قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ فِيمَا بَيْنَكُمْ، وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِكُمْ، وَ تَصَافَيْتُمْ عَلَى حُبِّ الْآمَالِ، وَ تَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الْأَمْوَالِ؛ لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ وَ تَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُم.
الغِلّ: حقد، كينه.اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلّ: در كينه ورزى اتفاق كرديد.الدِمَن: جمع «دمنة»، كينه هاى قديمى.نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَيْهِ: گياه بر آن روييد، كنايه از استتار آن كينه ها با ظاهرى زيبا و فريبنده است.اسْتَهَامَ: سرگردان و حيران كرد.
إصطَلاح: اتفاق نمودنمَرعَى: چريدنى، علفهاى سبزدِمَن: جمع دمنة: جاى شوره زار و كثافتگاه و محل خاكروبهاستَهَامَ: حيران و سرگردان نموده است
شما در كينه ورى ميان خود مصالحه كرده ايد. دوستيهايتان همانند گياهى است كه در پارگين مى رويد، با ظاهرى سبز و خرم و باطنى بدبو و رنج آور، اگر با يكديگر راه صفا و دوستى مى سپريد، انگيزه آن دوستى، آمال و آرزوهاست و اگر با يكديگر دشمنى مى ورزيد به انگيزه گرد آوردن مال و خواسته است. شما را آن ناپاك، [يعنى شيطان] سر گردان ساخته و، فريبش، گمراه كرده است. خداوند است كه از او براى شما و براى خود يارى توانم خواست.
شما بر حقد و كينه بين خود اتفاق كرده ايد، در مزبله وجودتان گياه سبز روييده، در دوستى آرزوها با هم يك دل شده ايد، و در ربودن اموال با هم دشمن شديد. شيطان پليد شما را سرگردان نموده، و آن فريب كار شما را به گمراهى انداخته است، و خداست كه بايد در باره خود و شما از او يارى جويم.
7. علل سقوط مردم:مردم گويا به خيانت و كينه ورزى اتّفاق داريد، و در رفتار رياكارانه، گياهان روييده از سرگين را مى مانيد، در دوستى با آرزوها به وحدت رسيديد، و در جمع آورى ثروت به دشمنى پرداختيد، شيطان شما را در سرگردانى افكنده و غرور شما را به هلاكت مى كشاند، براى خود و شما از خدا يارى مى طلبم.
شما كين يكديگر را در دل مى داريد، و با هم ساخته ايد و خود را دوست هم مى شماريد. همچون سبزه پارگين -درون سو گنده، و برون سو رنگين-، در دوستى آرزوها همرنگيد، و در به دست آوردن مال با هم در جنگ. شيطان فريفته تان ساخته است، و غرور شما را به سرگردانى در انداخته. -در اين پيكار كه بر پاست- خداوند يارى خواسته من و شماست.
(14) (و با داشتن چنين راهنماى بزرگ در دسترس مع ذلك) شما متّفق شده ايد بر كينه ورزى در بين خودتان و روييده گياه روى سرگينهاى چهار پايان شما (دوستى شما با هم مانند روييدن گياه است بروى سرگين كه بظاهر سبز و خرّم و در باطن متعفّن و رنج آور است و كسيرا بآن ميل و رغبتى نيست)(15) و براى دوستى آرزوها با يكديگر دوست شديد، و در بدست آوردن دارائيها با هم دشمنى ورزيدند،(16) شما را شيطان ناپاك حيران و سرگردان نموده، و فريب (خوردن از نفس امّاره) گمراه كرده است، و براى خود و شما (نجات و رهائى از شرّ شيطان و نفس امّاره را) از خدا يارى مى جويم.
شما در ميان خود بر خيانت و حسد و کينه ورزى توافق کرده ايد، و گياهان متعفن بر مزبله (افکار) شما روييده. در محبّت و دلبستگى به آرزوها هماهنگ شده ايد، ولى در کسب اموال به دشمنى پرداخته ايد. شيطان شما را سرگردان ساخته (و راه سعادت و نجات را گم کرده ايد و) اين فريبکار شما را به هلاکت افکنده است. از خدا براى (نجات خويش) و شما يارى مى طلبم.
