وَ قَالَ (علیه السلام): قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ؛ وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.
قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَة: ترس با نااميدى مقرون شد، يعنى كسى كه از چيزى بترسد از رسيدن به آن مأيوس خواهد شد.الْحَيَاءُ بِالْحِرْمان: شرم با محروميت (مقرون شد)، يعنى كسى كه در بدست آوردن چيزى بيش از حد خجالت بكشد، از آن محروم ميشود.
هَيبَة: ترسيدنخَيبَة: بهدف نرسيدنحِرمان: محروم و دست خالى بودنإانتَهِزوا: غنيمت بشماريد
و فرمود (ع): ترس قرين نوميدى است و شرم، موجب محرومى است و فرصت مى گذرد، چونان كه ابرها مى گذرند. فرصتهاى نيكو را غنيمت شمريد.
و آن حضرت فرمود: ترس قرين يأس، و كم رويى همراه با محروميت است. فرصت به مانند ابر گذرا مى گذرد، پس فرصت هاى نيك را غنيمت دانيد.
ارزش ها و ضدّ ارزش ها (اخلاقى):و درود خدا بر او، فرمود: ترس با نااميدى، و شرم با محروميّت همراه است، و فرصت ها چون ابرها مى گذرند، پس فرصت هاى نيك را غنيمت شماريد.
[و فرمود:] ترس با نوميدى همراه است، و آزرم با بى بهرگى همعنان، و فرصت چون ابر گذران. پس فرصتهاى نيك را غنيمت بشماريد.
امام عليه السّلام (در نكوهش ترس و شرمندگى بيجا و از دست دادن فرصت) فرموده است:1- ترس همراه زيان و شرمندگى پيوسته نوميدى است (رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله فرموده: «الحياء حياءان حياء عقل و حياء حمق، فحياء العقل هو العلم و حياء الحمق هو الجهل» مجلسىّ «رحمه اللّه» در مجلّد پانزدهم كتاب بحار الأنوار پس از نقل اين روايت از كتاب كافى مى نويسد: فرمايش پيغمبر صلّى اللّه عليه و آله دلالت ميكند بر اينكه حياء بر دو قسم است يكى ممدوح و آن حيائى است كه ناشى از عقل و خردمندى است باينكه شخص از چيزى شرمنده باشد كه عقل صحيح يا شرع به زشتى آن حكم كند مانند شرمندگى از گناهان و ناشايسته ها، و ديگرى مذموم و آن حيائى است كه ناشى از حمق و بى خردى است باينكه شخص شرمنده شود از كارى كه عوامّ مردم آنرا زشت پندارند و در واقع زشت نيست و عقل صحيح و شرع بآن حكم مى نمايد مانند شرمندگى از پرسش مسائل علميّه يا بجا آوردن عبادات شرعيّه)2- و فرصت (وقت مناسب) مانند ابر گذرنده مى گذرد، پس فرصتهاى نيكو را از دست ندهيد.
امام(عليه السلام) فرمود: ترس (نابجا) با نااميدى مقرون است و کم رويى با محروميت همراه، فرصت ها همچون ابر در گذرند; ازاين رو، فرصت هاى نيک را غنيمت بشماريد (و پيش از آنکه از دست برود، از آن استفاده کنيد).
