فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ أَعَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ؟ فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ.؛ فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ، فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ، وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ؛ فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ.
خردمندى كه به ديده دل مى نگرد و از روى بصيرت كار مى كند، در آغاز، بايد بداند كه آنچه مى كند به زيان اوست يا به سود او. اگر به سود او بود، همچنانش پى گيرد و اگر به زيان او بود از انجام، آن بازايستد. زيرا هر كس بدون علم دست به عملى زند، چونان كسى است كه بيرون از راه گام مى زند، كه هر چه پيشتر رود بيشتر از مقصود دور گردد. كسى كه بر مقتضاى علم عمل مى كند، همانند كسى است كه در راهى روشن و آشكار راه مى سپرد. پس بر بيننده است كه بنگرد كه آيا پيش مى رود يا بازپس مى گردد.
آن كه با ديده قلب بنگرد و با روشن بينى وارد عمل شود آغاز كارش بايد اين باشد كه آيا عملى كه انجام مى دهد به سود يا به زيان اوست. اگر به سود اوست انجام دهد، و اگر به زيان اوست ترك كند. زيرا آن كه بدون بصيرت عمل كند چون كسى است كه به بيراهه مى رود، هر چه از راه روشنش دورتر شود از مقصودش دورتر مى گردد. و عامل آگاه مانند رونده در راه روشن است. پس هر كس بايد بنگرد كه آيا به پيش مى رود يا به عقب بر مى گردد.
پس آن كه با چشم دل بنگرد، و با ديده درون كار كند، آغاز كارش آن است كه بينديشد: آيا عمل او به سود او است يا زيان او. اگر به سود است ادامه دهد، و اگر زيانبار است توقف كند، زيرا عمل كننده بدون آگاهى چون رونده اى است كه بيراهه مى رود، پس هر چه شتاب كند از هدفش دورتر مى ماند، و عمل كننده از روى آگاهى، چون رونده اى بر راه راست است، پس بيننده بايد به درستى بنگرد آيا رونده راه مستقيم است يا واپس گرا.
آن كه به چشم دل نگرد، و با ديده درون كار كند آغاز كارش آن است كه بداند آنچه كند به سود اوست يا بر او زيان است، اگر به سود اوست پى آن رود، و اگر به زيان اوست باز ايستد. چه، آن كه نادانسته كارى كند، مانند كسى است كه به بيراهه رود. هر چه در آن راه پيش راند، از مقصود خود دورتر ماند، و آن كه از روى دانش كننده كار است، همچون رونده در راه آشكار است. پس نگرنده بايد بپايد كه پيش مى رود يا پس مى آيد.
(6) پس كسيكه چشم دل گشوده از روى بينائى كارى انجام مى دهد بايد پيش از انجام عمل بداند كه آيا آن عمل به زيان او است يا به سودش پس اگر به سود او است آنرا بجا آورد، و اگر به زيانش باشد ترك نمايد،(7) زيرا كسيكه از روى نادانى كارى انجام دهد مانند كسى است كه در غير راه سير ميكند، پس دور شدن او از راه روشن چيزى باو نمى افزايد مگر دور شدن از مطلوب او (رونده در راه كج هر چند بيشتر راه رود از مقصد دورتر گردد)(8) و كسيكه از روى دانائى بكارى اقدام نمايد مانند كسى است كه در راه روشن راه مى رود، پس بايد شخص بينا (كه چشم دل گشوده با تأمّل و انديشه كارى انجام مى دهد) ببيند آيا در راه سير ميكند، يا بيراهه مى رود (در اوّل امر رسيدگى كند اگر كار خدا پسند است انجام دهد و گر نه اقدام ننمايد).
