وقایع روزسیزدهم جمادی الاول
۱۸ آبان ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع۱- شهادت دختر خاتم الانبياء و شفيعه روز جزاء سيّده نساء عالمين حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها
ایشان بعد از ۷۵ روز از رحلت پيغمبرصلىاللهعليه وآله وسلم گذشته در هيجده سالگى در سال يازدهم قمرى در مدينه طيّبه بعد از عصر نزديك غروب به شهادت رسید.
ظلم هائى كه بعد از پيغمبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم به دخترش فاطمه زهراعليهالسلام گرديد سبب سقط بچه و سخت مريض شدن آن مخدّره گشت تا اينكه بسترى گرديد.( بحار ج ۴۳ ص ۱۹۱)
امّ ايمن و اسماء بنت عميس را طلبيد و نزد آنها به حضرت على عليهالسلام از وفات خود خبر داد و عرض كرد: اى پسر عم چند وصيتى دارم حضرت فرمود آنچه مى خواهى وصيّت كن، عرض كرد از روزى كه با تو زندگى شروع نمودم به تو دروغ نگفتم و خيانت و مخالفت نكردم حضرت فرمود معاذاللّه تو به خداوند اعلم واتقى و اكرم و ترسان ترى، عرض كرد بعد از من امامه دختر خواهرم را تزويج كن كه محبت او به اولاد من بيشتر است، يابن العمّ وصيت مى كنم شما را آن جماعتى كه بر من ظلم كردند و حق مرا گرفتند به جنازه من حاضر نشوند و مگذار بر من نماز بخوانند، شب مرا دفن كن قبر مرا مخفى دار.
روزى امير المؤمنين از اقامه نماز برمى گشت در راه بنى هاشم را ديد پريشان حال عرض كردند يا امير المؤمنين دختر عمّت را درياب حضرت فورا به خانه آمد ديد لحظات آخر عمر آن مظلومه است عمامه از سر و عبا از دوش افكند صدا زد يا زهراء يا بنت المصطفى، زهرا در حال ضعف چشم گشود به صورت على عليهالسلام نگاه كرد و تبسّمى نمود اولاد خود را خاصه حسين را سپرد و عرض كرد يا على از كنار من دور مشو و سوره يس را بخوان تا اينكه روح خسته دختر مظلومه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم از قفس غم و اندوه دنيا به عالم بقا عروج كرد و نور الهى در اثر صدمات وارده خاموش گشت شب حضرت امير المؤمنين غسل داده و كفن نمود و شبانه با عدّه قليلى از مقداد و عمرا و عقيل و سلمان و بُريده و عباس و ابن مسعود و ابوذر و زُبير و خواص بنى هاشم دفن كردند و در اطراف قبر فاطمه هفت يا چهل قبر ديگر ساخت تا قبر آن مظلومه معين نشود و در مدفن آن مخدّره اختلاف است بعضى گويند بين قبر و منبر رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم و برخى قائلند در خانه خود مدفون است عده اى در بقيع نزد قبور ائمه مى دانند.
بحار ۴۳: امام باقرعليهالسلام فرمود ما رؤ يت فاطمةعليهالسلام ضاحكة فقط قبض رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم حتى قبضت يعنى پس از رسول خدا فاطمه زهرا هرگز خندان ديده نشد تا اينكه بدين حال از دنيا رفت.
بحار ۴۳: روى انّها مازالت بعد ابيها مُعصبة الرأس ناحِلة الجسم منهدّة الركن باكية العين مُحرقة القلب يغشى عليها ساعة بعد ساعة يعنى فاطمه پس از پدر سخت پژمرده با جسمى لاغر و اندامى ضعيف و چشمى گريان و دلى سوخته و پيوسته غش مى كرد و پس از ساعتى به هوش مى آمد.
امالى صدوق ص ۳۹۱:
عن اصبغ بن نباته قال قال امير المؤمنين على بن ابيطالب عن علّة دفنه لفاطمة بنت رسول اللّه ليلا فقال عليهالسلام انّها كانت ساخطة على قوم كرهت حضور هم جنازتها يعنى فاطمه از دست گروهى خشمناك بود و از اينكه آنان در تشييع جنازه و دفن او شركت كنند كراهت داشت (بدين سبب او را شب به خاك سپرد).
