وقایع روز هفدهم شوال
۰۲ آذر ۱۳۹۵ 0 فرهنگ و اجتماع
جنگ خندق (يا احزاب) سال پنجم هجرت
رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم چون يهوديان بنى نضير را از مدينه بيرون نمود ايشان عداوت خود را با حضرت زياد كردند و رؤساى آنها با ابوسفيان و پنجاه نفر از بزرگان قريش معاهده بستند كه دست از جنگ با پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم بر ندارند . ابوسفيان با لشكر از مكه براى جنگ خارج شد . اين خبر به پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم رسيد . پیامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم با اصحاب خويش مشورت كرد . سلمان صلاح ديد خندق در دور شهر حفر كنند . يك ماه طول كشيد . پيامبر نيز دركندن خندق يارى مى كرد.
لشكر كفار ازديدن خندق متعجب شدند و ۲۴ يا ۲۷ روز مسلمانان را محاصره نمودند جنگ رخ نداد ولى به يكديگر تير و سنگ مى انداختند . عمر و بن عبدوَدّ يكى از شجاعان و پهلوانان به نام كفار بود . از كنار خندق جائى پيدا كرده از آنجا به اندرون آمد و با ندائى بلند مبارز طلبيد . پيامبر فرمود : كيست جواب اين را بدهد . هيچكس جواب نداد مگر على بن ابيطالب علیه السلام عرض كرد : يا رسول الله منم، بازعمرو صدا زد : شما فكر مى كنيد كه كشته شدگانتان به بهشت مى رود و كشته هاى ما به جهنم خواهد رفت ؟ آيا دوست نداريد به بهشت برويد يا دشمن خود را به جهنم فرستيد ؟ آخرالامر گفت : صداى من گرفت از بس كه مبارزخواستم .
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : كيست اين را دفع كند ؟ هيچكس از ترس جواب نداد جز اسدالله على بن ابيطالب علیه السلام در حالى كه ۲۳ ساله بود .
پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : على او عمر و بن عبدودّ است . على علیه السلام عرض كرد : من هم على بن ابيطالبم، بعد اجازه خواست و وارد ميدان شد حضرت على علیه السلام رجزی خواند كه معنايش اينست:
اى عمرو عجله نكن جواب دهنده آوازت آمد .در حالي كه از مقاومت تو عاجز نيست . صاحب نيت درست و در راه حق بينا و هر درستكار را نجات دهنده مى باشد . من اميدوارم حالا بر پاكنم نوحه اى كه بر جنازه ها مى كنند از ضربت شكافنده اى كه آوازه اش بعد از جنگها باقى بماند .
پیامبر اسلام صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : برز الايمان كلّه الى الشّرك كلّه يعنى تمام ايمان در مقابل تمام شرك قرار گرفته است.
حضرت على علیه السلام فرمود : اى عمرو يكى از سه چيز را قبول نما: يا مسلمان شو يا دست از جنگ با پيامبر بردار يا از اسب پائين بيا، عمرو سومى را قبول نمود ولى در باطن از على ترسناك بود و بهانه مى كرد كه على تو كوچك هستى و من با پدرت دوست بودم نمى خواهم در دست من كشته شوى. على علیه السلام فرمود : اين سخنان راترك كن .من دوست دارم در راه خدا تورا بكشم.جنگ شروع شد . عمرو شمشير خود را بر حضرت فرود آورد . آن جناب سپر را جلو داد . شمشير عمرو سپر را دو نيمه كرد و سر آن جناب زخمى شد ولى على مثل شير زخم خورده چنان حمله كرد و شمشيرى بر پاى عمرو زد كه قطع گرديد . عمرو به زمين افتاد و على روى سينه او نشست . عمرو گفت : يا على قد جلست منّى مجلسا عظيما اى على در جاى بزرگ نشسته اى چون مرا كشتى لباس مرا بيرون نياور . حضرت علی عليهالسلام فرمود : اين كار بر من آسان است . حضرت على عليهالسلام سر عمرو را جدا كرد و تكبير فرمود . مسلمانان از شنيدن تكبير دانستند كه عمرو كشته شده است .
اين بود كه رسول اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : ضربة علىّ يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين يعنى ضربت روز جنگ خندق به عمرو بن عبدودّ افضل است از عبادت انس و جن .(زيرا در اثر آن ضربت دين مقدس اسلام پايدار ماند) .
بعد از كشته شدن عمرو خواهرش بر بالين برادر آمد و ديد كه زره عمرو كه مانند آن در عرب يافت نمى شد با ساير اسلحه و جامه در تن است . گفت : ما قتله الّا كفو كريم او را مردى بزرگوار كشته است بعداز اطلاع ديد على بن ابيطالب به قتل رسانده كه دو بيت شعر انشاء كرد که مضمونش اين است: اگر قاتل عمرو غير على بود تا آخر عمر مى گريستم ولى قاتل او را نمى توان عيب كرد . زيرا پدرش را بزرگ شهر مكه مى گفتند.
اصحاب پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم عرض كردند : جان ها به لب آمد . كلمه اى ياد دهيد تا آرامش يابيم . حضرت محمد صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمود : بگوئيد : اللّهم استُر عوراتنا و آمن روعاتنا خداوندا عيبهاى ما را بپوشان و بيم هاى ما را از بين ببر، منافقين نيز شروع به بد گفتن نمودند . پيامبرصلىاللهعليهوآلهوسلم به مسجد فتح آمد و دست به دعا برداشت و گفت : يا صريخ المكروبين الخ . خداوند باد صبا را بركفار فرستاد كه خيمه ها و ديگدانها را سرنگون مى ساخت طوريكه كفار از ترس و هيبت چاره نديدند جز به كوچ كردن.
منبع:
کتاب حوادث الایام، سید مهدی مرعشی نجفی