آن کس که با چشم دل مى بيند و با بينايى عمل مى کند بايد در آغاز هر کار بينديشد که آيا آن عمل به سود اوست يا به زيان او; اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زيانش مى باشد از عمل باز ايستد; زيرا آن کس که بدون آگاهى به انجام دادن کار مى پردازد همچون کسى است که از بيراهه مى رود و چنين کسى هر قدر جلوتر مى رود از منزل مقصود فاصله بيشترى مى گيرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مى کند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مى دارد (و به زودى به مقصد مى رسد). حال که چنين است هر شخص بايد بنگرد آيا (به سوى مقصد) پيش مى رود يا به عقب باز مى گردد؟!
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج6، ص: 100-98آن گاه امام(عليه السلام) در ادامه اين سخن با توجه به آن چه در فراز قبل درباره امامان اهل بيت(عليهم السلام) آمده هشدار مى دهد که با دقت هر چه بيشتر، مراقب اعمال خويش باشند و راهى که را آن امامان يعنى گنجينه هاى علم الهى و آگاهان بر قرآن ارائه مى دهند، بپويند و در آغاز هر کار در نتيجه و پايان آن بينديشند و تصميم بگيرند; مى فرمايد:«آن کس که با چشم دل مى بيند و با بينايى عمل مى کند بايد در آغاز هر کار بينديشد که آيا آن عمل به سود اوست يا به زيان او; اگر به سود اوست ادامه دهد و اگر به زيانش مى باشد از عمل باز ايستد» (فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ، الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ، يَکُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ: أَعَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ؟! فَإِنْ کَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ، وَ إِنْ کَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ).در واقع، امام(عليه السلام) شرط پيروزى را سه چيز شمرده که هر سه از شاخه هاى علم و دانش است. انديشيدن در ا صل کار و عمل کردن با بصيرت و آگاهى و مطالعه درباره نتيجه آن کار که آيا به سود است يا زيان؟سپس به دليل آن پرداخته و با تشبيه زيبايى فرق ميان عالم و جاهل را روشن مى سازد و مى فرمايد: «زيرا آن کس که بدون آگاهى (و مطالعه کافى) به انجام دادن کار پردازد همچون کسى است که از بى راهه مى رود و چنين کسى هر قدر جلوتر مى رود از منزل مقصود فاصله بيشترى مى گيرد ولى آن کس که از روى آگاهى عمل مى کند همچون رهروى است که در جاده روشن گام بر مى دارد (و به زودى به مقصد مى رسد)» (فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْم کَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيق. فَلاَ يَزِيدُهُ بَعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلاَّ بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ. وَالْعَامِلُ بِالْعِلْمِ کَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ).چه تشبيه جالبى! افراد دانا و نادان هر دو در تلاشند; ولى دانا چون در جاده اصلى حرکت مى کند لحظه به لحظه به مقصد نزديک تر مى شود; ولى نادان چون در بى راهه گام بر مى دارد لحظه به لحظه از مقصد دورتر مى شود و به تعبير ديگر تلاش هاى او نتيجه معکوس دارد.