پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 3، ص: 626-615و من خطبة له عليه السّلام فى الرسول الأعظم صلّى الله عليه و آله و بلاغ الإمام عنه.
اين خطبه درباره چگونگى ظهور پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و انجام رسالت هاى او از سوى امام عليه السلام بعد از آن حضرت، سخن مى گويد.
خطبه در يك نگاه:
اين خطبه در حقيقت پيرامون سه مطلب سخن مى گويد كه با يكديگر مربوط است:
نخست، ترسيمى بسيار جامع و جالبى از وضع عرب جاهلى مقارن ظهور پيغمبراكرم صلى الله عليه و آله فرموده و نشان مى دهد كه آنها از نظر زندگى مادّى و معنوى در بدترين شرايط بوده اند؛ چيزى كه نام زندگى بر آن نمى توان گذاشت. بلكه تعبيرات خطبه نشان مى دهد كه جهان بيرون جزيرة العرب نيز، بسيار تاريك و ظلمانى بود.
در بخش ديگرى از اين خطبه، به اصحاب و ياران و معاصرين خود هشدار مى دهد كه گمان نكنند دوران جاهليّت سپرى گرديده و در لابه لاى صفحات تاريخ، به فراموشى سپرده شده است و به آنها گوشزد مى كند كه از زندگى آنان عبرت بگيرند و از بازگشت به عصر جاهليّت بر حذر باشند.
در بخش سوم، به اين حقيقت اشاره مى كند كه من در عصر خود مبارزه تازه اى بر ضدّ افكار جاهلى شروع كرده ام و آنچه را پيامبر در زمان خود بيان فرمود، براى شما بيان مى كنم و حجّت را در همه چيز و همه جا بر شما تمام مى نمايم.
در پايان به آنها هشدار مى دهد كه مراقب باشيد، بلاها و حوادث اسفبار در پيش است! مبادا به آنچه در آن هستيد، مغرور شويد و از آينده غافل بمانيد.
ترسيمى از جهان در آستانه ظهور پيامبر(صلى الله عليه وآله):
هدف نهايى امام(عليه السلام) از بيان اين خطبه، بيدار کردن مردم از خواب غفلت و غرور است. دست آنها را گرفته، به زمان «جاهليّت» مى برد و تاريخ گذشته را در نظر آنها مجسّم مى کند که چگونه بودند و چگونه با قيام پيامبر(صلى الله عليه وآله) همه چيز دگرگون شد. سپس به آنها هشدار مى دهد که همان شرايط عصر «جاهليّت» در حال بازگشت است و تأکيد مى کند که من نيز همچون پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى از ميان بردن افکار و رفتار جاهلى، قيام کرده ام; تا پيش از آن که فرصت ها از دست برود، بيدار شويد و به صراط مستقيم پروردگار و طريقه نورانى پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) بازگرديد.
در ترسيم اوضاع عصر «جاهليّت» تعبيراتى کوتاه و بسيار پرمعنا و روشنگر در پانزده جمله (و از يک نظر هجده جمله) بيان فرموده; به گونه اى که هيچ کس نمى تواند ويژگى هاى آن دوران را چنين ترسيم کند. در نخستين وصف مى فرمايد:
«خداوند پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) را هنگامى فرستاد که مدّت ها از بعثت پيامبران پيشين گذشته بود.» (أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَة(1) مِنَ الرُّسُلِ).
اين مدّت طبق بعضى از نقل ها، «پانصد سال» و طبق بعضى «ششصد سال»، به طول انجاميد که پيامبرى از سوى خدا براى مردم جهان مبعوث نشد،(2) (هر چند اوصياى آنها در ميان مردم بودند).
به همين دليل، خواب مرگبارى مردم جهان را فرا گرفته بود، همان گونه که در دومين ويژگى مى فرمايد: «و امّت ها در خواب عميقى فرو رفته بودند!» (وَ طُولِ هَجْعَة(3) مِنَ الاُْمَمِ).
