پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 7، ص: 582-566
دوازده وصف ديگر
امام(عليه السلام) در اين بخش از خطبه به دوازده وصف ديگر از اوصاف برجسته پرهيزکاران، در عباراتى کوتاه و پرمعنا اشاره کرده از قوّت آنها در دين آغاز مى کند و به دورى آنان از طمع ختم مى نمايد، مى فرمايد: «از نشانه هاى هر يک از آنها اين است که آنها را در دين خود نيرومند مى بينى و در عين محکم کارى و قاطعيت، نرم خو، و داراى ايمانى مملوّ از يقين، و حرص در کسب دانش، و آگاهى در عين بردبارى، و ميانه روى در حال غنا و ثروت، و خشوع در عبادت، و آراستگى در عين تهيدستى، و شکيبايى در شدائد و طلب روزى حلال و نشاط در راه هدايت، و دورى از طمع هستند»; (فَمِنْ عَلاَمَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّکَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِين، وَ حَزْماً(1) فِي لِين، وَ إِيماناً فِي يَقِين، وَ حِرْصاً فِي عِلْم، وَ عِلْماً فِي حِلْم، وَ قَصْداً في غِنىً، وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَة، وَ تَجَمُّلاً(2) فِي فَاقَة، وَ صَبْراً فِي شِدَّة، وَ طَلَباً فِي حَلاَل، وَ نَشَاطاً(3) فِي هُدًى، وَ تَحَرُّجاً(4) عَنْ طَمَع).
تعبير به قوّت در دين، اشاره به اين است که وسوسه گران و شبهه افکنان و منافقان نمى توانند در آنها نفوذ کنند و طوفانها و حوادث سخت زندگى، ايمان آنها را متزلزل نمى سازد.
و «حَزم در لين» اشاره به اين است که آنها در عين دورانديشى که لازمه آن غالباً سختگيرى است ـ برخلاف «روزمرگى» که کارها را آسان مى کند ـ نرمخويى را فراموش نمى کنند و با کسانى که در انجام يک هدف اجتماعى با آنها همراه هستند رفتارى با رفق و محبت دارند و مطابق ضرب المثل معروف عرب که مى گويد: «لا تَکُنْ حُلْواً فَتَسْتَرِطُ وَ لا مُرّاٌ فَتَلْفَظُ; آن قدر شيرين نباش که تو را ببلعند و نه آن قدر تلخ که تو را دورافکنند»، رفتار مى کنند.
تعبير به «ايمان در يقين» اشاره به اين است که ايمان مراتبى دارد و اعلى درجه آن، علم اليقين و حق اليقين است که گاه از طريق استدلالهاى قوى و محکم، حاصل مى شود و گاه از آن برتر; يعنى از راه شهود به دست مى آيد.
در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «إنَّ الاْيمانَ أفْضَلُ مِنَ الإسْلامِ وَ إنَّ الْيَقينَ أفْضَلُ مِنَ الاْيمانِ وَ ما مِنْ شَىْء أعزُّ مِنَ الْيَقينِ; ايمان از اسلام برتر است (زيرا اسلام، اقرار در ظاهر است و ايمان، تصديق به قلب) و يقين، افضل از ايمان است (زيرا درجه عالى ايمان است) و هيچ چيز کمياب تر از يقين نيست».(5) آرى پرهيزکاران واقعى به اين گوهر گران بهاى کمياب دست يافته اند.
تعبير به «حِرْصاً فِي عِلْم» با اينکه واژه حرص معمولا بار منفى دارد، اشاره به اين است که آنها شديداً به دنبال فراگيرى علم اند و روزى بر آنها نمى گذرد که دانش تازه اى کسب نکنند، در حالى که دنياپرستان، حريص در جمع اموال اند. پرهيزکاران حريص در جمع علم اند، زيرا پرهيزکارى بدون علم، عمق و ريشه اى ندارد.
منظور از آميختن علم با حلم، اين است که عالم در برابر جهل جاهلان نبايد خشمگين شود و تندخويى کند، بلکه با بردبارى و به صورت تدريجى در آنها نفوذ نمايد و جهلشان را بزدايد.