نتيجه ترس و کم رويى:امام(علیه السلام) در این سخن پرمعناى خود به سه نکته مهم اشاره مى کند.نخست مى فرماید: «ترس (نابجا) با ناامیدى مقرون است»; (قُرِنَتِ الْهَیْبَةُ بِالْخَیْبَةِ).بدون شک ترس از عوامل و اشیاى خطرناک، حالتى است که خداوند در انسان براى حفظ او آفریده است. هنگامى که حادثه خطرناکى رخ مى دهد یا موجود خطرناکى به انسان حمله مى کند و خود را قادر بر دفاع نمى بیند ترس بر او غالب مى شود و خود را به سرعت از صحنه دور مى سازد این گونه ترس منطقى و موهبت الهى براى حفظ انسان از خطرات است. هرگاه سیلاب عظیمى حرکت کند و انسان خود را در مسیر آن ببیند و بترسد و با سرعت خود را کنار بکشد چه کسى مى گوید این صفت مذموم است؟ ترس بجا سپرى است در برابر این گونه حوادث.ولى ترس نابجا که ناشى از توهم یا ضعف نفس یا عدم مقاومت در مقابل مشکلات باشد به یقین مذموم و نکوهیده است و این گونه ترس هاست که انسان را از رسیدن به مقاصد عالیه باز مى دارد. به همین دلیل از قدیم گفته اند: شجاعان اند که به موفقیت هاى بزرگ دست مى یابند.شاعر مى گوید:مَنْ راقَبَ النّاسَ ماتَ هَمّاً *** وَنالَ بِاللَّذةِ الْجَسُورُ«کسى که ملاحظه سخنان این و آن کند (و از آن بترسد) از غصه مى میرد; ولى افراد جسور و شجاع به لذات و کامیابى ها مى رسند».واژه «هیبه» گاه به معناى شکوه و جلال آمده که موجب خوف دیگران مى شود و گاه به معناى ترس است و در جمله بالا معناى دوم اراده شده است آن هم ترس بیجا، و واژه «خیبة» به معناى خسران و شکست و ناکامى و محرومیت است و این دو همواره با هم قرین اند و به این ترتیب امام مى خواهد پیروان خود را به شجاعت در تمام امور دعوت کند.در جمله کوتاه و پرمعناى دوم مى فرماید: «کم رویى با محرومیت همراه است»; (وَالْحَیَاءُ بِالْحِرْمَانِ).حیاء مانند هیبت دو معناى باارزش و ضد ارزش دارد; حیاى ارزشمند آن است که انسان از هر کار زشت و گناه و آنچه مخالف عقل و شرع است بپرهیزد و حیاى ضد ارزش آن است که انسان از فراگرفتن علوم و دانش ها و یا سؤال کردن از چیزهایى که نمى داند یا احقاق حق در نزد قاضى و جز او اجتناب کند، همان چیزى که در عرف، از آن به کم رویىِ ناشى از ضعف نفس تعبیر مى شود. منظور امام(علیه السلام) در گفتار بالا همان معناى دوم است که انسان را گرفتار محرومیت ها مى سازد.در حدیثى از رسول خدا(صلى الله علیه وآله) مى خوانیم: «الْحَیَاءُ حَیَاءَانِ حَیَاءُ عَقْل وَحَیَاءُ حُمْق فَحَیَاءُ الْعَقْلِ هُوَ الْعِلْمُ وَحَیَاءُ الْحُمْقِ هُوَ الْجَهْلُ; شرم و حیا دو گونه است حیاى عاقلانه و حیاى احمقانه; حیاى عاقلانه از علم سرچشمه مى گیرد و حیاى احمقانه از جهل».(1)در حدیثى نیز از امام صادق آمده است که فرمود: «الْحَیَاءُ عَلَى وَجْهَیْنِ فَمِنْهُ ضَعْفٌ وَمِنْهُ قُوَّةٌ وَإِسْلاَمٌ وَإِیمَانٌ; حیا بر دو گونه است قسمى از آن ضعف و ناتوانى و قسمى دیگر، قوت و اسلام و ایمان است».(2)در حدیث دیگرى در غررالحکم از على(علیه السلام) آمده است: «مَنِ اسْتَحیى مِنْ قَوْلِ الْحَقِّ فَهُوَ أَحْمَقٌ; کسى از گفتن حق شرم کند احمق است».(3)بعضى از علما در تعریف حیا چنین گفته اند: «حیا ملکه اى نفسانى است که سبب انقباض و خوددارى نفس از انجام کارهاى قبیح و انزجار از اعمال خلاف آداب به سبب ترس از ملامت مى شود». البته این همان حیاى ممدوح و باارزش است.