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج5، ص: 480-476سپس امام (عليه السلام) در ادامه اين سخن همچون طبيبى حاذق، و پزشکى ماهر، به بيان دردهاى معنوى مخاطبان خود مى پردازد و اين نکته را به آنها گوشزد مى کند که چرا و به چه علت با داشتن چنين قرآنى نتوانستيد راه خودرا به سوى حق ادامه دهيد! ـ بنابراين آنچه بعضى از شارحان پنداشته اند که : جمله هاى بعد ارتباطى به جمله هاى قبل ندارد صحيح به نظر نمى رسد ـ.نخست مى فرمايد : (گويى) «شما در ميان خود بر خيانت و حسد و کينه ورزى توافق کرده ايد» (قَدْ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ(1) فِيمَا بَيْنَکُمْ).سپس مى افزايد : «و گياهان متعفن بر مزبله (افکار) شما روييده» (وَنَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِکُمْ(2)).اشاره به اين که اعمال ناصواب شما از افکار آلوده شما نشأت مى گيرد.و در بيان سوّمين و چهارمين نقطه ضعف آنها مى فرمايد : «در محبّت و دلبستگى به آرزوها با هم توافق کرده ايد، ولى در کسب اموال به دشمنى پرداخته ايد» (وَتَصَافَيْتُمْ عَلَى حُبِّ الاْمالِ، وَتَعَادَيْتُمْ فِي کَسْبِ الاَْمْوَالِ).نقطه اشتراک شما گرفتار شدن در چنگال آرزوهاى دور و دراز است، و نقطه اختلافتان در کسب مال، که هر کدام مى خواهيد مالى را که در چنگ ديگرى است از او بربائيد.در واقع نقاط ضعف آنها را مى توان در چهار کلمه خلاصه کرد : کينه و حسد، ريا کارى ظاهر سازى، آرزوهاى دور و دراز و جنگ و ستيز براى کسب اموال، و به يقين جامعه اى که اين چهار صفت رذيله بر آن حاکم باشد هرگز روى آسايش و آرامش را نخواهد ديد، پيوسته نزاع و کشمکش و جنگ و دعوا و انواع تنشها بر آن حاکم است و در چنين شرايطى در برابر دشمنان خارجى سخت ضعيف و زبون و ناتوانند، آنها اگر اتفاق و اتحادى با هم داشته باشند در دنياپرستى و آرزوهاى دور و دراز است.اگر منظره زيبايى در ميان آنها ديده شود همچون منظره گلهاى زيبايى است که بر مزبله برويد و ريشه آنها متعفن است.در واقع گويا امام (عليه السلام) مى خواهد اين نکته را به آنها بفهماند که همان اصول حاکم بر جامعه جاهلى قبل از اسلام که در صدر همين خطبه به آن اشاره شد، امروز در ميان شما بار ديگر زنده شده است.سپس امام (عليه السلام) در پايان خطبه به يکى از ريشه هاى مهم انحراف آنها که همان وسوسه هاى شياطين باشد اشاره کرده، و در تعبير زيبايى مى فرمايد : «شيطان شما را سرگردان ساخته (و راه سعادت و نجات را گم کرده ايد) واين فريبکار شما را به هلاکت افکنده، از خدا براى (نجات) خويش و شما يارى مى طلبم» (لَقَدْ اسْتَهَامَ بِکُمُ الْخَبِيثُ، وَ تَاهُ(3) بِکُمُ الْغُرُورُ(4)، وَاللهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَأَنْفُسِکُمْ).قرآن مجيد مى گويد : « (وَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْکُمْ وَرَحْمَتُهُ مَا زَکَى مِنْکُمْ مِنْ أَحَد أَبَداً); اگر فضل و رحمت الهى بر شما نبود هرگز احدى از شما پاک نمى شد».(5) و نيز مى گويد : « (وَلَوْلاَ فَضْلُ اللهِ عَلَيْکُمْ وَرَحْمَتُهُ لاَتَّبَعْتُمُ الشِّيطانَ إلاَّ قَلِيلاً); اگر فضل و رحمت خدا بر شما نبود جز عده کمى همگى از شيطان پيروى مى کرديد»(6).