در حديث مفصلى که مرحوم علامه مجلسى در گفتگوى امام صادق(عليه السلام) با عنوان بصرى که براى درک علم به محضر آن حضرت آمده بود نقل مى کند، مى خوانيم که فرمود: حلم و بردبارى تو بايد به قدرى باشد که اگر کسى به تو بگويد اگر سخن نسنجيده اى درباره من بگويى ده برابر آن به تو مى گويم، تو در جواب بگويى اگر تو ده سخن ناسنجيده بگويى من يکى نخواهم گفت: «فَمَنْ قالَ لَکَ إنْ قُلْتَ واحِدَةً سَمِعْتَ عَشْراً فَقُلْ إنْ قُلْتَ عَشْراً لَمْ تَسْمَعْ واحِدَةً» و در مورد علم به او مى فرمايد: آنچه را نمى دانى از علما بپرس و از اينکه براى بهانه جويى و آزار يا آزمودن افراد از آنها سؤال کنى بپرهيز و از عمل به آراى شخصى و ظنى دورى کن: «فَأسْأَلِ الْعُلَماء ما جَهِلْتَ وَ إيّاکَ أنْ تَسْأَلَهُمْ تَعَنُّتاً وَ تَجْرِبَةً وَ إيّاکَ أنْ تَعْمَلَ بِرَأْيِکَ شَيْئاً».(6)
تعبير به «قَصْداً في غِنىً» اشاره به اين است که آنها اگر غنى و ثروتمند شوند اعتدال و ميانه روى را فراموش نمى کنند و از اسراف و تبذير، پرهيز دارند و اضافه اموال خويش را در اختيار نيازمندان مى گذارند.
جمله «وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَة» اشاره به اين است که عبادت آنها سرسرى و بى روح نيست، بلکه حالت خضوع و خشوع و حضور قلب که روح عبادات است در اعمال عبادى آنها موج مى زند و هر نمازى از آنها نردبانى است براى صعود به اوج قرب خدا; و به همين دليل قرآن مجيد در وصف مؤمنان رستگار مى فرمايد : (الَّذِينَ هُمْ فِى صَلاَتِهِمْ خَاشِعُونَ).(7)
جمله «تَجَمُّلاً فِي فَاقَة» در واقع نقطه مقابل «قَصْداً في غِنىً» است. اشاره به اينکه پرهيزگاران نه به هنگام تبذير و اسراف و طغيان دارند و نه به هنگام فقر زبان به شکوه و شکايت مى گشايند.
تعبير به «تجمّل» مفهومش اين است که آنها هر چند فقير و نادار باشند، ظاهر خود را حفظ مى کنند، همان گونه که قرآن مجيد مى فرمايد : (يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ).(8)
اين گروه از فقيران آنچنان زندگى مى کنند که افراد نادان بر اثر خويشتن دارى، آنها را اغنيا مى پندارند.
جمله «صَبْراً فِي شِدَّة» اشاره به استقامت و شکيبايى آنها در برابر شدائد روزگار و حوادث ناگوار است که به مصداق (إِذَا أَصَابَتْهُمْ مُّصِيبَةٌ قَالُوا إِنَّا للهِِ وَإِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ)(9) خود را از آن خدا مى دانند و جايگاه امن و امان و روح و ريحان را سراى آخرت مى شمرند; نه اين دنيا را. در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که فرمود : «إنَّ الصَّبْرَ نِصْفُ الإيمانِ»(10) و در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است که فرمود: «الإيمانُ نِصْفانِ; نِصْفٌ فِى الصَّبْرِ وَ نِصْفٌ فِي الشُّکْرِ; ايمان دو نصف است; نيمى از آن صبر است و نيمى از آن شکر (صبر در برابر مشکلات و ناملايمات و شکر در برابر نعمتها)».(11)
جمله «طَلَباً فِي حَلاَل» نشان مى دهد که پرهيزگاران افرادى گوشه گير و بيگانه از فعاليتهاى زندگى نيستند، بلکه تلاش و کوشش براى معاش و پيشرفت جامعه اسلامى جزو برنامه هاى اصلى آنهاست. با اين قيد که دنياپرستان در فکر حلال و حرام نيستند و آنها پيوسته طالب حلال اند و اگر کارى بسيار پردرآمد باشد ولى بوى حرام دهد از آن مى گريزند. در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «اَلْعِبادَةُ سَبْعُونَ جُزْءاً أفْضَلُها طَلَبُ الْحَلالِ ; عبادت هفتاد جزء دارد که از همه برتر، به دنبال روزى حلال بودن است».(12)
قرآن مجيد مى گويد: «(يَا أَيُّهَا الرُّسُلُ کُلُوا مِنَ الطَّيِّبَاتِ وَاعْمَلُوا صَالِحاً) ; اى رسولان الهى از غذاى پاکيزه و حلال تناول کنيد و عمل صالح به جاى آوريد».(13) اين تعبير ممکن است، نشان آن باشد که عمل صالح زاييده غذاى حلال و طيّب است.