در سخنان رسول خدا(صلى الله عليه وآله) تعبير جالب ديگرى از اين مطلب نقل شده است: «مَنْ عَمِلَ عَلَى غَيْرِ عِلْم کَانَ مَا يُفْسِدُ اَکْثَرَ مِمَّا يُصْلِحُ; کسى که بدون آگاهى عملى انجام دهد آن چه را خراب مى کند بيش از آن است که آباد مى کند».(1)و در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «اَلْعَامِلُ عَلَى غَيْرِ بَصِيرَة کَالسَّائِرُ عَلَى غَيْرِ الطَّرِيقِ لاَ يَزِيدُهُ سُرْعَةَ السَّيْرِ إِلاَّ بُعْداً; کسى که بدون آگاهى عمل کند مانند رهروى است که در غير مسير گام بر مى دارد که هر چه سريع تر سير کند از مقصد دورتر مى شود».(2)و در پايان اين بخش امام(عليه السلام) چنين نتيجه مى گيرد، مى فرمايد: «حال که چنين است هر شخص بايد بنگرد آيا (به سوى مقصد) پيش مى رود يا به عقب باز مى گردد؟!» (فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ أَسَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ؟!).اين تعبير نشان مى دهد که افراد ناآگاه نه تنها با تلاش هاى خود به مقصد نزديک نمى شوند بلکه گاهى با تلاش هاى خود درست در جهت ضد آن گام بر مى دارند.****نکته:مشکل بزرگ در دنياى کنونى:در جهانى که زندگى مى کنيم امکانات و وسايل زندگى بيش از هر زمان آماده است. قواى مختلف طبيعت به تسخير انسان درآمده و زحمت ها را از دوش او برداشته و بردوش صنايع سبک و سنگين افکنده است. ذخاير زمين يکى پس از ديگرى کشف شده و در اختيار انسان ها قرار گرفته است. حجم ثروت و نعمت از هر زمانى بيشتر است; ولى با اين حال گروه عظيمى از مردم دنيا با فقر و بدبختى دست به گريبانند و هر سال جمعيّت عظيمى از گرسنگى جان مى دهند; جنگ ها و بيمارى ها قربانى زيادى مى گيرد.اگر درست بنگريم، مى بينيم عامل اصلى يا ضعف مديريت هاست و يا خيانت در امانت هاى الهى که آن نيز با دقت به ضعف مديريت باز مى گردد; زيرا پيشرفت در امانت است نه خيانت. خيانت آثار مقطعى دارد ولى در دراز مدت نتيجه منفى آن دامان خائن را مى گيرد. اساساً در يک جامعه بدبخت نمى توان خوشبخت زندگى کرد.اگر به توصيه ياد شده که در کلام امام و سائر معصومين(عليهم السلام) آمده است عمل مى شد آگاهان را براى مديريت ها بر مى گزيدند و هر کارى را به اهلش مى سپردند. آنها نيز مرتکب خيانت نمى شدند; دنيا چهره ديگرى داشت. ولى افسوس چون کارها به دست اهلش نيست، تلاش ها نتيجه معکوس مى دهد و مردم جهان را از مقصد اصلى، يعنى آرامش و بى نيازى و سعادت دور مى سازد و نعمت هاى عظيم خداداد در مسيرهاى غلط تباه و نابود مى شود.****پی نوشت:1. اصول کافى، جلد اوّل، صفحه 44، باب عمل بغير علم حديث 3.2. همان مدرک، صفحه 43، حديث 1.
«فالناظر بالقلب، العامل بالبصر، يكون مبتدا عمله ان يعلم: اعمله عليه ام له؟ فان كان له مضي فيه و انكان عليه وقف عنه، فان العامل بغير علم كالسائر علي طريق، فلا يزيده بعده عن الطريق الواضح الا بعدا من حاجته، و العامل بالعلم كالسائر علي الطريق الواضح فلينظر ناظر سائر هو ام راجع». (كسي كه با بينايي دلش مينگرد و با بصيرت عمل ميكند، آغاز كارش اين است كه بايد بداند آيا عمل او به ضرر او است، يا به نفع او، اگر به سود اوست، حركت خود را ادامه بدهد و اگر به ضرر او است، از حركت باز ايستد، زيرا كسي كه بدون علم حركت ميكند، مانند كسي است كه بيراهه ميرود، چنين شخصي هر اندازه كه از راه واضح دور شود، از هدفي كه به آن نيازمند است، دورتر ميگردد و آن كس كه بر مبناي علم و عمل كند مانند كسي است كه در راه آشكار و روشن حركت مينمايد. آن كس كه بينا است بايد بنگرد و ببيند آيا واقعا در حال حركت به پيش است يا به عقب برميگردد؟)آغاز كار، انسانهايي كه با دل بينا و بابصيرت عمل ميكنند، بايد بدانند كه آن عمل به ضرر آنها است يا به سود آنان:هدف شناسي و تنظيم كار و وسائل بر حسب آن، از بهترين دلائل عقل و خرد انساني و بينايي و بصيرت دروني او ميباشد. قرار گرفتن در تحريك انگيزهها و عواملي كه مانع از شناخت مبدا و مسير و مقصد است، مساوي تباه كردن سرمايه آن زندگي است كه ارزش آن با هدفگيري و تنظيم فعاليتهاي مغزي و رواني و عضلاني، مشخص ميگردد. كساني كه در اين زندگاني محدود و چند روزه، با دل نابينا و عقل راكد حركت ميكنند و اهميتي به اهداف و وسائل و فعاليتها براي تنظيم آنها نميدهند. قطعي است كه براي شناخت و تحصيل هدف اعلاي حيات نيز اهميتي قائل نخواهند گشت و بدين ترتيب در امواج هوي و هوس و انگيزههاي خودخواهي، روزگار خود را به سر خواهند آورد- «من كان في هذه اعمي فهو في الاخره اعمي و اضل سبيلا» (هر كس در اين دنيا كور باشد (كور زندگي كند) پس او در آخرت كورتر و گمراهتر خواهد بود.)همانگونه كه محاسبه اهداف و وسائل و محاسبه دقيق سود و زيانهاي مشروع و نامشروع، براي اين زندگي دنيوي اهميت حياتي دارد، براي حركت در مسير آخرت كه جاوداني ميباشد، داراي همان اهميت ميباشد، زيرا ابديت، تجسمي از كيفيت تنظيم شئون زندگي دنيوي و انگيزههاي آن است. احساس مسئوليت درباره سخن بدون علم، عمل بدون علم، اظهار نظر بدون علم، انديشه بدون علم، همينها آفات بيعلاج حركت انسانها در مسير (حيات معقول) فرد يا جامعهاي است كه خود را درباره علم مسئول احساس نميكند و ميگويد: بدون استناد به علم، عمل ميكند، بدون استناد به علم، همچنين اظهار نظر ميكند و ميانديشد بدون استناد به علم، به جنايتي مرتكب ميشود كه قابل مقايسه با جنايات جسماني نميباشد. در جنايات جسماني، ارواح جنايتشدگان، ممكن است با كمال سعادت از قفس تن پرواز نمايند. ولي جنايتكاراني كه با اسلحه مهلك سخن بيعلم، عمل بدون علم، اظهار نظر و انديشه بيعلم، كار ميكنند. ارواح انسانها را از پاي درميآورند و كل موجوديت و سرمايه اصلي آن مردم را نابود ميسازند.عالم بدون علم مانند كسي است كه بيراهه ميرود و دوري از راه براي او نتيجهاي جز دوري از مقصد باز (بار) نميآورد و بالعكس آن كسي كه با تكيه به علم عمل ميكند، حركت او در راهيست روشن، يكي از مهلكترين دردهاي بيدرمان بشر معاصر همين عدم احساس مسئوليت درباره علم! آيا هيچ ميدانيد كه ركود علم انساني كه به ركود انسانها از حركتهاي تكاملي باز داشته است، معلول ادعاي علم درباره مسائل انساني است كه دلائل صحيحي ندارد؟ صاحبنظران آگاه از واقعياتي كه علوم انساني تحقيق و كشف آنها را به عهده گرفته است، ميدانند كه در زمانهاي پيشين، مخصوصا در دو قرن گذشته ادعاي علم در هر مسئلهاي كه مربوط به انسان بود، براه افتاد، مانند تاريخنگري علمي، تحليل تاريخ علمي، فلسفه تاريخ علمي، فلسفه علمي، فرهنگشناسي علمي، باستانشناسي علمي، روانشناسي علمي، روانكاوي علمي، جامعهشناسي علمي، اقتصاد علمي، حيوانشناسي علمي كه نظريه تحول انواع حيوانات را در برميگرفت در صورتي كه مسائل مطروحه در دائره موضوعات مزبور، به استثناي ابعاد طبيعي محض آنها، غالبا بر مبناي احتمال، احتمال قوي و ظن بررسي ميشد، در صورتي كه علمي بودن يك مسئله بايد تا درجه انكشاف صد در صد واقع نائل گردد.به نظر ميرسد اگر ما در صدد جمعآوري قضايايي كه درباره آنها ادعاي علم شده در صورتيكه از حدود احتمال، احتمال قوي و ظن بالاتر نبوده است، برآييم، قطعا احتياج به جمعآوري مجلدات متعددي خواهيم داشت. هماكنون دوران معاصر ما كه اوائل قرن 15 و اواخر قرن 20 ميلادي است، كتابهاي علمي و فلسفي پر از دعاوي علمي است كه اغلب آنها اعتباري بيش از فرضيه و نظريه و ذوقپردازي ندارد. براي اثبات اين مسئله، لازم است كه آن قضايا را كه با عنوان پر طمطراق عملي در عرصه معارف بشري طرح گشته و سپس خلاف واقع بودن آنها اثبات شده است، جمعآوري نماييم و آنگاه ببينيم بر سر ارتباطات چهارگانه بشري (ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي و با همنوع خود) چه گذشته است. به قول استانيسلا و اندرسكي درباره انتقاد از نوعي دعاوي علمي ميگويد: (علم است يا حقهبازي؟!)از طرف ديگر همه ميدانيم در هنگام سخن بدون علم، عمل بدون علم، انديشه و اظهار نظر بدون علم، پاي شخصيت واقعگراي آدمي در ميان نيست. زيرا انسان هر كس را كه بتواند فريب بدهد، شخصيت حقيقي و واقعگراي خود را نميتواند بفريبد. بنابراين، انسان در اين مواقع نخست با خويشتن مبارزه ميكند، سپس با افراد جامعه كه با آنها در ارتباط است. انسان آگاه در زندگاني بايد ببيند آيا حركت او به پيش است يا به عقب برميگردد؟ مضمون يك حديث معروف از پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله و سلم است كه چنين فرمود: قد نجي من كان غده خيرا من امسه و من ساوي يوماه فهو مغبون و من كان امسه خيرا من يومه فهو ملعون (هر كسي كه فردايش از ديروزش بهتر باشد، نجات پيدا كرد و هر كس دو روزش مساوي باشد، او مغبون است و هر كسي ديروزش بهتر از امروزش باشد ملعون است.)خداوند متعال در آيات مباركه قرآني استناد مردم جاهل آن دوران را به نياكان گذشته خود و عدم پذيرش دين جاوداني اسلام را كه سعادت دنيا و آخرت را براي آنان به ارمغان آورده بود، مردود ساخته و ميفرمايد: «و اذا قيل لهم اتبعوا ما انزل الله قالوا بل نتبع ما الفينا عليه آباءنا او لو كان اباوهم لا يعقلون شيئا و لا يهتدون» (و هنگامي كه به آنان گفته ميشد پيروي كنيد از آنچه كه خدا نازل كرده است، آنها ميگفتند: ما پيروي ميكنيم از آنچه كه پدرانمان را در تبعيت از آنان دريافتيم (آيا آنان باز از گذشتگانشان پيروي خواهند كرد) اگر چه تعقل نميكردند و هدايت را نپذيرفته بودند.)با اين توبيخهاي قرآني و با اين تاكيد اميرالمومنين عليهالسلام به نوگرايي و پيش روي و پرهيز از عقبماندن و ارتجاعگرايي، و با اصرار شديد فرهنگ ادبي مسلمانان به نوبيني و نوجويي، آيا باز ميتوان گفت: دين عموما حتي دين اسلام يك پديده ارتجاعي است؟ خدايا، اين چه ارتجاعي است كه با وجود آنهمه تاكيد به پيش رفتن و توبيخ و مردود شدن عقب گشتن و ارتجاع، باز بعضي از بيخبران و يا غرضورزان به ارتجاعي بودن دين اصرار ميورزند! آيا فرهنگ اسلامي چنين ادبياتي ندارد:بيزارم از آن كهنه خدايي كه تو داري هر لحظه مرا تازه خداي دگرستياي مقيمان درت را عالمي در هر دمي رهروان راه عشقت هر دمي در عالمي (خواجوي كرماني)تازه ميگير و كهن را ميسپار كه هر امسالت فزون است ازسه پار (مولوي)هر نفس نو ميشود دنيا و ما بيخبر از نوشدن اندر بقاء (مولوي)
پس از اين امام (ع) به كسى كه از عقل و انديشه سالم برخوردار است و با ديده بصيرت به امور مى نگرد، آنچه را كه بايد در آغاز حركات و سكنات خود در نظر گيرد تذكّر مى دهد، و آن اين كه در هر كارى كه قصد انجام دادن و يا ترك آن را دارد، نخست احوال درونى خود را بررسى كند و دريابد كه اين تصميم يا عمل، او را به خداوند نزديك مى گرداند، و براى خشنودى او انجام مى گردد، كه در اين صورت سزاوار است نسبت به آن اقدام كند، ليكن چنانچه او را از خداوند دور ساخته، مستلزم ناخشنودى و خشم اوست و براى رضاى غير او انجام مى شود، بايد دست از آن باز دارد.سپس امام (ع) نادان را در كارهايى كه انجام مى دهد به كسى تشبيه فرموده كه در بيراهه مشغول حركت است، و ذكر اين كه پرتى او از راه، جز اين كه هر چه بيشتر او را از مقصودش دور سازد حاصلى براى او ندارد گوياى وجه اين تشبيه است، زيرا دورى او از مطلوبى كه دارد به اندازه دورى او از راه وصول به اين مطلوب است، برخلاف اين، كسى كه از روى دانش و بينش راهى را مى پيمايد هر اندازه بيشتر گام برمى دارد همان قدر به مقصود خود نزديكتر مى گردد، امام (ع) با اين تشبيه مردم را از نادانى و ناآگاهى بيزارى مى دهد و براى اين كه بيشتر شنوندگان را از جهالت دور و متنفّر سازد، فرموده است: آن كه پوياى راهى است بايد خوب بنگرد كه او به پيش مى رود يا اين كه رو به بازگشت دارد، زيرا هنگامى كه دانست به پيش مى رود، ناگزير بايد بداند چگونه بايد راه را بپيمايد، و براى اين كه از گمگشتگى و افتادن در ورطه نابودى مصون بماند چراغ دانش را برمى افروزد و در پرتو آن گام برمى دارد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 243
فالنّاظر بالقلب العامل بالبصر يكون مبتدأ عمله أن يعلم أ عمله عليه أم له، فإن كان له مضى فيه، و إن كان عليه وقف عنه، فإنّ العامل بغير علم كالسّائر على غير طريق، فلا يزيده بعده عن الطّريق إلّا بعدا من حاجته، و العامل بالعلم كالسّائر على الطّريق الواضح، فلينظر ناظر أ سائر هو أم راجع.المعنى:ثمّ أشار عليه السّلام إلى فضيلة العلم فقال عليه السّلام (فالناظر بالقلب العامل بالبصر) أى ينبغي لصاحب العقل البصير في عمله أن (يكون مبتدأ عمله أن يعلم أعمله عليه أم له) أى يعرف قبل أن يعمل أنّ عمله نافع له مقرّب إلى الحضرة الرّبوبية أم مضرّ مبعّد له (فان كان له مضى فيه) و أتى به (و إن كان عليه وقف عنه) و تركه و إنما كان اللّازم على العاقل تحصيل العلم قبل العمل (فانّ العامل بغير علم كالسائر على غير طريق فلا يزيده بعده عن الطريق إلّا بعدا من حاجته) إذ كان بعده عن مطلوبه بقدر بعده عن طريق ذلك المطلوب.