الحَثّ على التآلُف:لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ، وَ لْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ؛ وَ لَا تَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ، لَا فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ وَ لَا عَنِ اللَّهِ يَعْقِلُونَ، كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً، وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرّاً.
لِيَتَأسّ: بايد تأسى و اقتدا كند.الْقَيْضَ: پوسته تخم پرندگان.الَادَاحِى: جمع «ادحى»، محلهايى كه شتر مرغ در آن تخمگذارى مى كند.
لِيَتَأسّ: بايد اقتداء كندلِيَرأف: بايد رأفت و مهربانى كندقَيض بَيض: پوست بيرونى تخم مرغأداح: ريگزارهائى كه شتر مرغ در آنها تخم گذاشته استحِضان: حفظ و نگهدارى شده (منظور جوجه است)
بايد كه خردسالتان به بزرگسالتان اقتدا كند و بايد كه بزرگسالتان بر خردسالتان مهربان باشد. همچون مردم درشت خوى عهد جاهليت مباشيد كه نه چيزى مى فهميدند و نه در باره خدا مى انديشيدند. مانند تخم پرنده اى در گودالى در ريگستان كه شكستن آن گناه است و اگر نشكنندش بسا از درون آن مارى زايد.
از خطبه هاى آن حضرت است در امر به الفت، و وصف بنى اميّه و ياران خويش:كوچكتران شما بايد به بزرگتران اقتدا كنند، و بزرگترهاى شما بايد به كوچكترها مهربان باشند. همچون ستمكاران دوره جاهليت نباشيد كه نه دنبال فهم دين بودند، و نه براى شناخت خداوند تعقل مى كردند، مثل مردم جاهليت چون تخمى است كه در محل تخم گذارى شتر مرغان پيدا شود، شكستنش گناه است، و وانهادنش باعث بيرون آمدن جوجه زيان رسان (زيرا ممكن است تخم مار سياه باشد).
(بر أساس نقل مرحوم كلينى در روضه كافى، چون اين خطبه دنباله خطبه 288، آورده شده، پس امام آن را در شهر مدينه ايراد كرده است).1. احترام متقابل اجتماعى:بايد خردسالان شما از بزرگان شما پيروى كنند، و بزرگ سالان شما نسبت به خردسالان مهربان باشند، و چونان ستم پيشگان جاهليّت نباشيد، كه نه از دين آگاهى داشتند و نه در خدا انديشه مى كردند، همانند تخم افعى در لانه پرندگان نباشيد كه شكستن آن گناه و نگهداشتن آن شر و زيانبار است. (بجاى جوجه، مارى از آن بيرون مى آيد).________________________________________(1). شتر مرغ يا پرنده سنگخواره، در شن زار تخم مى گذاشت كه شبيه تخم مار و افعى بود، و مردم از تشخيص آن عاجز بودند. فكر مى كردند تخم پرنده است ولى ناگاه مارى از آن بيرون مى آمد.
بايد خردسالتان از كلانسالتان پيروى كند، و كلانسالتان به خردسالتان مهربان باشد. همچون بدخويان جاهليّت مباشيد، كه نه در دين فهمى دارند، و نه شناساى كردگارند، -به صورت انسان، و درون پست تر از جانوران-. همانند تخمى در گودالى به ريگستان، كه شتر مرغ نهد در آن، اگر بشكنندش گناه است، و اگر نهندش، بود كه درونش مارى سياه است.
از خطبه هاى آن حضرت عليه السّلام است (در پند و اندرز به اصحابش):قسمت أول خطبه:(1) كوچك شما بايد از بزرگتان پيروى كند، و بزرگ شما به كوچكتان مهربان باشد،(2) و مانند ستمكاران زمان جاهليّت (پيش از مبعوث شدن پيغمبر اكرم) نباشيد كه (آنان) نه در دين و شريعت كنجكاوى مى كردند، و نه از شناختن خدا عقل بكار مى بردند (نادان و از احكام خداوند سبحان غافل بودند) مانند پوست تخمى كه در جاى تخم نهادن مرغان پيدا گردد (و تصوّر شود كه تخم پرنده است، اگر كسى آنرا بشكند) شكستن آن گناه دارد، و (اگر سالم بگذارد) بچه زيان رسان بيرون آرد (چون ممكن است تخم افعى و مار باشد، و مثل ستمكاران جاهليّت مثل تخم افعى و مار است كه در جاى تخم نهادن شتر مرغ پيدا شود، زيرا مخالفت و درهم شكستن آنها با جنگ و خونريزى صورت مى گرفت، و مداراى با آنان سبب گمراهى و تباهكارى مى بود).
