 .
11. ميزان الحکمة، جلد 4، صفحه 551 نقل از بحارالانوار، جلد 78، صفحه 109 .
12. «رخاء» و «رخوه» در اصل به معناى سستى و نرمى است و هنگامى که در مورد زندگى به کار رود به معناى زندگى توأم با آرامش و آسايش و وسعت است.
13. الکافى، جلد 2، صفحه 60، باب الرضا بالقضاء، حديث 1 .
14. بحارالانوار، جلد 13، صفحه 412 .
15. نهج البلاغه، خطبه 224 .
16. اين حديث را مرحوم کلينى در باب حقيقة الايمان (الکافى، جلد 2، صفحه 52) آورده است. مرحوم علامه مجلسى نيز در بحارالانوار، جلد 67، صفحه 174 از کتاب محاسن، اين حديث را نقل کرده است.
17. بحارالانوار، جلد 69، صفحه 70 .
18. يونس، آيه 62 .
19. کنزالعمال، جلد 3، صفحه 502، حديث شماره 7613 .
20. نهج البلاغه، خطبه 21 .
21. وسائل الشيعة، جلد 1، صفحه 381، ابواب آداب دخول الحمام، باب 22، حديث 3 .
22. نهج البلاغه، کلمات قصار، 82 .
23. الکافى، جلد 2، صفحه 89، باب الصبر، حديث 7 .
24. فاطر، آيه 29 .
25. رعد، آيه 24 .