تعبير به «نَشَاطاً فِي هُدًى» ناظر به اين است که پيمودن راه هدايت براى آنها برخلاف افراد کوتاه فکر و کم معرفت مايه نشاط و شادى است; هرگز از پيمودن اين راه خسته نمى شوند و سلوک سبيل الهى هر دم بر نشاط آنها مى افزايد.
منظور از جمله «وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَع» اين است که پرهيزکاران به کلّى از طمع دورند، زيرا طمع نتيجه وابستگى شديد به دنيا و سبب توجه به غير خدا و موجب مفاسد زيادى مى گردد. از جمله يکى از عوامل ذلّت و کينه و عداوت و حقد و حسد است ; طمعکاران هرگز از مال دنيا سير نمى شوند و پيوسته براى به دست آوردن آن از هر راهى که باشد تلاش مى کنند و در واقع گرفتار اسارت دائم اند، همان گونه که امام(عليه السلام) در کلمات قصارش فرموده: «اَلطَّمَعُ رِقُّ مُؤَبَّدٌ ; طمع سبب بردگى جاويدان است».(14)
به علاوه، طمع فکر و عقل را از کار مى اندازد و انسان را گرفتار لغزش هاى بزرگ مى کند، همان گونه که مولا در يکى ديگر از کلمات قصارش فرموده: «أکْثَرُ مَصارِعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطامِعِ; بيشترين زمين خوردن عقلها، زير برقهاى طمع است».(15)
سپس امام(عليه السلام) به بيان سه وصف ديگر از اوصاف برجسته شخص پرهيزکار پرداخته مى فرمايد: «پيوسته عمل صالح انجام مى دهد، با اين حال ترسان است (که از او پذيرفته نشود.) روز را به پايان مى برد در حالى که همّ او سپاسگزارى (نعمتهاى الهى) است و صبح مى کند در حالى که تمام همّش ياد خداست» (يَعْمَلُ الاَْعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَل(16) يُمْسِي وَ هَمُّهُ الشُّکْرُ، وَ يُصْبِحُ وَ هَمُّهُ الذِّکْرُ).
آرى! اولياءالله اگر تمام اعمال صالح را انجام داده باشند باز از اين بيم دارند که حق عبوديت پروردگار را ادا نکرده و در انجام وظيفه خود کوتاهى کرده باشند، همان گونه که در حديث آمده است: شخصى از امام صادق(عليه السلام) پرسيد چه چيز مهمّى در وصيّت لقمان بود؟ فرمود: «امور مهم و شگفت آورى، گفت و از همه شگفت آورتر اين که به فرزندش گفت: آن گونه از خدا بترس که اگر تمام اعمال نيک انس و جنّ را انجام داده باشى باز از اين بترسى که کوتاهى کرده اى و خداوند مجازاتت مى کند و آن قدر به رحمت خدا اميدوار باش که اگر تمام گناهان انس و جنّ را انجام داده اى، باز اميد به رحمت او داشته باشى».(17)
قرآن مجيد در اين زمينه تعبير گويايى دارد; در بيان اوصاف پيشگامان در اعمال خير مى فرمايد: «(وَالَّذِينَ يُؤْتُونَ مَا اتَوا وَّقُلُوبُهُمْ وَجِلَةٌ أَنَّهُمْ إِلَى رَبِّهِمْ رَاجِعُونَ) ; آنها کسانى هستند که نهايت کوشش را در انجام طاعات به خرج مى دهند و با اين حال دلهايشان هراسناک است از اينکه سرانجام به سوى پروردگارشان باز مى گردند».(18)
تعبير به «يمسى ...» اشاره به اين است که آنها در آغاز روز که تلاش و کوشش را شروع مى کنند، با نام خدا آغاز مى کنند و در پايان روز که از مواهب الهى بهره کافى مى گرفتند، به شکر خدا مى پردازند. درست همچون نشستن بر سر سفره غذا که با نام خدا شروع مى شود و با شکر پروردگار پايان مى پذيرد، هر چند بعضى از شارحان(19) نهج البلاغه در تفسير اين دو جمله گفته اند که اين اختلاف در تعبير از باب تنوّع در عبارت است و منظور آن است که صبح و شام و در جميع حالات، هم ذاکرند و هم شاکر; ولى آنچه که در بالا گفته شد، صحيح تر به نظر مى رسد.
