«الحمدلله غير مقنوط من رحمته و لا مخلو من نعمته و لا مايوس من مغفرته ولامستنكف عن عبادته. الذي لاتبرح منه رحمه و لا تفقد له نعمه». (سپاس مر خداي را كه رحمتش مايوس شدني نيست و نعمتش فراگير و بخشايشش نااميد نشدني و پرستشش تكبر نورزيدني. خداوندي كه رحمت او زائل نميشود و نعمتش مفقود نميگردد).
رحمتش بيكران و نعمتش بيشمار و مغفرتش مورد اميد و عبادتش شايستهي مطلق. خداونديكه كاخ خلقت را بينياز از هر نفعي كه در انتظارش باشد، برافراشته است. خداونديكه هستي موجودات فيضي از فيوضات رباني او بوده و هيچ موجودي را قدرت روياروئي با او نيست و همه و همه تسليم قدرت مطلقهي او بوده با يك كلمهي كن (باش) كه كائنات را در ظلمتكدهي نيستي مانند چراغي برافروخته است و با يك كلمهي لاتكن (مباش) ميتواند آنها را رهسپار ديار نيستي كند و با نيازي كه همهي موجودات به رحمت واسعهي او دارند، چرا به آنها رحمت نورزد و چرا رحمتش فراگير عالميان نباشد و روي چه علتي كسي بتواند ياس از رحمت او را به خود راه بدهد. خداوندا:
باد ما و بود ما از داد تست هستي ما جمله از ايجاد تست
لذت هستي نمودي نيست را عاشق خود كرده بودي نيست را
لذت انعام خود را وامگير نقل و بادهي جام خود را وامگير
ور بگيري كيت جست و جو كند نقش با نقاش كي نيرو كند
منگر اندر ما مكن در ما نظر اندر اكرام و سخاي خود نگر
ما نبوديم و تقاضامان نبود لطف تو ناگفتهي ما ميشنود (مولوي)
احتياج همهي كائنات به لطف و رحمت خداوندي او از يكطرف و اتصاف آن مقام اقدس با لطف و محبت و رحمت و مقتضاي فيض هستي از طرف ديگر، دلايلي است روشن به بيكرانگي رحمت او. فراموش نميكنم آن حالت شگفتانگيز روحي را كه در نوشتن كتاب جبر و اختيار در مبحث مربوط به رحمت پروردگار احساس نمودهام. در آن هنگام احساس كردم كه دست و انگشتان و قلمي كه با آن مينوشتم حالت فيزيكي خود را از دست داده بود و احساس بيوزني وصف ناپذيري را در خود مشاهده ميكردم كه با به پايان رسيدن مطالب مربوط به رحمت خداوندي، بپايان رسيد و سپس من بودم و باز همان وضع طبيعي جسماني كه داشتم. در آنحال به خوبي دريافت ميكردم كه يك امداد غيبي براي روي كاغذ آوردن رحمت پروردگار كمك و ياريم مينمايد. آيات مربوط به رحمت خداوندي با بيانات گوناگون در قرآن بسيار فراوان است. از آن جمله: مادهي رحمت با مشتقات زير:
1- رحمت در حدود 112 آيه
2- رحم 8 آيه
3- ترحم 2 آيه
4- ترحمني 5 آيه
5- ارحم 5 آيه
6- ترحم 8 آيه
7- رحمت 4 آيه
8- ارحم الراحمين 4 آيه
9- خيرالرحمين 2 آيه
10- الرحمن 58 آيه
11- رحيم 112 آيه
كلماتي ديگر در آيات قرآني كه مفهوم آن عفو و بخشايش و محبت است:
1- ودود 2 آيه
2- روف 11 آيه مادهي غفران با مشتقات زير:
3- غفر 4 آيه
4- تغفر 2 آيه
5- نغفر 2 آيه
6- يغفر 26 آيه
7- اغفر 17 آيه
8- غافر و خير الغافرين 2 آيه
9- غفور 93 آيه
10- غفار 5 آيه
11- مغفره 26 آيه مادهي عفو با مشتقات زير:
12- يعفو 2 آيه
13- عفو 3 آيه مادهي توبه با مشتقات زير:
