پرسش و پاسخ پیرامون جریان تکفیر
۲۹ آذر ۱۳۹۳ 0 فرهنگ و اجتماعتکفیر از آغاز تاکنون
در تاریخ سیاسی اسلام، حوادث و رویدادهایی وجود دارد که پس از گذشت بیش از هزار سال همچنان برای مسلمانان و حتی غیر مسلمانان موضوعات قابل توجهی در بر دارد.
شکل گیری و پیدایش جریانی که در تاریخ اسلام به «خوارج» معروف شدند از جمله این موارد است که بی تردید بازخوانی و بررسی همه جانبه ماهیت آن می تواند در تعمیق شناخت و آگاهی شیعیان و مسلمانان بسیار مؤثر باشد و حتی در برخی شرایط، شناخت این جریان از استراتژیک ترین مسائل حکومت اسلامی تلقی می شود. اکنون به پرسش هایی در این رابطه پاسخ داده می شود.
عامل اصلی شکل گیری تفکرِ خوارج و تکفیری چیست؟
معمولاً ریشه جهالت، مؤثرترین عامل شکل گیری خوارج است و اساساً این گروه بر اساس جهل، شکل گرفته اند.
البته باید بین رؤسای خوارج با افراد عادی فرق قائل شد، چه بسا افراد عادی، جهل به حقیقت دارند و مسائل را متوجه نمی شوند، اما رؤسای آن ها نوعاً، به خاطر امیال و شهوات نفسانی و پیمان هایی که مستقیم یا غیرمستقیم با دشمن دارند، از روی علم و عمد، طرح مکتب گونه ای را پی ریزی می کنند و مردم عوام و جاهل در اثر جهل به دنبال روی از ایشان بپردازند؛ چرا که ممزوج شدن حق و باطل در دنباله رویِ این تفکر بسیار مؤثر است.
تکفیری ها، همیشه از شعار توحیدی برای مقاصد خود استفاده می کنند، آیا در عمل نیز به چنین شعاری پایبند هستند؟
شعارِ «لا حُکم الّا لِله» خوارج، شعار حق پسندانه ای بود و این شعار با ذوق مذهبی مردم سازگار است، اما این گروه در عمل، قساوت را به جایی می رساند که انسان از شنیدن آن متحیر می ماند؛ مثلاً در یک جا وقتی یکی از صحابه پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلم به محاصره آن ها درآمد، شکم همسر باردارِ او را دریدند و فرزند او را بیرون آورده و کشتند و در جایی دیگر وقتی یکی از افراد خودشان می خواست از میوه درختی که از دیوار باغ مردم، به بیرون متمایل بود و حق المارّۀ محسوب می شد، بخورد، مورد اعتراض قرار دادند.
در یک جا خون مردم بیگناه را می ریزند و در جایی دیگر از خوردن میوه ای که در مسیر راه قرار گرفته، ممانعت می کنند.
لذا وقتی حضرت علی علیه السلام، افراط و تفریط های این گروه را مشاهده کردند، ابتدا آن ها را به حقیقت دعوت نمودند و زمانی که برای همگان روشن شد دعوت به حق، در خوارج اثر نمی کند، همه آن ها را از دم تیغ گذراند؛ بعد فرمودند: «أیُّها الناسُ! فَإنّی فَقَأتُ عَینَ الفِتنَه ولَم یَکُن لِیَجَتَرئَ عَلَیها اَحَدٌ غَیْری بَعدَ أن ماجَ غَیْهَبُها وَاشْتَدَّ کَلَبُها» ای مردم! این من بودم که چشم فتنه را درآوردم و کسی جز من جرئت چنین کاری را نداشت؛ آنگاه که امواج تاریک فتنه در همه جا گسترده و به آخرین درجه شدت رسیده بود».
تحلیلی از تکفیری های امروزی
امروزه تکفیری ها نیز چنین جنایاتی مثل: دریدن شکم زن های باردار، کشتن و سربریدن دختر خردسال جلوی چشم والدین و انواع شکنجه ها را انجام می دهند و انسان از شنیدن یا دیدن تصاویر آن ها حیرت می کند.
با این حال سران این گروه تکفیری (عربستان، قطر و.. ) با حمایت مالی خود به دستور آمریکا برای ایجاد فتنه آن ها را رهبری می کنند.