درباره اهميّت ذکر الله در آيات و روايات، تعبيرات بسيار پرمعنايى وارد شده است; مثلا در حديثى پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى فرمايد: «ثَلاثَةٌ مَعْصُومُونَ مِنْ إبْليسَ وَ جُنُودِهِ: الذّاکِرُونَ للهِِ، وَ الْباکُونَ مِنْ خَشْيَةِ اللهِ، وَ الْمُسْتَغْفِرُونَ بِالاْسْحارِ; سه گروهند که از شيطان و لشکريانش در امانند، آنها که پيوسته ياد خدا مى کنند، و آنها که از ترس (کيفر خداوند) اشک مى ريزند (و احساس مسؤوليت مى کنند)، و آن ها که در سحرگاهان استغفار مى نمايند».(20)
درباره اهميّت شکر نيز در آيات و روايات، تأکيدات فراوانى ديده مى شود; از جمله در حديثى از اميرمؤمنان که در غررالحکم آمده است، مى خوانيم: «شُکْرُ النِّعْمَةِ اَمانٌ مِنْ حُلُولِ النِّقْمَةِ; شکر نعمت انسان را از بلاها و حوادث ناگوار در امان مى دارد».(21)
آن گاه اشاره به دو وصف مهم ديگر از اوصاف اين پاک مردان مى کند و مى فرمايد: «شب را سپرى مى کند، در حالى که ترسان است و صبح بر مى خيزد، در حالى که شادمان است. ترسان از غفلتهايى است که از آن برحذر داشته شده، و شادمان براى فضل و رحمتى است که به او رسيده (زيرا روز ديگرى از خدا عمر گرفته و درهاى سعى و تلاش را به روى او گشوده است)»; (يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً; حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِمَا أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ).
مفهوم اين سخن آن نيست که براى مسئله خوف و رجا تقسيم زمانى بيان کند; خوف و رجا در هر زمان و در هر حال در دل پرهيزکاران است، بلکه از آنجا که پرهيزکاران بعد از پايان کار روزانه به محاسبه خويش مى پردازند و از اين نگرانند که در برنامه روزى که گذشت خطاها و لغزش هايى باشد، سخن از خوف آنها به ميان آمده و لذا به ما دستور داده شده است که شب هنگام قبل از آنکه به بستر استراحت رويم، استغفار کنيم. در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «مَنِ اسْتَغْفَرَاللهَ حينَ يَأْوِي إلى فِراشِهِ مِأَةَ مَرَّة تَحاتَتْ ذُنُوبُهُ کَما يَسْقُطُ وَرَقَ الشَّجَرِ; کسى که شب هنگام وقتى به بستر استراحت مى رود يک صد مرتبه استغفار کند، گناهان او فرو مى ريزد آن گونه که برگ درختان (هنگام پاييز) فرو مى ريزد».(22)
و از آنجا که روز آغاز فعاليتى نوين و اعمال صالح جديدى است فعاليتى که بايد با اميد آغاز گردد تجلى گاه صفت رجا و شادمانى است.
در اينکه ميان فضل و رحمت چه تفاوتى است مفسّران قرآن در ذيل آيه (قُلْ بِفَضْلِ اللهِ وَبِرَحْمَتِهِ)(23) گفت و گو بسيار دارند; بعضى فضل الهى را اشاره به نعمت هاى ظاهرى و مادى و رحمت را اشاره به نعمتهاى باطنى و معنوى دانسته اند و بعضى ديگر فضل را آغاز نعمت و رحمت را دوام نعمت دانسته اند. اين احتمال نيز داده شده که فضل اشاره به نعمت عام پروردگار به همه انسانها و رحمت اشاره به رحمت ويژه مؤمنان است.