اين فاصله ها ممکن است به خاطر اين باشد که خداوند بندگان را بيازمايد و يا بدين جهت که قدر نعمت وجود پيامبران را بدانند. ولى در هر حال، اثر مستقيم «فَترت رسالت» فعّال شدن احزاب شياطين جنّ و انس است; زيرا هنگامى که ميدان را خالى ديدند و مانعى در برابر خود نيافتند، به هجمات سنگين خود بر امّت ها و ملّت ها مى افزايند.
در سومين ويژگى مى فرمايد: «زمانى بود که فتنه ها مردم را هدف گرفته بود» (وَاعْتِزَام(4) مِنَ الْفِتَنِ).
امام(عليه السلام) در اينجا فتنه ها را به انسان شرور يا حيوان خطرناکى تشبيه کرده که از روى قصد و عزم به انسان هاى بى دفاع حمله مى کند، که در زمان «فترت رسل» واقعاً چنين است.
در چهارمين ويژگى مى فرمايد: «در زمانى که اعمال خلاف در ميان مردم منتشر بود.» (وَ انْتِشَار مِنَ الاُْمُورِ).
اين احتمال در تفسير جمله بالا نيز وجود دارد که منظور از «انتشار امور» از هم گسستن کارها و برنامه هاى جامعه بشرى باشد و به تعبير ديگر: ظهور هرج و مرج و بى نظمى و تشتّت و پراکندگى در جوامع انسانى است که از آثار مستقيم فتنه ها و آشوب ها محسوب مى شود.
در ويژگى پنجم مى افزايد: «در زمانى که آتش جنگ ها زبانه مى کشيد!» (وَ تَلَظٍّ(5) مِنَ الْحُرُوبِ).
چه تشبيه جالبى! جنگ را به آتش سوزان تشبيه کرده، آتشى که همه چيز را در کام خود فرو مى برد و خاکستر مى کند. و گسترش دامنه جنگ ها را به زبانه کشيدن آتش، تشبيه فرموده است. اگر به تاريخ مراجعه کنيم مى بينيم که در آن زمان صحنه جهان - مخصوصاً جزيرة العرب- مبدّل به صحنه جنگ گسترده اى شده بود. جنگ هاى ايران و روم و جنگ هاى ديگر و مخصوصاً جنگ هاى کور و بى هدفى که در ميان قبايل عرب، هر روز ظاهر مى گشت. به بهانه هاى واهى، قبايل متعصّب و جاهل و نيمه وحشى به جان هم مى افتادند و آنقدر مى کشتند، تا خسته شوند.
در ششمين و هفتمين ويژگى مى فرمايد: «اين در زمانى بود که دنيا بى نور و پر از مکر و فريب و غرور شده بود.» (وَ الدُّنْيَا کَاسِفَةُ(6) النُّورِ، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ).
در واقع نور جهان بشريّت، همان نور وحى و وجود انبيا است. هنگامى که «فترتى» واقع شود، همه چيز در تاريکى وحشتناکى فرو مى رود و بازار مکر و فريب، پر رونق مى گردد. مذاهب ساختگى رواج مى يابند و دنياپرستانِ مکّار، در لباس اصلاح طلبان ظاهر مى شوند و به فريب خلق خدا و بهره گيرى مادّى از آنان مى پردازند.
در هشتمين ويژگى، امام(عليه السلام) جهان انسانيّت را به باغى تشبيه مى کند که در عصر جاهليّت: «تمام برگهايش به زردى گراييده (و در حال فرو ريختن است) و باغبان از ميوه هايش مأيوس گشته و آبها در زمين فرو نشسته (و جوى هايش خشکيده) بود». (عَلَى حِينِ اصْفِرَار مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاس(7) مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَار(8) مَنْ مَائِهَا).