در تفسیر حیاى مذموم گفته اند: «همان انقباض نفس و خوددارى از انجام کارهایى است که قبیح نیست، بلکه لازم است انسان بر اثر کم رویى آن را ترک مى کند».(4)در حدیثى از امام صادق(علیه السلام) در این باره مى خوانیم: «مَنْ رَقَّ وَجْهُهُ رَقَّ عِلْمُهُ; افراد کم رو کم دانش اند».(5)آن گاه امام در سومین جمله حکمت آمیز به اهمّیّت استفاده از فرصت ها پرداخته مى فرماید: «فرصت ها همچون ابر در گذرند، ازاین رو فرصت هاى نیک را غنیمت بشمارید (و پیش از آن که از دست برود از آنها استفاده کنید»; (وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ(6)، فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَیْرِ).منظور از فرصت، آماده شدن کامل اسباب کار خوب است مثل این که تمام مقدمات جهت تحصیل علم براى کسى فراهم گردد; هم تن سالم دارد، هم هوش و استعداد، هم استاد لایقى آماده تدریس او و هم فضاى آموزشى خوبى در اختیار اوست که در عرف نام آن را فرصت مى گذارند و از آنجایى که فرصت ها ترکیبى از عوامل متعددى است و هر کدام از این عوامل ممکن است بر اثر تغییراتى زایل شود از این رو فرصت ها زودگذرند.لذا در حدیث دیگرى از همان امام(علیه السلام) مى خوانیم: «الْفُرْصَةُ سَرِیعَةُ الْفَوْتِ بَطِیئَةُ الْعَوْدِ; فرصت با سرعت از دست مى رود و به زحمت به دست مى آید».(7)به همین دلیل روایات فراوانى در باب «اغتنام فرصت» آمده است و به ما دستور داده اند فرصت ها را غنیمت بشمریم، چرا که ترک آن اندوه بار است.امیرمؤمنان على(علیه السلام) در نامه 31 نهج البلاغه در ضمن وصایایى که به فرزند دلبندش امام مجتبى(علیه السلام) مى کند مى فرماید: «بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَکُونَ غُصَّةً; به سراغ استفاده از فرصت برو (پیش از آنکه از دست برود و) مایه اندوه گردد».به هر حال تمام مواهب الهى که در دنیا نصیب انسان مى شود فرصت هاى زودگذرند; جوانى، تندرستى، امنیت، آمادگى روح و فکر، بلکه عمر و حیات انسان همگى فرصت هاى زودگذرى هستند که اگر آنها را غنیمت نشمریم و بهره کافى نگیریم نتیجه اى اندوهبار خواهد داشت.اى دل به کوى عشق گذارى نمى کنى *** اسباب، جمع دارى و کارى نمى کنىچوگان حکم در کف و گویى نمى زنى *** بازِ ظفر به دست و شکارى نمى کنىترسم کزین چمن نبرى آستینِ گل *** کز گلشنش تحمل خارى نمى کنى (8)*****پی نوشت:(1). کافى، ج 2، ص 106، ح 6.(2). بحارالانوار، ج 75، ص 242.(3). غررالحکم، ح 988.(4). سفینة البحار، ماده حیاء.(5). کافى، ج 2، ص 106، ح 3.(6). «السحاب» به گفته لسان العرب جمع «سحابة» به معناى ابر است و جمع الجمع آن «سُحُب» بر وزن «کُتُب» است.(7). بحارالانوار، ج 75، ص 113.(8). سند گفتار حکیمانه: جمعى از دانشمندان اسلامى این حدیث را پیش از سیّد رضى در کتاب هاى خود آورده اند از جمله ابن عبد ربه (متوفاى 328) در عقد الفرید و ابن قتیبه (متوفاى 276) در عیون الاخبار و ابن شعبه (متوفاى 332) در تحف العقول البته با تفاوتى. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 21). در کتاب تمام نهج البلاغه این جمله هاى حکمت آمیز را در ضمن خطبه اى معروف به خطبة الوسیلة با تفاوت هایى نقل کرده است که با این جمله شروع مى شود «الْحَمْدُ للّهِ الَّذی مَنَعَ الأَوْهَامَ أَنْ تَنَالَ وُجُودَه». (تمام نهج البلاغه، ص 154).