تکفیری ها با شعار به ظاهر حق پرستانه توحیدی که ما می خواهیم مردم را به یکتاپرستی دعوت کنیم، جنایات غیر انسانی مرتکب می شوند و غیر خود را کافر می پندارند؛
هیچ شیعه ای اهل بیت علیهم السلام را پرستش نمی کند، بلکه آنها را واسطه قرار می دهند.
چرا در تفکر تکفیری شیعه باید از بین برود؟!پیام برخی از تکفیری ها به شیعه این است که: شما از ائمه کفر هستید، توبه کنید و مردم را از اهل بیت پرستی به خداپرستی برگردانید!
در جواب به این گروه می گوییم: هیچ شیعه ای اهل بیت علیهم السلام را پرستش نمی کند، بلکه اهل بیت علیهم السلام را واسطه قرار می دهند چون اهل بیت علیهم السلام، واسطه خیر هستند، مثل پدری که واسطه خیر برای فرزندش می باشد، البته این مسأله دلیل قرآنی نیز دارد.
در سوره توبه خداوند می فرماید: «وَ هَمُّوا بِما لَمْ ینالُوا وَ ما نَقَمُوا إِلاَّ أَنْ أَغْناهُمُ اللهُ وَ رَسُولُهُ مِنْ فَضْلِهِ»[1] خداوند، پیامبرش را بی نیاز کرده است؛ یعنی بی نیازی و رفع فقر و مشکلات را در کنار اِسناد به خداوند، اِسناد به پیغمبر نیز می دهد و این منافاتی با توحید ندارد؛ اِسناد به خداوند، اِسناد به ذات است و اسناد به پیغمبر به اعتبار واسطه وجودی می باشد.
غرض ورزی و جهالت آن ها در تعبیر قرآن کریم سوره آل عمران آیه 19 است که «وَ مَا اخْتَلَفَ الَّذینَ أُوتُوا الْکتابَ إِلاَّ مِنْ بَعْدِ ما جاءَهُمُ الْعِلْمُ بَغْیاً بَینَهُمْ وَ مَنْ یکفُرْ بِآیاتِ اللهِ فَإِنَّ اللهَ سَریعُ الْحِسابِ».
اختلافی که اهل کتاب به وجود آوردند عالمانه و از روی بغی و ظلم بود؛ یعنی علماً و عمداً این غائله را به پا کردند «أُوتُوا الْکتابَ» یعنی علمای آن ها که می فهمند، این ها نیز می فهمند ولی عمداً و علماً این کار را می کنند.
شاهد برای ادعا، نسبت های دروغ و کذبی است که به شیعه زده می شود؛ تا همین اواخر می گفتند: قرآن شیعه، غیر از قرآن اهل سنت است؛ اخیراً کسی به مفتی الازهر مصر می گوید: قرآن شیعیان با قرآن ما فرق می کند و او جواب می دهد: آن مقداری که من دیده ام، همین قرآن است و فرقی با قرآن ما ندارد.
مفتی الازهر در ادامه می گوید: همان طوری که فقه مالکی، حنبلی، شافعی و حنفی از فرقه های مذاهب محسوب می شوند، عمل به فقه جعفری نیز مُجزی است.
نسبت هایی که از طرف ابن تیمیه به شیعه زده می شود، جعل و تزویر بوده و برای کوبیدن و از بین بردن شیعه است.
چون حقیقت اسلام، تشیع است و اگر اهل بیت علیهم السلام از مردم گرفته شود، راه ارتباطی با پیغمبر صلّی الله علیه وآله وسلم وجود نخواهد داشت.
بعد از ارتحال پیامبر اکرم و غصب خلافت صحابه ای که باقی ماندند، غالباً با تهدید و تطمیع حکومت ها، یا حقِ نقل حدیث نداشتند و یا طبق دستور حکومت ها احادیث، جعل می کردند؛ عدۀ قلیلی که با حضرت امیر در انزوا ماندند، کاری از دست آن ها برنیامد؛ فقهی که فرقه های دیگر در صدد انجام آن هستند (و در قرن دوم شکل گرفت) می بایست از پیامبر اکرم بگیرند و راه اتصال با پیغمبر نیز از طریق فرزندان رسول خدا است.