«إسْتَهامَ» از مادّه «هِيَامْ» (بر وزن قيام) به معنى راه رفتن بدون هدف است و کسى که بدون هدف راه مى رود حيران و سرگردان است و هرگز به مقصدى نمى رسد و از آن جا که شخص عاشق در زندگى خود سرگردان است اين واژه به عشق شديد نيز اطلاق شده است.به هر حال شيطان، انسان را به پوچى و بى هدفى تشويق مى کند که نتيجه آن، سرگردانى است و هم او انسان سرگردان را به بيراهه مى کشد و به هلاکت مى افکند و اگر يارى خداوند نباشد کسى به جايى نمى رسد.نتيجه اين که : صفات درونى زشت آنها از يک سو، و آسيب پذير بودن در برابر وسوسه هاى شياطين از سوى ديگر، اسباب بدبختى آنها را فراهم ساخته و چشم بينا و گوش شنوا و زبان گويا و فهم صحيح را از آنها گرفته بود.و به اين ترتيب اين طبيب بزرگ الهى ريشه هاى درد و طرق درمان را در يک خطبه بيان فرمود.* * *نکته:اهميّت قرآن و نقش دنياپرستى در جنگها و نزاعها:امام (عليه السلام) در بخش اخير اين خطبه به نکات مهمّى اشاره کرده، از جمله :1ـ قرآن مجيد مايه بينايى و شنوايى و گويايى است ولى با اين حال گروهى از آن بهره نمى گيرند چرا که محجوبند و حجاب آنها فساد درون و آلودگى باطن و آزروهاى دور و دراز و دنياپرستى است، ومى دانيم که اينها مهمترين حجابهاى شناخت مى باشند.آرى کتب آسمانى هر قدر مملوّ از حکمت باشد و رهبران الهى هر اندازه دانا و گويا باشند تا قابليّتى در قابل نباشد سودى نمى بخشد; خورشيد، که در نورانيّتش هميشه و همه جا ضرب المثل است براى چشم اعمى فايده اى ندارد، و باران، که در لطافت طبعش کلام نيست در همه جا گل و لاله نمى روياند. 2ـ سرچشمه اصلى جنگها، کشمکشها و نزاعها حبّ مال و ثروت اندوزى است، نه تنها در گذشته، امروز نيز اين معنا به وضوح در همه جا ديده مى شود، دولتهاى زورمند با صراحت و بدون پرده پوشى مى گويند : «ما براى حفظ منافعمان به فلان جنگ دست زده ايم» يا «در فلان نقطه دنيا منافعى داريم (البتّه منافع نامشروع) بايد در آن جا حضور نظامى داشته باشيم و منافعمان را حفظ کنيم» و با نهايت تأسّف روز به روز چهره دنيا خشن تر و زندگى در آن ناامن تر مى شود و دليل آن همان چيزى است که مولى در بالا فرمود : «وتَعَادَيْتُمْ فِي کَسْبِ الأَمَوالِ».* * *پی نوشت:1. «غِلّ» از مادّه «غلول» يا «غَلَل» (بر وزن افول و اجل) در اصل به معنى نفوذ تدريجى و مخفيانه آب در ريشه درختان است، سپس از آن جا که خيانت به صورت مخفيانه و تدريجى حاصل مى شود به آن «غِلّ» (که معنى اسم مصدرى دارد) اطلاق مى شود.2. «دِمَن» جمع «دمنه» (بر وزن فتنه) به معنى سرگين و مزبله است و به کينه هاى درونى و قديمى نيز اطلاق مى شود.3. «تاه» از مادّه «تيه» به معنى سرگردانى است و از مادّه «تَوْه» (بر وزن لوح) به معنى هلاکت است و معنى دوّم در عبارت بالا مناسب تر به نظر مى رسد.4. «غرور» اگر به ضم غين خواند شود به معنى فريب و نيرنگ است و اگر به فتح خوانده شود مفهوم وصفى دارد و به معنى شخص فريب کار است که در آيات قرآن بر شيطان اطلاق شده است. در نسخه معروف «صبحى صالح» که متن بالا از آن گرفته شده به صورت اوّل آمده است ولى در بسيارى از نسخ به صورت دوّم مى باشد و با توجه به هماهنگى جمله ها صورت دوّم مناسب تر به نظر مى رسد.5. نور، آيه 21.6. نساء، آيه 83 .