بايد خردسالان شما به بزرگ سالانتان تأسّى جويند و از آنان پيروى کنند، و بزرگ سالانتان نيز بايد نسبت به کودکانتان مهربان باشند; همچون سنگ دلان دوران جاهليّت نباشيد که نه آگاهى از دين داشتند و نه به دستورات الهى مى انديشيدند. مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشيد که شکستن آن گناه است (زيرا گمان مى رود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زيانبار است (چون در حقيقت، تخم افعى است).
پيام امام اميرالمؤمنين عليه السلام، ج 6، ص: 411-407
خطبه در يك نگاه:اين خطبه از سه بخش تشكيل شده است:در بخش اوّل، امام عليه السلام مردم را به احترام متقابل يكديگر تشويق مى كند. به كوچك ترها دستور مى دهد از بزرگ ترها پيروى كنند و به بزرگ ترها با لطف و مهربانى رفتار نمايند و همچون سنگدلان و ستم پيشگان عصر جاهليّت نباشند.در بخش دوّم از آينده بنى اميّه خبر مى دهد كه بر همه چيز مسلّط مى شوند؛ چرا كه مسلمين دچار تفرقه شده و از اصل خويش دور مانده اند. آن ها در اقصى نقاط بلاد اسلامى نفوذ مى كنند؛ ولى چندان نمى گذرد كه آن چه را به دست آورده اند از دست مى دهند.در بخش سوّم از علل شكست مسلمين در آخر زمان خبر مى دهد كه عمدتاً يارى نكردن حق و سستى در مبارزه با باطل و تنها گذاشتن پيشوايان عادل است.
سه دستور مهم اخلاقى:امام(عليه السلام) در اين عبارت کوتاه و پرمعنا سه دستور مهم اخلاقى و اجتماعى داده است که عمل به آن، پيوندهاى جامعه را تحکيم مى بخشد; نخست مى فرمايد: «بايد خردسالان شما به بزرگ سالانتان تأسّى جويند و از آنان پيروى کنند» (لِيَتَأَسَّ(1) صَغِيرُکُمْ بِکَبِيرِکُمْ).زيرا از يک سو بزرگ سالان، تجربيات بيش ترى دارند و سرد و گرم روزگار را چشيده و از خير و شرّ امور آگاه ترند و از سوى ديگر آن ها دوران پر شور و شرّ جوانى را پشت سر گذاشته و آرامش و آرايش اخلاقى بيش ترى پيدا کرده و به سنن و آداب اجتماعى آشناتر شده اند; گرچه اين يک قاعده کلى نيست و قطعاً استثنائاتى دارد; ولى به صورت يک حکم غالبى قابل انکار نيست.دستور دوّم مى فرمايد: «و بزرگ سالانتان نيز بايد نسبت به کودکانتان مهربان باشند» (وَلْيَرْأَفْ(2) کَبِيرُکُمْ بِصَغِيرِکُمْ).ضعف هاى آن ها را جبران کنند و تجربيات خود را به آن ها منتقل سازند و از خطاهاى آنان تا آن جا که ممکن است چشم پوشى نمايند و به آنان در همه چيز کمک کنند.اگر اين دو اصل در جامعه رعايت شود نسل هاى جديد و قديم چنان به هم مى پيوندند که مى توانند صف واحدى همچون بنيان مرصوص تشکيل دهند. در غير اين صورت، جنگ ميان نسل هاى جديد و قديم، فضاى جامعه را تاريک خواهد کرد.و در سوّمين دستور که در واقع تأکيدى است بر دستورهاى پيشين مى فرمايد: «همچون سنگ دلان دوران جاهليّت نباشيد که نه آگاهى از دين داشتند و نه به دستورات الهى مى انديشيدند» (وَ لاَ تَکُونُوا کَجُفَاةِ(3) الْجَاهِلِيَّةِ: لاَ فِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ، وَ لاَ عَنِ اللهِ يَعْقِلُونَ).