البتّه اين تفسيرها منافاتى با هم ندارند و ممکن است در مفهوم عبارت بالا گنجانيده شوند.
آن گاه امام(عليه السلام) به بيان يکى ديگر از اوصاف برجسته انسان پرهيزگار که در ارتباط با تهذيب نفس و خودسازى است، پرداخته، مى فرمايد : «هر گاه نفس او در انجام وظايفى که از آن ناخشنود است سرکشى کند، او نيز از آنچه نفس دوست دارد محرومش مى سازد»; (إِنِ اسْتَصْعَبَتْ(24) عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيمَا تَکْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيمَا تُحِبُّ).
اين در واقع يکى از مراحل سلوک راهيان الى الله است که آن را مرحله «معاقبه» مى نامند که بعد از مراحل «مشارطه» و «مراقبه» و «محاسبه» قرار دارد; يعنى صبحگاهان که برنامه تازه اى را در زندگى خود شروع مى کنند با نفس خويش شرط مى کنند که از هرگونه گناه بپرهيزد. سپس در طول روز مراقب آن هستند و شبانگاه قبل از آنکه به بستر استراحت بروند به حساب اعمال روزانه رسيدگى مى کنند و اگر خلافى از آنها سرزده بود نفس خود را مجازات مى کنند. به اين صورت که او را از آنچه به آن تمايل دارد موقّتاً باز مى دارد; مثلا از غذاى خوب، بستر نرم، خواب کافى و مانند آن محروم مى سازد تا نفس سرکش رام گردد و براى روزهاى آينده در مسير اطاعت خداوند قرار گيرد. اين برنامه براى تهذيب نفس، بسيار مؤثر و کارساز است و به يقين هرگاه انسان مدّتى بر آن مداومت کند، آثار و برکات عجيب آن را در جان و روح خويش مى بيند.
در ادامه اين سخن به چهار وصف مهم ديگر اشاره کرده، مى فرمايد: «روشنى چشم او در چيزى است که زوال در آن راه ندارد و زهد و بى اعتنايى اش نسبت به چيزى است که بقا و دوامى در آن نيست. علم را با حلم مى آميزد و گفتار را با کردار»; (قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيمَا لاَ يَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِيمَا لاَ يَبْقَى، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ).
تعبير به «قرّة عينه» با توجه به اينکه «قرّه» در اصل از ريشه «قرّ» (بر وزن حرّ) به معناى سردى گرفته شده و عرب معتقد بوده که اشک شوق همواره سرد و خنک و اشک غم داغ و سوزان است، اين تعبير در جايى گفته مى شود که مايه شادى و خوشحالى است و معادل آن در فارسى «چشم روشنى» است.
به اين ترتيب مفهوم جمله بالا اين است که چشم پرهيزگاران به جهان آخرت روشن است، زيرا جهانى است پايدار و برقرار، همان گونه که قرآن مجيد درباره بهشتيان مى گويد: (خَالِدِينَ فِيهَا مَا دَامَتِ السَّموَاتُ وَالاَْرْضُ)(25) و نيز مى فرمايد: «(فَلاَ تَعْلَمُ نَفْسٌ مَّا أُخْفِىَ لَهُمْ مِّنْ قُرَّةِ أَعْيُن جَزَاءً بِمَا کَانُوا يَعْمَلُونَ); هيچ کس نمى داند چه پاداشهاى مهمّى که مايه روشنى چشمهاست براى آنها نهفته شده، اين جزاى کارهايى است که انجام مى دادند».