«قد اصطلحتم علي الغل فيما بينكم و نبت المرعي علي دمنكم. و تصافيتم علي حب الامال. و تعاديتم في كسب الاموال. لقد استهام بكم الخبيث، و تاه بكم الغرور، و الله المستعان علي نفسي و انفسكم» (كينهتوزي را مبناي زندگي خود قرار داديد، سبزه بر روي خاكهاي آلوده روييده در اظهار دوستي، در مبحث آروزها، به يكديگر صفا نشان داديد و در كسب اموال با يكديگر خصومت ورزيديد. شيطان پليد شما را فريب داد و غرور، شما را گمراه ساخت. از خدا درباره نفس خود نفسهاي شما ياري ميطلبم.)اميرالمومنين عليهالسلام در چند جمله فوق، مطالب مهمي را بعنوان علل فساد مردم آن دوران بيان فرموده است:صورتهاي خندان و شكوفا با درونهاي عبوس و منقبض به يكديگر!مطلب يكم- درون آن تبهكاران پر از كينهتوزي به يكديگر، ولي ظاهرشان محبت و دوستي و هماهنگي در زندگي! اميرالمومنين عليهالسلام درباره اين ظاهر و باطن متناقض چه تشبيه زيبا و رسا فرموده است: سبزه با طراوت اما روييده بر خاكهاي آلوده!زان علي فرمود نقل جاهلان بر مزايل همچو سبزه است اي فلانبر چنان سبزه هر آن كاو بر نشست بر نجاست بيشكي بنشسته استعوامل خودخواهي و خودكامگي و سودپرستي و لذت گرايي، درون آنان را با آتش كينهتوزي شعلهور ساخته است. هر يك از آنان فقط خود را ميخواهند و با اين خواستن نابكارانه ديگران را طرد و نفي ميكنند و اين جريان بر مبناي همان قانون كلي خود طبيعي است كه ميگويد: (من هدف و ديگران وسيله) و اين يك امر كاملا طبيعي است كه اگر اين اشخاص با هر انسان ديگر روياروي شوند كه او نيز مانند آنان معتقد به هدف بودن خويش است و همه چيز را براي خود ميخواهد، اگر تضاد و پيكار ظاهري هم ما بين آنان به وجود نيايد، كينهتوزيها به يكديگر، درون آنان را اشغال خواهد نمود. اين جريان وقيح و جداكننده انسان از برادرش انسان، يك امر كاملا طبيعي و ساده است. زيرا هر آنگاه كه دو يا چند من با اعتقاد به هدف بودن خود روياروي هم قرار گرفتند جز تنفر و انزجار از همديگر نتيجهاي نخواهند گرفت.در اينجا بسيار مناسب است به يك نكته بسيار با اهميت اشاره كنيم و آن اين است كه علت خصومت و كينهتوزي ما بين منهاي خود هدفي، تنها تزاحم و تضاد بر سر مقام و مال دنيا و مطرح شدن در جامعه نيست، بلكه اين علت تندتر و تلختر نيز وجود دارد كه هريك از آن منها ميداند كه (من مقابل) او داراي چه بيماري كثيف و متعفن و مهلك خود و ديگران ميباشد.مطلب دوم- سخنان و ديگر نمودهاي ظاهري زندگي شما كه در موقع رويارويي، خودتان را با آنها معرفي ميكنيد محبت به آرمانها است ولي درباره كسب مال و ثروت با يكديگر خصومت ميورزيد! عبارت كلي اين درد زندگي اجتماعي، چنين است: واي بحال- جامعهاي كه مردم آن با عقائد آرماني بسيار عالي سخن ميگويند، ولي كردارشان جز خواستههاي آنان چيز ديگري نيست. حقيقتا واي بحال جامعهاي كه اگر مردم آن جامعه بخواهند سخن بگويند و يا چيزي بنويسد، چنان داد سخن در حقائق عاليه و اصول انساني و شايستگيها و بايستگيها حيات فردي و اجتماعي ميدهند كه اگر شنونده يا بيننده اثر قلمي آنان، زبان آنها را بفهمد ولي اطلاعي از كردارهاي عيني آنان نداشته باشد، با خود خواهد گفت: اين جامعه همان بهشت موعود الهي است كه آن مردم براي خود ايجاد كردهاند! اينان هنگامي كه دهان باز ميكنند يا قلم روي كاغذ ميگذارند، شنونده و يا خواننده خود را در مقابل يك فيلسوف كاملا مطلع و يك حكيم تمام عيار و يك انسان متقي و عارف كامل مشاهده ميكند. او گمان ميكند اين اشخاص همان رب النوعهاي انساني هستند كه نه تنها به تاريخ انساني معني بخشيدهاند، بلكه درست همينها هستند