آرى، افراد نادان که نه تربيت دينى يافته اند و نه عقل و خرد خويش را به کار گرفته اند مردمى خشن و بى انصاف و بى ادب و در مجموع براى جامعه مشکل آفرين مى باشند; نه به صغير رحم مى کنند و نه از کبير پند مى پذيرند.سپس امام(عليه السلام) اين گروه را با ذکرمثالى کاملا معرفى مى کند و مى فرمايد: «مبادا همچون تخم (افعى) در محل تخم گذارى پرندگان باشيد که شکستن آن گناه است (زيرا گمان مى رود تخم پرنده باشد) ولى جوجه آن شرّ و زيانبار است (چون در حقيقت، تخم افعى است)» (کَقَيْضِ(4) بَيْض فِي أَدَاح(5) يَکُونُ کَسْرُهَا وِزْراً، وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا(6) شَرّاً).اشاره به اين که نکند در عين اين که ظاهر شما اسلام است باطنتان همچون جفات و سنگ دلان دوران جاهليّت باشد و افراد صالح در طرز برخورد با شما گرفتار شک و ترديد شوند. اگر معامله صدق و امانت اسلامى کنند مى ترسند باطن، بوى نفاق جاهليّت دهد و اگر برخوردى همچون برخورد با منافقان داشته باشند از آن بيم دارند که باطن شما باطن نيکان و پاکان باشد.معروف است که شترمرغ و همچنين مرغ سنگ خواره (مرغى که در بيابان ها زندگى مى کند و با منقار خود سنگ ها را مى شکند) رمل هاى بيابان را کنار مى زند و در آن تخم مى گذارد و نيز افعى ها و مارها در چنين جاهايى تخم گذارى مى کنند; از اين رو هنگامى که انسان با چنين تخم هايى در بيابان رو به رو مى شود، نمى داند تخم مار افعى است يا تخم سنگ خواره و شترمرغ و در طرز رفتار با آن گرفتار شک و ترديد مى شود يا به تعبير ديگر: انسان خشن و سنگ دل صورتش صورت انسان است و درونش مملوّ از شرّ و فساد ; همچون تخم هايى که صورتش تخم پرندگان است و درونش افعى خطرناک. امام(عليه السلام) با اين تشبيه جالب و کم نظير، مشکلات زندگى با افراد منافق را ترسيم فرموده است.(7)****پی نوشت:1. «ليتأسّ» از ماده «اسوه» (بر وزن عروه) به معناى پيروى کردن از ديگرى است.2. «ليرأف» از مادّه «رأفت» به معناى مهربانى گرفته شده است.3. «جفاة» جمع «جافى» از ماده «جفا» به معناى خشونت گرفته شده است و به افراد خشن «جافى» مى گويند.4. «قيض» به معناى پوست تخم مرغ و نيز به معناى شکافته شدن و ترکيدن (پوست تخم مرغ) نيز آمده است.5. «أداح» جمع «أدحى» (بر وزن سنّى) به معناى محل تخم گذارى شتر مرغ در شن هاست و از ماده «دحو» (بر وزن نهر) به معناى گسترش گرفته شده است.6. «حضان» به معناى تخمى است که زير شکم پرنده براى جوجه شدن قرار گرفته است; از ماده «حضانت» به معناى زير بال و پر گرفتن گرفته شده است.7. سند خطبه: اين خطبه را پيش از مرحوم سيّد رضى، سليم بن قيس در كتاب خود آورده و در جلد هشتم كافى نيز بخش هايى از آن نقل شده است. نويسنده مصادر نهج البلاغه بعد از ذكر اين مطلب مى گويد: از روايت كافى و شيخ مفيد در ارشاد بر مى آيد كه اين خطبه و آن چه در خطبه 86 (مطابق نسخه صبحى صالح 88) بيان شده يك خطبه بوده است. (مصادر نهج البلاغه، جلد 2، صفحه 403).