چرا که باغ پر بار جامعه انسانيّت، با گل ها و برگ هاى پر طراوت اخلاق و فضيلت زينت مى يابد و ميوه هاى آن عدالت و مروّت و محبّت است و آبى که اين درختها را سرسبز و پربار مى سازد، ايمان و تقوا است و در عصر جاهليّت خبرى از هيچ يک از اين امور نبود. حتّى از نظر جهات مادّى، کسب و تجارت و دامدارى و زراعت، بر اثر ناامنى و جنگها، به کلّى ضعيف گشته بود و فقر شديدى بر تمام مردم جاهلى حاکم بود، به گونه اى که فرزندان دلبندشان را از خوف فقر مى کشتند که قرآن از آن نهى فرمود و گفت: «وَ لاَتَقْتُلُوا أَوْلاَدَکُمْ خَشْيَةَ إِمْلاَق; فرزندان خود را از ترس فقر نکشيد.»(9) و اين غير از کشتن دختران به خاطر احساس ننگ بود.
در نهمين و دهمين ويژگى مى فرمايد: «(اين در حالى بود که) مناره هاى هدايت کهنه و فرسوده، و پرچم هاى ضلالت و هلاکت آشکار گشته بود.» (قَدْ دَرَسَتْ(10) مَنَارُالْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلاَمُ الرَّدَى).
«مَنار» در اصل به معناى «محلّ نور» است. در زمان هاى گذشته، برج هاى بلندى بود که بر فراز آن چراغ روشن مى کردند تا هنگام شب، نشانه اى باشد براى شهرها و آبادى ها، و افراد از دور و نزديک آن را ببينند و بيراهه نروند. هنگامى که چنين بنايى کهنه و فرسوده شود، ويران مى گردد و ديگر چراغ هدايتى بالاى آن روشن نمى ماند. اين تعبير، کنايه زيبايى است براى کتب آسمانى و دستورالعمل هاى پيامبران، که همچون نورافکن هايى فرا راه جامعه انسانيّت بود; ولى در عصر جاهليّت بر اثر غلبه هوا و هوس ها، همه اينها به فراموشى سپرده شده بود و طبيعى است هنگامى که صحنه خالى شد، پرچم هاى ضلالت و هلاکت که همان سرکردگان کفر و نفاق و فسادند، جاى آنها را مى گيرند.
سپس در يازدهمين ويژگى مى فرمايد: «دنياى آن زمان، در برابر اهلش قيافه اى خشن و در مقابل طالبانش چهره اى عبوس داشت.» (فَهِيَ مُتَجَهِّمَةٌ(11) لاَِهْلِهَا،عَابِسَةٌ(12) فِي وَجْهِ طَالِبِهَا).
اين تعبير، کنايه اى از شدّت خشونت و نزاع و درگيرى و تنگى معيشت و سختى زندگى است; چرا که آرامش و آسايش و راحتى در گرو عدالت اجتماعى و محبّت و برادرى و دوستى است; چيزى که در عصر جاهليّت خبرى از آن نبود.
در دوازدهمين و سيزدهمين ويژگى مى افزايد: «در آن زمان که ميوه اش فتنه بود و طعامش مردار.» (ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ(13)).
طبيعى است محيطى که اصولى اين چنين بر آن حاکم باشد، ثمره اى جز فتنه و غذايى جز مردار ندارد; تعبير به «جيفه» (مردار) مى تواند اشاره به وضع زندگى مادّى عصر جاهليّت باشد; چرا که «مردار» هم گنديده و بدبو، و هم نفرت انگيز است; به يقين زندگى در چنان محيط متعفّنى نيز نفرت انگيز بود; درآمدهاى آنها غالباً از غارتگرى و دزدى، يا طرق ديگرى بود که عقل سليم از آن نفرت دارد. اضافه بر اينکه، در جاهليّت واقعاً گوشت مردار را هم مى خوردند که قرآن مجيد از آن نهى مى کند و مى فرمايد: «حُرِّمِتْ عَلَيْکُمُ الْمَيْتَةُ وَ الدَّمُ وَ لَحْمُ الْخِنْزِيرِ...; مردار و خون و گوشت خنزير و... بر شما حرام شده است.»(14)
به يقين «ثمره» و «طعام» در عبارت بالا جنبه کنايى دارد. اشاره به اينکه غذاى انسان معمولاً يا از ميوه هاست، يا از گوشت ها; و در عصر جاهليّت، چيزى جز فتنه و افکار متعفّن و نفرت انگيز نصيب مردم نمى شد; ثمرات و بهره هاى زندگى مادّى و معنوى آنان، آميخته با تعفّن و فساد و ننگ بود.