كه حكمت خلقت جهان هستي را در روي زمين تجسم دادهاند! گاهي هم رسوايي، سراغ اين نابكاران را ميگيرد:ناصح دين گشته آن كافر وزير كرده او از مكر در لوزينه سيرهر كه صاحب ذوق بود از گفت او لذتي ميديديد و تلخي جفتاو نكتهها ميگفت او آميخته در جلاب قند زهري ريختههان مشو مغرور زان گفت نكو زانكه دارد صد بدي در زير اواو چو باشد زشت گفتش زشت دان هر چه گويد مرده آنرا نيست جانگفت انسان پاره اي ز انسان بود پارهاي از نان يقين كه نان بودزان علي فرمود نقل جاهلان بر مزايل همچو سبزه است اي فلانبر چنان سبزه هر آن كاو بر نشست بر نجاست بيشكي بنشسته استبايدش خود را بشستن از حدث تا نماز فرض او نبود عبثظاهرش ميگفت در ره چست شو و از اثر ميگفت جان را سست شوظاهر نقره گرا سپيد است و نو دست و جامه ميسيه گردد از اوآتش ار چه سرخ رويست از شرر تو ز فعل او سيهكاري نگربرق اگر چه نور آيد در نظر ليك هست از خاصيت دزد بصرگروهي از اين اشخاص هستند كه هيچ توجهي بر تناقض در زندگي خود ندارند. آنان به جهت اطلاع از مفاهيم و اصطلاحات زيبا و جالب و وسيع گمان ميكنند آن مفاهيم وسيع اصطلاحات زيبا و جالب اطلاع از گرديدن آنها ميدهند. مفاهيم بسيار عالي درباره آزادي مثلا ميگويد و ميبافد و تدريجا باور ميكند كه خود او از آزادي برخوردار شده است و آن آزادي حقيقي را دارد كه يك لحظه از آن، از نظر ارزش مساوي يا بالاتر از همه لذائذ زندگي است. وقتي كه درباره وجود صحبت ميدارد گوئي وجود و من او بر همه هستي گسترده است! در موقعي كه سخن از عدالت و حقائق مربوط به آن ميراند، گوئي: او عادل نيست، بلكه عين عدل است و او است تنها تحقق دهنده عدل الهي در روي زمين! در آن هنگام كه در فلسفه با يكي از مسائل علوم اظهار نظر ميكند، گمان ميبرد واقعا همه فلسفهها و علوم از درونش ميترواد. ما براي توصيف اين نادانان كه قيافه علم به خود گرفتهاند، سخني جز اين نداريم كه-چشم باز و گوش باز و اين عما حيرتم از چشم بندي خدا!بينوا سادهلوحان جوامع، بينوا آن نونهالان باغ معرفت كه از رعد و برق دروغين اين نابكاران، طمع سيراب شدن و برخورداري از اشعه خورشيد براي روييدن دارند!مطلب سوم- اميرالمومنين عليهالسلام ماده كينهتوزيها و خصومتها را در اين سخنان مباركشان كسب اموال فرمودهاند، ميتوان گفت: اختصاص دادن اموال در جمله مورد تفسير، بمعناي ماده انحصاري براي كينهتوزيها نيست، زيرا مقام و جاه و ديگر عوامل لذت گاهي خيلي شديدتر از مال و ثروت موجب انزجار و تخاصم و تنفر ميگردد و لذا بايد گفت: ذكر اموال براي مثال بسيار شايع عامل خصومتها و تضادها ميباشد. و اگر دقتي درباره همه عوامل كينهتوزيها و تصادمها داشته باشيم، خواهيم ديد ريشه اصلي همه آنها خودخواهي است كه اولين نتيجه آن خود محوري و لازمه آن خودكامگيها است.سپس اميرالمومنين عليهالسلام ميفرمايد: (شيطان پليد شما را فريب داده و غرور شما را گمراه ساخت) آري، اينست حقيقت جاوداني: در آن هنگام كه شخصيت كمال جوي آدمي از مسير اصلياش كه جاده تزكيه و تقويت بعد الهي آن است، منحرف گردد، غرايز حيواني او، دست و پاي او را بسته تحويل شيطان كه دشمن ديرينه فرزندان آدم عليهالسلام است، ميدهد. فريب خوردن از شيطان و غرايز حيواني، نه تنها انسان را با ديگران به خصومت وا ميدارد، بلكه تا ساليان متمادي به بيماري تضاد دروني مبتلا ميسازد. مبتلا به اين بيماري اگر با تحمل مشقتهاي خودسازي توانست آن را معالجه كند، خود را اصلاح نموده است و در حقيقت خود را بازسازي كرده است. و در غير اينصورت، خصومت با خويشتن تا مرحله (از خود بيگانگي) او را ساقط خواهد كرد.