تحريض به الفت با يكديگر:«ليتاس صغيركم بكبيركم، و ليراف كبيركم بصغيركم و لا تكونوا كجفاه الجاهليه لا في الدين يتفقهون، و لا عن الله يعقلون كقيض بيض في اداح يكون كسرها وزرا، و يخرج حضانها شرا». (بايد خردسالتان از بزرگسالتان پيروي كند و بزرگسالتان به خردسالتان محبت بورزد و مباشيد مانند جفاكاران خشن جاهليت كه نه تفقهي در دين داشتند و نه دربارهي خدا تعلقي (ظاهري آراسته به انسانيت و باطني مانند حيوانات شر و پست) مانند تخمي كه در جايگاه تخمگذاري شترمرغ است، شكستن آن گناه و اگر به حال خود گذاشته شود، ممكن است آنچه كه در درون تخم است شر و فاسد بوده باشد.)در منطق (حيات معقول) تبادل علوم و تجارب و عواطف و احساسات ميان انسانها قانوني اساسی است:اميرالمومنين عليهالسلام در آغاز اين خطبهي مبارك، يكي از اساسيترين قوانين (حيات معقول) را كه تبادل علوم و تجارب و عواطف و احساسات ميان انسانها است گوشزد ميفرمايد. بديهي است كه انسانها استعداد و قواي همهي شئون اصيل حيات خود از هنگام تولد، با خود ميآورند، ولي كميت و كيفيت به فعليت رسيدن و بهرهبرداري از آنها با عوامل محيط طبيعي و سياسي و ديني و اخلاقي و فرهنگي با عناصر گوناگوني كه دارند، تعيين ميگردد. قسمتي از آن استعدادها و عواطف و احساسات عالي انساني است كه، حيات بدون آنها همان ماشين ناآگاه است كه امروزه بشريت را به بيماري بيگانگي از يكديگر و حتي به مرض مهلك (بيگانگي از خود) مبتلا كرده است.آنهمه تاكيد منابع اسلامي دربارهي اصالت تشكل خانواده و پيوستگي اعضاي آن با يكديگر بوسيلهي احساسات و عواطف و راهنماييهاي عقل، بهمين اصل ضروري مستند است كه انسانها با يك آشنايي حقيقي نه با جبر زنجير و پيچ و مهرههاي ماشيني، در اين دنياي چند روزه زندگي كنند. اميرالمومنين عليهالسلام با دو جملهي مختصر مورد تفسير دو ركن برپادارندهي (حيات معقول) را مطرح ميفرمايد. اين دو ركن عبارتند از:1. احساسات و عواطف انساني كه براي حفظ طراوت زندگي شديدترين ضرورت را دارد.2. عقل و فعاليتهاي آن كه تامينكنندهي نظم عالي ارتباطات چهارگانهي اساسي (حيات معقول) است: (ارتباط انسان با خويشتن، با خدا، با جهان هستي و با همنوع خود).تاسي و پيروي صغير از كبير، براي خصوصيت گذشت ساليان بيشتري از عمر نيست، بلكه به جهت فراواني تجارب و مشاهدات و آگاهيهاي بزرگان است كه زمان بيشتري در اختيار داشتهاند و امتداد اين زمان را تنها براي سفيد كردن موي ريش و سر و بازيهاي كودكانه و سرگرميهاي تلف كنندهي بيهودهي عمر نبوده است.در جملات بعدي كه ميفرمايد مانند جفاپيشهگان جاهليت نباشيد كه احساسات و عواطف انساني نداشتند لذا دخترهايي را زنده به گور ميكردند، در جنگهاي خونين نه كودك و خردسال ميفهميدند و نه كهنسالان و ناتوانان را! از طرف ديگر از معارف ديني (الهيات و فقه) دور بودند و تعقلي دربارهي مقام شامخ ربوبي نداشتند كه بتوانند با اسناد زندگي به او، معنايي براي حيات خود ببخشند. مثل اينگونه مردم كه مانند مردمان خشن جاهليت، زندگي ميكنند، نه احساسات و عواطفي دارند و نه چيزي از حقايق ديني ميفهمند و نه تعقلي دربارهي مقام ربوبي دارند، مانند تخمهايي هستند (كه در جايگاه تخمگذاري شترمرغ ميباشند.) شبيه به تخمهاي افعي كه اگر به احتمال افعي بودن آنرا بشكني و مادهي شترمرغ باشد، نارواست و اگر آنها را به حال خود رها كني، شايد كه افعي توليد كنند. بديهي است كه بايد به قانون تزاحم تقدم اهم بر مهم عمل كرد.