14- يتوب 5 آيه
15- تواب 15 آيه
16- كريم 2 آيه
رحمت واسعه و رحمت مقرر خداوند متعال:
در قرآن مجيد در دو آيه فرموده است كه من رحمت را بر خودم نوشتهام، يعني مقرر كردهام كه بر بندگانم رحم كنم: «كتب علي نفسه الرحمه» (خداوند رحمت بندگان را بر خود نوشته است) «كتب ربكم علي نفسه الرحمه» (پروردگار شما رحمت بر بندگانش را بر خود نوشته است). معناي نوشتن خداوندي بر خود همان عهد و تعهد است كه با خود بسته است. «و من اوفي بعهده من الله» (و كيست وفا كنندهتر از خدا به عهد خود) با اينكه خداوند سبحان چون خالق و بوجود آورندهي همهي موجودات و قوانين طبيعي و الزامي است، و هيچ موجود و قانوني نميتواند او را مقيد و مكلف نمايد، وعده كرده است كه به عهد خود وفا كند. يعني با اينكه:
گر تن حبشي سرشتهي تست ور خط ختني نوشتهي تست
گر هر چه نوشتهاي بشوئي شويم دهن از زيادهگوئي
گر باز به داورم نشاني اي داور داوران تو داني (نظامي گنجوي)
با اينحال رحم و احسان و محبت او بر مخلوقاتش چنان است كه دربارهي آن با خود عهد و پيمان بسته و مقرر فرموده است. و در سه آيه از قرآن وسعت و گسترش رحمت خدا را بيان فرموده است. در دو آيه گوشزد ميكند كه رحمت او فراگير همهي مخلوقاتست:
1- «و رحمتي وسعت كل شيئي» (و رحمت من بر همه چيز وسعت دارد (يا گسترده بر همه چيز است). 2- «ربنا وسعت كل شيئي رحمه» (اي پروردگار ما، رحمت تو بر همه چيز گسترده است). و در يك آيه ميفرمايد: «فقل ربكم ذو رحمه واسعه» (پس به آنان بگو: پروردگار شما داراي رحمت فراگير است). ياس از رحمت خداوندي از صفات كفر و ضلالت است آيات فراواني در قرآن وجود دارد كه ياس و نوميدي از رحمت خداوندي را محكوم و آنرا از صفات گمراهان ميشمارد: «قال و من يقنط من رحمه ربه الا الظالون» (گفت: كيست كه از رحمت پروردگارش مايوس شود مگر گمراهان). «انه لا يياس من روح الله الا القوم الكافرون» (قطعي است كه از رحمت خداوند مايوس نميشوند مگر كافران). همچنين در مواردي از قرآن از ياس و نوميدي نهي اكيد شده است: «لاتقنطوا من رحمه الله ان الله يغفر الذنوب جميعا» (از رحمت خداوندي مايوس مباشيد، زيرا خداوند همهي گناهان را ميبخشد).
و بدين جهت است كه ياس از رحمت خداوندي از گناهان كبيره محسوب شده است. البته در كتب اخلاق اسلامي و مباحث مربوط به رذائل اخلاقي و گناهان، اين مسئله وجود دارد كه فرق است ميان حق الله و حق الناس و بخشش گناهان ناشي از محو ساختن و ابطال حق الناس مربوط به خود انسانهائي است كه به آنان ظلم و تعدي شده است و بايد آن ظلم و تعدي را برطرف ساخته و حق مظلومان را جبران نمود، تا شايستگي رحمت و مغفرت خداوندي بوجود بيايد. و اما حق الله و بعد حق الهي كه در هر حق الناس وجود دارد، ميتواند مشمول رحمت و عنايات خداوندي باشد. اين نكته هم نبايد فراموش شود كه گناهاني كه با تكيه به رحمت و مغفرت خداوندي مورد ارتكاب قرار بگيرد، مشمول اصل رحمت نميباشد، مانند اينكه كسي با تكيه به توبه گناهان را تكرار نمايد.