فرموده است: «قد اصطلحتم... »:عبارات مذكور دلالت بر نكوهش شنوندگان به سبب ارتكاب كارهاى ناپسند دارد، واژه اصطلاح (سازش كردن) براى سكوت آنها در برابر كسانى كه مرتكب كارهاى زشت مانند دغلكارى و كينه توزى و حسادت مى شوند، و خود نيز در اين كارها با آنها مشاركت مى كنند استعاره شده است.فرموده است: «و نبت المرعى على دمنكم»:اين مثل براى كسانى كه در ظاهر با يكديگر سازش و آشتى، و در دل كينه همديگر را دارند آورده مى شود، مطابقت اين مثل با احوال شنوندگان از اين روست كه چنين صلح و سازشى مانند گياهى كه در مزبله مى رويد و بزودى خشك مى شود، گذرا و ناپايدار است.فرموده است: «تصافيتم على حبّ الآمال»:يعنى: به داشتن آرزوهاى دور و دراز با يكديگر همدلى داريد. اين عبارت اشاره است به انگيزه سازش آنها كه در پيش ذكر فرموده و بدين سبب واو عطف در اين جا آورده نشده است.فرموده است: «و تعاديتم فى كسب الأموال»:يعنى: براى به دست آوردن مال و منال با يكديگر دشمنى مى ورزيد. اين جمله علّت كينه ورزى و دغلبازى آنها را بيان مى كند. توضيح داده مى شود كه در مورد جمله نخست روشن است كه آنچه مردم را در ظاهر به هم نزديك مى گرداند، اغراض و مطامع مادّى و يا نيازمنديهايى است كه براى دست يافتن به مقاصد و آمال دنياى خود به يكديگر دارند، هر چند درون آنها آكنده از دشمنى و كينه و خيانت باشد، چنان كه معمول روزگار ما همين است. و در باره عبارت دوّم نيز مى دانيم كه انگيزه پيدايش دشمنيها و كينه ها و كشمكشها غالبا به سبب مال و منال دنيا و رسيدن به خوشيها و لذّات آن است.فرموده است: «لقد استهام بكم الخبيث»:يعنى: شيطان شما را شيفته و دلباخته كرده و از شما جدا نمى شود، و مراد از خبيث، شيطان است، و اين گفتار مشعر بر سرزنش آنهاست، كه آثار وسوسه هاى شيطان در آنها نمايان است و از آنچه منع مى شوند دست باز نمى دارند، در باره اين كه فرموده است: «و تاة بكم الغرور» يعنى: شيطان شما را غافلگير كرده و در نتيجه از راه راست منحرف، و در وادى گمراهى سرگردان مانده ايد، مراد از غرور، شيطان است چنان كه خداوند متعال فرموده است: «وَ لا يَغُرَّنَّكُمْ بِاللَّهِ الْغَرُورُ».امام (ع) در پايان سخنان خويش، براى خود و آنان در غلبه بر نفس امّاره، از خداوند درخواست يارى مى كند، دعاى آن حضرت در باره خودش براى دوام مقهوريّت نفس او در برابر عقلش مى باشد و در مورد آنان براى اين است كه به آنها قدرت دهد تا نفس امّاره را سركوب و انحراف را ريشه كن سازند.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 312