رسول مکرم اسلام فرمودند: علی، باب حکمت من است؛ آیا باید او را کنار گذاشته و سراغ ابوهریره بروند که حتی خلیفه دوم به او اعتراض کرد و گفت: مگر تو چقدر نزد پیغمبر بوده ای که این مقدار حدیث می گویی! ابوهریره به جعل حدیث معروف بوده است.
سیوطی در الدرّ المنثور از مجموع قریب بیست هزار حدیث است چند حدیث از امام حسن و امام حسین و حضرت زهرا سلام الله علیهم دارد؛ گاهی گفته می شود مجموع احادیثی که سیوطی از حسنین علیهما السلام نقل کرده پنجاه حدیث نمی شود؛ البته از حضرت امیر علیه السلام، بیشتر نقل کرده ولی در مقابل احادیثی که از سایر صحابه نقل می کند، اندک است.
وقتی به کتب رجالی اهل سنت رجوع شود، دیده می شود بسیاری از صحابه ای که اهل سنت از آن ها حدیث نقل می کنند، افراد ضعیفی می باشند. بهترین نوشته در این زمینه «الافصاح عن احوال رواة الصحاح» است که مرحوم شیخ محمد حسن مظفر، برادر شیخ محمدرضا مظفر با تأملی در کتب رجالی اهل سنت به شرح حال رُوات صحاح ستّۀ پرداخته و عدم وثاقت و یا عدم عدالت برخی از رُوات را به اسناد منابع خودِ اهل سنت اثبات نموده است.
جای بسی تعجب است چگونه در نقل حدیث، اهل بیت علیهم السلام را کنار می گذارند.
وقتی از بخاری سؤال می شود، چرا از جعفر بن محمد حدیث نقل نمی کنید؟ می گوید: من به ایشان اطمینان ندارم! در حالی که وی به بسیاری از رُوات ضعیف، اعتماد می کند!
جای این سؤال باقی است که فقهِ (عبادات و معاملات) اهل سنت بر اساس کدام شرع می باشد؛ خداوند در سوره حشر آیه 7 می فرماید: «وَ ما آتاکمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ» و پیامبر نیز در حدیث متواتر ثقلین به مردم دستور دادند بعد از او به قرآن و اهل بیتش مراجعه کنید: «إنّی تارک فیکم الثّقلین کتاب اللَّه و عترتی أهل بیتی ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا أبدا فإنّهما لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض».[2]
طبق این فرمایش، ما به اقوال عترت پیامبر اکرم در احکام شرعی عمل می کنیم؛ شیعه اهل بیت پیامبر را خدا نمی داند؛ شیعه افرادی را که معتقد به حلول هستند و می گویند: روح خدا در این ها حلول کرده، مسلمان نمی دانند.
با این که خیلی از علمای اهل سنت این مساله را می دانند، ولی باز با اهل بیت مخالفت می کنند.
مگر امکان دارد، رؤسای گروه معروف داعش که با تفکر شیعه مقابله می کنند این مطالب را ندانند، حتماً می دانند، اما آن ها از جهالت عوام استفاده می کنند.
قرآن صراحتاً به دنبال آیه 35 سوره نور «اللهُ نُورُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ...» می فرماید: «فی بُیوتٍ أَذِنَ اللهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فیها اسْمُهُ یسَبِّحُ لَهُ فیها بِالْغُدُوِّ وَ الْآصالِ»[3]
(این چراغ پرفروغ) در خانه هایی قرار دارد که خداوند اذن فرموده دیوارهای آن را بالا برند (تا از دستبرد شیاطین و هوسبازان در امان باشد)؛ خانه هایی که نام خدا در آن ها برده می شود، و صبح و شام در آن ها تسبیح او می گویند...
حال سؤال این است: این بیوت، کدام بیوت است؟ آیا بیت ابوحنیفه است؟ بیت ابوحنیفه که در زمان نزول قرآن نبوده است!، یا بیت احمد حنبل و شافعی و مالکی است؟ یا بیت ابوهریره هاست؟
این کدام بیوت است که خداوند تصریح می کند، خداوند خواسته است که این ها محترم و مهم باشند؟
یقیناً این بیوت، بیوتِ اهل بیت می باشد که خداوند به موجب آیه تطهیر آن ها را پاک کرده است؛ ولی متأسفانه متوجه نمی شوند و شاهد مهم آن، حمایت مالی است که با کمک قطر و عربستان سعودی و با حمایت و دستور آمریکا برای ایجاد اختلاف در میان مسلمین عمل می شود.