(26) و با توجه به اينکه طبق آنچه در بخشهاى قبل اين خطبه گذشت، آنها در همين دنياگويى بهشت و نعمتهاى بهشتى را با چشم خود مى بينند، اين حالت شادمانى و قرة العين در برابر بهشت، در همين جا براى آنها حاصل است. به عکس چون دنياى ناپايدار را آن گونه که هست دريافته اند، هرگز دل به آن نمى بندند. آميختن حلم با علم و بردبارى با دانش و همچنين گفتار با کردار از برجسته ترين نقاط قوّت آنهاست، زيرا اگر عالم در برابر جهل جاهلان بردبار نباشد نجات دادن آنها براى او غير ممکن است و اگر گفتار آنها با عمل همراه نگردد تأثيرى در سخن آنها نخواهد بود. همان گونه که در حديث امام صادق(عليه السلام) آمده است: «إنَّ الْعالِمَ إذا لَمْ يَعْمَلْ بِعِلْمِهِ زَلَّتْ مَوْعِظَتُهُ عَنِ الْقُلُوبِ کَما يَزِلُّ الْمَطَرُ عَنِ الصَّفا; هرگاه عالم به علمش عمل نکند موعظه و اندرز او از دلها فرو مى ريزد، آن گونه که دانه هاى باران از سنگ سخت فرو مى ريزد».(27)
***
نُه وصف مهم ديگر
امام(عليه السلام) سپس به بيان نه وصف ديگر از اوصاف برجسته پرهيزگاران مى پردازد و مى فرمايد: «او را مى بينى که آرزويش نزديک، لغزشش کم، قلبش خاشع، نفسش قانع، خوراکش اندک، امورش آسان، دينش محفوظ، شهوت سرکشش مرده، و خشمش فرو خورده شده است»; (تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ، قَلِيلاً زَلَلُـه، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً(28) أَکْلُهُ، سَهْلاً أَمْرُهُ، حَرِيزاً(29) دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَکْظُوماً(30) غَيْظُهُ).
در اين عبارت، امام نخست از کوتاهى آرزوها سخن مى گويد، زيرا آرزوهاى دور و دراز ـ همان گونه که در روايات وارد شده ـ سبب فراموشى آخرت مى گردد و نسيان آخرت، بلاى بزرگى است که سرچشمه انواع گناهان و خطاهاست.
درست است که وجود اميد و آرزو در انسان، انگيزه حرکت و فعاليت است، همان گونه که در حديث نبوى آمده است: «الاَْمَلُ رَحْمَةٌ لاُِمَّتى وَ لَوْلا الاَْمَلُ ما رَضَعَتْ والِدَةٌ وَلَدَها وَ لا غَرَسَ غارِسٌ شَجَراً; اميد و آرزو مايه رحمت است براى امت من و اگر نبود، هيچ مادرى فرزندش را شير نمى داد و هيچ باغبانى درختى نمى نشاند».(31) ولى هرگاه از حد بگذرد و به صورت آرزوهاى دور و دراز درآيد تمام نيروها و افکار انسان را مجذوب دنيا مى کند و همه چيز به فراموشى سپرده مى شود و حتى انسان با چنين حالتى از دنياى خود نيز بهره نمى برد.
اما کم بودن لغزشهاى پرهيزگاران به جهت آن است که خود را از صحنه هاى گناه دور مى دارند و پيوسته به ياد خدا هستند.
و خشوع قلب آنان نتيجه معرفت آنها نسبت به خداست، چون هر قدر انسان عظمت معبود را بيشتر درک کند در برابر او خاضع تر مى شود.
قانع بودن پرهيزگاران نتيجه بينش آنها به مواهب مادى و زرق و برق دنياست. و چون آن را ناپايدار و فانى مى بينند خود را براى وصول به آن به خطر نمى افکند و به مقدار لازم قناعت مى کنند.
اندک بودن خوراک آنها بدين جهت است که مى دانند پرخورى، علاوه بر اينکه سبب انواع بيماريهاست، حال عبادت و راز و نياز با خدا را از بين مى برد. افزون بر اين، آنها را از ياد مستمندان غافل مى سازد. در حديثى در غررالحکم از کلمات مولا مى خوانيم: «مَنِ اقْتَصَدَ فى أکْلِهِ کَثُرَتْ صِحَّتُهُ وَ صَلُحَتْ فِکْرَتُهُ; کسى که ميانه روى در خوردن را پيشه کند، سلامتى او افزون و فکرش به صلاح و درستى مى گرايد».