قد اصطلحتم على الغلّ فيما بينكم، و نبت المرعى على دمنكم، و تصافيتم على حبّ الآمال، و تعاديتم في كسب الأموال، لقد استهام بكم الخبيث، و تاه بكم الغرور، و اللّه المستعان على نفسي و أنفسكم. (27431- 27281)اللغة:و (الدّمن) بالكسر ما يتلبّد من السّرجين، و الدّمنة موضعه و الدّمنة آثار الدّار و النّاس و ما سوّدوه، و الحقد القديم و جمع الكلّ دمن كسدر و دمن كعدد (الغرور) بالفتح الشيّطان.الاعراب:و قوله: استهام بكم الخبيث، الباء للتّعدية أى جعلكم هائمين كما تقول في استنفرت القوم إلى الحرب استنفرت لهم أى جعلتهم نافرين، و يحتمل أن تكون بمعنى من، أى طلب منكم أن تهيموا.المعنى:و كذلك قال في قوله (قد اصطلحتم على الغلّ فيما بينكم) أنّه إلى آخر الفصل كلام مقطوع أيضا.أقول: إن ثبت التقطيع فهو و إلّا فجهة ارتباط هذا الكلام بما قبله هو أنّه لما وصف كتاب اللّه سبحانه بأوصاف الكمال تنبيها على وجوب اتباعه و الاعتصام به للاشارة إلى الحقّ و هدايته إلى مكارم الأخلاق، أردفه بتوبيخ السّامعين و تقريعهم على ارتكاب رذائل الأخلاق و اتّباع الشيطان، و المراد أنّكم اتّفقتم على الحقد و الحسد بحيث لم ينكره منكم أحد. (و نبت المرعى على دمنكم) يحتمل أن يكون المراد بالدّمن الحسد فيكون قوله: نبت المرعى جاريا مجرى المثل اشارة إلى طول الزّمان أى طال حقدكم
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 8، ص: 319
و حسدكم و دام حتّى صار بمنزلة الأرض الجامدة التي ينبت عليها النّبات، و يجوز أن يكون المراد بها المزابل و مواضع البعرة فاستعير للقلوب باكتنافها بالخباثة الباطنيّة و تضمّنها الضغائن و الأحقاد كما يكتنف المزابل بالكثافات و الخباثات الظاهرة فيكون قوله: نبت المرعى، أيضا مثلا لأنّ المقصود به الاشارة إلى عدم الانتفاع بذلك المرعى لأنّه لا وقع له و لا يرغب إليه كما قال رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله و سلّم:إيّاكم و خضراء الدّمن.و قال الشّارح البحراني: قوله: نبت المرعى آه، يضرب مثلا للمتصالحين في الظاهر مع غلّ القلوب فيما بينهم، و وجه مطابقة الممثّل أنّ ذلك الصّلح سريع الزّوال لا أصل له كما يسرع جفاف النّبات في الدّمن، و الأظهر ما قلناه. (و تصافيتم على حبّ الآمال) أى كنتم في مقام الصّفا ظاهرا على محبّة ما يأمل و يرجو كلّ منكم من صاحبه من جلب نفع أو دفع ضرّ (و تعاديتم في كسب الأموال) لأنّ عمدة الخصومات و العداوات إنّما تكون في مال الدّنيا و متاعها فكلّ من أهلها يجذبه إلى نفسه و يضنّ به على غيره. (لقد استهام بكم الخبيث) أى طلب منكم أن تهيموا و تتحيّروا أو جعلكم هائمين متحيّرين أو اشتدّ عشقه و محبّته لكم (و تاه بكم الغرور) أى أضلّكم الشّيطان اللّعين و جعلكم تائهين ضالّين (و اللّه المستعان) في كلّ حال (على نفسي و أنفسكم) من سوء الأعمال.الترجمة:بتحقيق كه متفق شده ايد بر حقد و حسد كه در ما بين شما است، و رسته است گياه بر روى حسد شما، و با صفا ميباشد در محبت اميدهائى كه از يكديگر داريد، و با عداوت مى باشيد در كسب نمودن مالها، بتحقيق كه شما را متحيّر كرده است إبليس خبيث، و بضلالت افكنده است شما را شيطان لعين، و خداوند تعالى يارى خواسته شده است از او بر نفس من و بر نفسهاى شما در جميع كارها.