در چهاردهمين و پانزدهمين ويژگى آن عصر، مى فرمايد: «در درون وحشت و اضطراب و در برون شمشير، حکومت مى کرد!» (وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، و دِثَارُهَا السَّيْفُ).
با توجّه به اينکه «شعار» به معناى «لباس زيرين» و «دثار» به معناى «لباس رويين» است، تعبير بالا کنايه لطيف و فصيح و بليغى است از شرايط آن زمان، در ارتباط با حاکميّت ترس و شمشير از درون و برون. همه از يکديگر مى ترسيدند، هر قبيله اى احتمال مى داد که قبيله ديگر، شبانه بر او بتازد و شبيخون زند و اموال او را به غارت برد; بر اثر همين خوف و وحشت، هميشه شمشيرها آماده حرکت بود و در واقع، تمام بدبختى هاى آن عصر را مى توان در همين دو جمله خلاصه کرد. بديهى است محيطى که نور هدايت از آن رخت بربندد و پرچم هاى ضلالت در آن برافراشته شود و انسانها از تعليمات انبيا، دور بمانند نتيجه اى جز اين نخواهد داشت که ترس و ناامنى و اضطراب و وحشت بر همه جا حاکم شود.
ترسيم گويايى که امام(عليه السلام) ضمن اين پانزده ويژگى از عصر جاهليّت، فرمود، تنها منحصر به جزيره عربستان نبود، بلکه در بسيارى از نقاط ديگر عالم نيز حاکم بود; هر چند در ميان قبايل عرب شديدتر بود.
«گوينده» هر چند قدرت داشته باشد و «نويسنده» هر قدر توانا باشد، نمى تواند درباره فجايع و مفاسد آن زمان چيزى بيش از اين بگويد و راستى توصيف بالا از عصر «جاهليّت» در عباراتى بسيار کوتاه و با اين جامعيّت، چيزى شبيه اعجاز است و همانگونه که در بحث نکته ها خواهد آمد، با نهايت تأسّف، در عصر و زمان ما که «جاهليّت» نوين بر آن حکومت مى کند، همين ويژگى ها ديده مى شود.
حال فکر کنيد پيغمبر اکرم(صلى الله عليه وآله) چه کار مهمى انجام داد که چنان جامعه ظلمانى و فاسد و ننگينى را به جامعه اى نورانى که امنيّت و ايمان و اخوّت و برادرى بر آن حاکم بود، مبدّل ساخت. اضافه بر اين، زندگى اسف بار مادّى آنها نيز به زندگى آبرومندى تبديل شد و اين گروهِ نيمه وحشى و بسيار عقب افتاده، کارشان به جايى رسيد که شرق و غرب جهان آن روز را در زير پرچم اسلام قرار دادند; شاهان دنيا در مقابلشان تسليم شدند و اقوام ظالم و سرکش، در برابر آنها سلاح بر زمين نهادند و کاروان جامعه انسانى در سايه تعليمات آن پيامبر بزرگ، با شتاب فراوان به پيشرفت هاى عظيمى در زمينه علوم و صنايع و فرهنگ نائل شد و اين به راستى يکى از معجزات جاويدان پيامبر اسلام است; زيرا مطابق محاسبات مادّى، چنان جامعه اى را از آن وضع، به اين موقعيّت و جايگاه رساندن، با اسباب و موازين عادّى غير ممکن است!
همان گونه که گفتيم هدف امام(عليه السلام) از بيان اين ويژگى ها آن است که به مردم عصر خويش هشدار دهد که مراقب باشيد آن مفاسد در لباس هاى نوينى، بار ديگر در ميان شما در حال شکل گرفتن است و همان کارى که پيامبر(صلى الله عليه وآله) براى نجات مردم در عصر جاهليّت انجام داد، من که جانشين به حقِّ او هستم، انجام مى دهم.