امير مؤمنان (ع) در اين سخنان دستور مى دهد كه كوچك آنان به بزرگشان تأسّى كند، زيرا بزرگترها از آزمودگى و زيركى و عاقبت انديشى بيشترى برخوردارند و به اين كه نمونه و سرمشق باشند سزاوارترند، همچنين به بزرگسالان سفارش مى كند كه به خردسالان و كوچكترهاى خود مهربان باشند، زيرا به كوچكترها گمان ضعف مى رود و در معرض اين احتمالند و شايسته نوازش و مهربانى اند، و به سبب كم تجربگى در كارها معذور مى باشند.اين كه امام (ع) نخست به كوچكترها فرمان مى دهد كه از بزرگترها پيروى كنند چون آنها به تأديب و آموزش نيازمندترند، و هدف از به كار بستن اين دستورها انتظام امور، و ايجاد دوستى و همبستگى ميان آنهاست.پس از اين آنان را منع مى كند از اين كه همانند جفاكاران و ستم پيشگان دوران جاهليّت باشند كه نه در صدد آموختن و فهميدن دين بودند و نه اوامر الهى را درك مى كردند، و درست به تخم افعى در لانه خود شبيه بودند، كه اگر كسى آن را بشكند بدين سبب كه اين جانور را آزار داده و يا بنا بر آنچه گفته شده به گمان اين كه تخم حيوان ديگرى مثلا مرغ سنگخواره باشد گناه كرده است و اگر آن را رها كند و نشكند نگهدارى آن شر و فسادى بر پا مى كند، زيرا اژدهايى كشنده از آن بيرون خواهد آمد، اينان هم اگر شبيه همان ستمگران دوران جاهليّت باشند همين وضع را دارند، زيرا آزار و اهانت آنها از نظر حفظ حرمت اسلام ظاهرى آنان روا نيست، و اگر بدين حال رها و به دست نادانى و نابخردى خود سپرده شوند، شيطانهايى به بار خواهند آمد. و توفيق از خداوند است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 75
و من خطبة له عليه السّلام و هى المأة و الخامسة و الستون من المختار في باب الخطب و الظاهر أنها ملتقطة من خطبة طويلة قدّمنا روايتها في شرح الخطبة السابعة و الثمانين من الكافي فليراجع هناك و هذه متضمّن لفصلين:الفصل الاول:ليتأسّ صغيركم بكبيركم، و ليرؤف كبيركم بصغيركم، و لا تكونوا كجفاة الجاهليّة، لا في الدّين تتفقّهون، و لا عن اللّه تعقلون، كقيض بيض في أداح يكون كسرها وزرا، و يخرج حضانها شرّا (35349- 35318).اللغة:(تتفقّهون) و (تعقلون) في بعض النسخ بصيغة الخطاب و في بعضها بصيغة الغيبة و (قيض البيض) بالفتح قشرة البيض العليا اليابسة و قيل الّتي خرج ما فيها من فرخ.و قال الشارح البحراني تبعا للشارح المعتزلي: قيض البيض، كسره تقول قضت البيضة كسرتها و (انقاضت) تصدّعت من غير كسر، و (تقيّضت) تكسّرت فلقا فعلى قولهما يكون القيض مصدرا و على ما ذكرناه اسما و هذا أظهر و أولى بقرينة قوله عليه السّلام يكون كسرها وزرا فافهم.و (الأداح) مخفّف أداحي جمع اداحى بالضمّ مثل خرطوم و خراطيم، و عرقوب و عراقيب، و قد يكسر و هو الموضع الّذي تبيض فيه النّعامة و تفرخ، و هو افعول من دحوت لانّها تدحوه برجلها أى تبسطه ثمّ تبيض فيه و ليس للنعام عشّ و (حضن) الطائر بيضه حضنا و حضانا بكسرهما ضمّه تحت جناحه فهى حاضن لأنّه وصف مختصّ و حكى (حاضنة) على الأصل.الاعراب:الضمير في كسرها راجع إلى القيض و التّانيث امّا لكونها بمعنى القشرة أو
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 76