بحار ۴۳: پس از دفن متوجه قبر رسول خدا شد عرض كرد (خلاصه) سلام بر تو اى رسول خدا از من و از جانب دخترت كه اكنون به خدمتت رسيد و در جوارت مدفون شد، يا رسول الله صبر من تمام شد اما چاره ندارم وديعه اى كه به من سپرده بودى اكنون به سويت بازگشت زهرا از دست من رفت يا رسول الله دخترت براى تو خبر مى دهد كه امت اجتماع كردند و خلافت را از دست من گرفتند حق زهرا را غصب كردند احوال و اوضاع را با اصرار از فاطمه بپرس زيرا چه بسيار دردهائى داشت كه اظهار نكرد ولى براى تو مى گويد.
يا رسول الله اوضاع ما چنين بود كه ناچار شديم دخترت را مخفيانه در تاريكى شب به خاك بسپاريم حقّش را گرفتند و از ارث محروم كردند اين مصيبت را به شما تسليت مى گويم درود بر تو و همسر مهربانم.
نامهاى شفيعه روز جزا
علل الشرايع ج ۱ ص ۱۷۸
يونس بن ظبيان قال ابوعبدالله عليهالسلام لفاطمةعليهالسلام تسعة اسماء عندالله عزّ و جلّ: فاطمه و الصدّيقه و المباركه و الطاهره و الزّكيه و الرّاضيَه و المرضيّه و المحدّثَه والزهراء ثم قال اتدرى اى شى تفسير فاطمه عليهالسلام قلت اخبرنى يا سيّدى قال فُطِمت من الشرّ قال ثم قال لولا انّ امير المؤمنين عليهالسلام تزّوجها ما كان لها كفو الى يوم القيمة على وجه الارض آدم فمن دونه:
يونس بن ظبيان گويد حضرت صادق فرمود فاطمه در نزد خداوند داراى نه اسم بدين ترتيب مى باشد سپس فرمود آيا مى دانى معنى فاطمه چه چيز است عرض كردم اى مولاى من خبر دهيد حضرت فرمود فاطمه يعنى قطع شده از شر سپس فرمود هرگاه اميرالمؤمنين با او ازدواج نمى كرد تا روز قيامت در روى زمين از آدم تا پائين تر كفوى براى او پيدا نمى شد.
بحار ج ۴۳ ص ۱۵
علل الشرايع ج ۱ ص ۱۹۱: حضرت على فرمود انّ النبىصلىاللهعليهوآلهوسلم سُئل ما البتول فانّا سمعناك يا رسول الله تقول انّ مريم بتول و فاطمة بتول فقال البتول التى لم ترحمرة قط اى لم تحض قال الحيض مكروه فى بنات الانبياء از پيامبر اسلام سوال شد بتول چيست ما از تو شنيده ايم كه مى گوئى مريم بتول است و فاطمه بتول است حضرت فرمود بتول زنى است كه حيض نبيند حضرت فرمود حيض مكروه است به دختران انبياء.
عوالم بحرانى ص ۳۶: در ضمن حديثى از امام صادق عليهالسلام آمده كه پيامبر از جبرئيل سوال مى كند چرا فاطمه را در آسمان منصوره مى گويند و در زمين فاطمه قال سمّيت فاطمة فى الارض لانّه فطمت شيعتها من النّار و فُطموا اعدائها عن حبّها و ذلك قول الله فى كتابه و يومئذ يفرح المؤمنون بنصرالله:
بنصر فاطمه يعنى در زمين فاطمه گويند زيرا دوستان و محبّين او از آتش قطع شده و دشمنانش از حبّ فاطمه قطع شده و خداوند در قرآن فرموده در آن روز مؤمنين خوشحال مى شوند از يارى فاطمه.
مناقب ابن شهر اشوب ج ۲ ص ۹۳ و بحار ج ۴۳ ص ۱۵:
امام صادق فرمود قال رسول الله صلىاللهعليهوآلهوسلم لعلىّ هل تدرى لم سمّيت فاطمة قال على لم سميت فاطمة يا رسول الله قال لانّها فطمت هى و شيعتها من النار
پيامبر به على عليهالسلام فرمود آيا ميدانى چرا فاطمه ناميده شده على عرض كرد يا رسول الله چرا حضرت فرمود زيرا فاطمه و شيعيانش از آتش قطع شده.