شهوات نفسانی، ریشه خوارج
بنابراین ریشه خوارج، تمتعات و شهوات نفسانی است که با علم و عمد رؤسا، جهالت زیردستان و خلط و آمیزش حق و باطل نشأت گرفته است؛ همان طور که حضرت در خطبه 38 نهج البلاغه فرمودند: «وَ إِنَّمَا سُمِّیتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّهَا تُشْبِهُ الْحَقَّ فَأَمَّا أَوْلِیاءُ اللهِ فَضِیاؤُهُمْ فیها الْیقِینُ وَ دَلِیلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَی وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللهِ فَدُعَاؤُهُمْ فیها الضَّلَالُ وَ دَلِیلُهُمُ الْعَمَی فَمَا ینْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ وَ لَا یعْطَی الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّه».
اگر حق جدای از باطل نمایش داده شود، هرگز منزوی نمی شود و اگر باطل به طور صریح نمایش داده شود، پیرو، پیدا نمی کند ولی وقتی حق و باطل را مخلوط می کنند افرادی فریب می خورند و تابع این ها می شوند.
باید گفت تاریخ تکرار شد و خوارجِ زمان حضرت امیر علیه السلام، ادامه پیدا کرد؛ در به وجود آمدن صلح امام حسن مجتبی علیه السلام، خوارج مقصر بودند و در جریان حادثه عاشورا نیز این تفکر، علیه مرکزیت امامت شورش کردند؛ اگر چه این اعتقاد خوارج در تاریخ تضعیف شد اما از بین نرفت.
امروزه تفکر تکفیری، دوباره زنده شده و به اشدّ وجه در صدد حمله به مشاهد مشرفه است؛ گاهی به نقل این گروه نقل می شود که می گویند: ما از بنی امیه هستیم، با تفکرات شیعی و مشاهد مشرفه مخالف بوده و این اماکن، مخصوصاً کربلا و نجف را مورد هجوم قرار خواهیم داد.
ریشه کار داعش، مکتب وهابیت است
ریشه کار امثال داعش، مکتب وهابیت است که وهابیت نیز در تمام دوران حیات خود به جنایات وحشیانه دست زده و به مواضع شیعه در نجف و حرم مقدس امام حسین علیه السلام در کربلا حمله کردند و خزینه حرم را غارت کردند؛ وهابیت بعد از تشکیل حکومت در نجد و تهامه، به مکه و مدینه حمله کردند و به محاصره این دو شهر مقدس، مردم را وادار به تسلیم کردند.
وظیفه امت اسلامی در مواجه با این بحران چیست؟
در مرحله اول، امت اسلامی از طریق تبلیغ همه جانبه رسانه ای مثل: ماهواره، تلویزیون، اینترنت و رسانه های مکتوب می تواند حقایق را روشن کند؛ اگر این گروه به ددمنشی و جنایات خود ادامه دهند باید با تمام قدرت در مقابل آن ها ایستاد و این وظیفه همه مسلمانان است که در برابر این جانیان، قیام کنند، چون این گروه، اصل اسلام را هدف گرفته اند.
مگر می شود کسی بگوید: من پیغمبر را قبول دارم اما همه آثار پیغمبر را از بین می برم! اصل وهابیت مقابله با آثار پیغمبر است.
قابل قبول نیست، کسی بگوید من پیامبر را قبول دارم اما فرزندان ایشان را قبول ندارم؛ این سخنان از زمان خلفا مطرح بوده که «کفانا کتاب الله» می گفتند.
بنابراین وظیفه همگان است که به هر وسیله که می توانند در برابر این گروه تکفیری قیام کرده و این تفکر را هر چه سریعتر از میان بردارند.
___________________________
پی نوشت:
[1] توبه 74
[2] سنن دارمی، ج 2، ص 432- مسند احمد حنبل، ج 3، ص 14 و 17 و 59- الغدیر علّامه امینی مجلّدات 1 و 2 و 3.
[3] نور آیه 36