* * *
نکته:
جاهليّت عصر ما!
توصيف امام(عليه السلام) را از «عهد جاهليّت» در اين بخش از خطبه ملاحظه کرديم که چقدر گويا و رسا وضع آن زمان را بازگو فرموده و ما نسبتاً به طور مبسوط در «جلد اوّل» ذيل «خطبه دوم» و در «جلد دوم» ذيل خطبه «بيست و ششم» دور نمايى از عصر «جاهليّت» را ترسيم کرديم و به راستى تا انسان در جزئيّات مربوط به زندگى عرب جاهلى - از نظر جنگ و صلح، دوستى و دشمنى، ارزشهاى اخلاقى، امر حکومت و مسايل اقتصادى و مخصوصاً خرافات عجيبى که بر آنها حاکم بوده است- دقيق نشود، به عظمت کار پيامبر اکرم(صلى الله عليه وآله) در هدايت اين قوم واقف نخواهد شد.
نکته مهمّى را که در اينجا لازم به يادآورى مى دانيم اين است که بسيارى از اصول «جاهليّت» در اشکال مدرنى در عصر و زمان ما، متأسّفانه بر جوامع بشرى حاکم شده است.
در «عصر جاهليّت» انسان ارزش واقعى نداشت; خون بى گناهان به آسانى ريخته مى شد; غارت اموال، کار روزانه بود; در عصر و زمان ما نيز مهمترين اصل، به چنگ آوردن درآمد بيشتر است، هر چند از طريق فروش سلاح هاى کشتار جمعى باشد; اموال مردم ضعيفِ دنيا، به وسيله غولهاى سرمايه دارى از طرق ظاهراً قانونى! و در واقع غارتگرى ربوده مى شود.
اگر در عصر «جاهليّت» تعدادى از دختران زنده به گور شدند، در عصر و زمان ما سقط جنين - در پناه قانون- در بسيارى از کشورها انجام مى شود و هزاران هزار دختر و پسر، به گور فرستاده مى شوند; انسانهايى که در جنگ هاى جهانى اوّل و دوم به خاک و خون کشيده شدند، از تمام کشته هاى طول تاريخ بشريّت بيشتر بودند و کارى که دو بمب اتمى در شهرهاى «ژاپن» کرد، به تنهايى از تمام کشته هاى زمان «جاهليّت» افزون تر بود!
اگر در عصر «جاهليّت» زنانِ آلوده، بر در خانه خود پرچم نصب مى کردند و به «ذَوَاتُ الاَْعْلاَم» معروف شدند، امروز نيز زنان فاسد در بسيارى از جرايد دنيا، آگهى هايى مى دهند که مستقيماً يا غير مستقيم به سوى خود دعوت مى کنند; حتّى زنان همسردار! و بسيارى از دولتها از آنها ماليات مى گيرند; به همين دليل، آنان را تحت حمايت قانون قرار مى دهند.
فروش دختران و پسران خردسال، هنوز به شکل فجيعى در دنيا ادامه دارد و بسيارى از اروپايى ها و آمريکايى ها اين کودکان را از مناطق محروم جهان، خريدارى کرده و در کشورهاى غربى به فروش مى رسانند که اخبار آن، در جرائد نيز منتشر مى شود.
قسمت مهمّى از ثروتهاى جهان، صرف تهيه جنگ افزارهاى هولناک مى شود که بيانگر عدم امنيّت در دنياست.
مسائل اخلاقى به فراموشى سپرده شده و فساد، بسيارى از مناطق جهان را فرا گرفته است و اگر آمارها در تمام زمينه هاى بالا، جمع آورى شود، خواهيم ديد که «جاهليّت مدرن» به مراتب عميق تر و گسترده تر و وحشتناک تر از «جاهليّت عصر قديم» است و شايد آيه 33 سوره «احزاب» ناظر به جاهليّت عصر ماست و از آن پيشگويى مى کند، که خطاب به همسران پيامبر مى فرمايد: «وَ لاَتَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الاُْولَى; همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد».