قال طلحة بن زيد: سمعت أبا عبد اللَّه عليه السّلام يقول: العامل على غير بصيرة كالسائر على غير الطريق لا يزيده سرعة السير إلّا بعدا، رواه في الكافي.و فيه عن أبي عبد اللَّه عليه السّلام قال: قال رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم من عمل على غير علم كان ما يفسد أكثر ممّا يصلح. (و) هذا بخلاف العامل العالم فانّ (العامل بالعلم كالسائر على الطريق الواضح) فلا يزيده سرعة سيره إلّا نجاحا بحاجته (فلينظر ناظر) أى النّاظر بالقلب المسبوق ذكره (أسائر هو أم راجع) أقول: و ما ذكرناه في شرح هذه الفقرات أعنى قوله: تلويح- تمثيل فالنّاظر بالقلب إلى قوله: أم راجع، إنّما هو مفاد ظاهر كلامه عليه السّلام، و الأشبه عندي أن تكون تلويحا و إشارة إلى وجوب اتباع الأئمّة و الايتمام بهم، فانّه لمّا ذكر أوصاف الأئمة و نعوتهم الكماليّة، عقّب ذلك بما يلزم على الرائد الطّالب للامام، ثمّ فرّع عليه قوله: فالنّاظر بالقلب آه يعنى أنّ صاحب العقل و البصيرة لا بدّ له قبل أن يشرع في عمل أن يعلم أنّ عمله له أم عليه، و العلم موقوف على التّعلّم من الامام العالم و الاقتباس من نوره و الاهتداء به، إذ المتلقّى من غيره: «كَسَرابٍ بِقِيعَةٍ يَحْسَبُهُ الظَّمْآنُ ماءً حَتَّى إِذا جاءَهُ لَمْ يَجِدْهُ شَيْئاً».
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 9، ص: 244
و يؤمى إلى ما ذكرناه تمثيل العامل العالم بالسّائر على الطريق و تمثيل الجاهل بالساير على غير طريق قال تعالى: «قُلْ هذِهِ سَبِيلِي أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي».قال زيد بن عليّ: قال النّبيّ صلّى اللَّه عليه و آله في هذه الآية: أنا و من اتّبعني من أهل بيتي لا يزال الرّجل بعد الرجل يدعو إلى ما أدعوا اليه، و قال تعالى أيضا: «أَ فَمَنْ يَمْشِي مُكِبًّا عَلى وَجْهِهِ أَهْدى أَمَّنْ يَمْشِي سَوِيًّا عَلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ».قال البيضاوي و معنى مكبّا أنّه يعثر كلّ ساعة و يخرّ على وجهه لو عورة طريقه و اختلاف أجزائه، و لذلك قابله بقوله: أمّن يمشى سويّا قائما سالما من العثار، على صراط مستقيم مستوى الأجزاء و الجهة، و المراد تمثيل المشرك و الموحّد بالسالكين و الدئيين بالمسلكين، و قيل: المراد بالمكبّ الأعمى فانّه يعتسف فيكبّ و بالسوىّ البصير، انتهى و أما تأويله فالمراد بالمكبّ أعداء آل محمّد صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم، و بمن يمشى سويّا أولياؤهم عليهم السّلام كما ورد في تفسير أهل البيت.الترجمة:پس كسى كه نظر كند بقلب خود و عمل كننده باشد به بصيرت خود ميباشد ابتداء عمل او اين كه بداند آيا عمل او ضرر دارد بر او يا منفعت دارد مر او را، پس اگر نافع باشد او را اقدام مى كند در او، و اگر مضر باشد خوددارى مى نمايد از او پس بدرستي كه عمل كننده بغير علم مثل سير كننده است بر غير راه راست پس زياده نمى كند دورى او از راه مگر دورى از مقصود او را، و عمل كننده بعلم مثل سير كننده است بر راه روشن، پس بايد كه نظر كند نظر كننده آيا سير كننده است او يا رجوع نماينده است.