***
«و لامستنكف عن عبادته» (و پرستيدن او تكبر نورزيدني است).
تكبر و سرپيچي از پرستش خداوندي و ارتباط با مقام الهي نافرماني از دستورات خداوندي و انجام ندادن عباداتي كه او بر بندگانش مقرر فرموده است، غير از بي اعتنائي به مقام اعلاي ربوبي است. هر دو نوع يا- ناشي از ناداني و ناآگاهي به عظمت و ضرورت عمل به دستورات و عبادات و اهميت ارتباط با آن مقام پاك و منزه است و يا ناشي از استقلال موهوم در برابر ذات پاك خداونديست و يا معلول بياعتنائي به مقام اعلاي ربوبي است. بنابراين سرپيچي و نافرماني سه صورت پيدا ميكند:
صورت يكم- ناآگاهي و ناتواني- ادعاي جهل و ناداني به وجود خداوندي با داشتن مغز و روان سالم قابل پذيرش نيست، چگونه ميتوان با ديدن نظم و قوانين در عالم خقلت و ناتواني طبيعت كور از ارادهي خويشتن و حكم قطعي عقلاني و فطري سالم به اينكه هيچ حركتي بدون محرك و هيچ معلولي بدون علت امكانپذير نيست، ادعاي ناآگاهي و ناداني نمود؟! بطور كلي ناآگاهي و ناداني به وجود خداوندي و به دستورات و تكاليف الهي، يا ناشي از نقص مغزي و رواني است، در اين فرض تكليفي وجود ندارد، زيرا خداوند سبحان عادل است و هيچ كسي را به مافوق قدرت و آگاهي او مكلف نميسازد. «لايكلف الله نفسا الا وسعها» (خداوند هيچ كسي را مكلف نميسازد مگر بمقدار قدرتي كه مكلف داراي آن ميباشد).
صورت دوم- بي اعتنائي و اهميت ندادن بمقام اعلاي ربوبي و دستورات و تكاليف او- مسلم است كه اين حالت رواني كه از زشتترين و بدترين حالات رواني است، بطور معمولي ناشي از پيروي از هوي و هوسها و علاقهي افراطي به اشباع شهوات و استخدام همهي استعدادها و قواي مغزي و رواني در راه تكثير و تقويت عوامل اشباع شهوات و لذايذ. ميباشد، بدانجهت كه اينگونه پيروي و افراط مستند به خودخواهي و پرداختن دائمي به برآوردن خواستههاي خود طبيعي است، نوعي تكبر و سرپيچي از ارتباط با خداوند متعال و دستورات و تكاليف او محسوب ميگردد.
صورت سوم- مقاومت و جرئت و احساس استقلال موهوم در برابر لزوم ارتباط با خداوند و عمل به دستورات و تكاليف او است. اين نوع از نافرماني و عدم تسليم پستترين حالت تكبر و استنكاف است كه وقيحترين و نابكارترين و ناشايستهترين صفات رذيله است كه ممكن است كه يك انسان بخود بپذيرد. در جملهي مورد تفسير كه ميفرمايد: «و لامستنكف عن عبادته» (عبادت و پرستش او تكبر نورزيدني است). معنايش چنين است كه اگر براي يك انسان آگاهي دربارهي وجود خدا و عظمت او و نيازي كه در تكامل وصول به هدف اعلاي زندگي دارد، بوجود بيايد، هرگز نميتواند او را عبادت و پرستش نكند. مقصود از نميتواند معناي جبري آن نيست، بلكه منظور اين است كه براي اجراي اختيار (بهرهبرداري از آزادي در راه خير) بهتر از عبادت و پرستش خداوندي موضوعي نميبيند.
***
«لاتفقد له نعمه» (و نعمتش مفقود نميگردد). اين مسئله در تفسير خطبهي يكم در مجلد دوم در تفسير جملهي «و لايحصي نعمائه العادون» بررسي شده است مراجعه فرمائيد.