جمله «سَهْلاً أَمْرُهُ» اشاره به اين است که هم در مورد کارهاى شخصى خود آسان مى گيرد و هم در برابر مردم سهل المؤونه است. کسانى را مى بينيم که براى يک مسافرت و يا حتى يک مهمانى چه تکلّفاتى قائل مى شوند و عذاب اليم براى خود فراهم مى سازند و يا در برابر مردم براى اندک حقّى ماهها و سالها به کشمکش ادامه مى دهند، در حالى که آسان گيران هم در زندگى شخصى راحتند و هم در روابطشان با ساير مردم.
تعبير به «حَرِيزاً دِينُهُ» اشاره به اين است که او بيش از هر چيز به حفظ ايمان و عقيده و اصول مکتب خود اهميّت مى دهد و آن را در برابر مال و مقام و شهوت، قربانى نمى کنند. جمله «مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ» به اين معنا نيست که آنها خالى از هرگونه شهواتى هستند، بلکه شهوت آنها در کنترل عقل و ايمانشان است، همان تعبير جالبى که قرآن درباره يوسف دارد: (وَلَقَدْ هَمَّتْ بِهِ وَ هَمَّ بِهَا لَوْلاَ أَن رَّءا بُرْهَانَ رَبِّهِ).(32)
و اما جمله «مَکْظُوماً غَيْظُهُ» بعد از صفات گذشته، اشاره به اين است که حفظ دين و انجام مسئوليتها، گاه سبب عکس العملهاى ناروايى از سوى جاهلان مى شود که آتش خشم را در دل پرهيزگاران بر مى افروزد; ولى آنها بر نفس خويش مسلّطند و خشم خود را فرو مى برند.
سپس امام(عليه السلام) در ادامه سخن به چهار وصف ديگر از اوصاف برجسته پرهيزگاران اشاره کرده، مى فرمايد : «(مردم) به خير او اميدوار و از شرّش درامانند، اگر در ميان غافلان باشد جزو ذاکران محسوب مى شود و اگر در ميان ذاکران باشد در زمره غافلان نوشته نمى شود»; (اَلْخَيْرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ کانَ فِي الْغَافِلِينَ کُتِبَ فِي الذَّاکِرِينَ، وَ إِنْ کانَ في الذَّاکِرِينَ لَمْ يُکْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ).
در حديثى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم که فرمود: «ألا أُنَبِّئُکُم لِمَ سُمِّيَ الْمُؤْمِنُ مُؤْمِناً؟ لاِيمانِهِ النّاسُ عَلى أنْفُسِهِمْ وَ أمْوالِهِمْ، ألا أُنَبِّئُکُمْ مِنَ الْمُسْلِمِ؟ اَلْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ النّاسُ مِنْ يَدِهِ وَ لِسانِهِ; آيا به شما خبر دهم چرا مؤمن مؤمن ناميده شده؟ به سبب اين که مردم را بر جان و مالشان امان بخشيده. آيا به شما خبر دهم چه کسى مسلمان است؟ کسى که مردم از دست و زبانش در سلامت باشند».(33)
هرگاه مؤمنان و مسلمانان عادى بايد چنين باشند، پرهيزگاران که نخبگان مؤمنان و مسلمانان اند به طور مسلم چنين خواهند بود; آنها منبع خيرات و برکات و همه مردم از شر آنان در امانند.
در حديث ديگرى از پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «إِنَّ مَثَلَ الْمُؤمِنِ کَمَثَلِ النِّحْلَةِ إنْ صاحَبْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ شاوَرْتَهُ نَفَعَکَ وَ إنْ جالَسْتَهُ نَفَعَکَ وَ کُلّ شَأْنِهِ مَنافِعُ وَ کَذلِکَ النِّحْلَة کُلّ شَأْنِها نِحْلَة; مؤمن همچون زنبور عسل است (سرتا پا مفيد است) اگر با او رفيق بشوى به تو سود مى رساند و اگر مشورت کنى به تو منفعت مى بخشد و اگر با او هم نشين گردى براى تو سودمند است و همه کار او منفعت است، همان گونه که زنبور عسل همه چيزش داراى منفعت است».(34)
بعضى از دانشمندان گفته اند: تشبيه مؤمن به زنبور عسل مى تواند به جهت هوشيارى فوق العاده، و منافع گسترده، سعى و کوشش فراوان، پرهيز از مناطق آلوده، استفاده از غذاى پاک و بهره گرفتن از دسترنج خود باشد.(35) اضافه بر اين زنبور عسل هم شهدى را که توليد مى کند بسيار پرفائده است و هم انبارى را که از موم مى سازد کارآيى بسيار دارد و هم با گردش روى گلها سبب گردافشانى و بارورى انواع گياهان مى شود و حتى نيش او نيز که وسيله اى دفاعى در برابر دشمن است براى درمان بعضى از بيمارى ها مفيد است.