ناگفته نماند نامهاى مباركه ده گانه حضرت زهرا در احاديثى كه آمده عبارتند از:
كنيه مباركه اش: امّ ابيها - ام الائمه - امّ الحسن - امّ الحسين - ام المحسن - ام الحسنين و لقب مباركش صديقه كبرى مى باشد.
ولى در مناقب ج ۲ ص ۱۱۲ گفته:
اسماء حضرت زهرآء بنابر آنچه ابوجعفر قمّى شمرده عبارتند از: فاطمه - بتول - حصان - حرّه - سيّده - عذراء - زهراء - حوراء - مباركه - طاهره - زكيه - راضيه - مرضيه - محدثه - مريم كبرى - صديقه كبرى و در آسمان را نوريّه - سماويّه - حانيه گويند (حانيه يعنى زن مهربان به اولاد و شوهرش) و غير از اينها نزديك به پنجاه نام در آنجا آورده ولى آنچه مطابق با احاديث است ده نام مى باشد.
اين بزرگوار پنج اولاد داشت: حضرت امام حسن عليهالسلام - حضرت امام حسين عليهالسلام جناب زينت كبرى - جناب زينب صغرى كه مكنّى به ام كلثوم است فرزنديكه فاطمه حامله بود و پيامبر نام او را محسن گذاشت در اثر صدمه منافقين بعد از رسول خدا سقط گرديد.
ناگفته نماند در موقع رحلت حضرت رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فاطمه زهراعليهالسلام سرشك غم از ديدگان چون دانه هاى مرواريد روى سينه پدر مى ريخت حضرت ديد آن مظلومه بسيار در اضطراب است او را به سينه چسبانيد و آهسته به گوش زهراء فرمود اول كسي كه از اهل بيت به من ملحق خواهد شد توئى، اضطراب آن مخدّره تسكين يافت و مسرور شد و بعد از ۷۵ يا ۹۵ روز به والد بزرگوارش ملحق شد.
يادآورى:علت اينكه سه روز عزا براى فاطمه زهراعليهالسلام اقامه مى كنند و ايام فاطميه مى گويند اينست كه روز واقعى وفات درك شود زيرا روايت داريم ۷۵ روز بعد از وفات حضرت پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم وفات كرده و پيغمبرصلىاللهعليهوآلهوسلم در ۲۸ صفر رحلت نموده و اگر صفر و ربيع ۱ و ۲ سى روز بوده و ۶۲ روز خواهد بود پس وفات حضرت زهراعليهالسلام در ۱۳ جمادى الاولى واقع مى شود و ممكن است يكى از اين ماهها ۲۹ روز بُوَد در آن وقت در ۱۴ جمادى الاولى خواهد شد و شايد دو ماه ۲۹ روز بوده در اين صورت در ۱۵ جمادى الاولى مى شود ولى سه ماه پشت سر هم ۲۹ روز نخواهد بود.
تسبيحه حضرت زهرا (س) :حضرت زهرا در خانه از آسياب كردن و نظافت خانه و پختن غذا در زحمت بود و خسته شده به امر حضرت على عليهالسلام براى تقاضاى كنيز به خانه رسول خداصلىاللهعليهوآلهوسلم رفت چون گروهى از صحابه آنجا بودند خجالت كشيد و بدون عرض حاجت به خانه برگشت پيامبر احساس نمود كه فاطمه حاجتى داشته لذا فردا صبح به منزل فاطمه تشريف آوردند از فاطمه سوال كرد ديشب به چه منظور آمده بودى فاطمه خجالت كشيد حضرت على عليهالسلام جريان را به عرض پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم رساند حضرت فرمود فاطمه جان مى خواهى عملى به شما تعليم كنم كه از خادم بهتر باشد وقتى خواستى بخوابى سى و سه مرتبه سبحان اللّه و سى و سه مرتبه الحمدللّه و سى و چهار مرتبه اللّه اكبر بگو در نامه عملت هزار حسنه نوشته مى شود اگر اين ذكر را هر روز صبح بگوئى خدا كارهاى دنيا و آخرتت را اصلاح مى كند فاطمه در جواب عرض كرد از خدا و رسول خدا راضى شدم (بحار ج ۱۰ ص ۲۴ و ۲۵).