باعتبار كسبها التأنيث عن المضاف إليه و هي قاعدة مطّردة قال الشاعر كما شرقت صدر القناة من الدّم و حضانها بالضمّ فاعل يخرج و على في قوله «على انّ اللّه» بمعنى مع كما في قوله تعالى وَ يُطْعِمُونَ الطَّعامَ عَلى حُبِّهِ و قوله كقيض بيض بدل من قوله كجفاة الجاهليّة و الباقي واضح.المعنى:اعلم أنّ مدار هذه الخطبة على ما التقطها السيد رحمه اللّه على فصلين:الفصل الاول:مسوق لنصح المخاطبين و هدايتهم على ما فيه انتظام امورهم و صلاح عملهم من حيث الدّين و الدّنيا و هو قوله (ليتأسّ صغيركم بكبيركم) أمر الصغار بتأسّي الكبار لأنّ الكبير أكثر تجربة و أكيس فهو أليق بأن يتأسّى به (و ليرؤف كبيركم بصغيركم) أمر الكبار بالرّأفة على الصغار لأنّ الصغير مظنّة الضعف فهو أحقّ بأن يرحم عليه و يرأف.قال الكيدري في محكىّ كلامه أى ليتأسّ من صغر منزلته في العلم و العمل بمن له متانة فيهما، و ليرحم كلّ من له جاه و منزلة في الدّنيا بالمال و القوّة كلّ من دونه تشبيه (و لا تكونوا كجفاة الجاهليّة) أى كأهل الجاهلية الموصوفين بالجفاء و القسوة و الفظاظة و الغلظة (لا في الدّين تتفقّهون، و لا عن اللّه تعقلون) أشار إلى وجه الشّبه الجامع بين الفرقتين و هو جهلهم بمعالم الدّين، و غفلتهم عن أحكام ربّ العالمين قال تعالى «وَ مَثَلُ الَّذِينَ كَفَرُوا كَمَثَلِ الَّذِي...» استعاره- تشبيه و قوله: (كقيض بيض في أداح يكون كسرها وزرا و يخرج حضانها شرّا) قال الشارح المعتزلي وجه الشبه أنها إن كسرها كاسر أثم لأنّه يظنّه بيض النعام و إن لم يكسر يخرج حضانها شرا اذ يخرج أفعيا قاتلا، و استعار لفظ الأداحى للاعشاش مجازا لأنّ الأداحى لا تكون إلّا للنعام.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 10، ص: 77
و قال الشارح البحراني نهاهم عليه السّلام أن يشبهوا جفاة الجاهليّة في عدم تفقّههم في الدين، فيشبهون إذا بيض الأفاعى في أعشاشها و وجه الشّبه أنه إن كسر كاسر أثم لتأذّى الحيوان به فكذلك هؤلاء إذا شبّهوا جفاة الجاهليّة لا يحلّ أذيهم لحرمة ظاهر الاسلام، و إن اهملوا و تركوا على الجهل خرجوا شياطين.أقول: و ببيان أوضح إنّ بيض الأفاعى كما أنّ في كسرها سلامة من شرّ ما يخرج منها لو أبقيت على حالها إلّا أنّ فيه وزرا على كاسرها و في عدم كسرها لا يكون على أحد وزر إلّا أنّ ما يخرج منها تكون منشأ الشّرور و الأذى فكذلك هؤلاء إن اقيمت فيهم مراسم السّياسة المدنيّة بالتّأديب و التعزير و التّعذيب لاستقامت الامور و انتظمت وظايف الخلافة لكن في اقامتها وزرا على المقيم لأنّ فيه مخالفة لأمر اللّه سبحانه أو نهيه كما قال عليه السّلام في الكلام الثامن و الستّين: و انّي لعالم بما يصلحكم و يقيم أودكم و لكنّي لا أرى إصلاحكم بافساد نفسي، و إن تركوا على حالهم كانوا منشأ الشرور و المفاسد فيضلّون كثيرا و يضلّوا عن سواء السّبيل.الترجمة:از جمله خطب شريفه آن امام مبين و وليّ مؤمنين است در نصيحت مخاطبين و إخبار از وقايع آتيه روزگار مى فرمايد:بايد كه متابعت نمايد كوچكان شما ببزرگان شما، و بايد كه مهرباني نمايد بزرگان شما بر كوچكان شما، و نباشيد مثل جفاكاران أيّام جاهليت كه نه در دين دانا شويد و نه از خداى تعالى كسب معرفت نمائيد، مانند پوست بيرون تخمها در مواضع بچه بيرون آوردن كه ميباشد شكستن آن تخمها وزر و وبال و بيرون مى آيد بچه هاى آنها شرارت و فساد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 4، ص 339
از سخنان آن حضرت (ع) اين خطبه با عبارت «ليتاس صغيركم بكبيركم و ليراف كبيركم بصغيركم» (بايد خرد و كوچك شما به بزرگ شما تأسى كند و بايد بزرگ شما به خرد شما مهر ورزد) شروع مى شود، [ابن ابى الحديد ضمن شرح جملات و كلمات آن چند نكته تاريخى را روشن ساخته است ]...