امام (ع) فرمود: «قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ وَ الْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ- وَ الْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّ السَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ»:مقصود امام (ع) از هيبت، ترس از طرف مقابل است. بديهى است كه ترس مانع برآورده شدن حاجت و رسيدن به هدف است، چون با روى باز سخن گفته نمى شود، و معناى نزديكى ترس با زيان هم همين است و هم چنين، شرم با نااميدى به دليل همراهى شرم با فروگذاردن خواسته و ابراز نكردن آن، اين سخن براى برحذر داشتن از ترس و شرم كه هر دو نكوهيده اند، مى باشد.آن گاه به غنيمت شمردن فرصتهاى خوب فرمان داده، يعنى در موقع به دست آمدن فرصت، هر چه زودتر كار را بايد انجام داد. و به وسيله قياس مضمرى ما را بدين كار واداشته است كه صغراى آن عبارت «فرصت، همانند ابر گذرا مى گذرد» است يعنى: براستى فرصت زودگذر است، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كارى كه آن طور باشد، بايد به سوى آن شتافت و زمان امكان آن را غنيمت شمرد».
العشرون من حكمه عليه السّلام:(20) و قال عليه السّلام: قرنت الهيبة بالخيبة، و الحياء بالحرمان و الفرصة تمرّ مرّ السّحاب، فانتهزا فرص الخير. (73532- 73516)
اللغة:(الهيبة) المخافة، ضدّ الانس خاب خيبة: لم يظفر بما طلب (الحياء) الحشمة، انقباض النفس تركه خوفا من اللّوم- المنجد.الاعراب:الهيبة نائب مناب الفاعل، و بالخيبة ظرف متعلق بقرنت، و الفرصة مبتداء و جملة تمرّ خبرها، مرّ السحاب مفعول مطلق للنوع.المعنى:الهيبة و الحياء صفتان عامتان ممدوحتان في محلّهما و من أهلهما و مذمومتان في غير موقعهما، و كلامه عليه السّلام هذا بيان للمذموم منهما، و ذلك أنّه في الغالب تتولّد الهيبة من العجب فكثير من النّاس يهابون دخول امور تعدّ من وظائفهم و توجب اكتساب المنافع لهم بسبب العجب فلم تقض حوائجهم و لا يصلون إلى ماربهم و لو كانت حقّا، كما أنّ الحياء في الشباب ناش عن نوع من الخمول و الانكماش يحول دونهم و دون فوائدهم و حقوقهم و ربما أداء ما يجب عليهم من امور الدّين و السئوال عن واجباتهم، و كلتا الصفتين موجبتان لفوت الفرص الّتى
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 38
ربما لا يمكن تداركها، فنبّه عليه السّلام إلى معالجتهما و حفظ الفرص الّتى لو فاتت لا يمكن تداركها بسهولة و ربما يتعذّر.الترجمة:هيبت قرين نوميدى و خيبت است، و حياء توأم با حرمان و بى نصيبى، فرصت بشتاب أبر از دست مى رود پس فرصتهاى خوب را مغتنم شماريد.هيبتت نوميدى آرد، شرم زايد بى نصيبى فرصت از دستت رود چون أبر، فرصت را بپا
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 7، ص245
قرنت الهيبة بالخيبة، و الحياء بالحرمان، و الفرصة تمرّ مرّ السحاب، فانتهزوا فرص الخير. «بيم با نا اميدى و آزرم با بى بهرگى همراه است، فرصت همچون گذر ابر مى گذرد، فرصتهاى پسنديده را دريابيد.»