كشف الغمّه ج ۲ ص ۳۰ عن ابى عبداللّه عليهالسلام قال تسبيح فاطمةعليهالسلام كلّ يوم فى دبر كلّ صلاة احبُّ الىّ من صلاة الف ركعة فى كلّ يوم.
امام صادق فرمود تسبيحه فاطمه در هر روز بعد از هر نماز واجبى به من محبوبتر است از هزار ركعت نماز در هر روز.
عن ابى عبدالله: قال من سبَّح تسبيح فاطمةعليهالسلام قبل ان يُثَنى رجليه من صلاة الفرضية غفرالله له و يبدء بالتكبير يعنى هر كس تسبيحه حضرت زهراء، را قبل از اينكه از نماز واجب برخيزد بگويد خداوند او را مى بخشد و از الله اكبر شروع كند.
حضرت فاطمه عليهالسلام با رشته اى از پشم كه بر آن گِرِه ها زده بود تسبيح مى گفت تا جناب حمزه شهيد شد حضرت فاطمه از قبر آن بزرگوار خاك برداشت و تسبيح ساخت و با آن ذكر مى گفت ومردم نيز چنين كردند و بعد از شهادت سرور و سالار شهيدان حسين بن على عليهالسلام مرسوم شد كه از تربت آن امام تسبيح بسازند.
زماني كه سالار شهيدان حسين بن على و ساير شهداء را دفن كردند امام سجادعليهالسلام مقدارى از خاك قبر مبارك سيد الشهداء برداشت و در كيسه اى قرار داد سپس از آن مهر و تسبيح ساخت و اول كسى كه سجده بر تربت امام حسين نمود و تسبيح تربت به دست گرفت آن حضرت بود و در مراجعت به مدينه نيز از اين تربت تبرّك مى جُست و سجده مى نمود و بعضى مريض ها را معالجه مى كرد چنان كه در كتاب الارض و التربة الحسينيّه مرحوم كاشف الغطاء ص ۴۲ نوشته و در جلد ۱۱ بحار نيز آمده.
۲- كشته شدن مصعب بن زبير و ابراهيم بن مالك اشتر درسال ۷۲ قمری
عبدالملك بن مروان از شام قصد نمود عراق را تسخير كند و مصعب بن زبير را بقتل رساند مصعب در بصره بود به كوفه آمد و جناب ابراهيم اشتر را كه والى موصل و نصيبين بود طلبيد و او را روانه جنگ كرد و خود هم از پشت آنها رفت اراضى مسكن را لشكرگاه خود نمودند از آن طرف عبدالملك بابرادرش محمد و لشكر خود در مقابل لشكر ابراهيم ايستاد جنگ شروع شد ابراهيم به شمشيرى محمد را هلاك كرد چون اصحاب ابراهيم از دور او پراكنده شدند او يك تنه حمله مى نمود ولى لشكر شام از هر طرف به سوى او مى تاختند تا به قتل رسانيدند و سر او را جدا كرده به نزد عبدالملك بردند و جسد او را هم سوزاندند سپس لشكر شام باصحاب مصعب حمله نمودند مصعب تنها حمله آورد هر چند امان دادند قبول نكرد تا به شمشير زائده بن قدامه پسر عم مختار كشته شد و سر او را نزد عبدالملك حاضر نمودند و او دركمال فرح و انبساط به سرير سلطنت تكيه كرده و سر مصعب را در مقابل خود نهاده بود ناگاه عبدالملك بن عمير يكى از حاضرين گفت امير من قصّه عجيبى از اين دارالاماره بخاطر دارم با عبيدالله بن زياد در اين مجلس بودم سرمبارك حضرت امام حسين را براى او آوردند پس از چندى كه مختار كوفه را تسخير كرد در اين مجلس نشسته بودم سر ابن زياد را در نزد مختار ديدم پس از مختار با مصعب صاحب اين سر در اين مجلس بودم كه سر مختار را در نزد او نهاده بودند و اينك با امير در اين مجلس مى باشم سرمصعب را در نزد او مى بينم، عبدالملك تا اين قصه را شنيد لرزه بر اندامش افتاد و امر كرد قصرالاماره را خراب كردند.