واژه خير و شر مفهوم بسيار گسترده اى دارد که همه نيکيهاى مادّى و معنوى و همه شرور مادى و معنوى را شامل مى شود.
جمله «إِنْ کَانَ فِي الْغَافِلِينَ...» اشاره به اين است که او در ميان افراد غافل و بى خبر، هم رنگ جماعت نمى شود و همچنان به ياد خدا و روز قيامت مشغول است و در ميان ذاکران از جمع آنها عقب نمى ماند و غفلت دامن او را نخواهد گرفت.
***
پی نوشت:
1. «حزم» به معناى محکم کردن و متقن ساختن است و ريشه اصلى آن «حزام»، تنگ حيوان است (نوار محکمى که زين يا پالان را به وسيله آن زير شکم حيوان، محکم مى بندند و به معناى هرگونه کمربند نيز آمده است).
2. «تجمّل» از «جمال» گرفته شده و به معناى اظهار زيبايى و جمال است و «تجمل» در حال فقر به اين معناست که شخص فقير ظاهراً خود را بى نياز نشان دهد.
3. «نشاط» فعاليت صادقانه است و «نشاطات» علمى به معناى فعاليت هاى علمى است.
4. «تحرّج» از ريشه «حرج» به معناى مشقّت گرفته شده است. اين واژه هنگامى که با «عن» متعدى شود به معناى دورى کردن و خود را گرفتار نمودن است.
5. الکافى، جلد 2، صفحه 51، باب فضل الايمان على الاسلام، حديث 1 .
6. بحارالانوار، جلد 1، صفحه 226 .
7. مؤمنون، آيه 2 .
8. بقره، آيه 273 .
9. بقره، آيه 156 .
10. شرح ابن ابى الحديد، جلد 1، صفحه 319 و بحارالانوار، جلد 79، صفحه 137، حديث 22 .
11. بحارالانوار، جلد 74، صفحه 151 .
12. الکافى، جلد 5، صفحه 78 .
13. مؤمنون، آيه 51 .
14. نهج البلاغه، کلمات قصار، 180 .
15. نهج البلاغه، کلمات قصار، 219 .
16. «وجل» به معناى خوف و ترس است و «وَجِل» بر وزن «خجل» به معناى شخص ترسان است.
17. الکافى، جلد 2، صفحه 67 .
18. مؤمنون، آيه 60 .
19. فى ظلال نهج البلاغه، جلد 3، صفحه 169 .
20. مستدرک الوسائل، جلد 12، صفحه 146، حديث 5 .
21. غرر الحکم، 5664 .
22. وسائل الشيعة، جلد 4، صفحه 1028، حديث 7 .
23. يونس، آيه 58 .
24. «استصعب» از «صعوبت» گرفته شده و «استصعاب» به معناى مشکل شدن و زير بار نرفتن است.
25. هود، آيه 107 .
26. سجده، آيه 17 .
27. بحارالانوار، جلد 2، صفحه 39، حديث 68 .
28. «منزور» از ريشه «نزر» بر وزن «نذر» به معناى کم و اندک است.
29. «حريز» از ريشه «حَرْز» بر وزن «قرض» به معناى حفظ کردن گرفته شده و «حريز» به چيزى مى گويند که محفوظ است.
30. «مکظوم» از ريشه «کظم» بر وزن «هضم» به معناى گلوگاه است و «مکظوم» به کسى گفته مى شود که بسيار خشمگين يا غمناک باشد و در عين حال خويشتندارى مى کند، گويى گلويش دارد فشرده مى شود.
31. سفينة البحار، جلد 1، صفحه 30، ماده «امل» و بحارالانوار، جلد 74، صفحه 173 .
32. يوسف، آيه 24 .
33. بحارالانوار، جلد 64، صفحه 60، حديث 3 .
34. بحارالانوار، جلد 61، صفحه 238 .
35. بحارالانوار، جلد 61، صفحه 238 .