تعبير به «جاهليّت اولى» نشان مى دهد که «جاهليّت ديگرى» در پيش است.(15)
****
پی نوشت:
1. «فَتْرة» در اصل به معناى سکون و آرامش و گاه به معناى ضعف و سُستى آمده است و به فاصله ميان دو حرکت، دو حادثه و يا دو انقلاب نيز گفته مى شود; به همين مناسبت به فاصله ميان ظهور انبياى بزرگ - که در واقع دو حرکت مهمّ الهى بود- «فَتْرت» گفته مى شود.
2. بعضى فاصله ميان ولادت حضرت مسيح(عليه السلام) و هجرت پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) را 621 سال و 195 روز ذکر کرده اند. (تفسير ابوالفتوح رازى، جلد 4، صفحه 154، پاورقى هاى مرحوم علاّمه شعرانى) در بعضى از نقل ها نيز آمده که تولّد پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 570 ميلادى اتّفاق افتاد و مطابق آن، بعثت پيامبر(صلى الله عليه وآله) در سال 610 ميلادى بود. (فروغ ابديّت، جلد 1، صفحه 121).
3. «هَجْعَه» از مادّه «هُجوع» به معناى خواب شبانه است و از آنجا که خواب شب عميقتر است، وضع اقوام جاهلى در برابر هدايت انبيا به آن تشبيه شده است.
4. «إعتزام» از مادّه «عَزم» به معناى تصميم گرفتن است و در اينجا که در واقع فاعل آن فتنه است، به معناى هدف گيرى فتنه ها و توجّه شديد آنهاست.
5. «تَلظّ» از مادّه «لَظى» به معناى شعله آتش است و «تلظّى» به معناى شعله ور شدن مى باشد.
6. «کاسفه» از مادّه «کسوف» به معناى خورشيد گرفتگى است (و گاه به ماه گرفتگى نيز به جاى خسوف، کسوف گفته مى شود) و در خطبه بالا کنايه اى است از خاموش شدن انوار هدايت در عصر جاهليّت.
7. «إياس» (بر وزن قياس) به معناى قطع اميد از چيزى است.
8. «إغورار» از مادّه «غور» به معناى فرو رفتن در زمين است، که غالباً در مورد آبى که در زمين فرو مى رود گفته مى شود و در خطبه بالا کنايه از انقطاع اصول هدايت است.
9. سوره اسراء، آيه 31.
10. «دَرَسَتْ» از مادّه «دُروس» به معناى کهنگى و فرسودگى و از بين رفتن آثار است.
11. «مُتجهّمه» از مادّه «جهم» (بر وزن فهم) به معناى خشونت و غلظت است و به اشخاصى که با چهره عبوسى به ديگران نگاه مى کنند «متجهّم» گفته مى شود.
12. «عابسه» از مادّه «عُبوس» (بر وزن جلوس) به معناى درهم کشيدن صورت، به خاطر ناراحتى درون است و «عَبوس» (بر وزن مجوس) جنبه وصفى دارد و به کسى گفته مى شود که اين حالت در او وجود دارد و در خطبه بالا، کنايه از ناراحتى هاى شديد مردم، در عصر جاهليّت است.
13. «جيفه» در اصل از مادّه «جوف» گرفته شده و از آنجا که مردار معمولاً باد مى کند و جوف آن فاسد مى شود، به آن «جيفه» مى گويند.
14. سوره مائده، آيه 3.
15. سند خطبه: اين خطبه، يا بخشى از آن، در كلمات جمعى از بزرگان كه قبل از سيّد رضى مى زيسته اند نيز آمده است؛ از جمله در تفسير على بن ابراهيم كه تقريباً يك قرن قبل از سيّد رضى مى زيست، ديده مى شود و همچنين مرحوم كلينى در اصول كافى (جلد اوّل، صفحه 60) بخشى از آن را آورده؛ ابن ابى الحديد نيز در شرح نهج البلاغه خود اختلاف روايات را در بعضى از الفاظ اين خطبه ذكر مى نمايد كه نشان مى دهد اين خطبه در كلام غير سيّد رضى نيز وجود داشته است (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 138).