وَ قَالَ (علیه السلام): إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ، فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ إِلَّا أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ.
و فرمود (ع): اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى وادار، زيرا كم اتفاق افتد كه كسى خود را به قومى شبيه سازد و همانند آنان نشود.
و آن حضرت فرمود: اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار، چرا كه كم است كسى خود را شبيه قومى كند و از زمره آنان نشود.
ارزش همانند شدن با خوبان (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: اگر بردبار نيستى، خود را به بردبارى بنماى، زيرا اندك است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان به حساب نيايد.
[و فرمود:] اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار چه كم است كسى كه خود را همانند مردمى كند و از جمله آنان نشود.
امام عليه السّلام (در ترغيب به بردبارى) فرموده است:اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كه كم ميشود كسى خويش را به گروهى مانند نمايد و از ايشان نشود (چون هر خصلت كه طبيعى شخص نباشد و خود را بآن وادارد عادت شود و عادت طبيعت ثانيه است، و فرمايش امام عليه السّلام دليل بر آنست كه تبديل اخلاق و صفات ممكن است).
امام(عليه السلام) فرمود: اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن (و همانند حليمان عمل كن) زيرا كمتر شده است كسى خود را شبيه قومى كند و سرانجام از آنان نشود.
راه تحصيل بردبارى:امام(عليه السلام) در اين كلام نورانى كه در واقع تكميلى است براى كلام حكيمانه گذشته اشاره به نكته ديگرى درباره حلم و بردبارى مى كند و مى فرمايد: «اگر حليم و بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار كن (و همانند حليمان عمل نما) زيرا كمتر شده است كسى خود را شبيه قومى كند و سرانجام از آنان نشود»; (إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ; فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم إِلاَّ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ).كلام حكيمانه پيشين درباره بعضى از آثار مهم حلم بود و امام(عليه السلام) در اين كلام، راه رسيدن به اين خلق از اخلاق فضيله را بيان مى كند كه چون افرادى داراى اين صفت نيستند خود را وادار به آن كنند; مثلاً حادثه خشم آورى واقع مى شود و انسان عصبانى مى گردد و از درون مى جوشد و مى خروشد; ولى خودش را كنترل كند و قيافه اى همچون حليمان و بردباران به خود بگيرد. اين كار در نخستين بار ممكن است بسيار مشكل باشد ولى هرچه تكرار شود آسان تر مى گردد تا زمانى كه انسان به آن عادت مى كند و تبديل به حالت و سپس تبديل به ملكه مى شود. البته تمام صفات فضيله را مى توان از اين راه به دست آورد; مثلاً علماى اخلاق درباره افراد جبان و ترسو مى گويند: خود را در ميدان هاى ترسناك وارد كند و شجاعت را بر خويش تحميل نمايد. پس از مدتى عادت مى كند و ملكه شجاعت در او پيدا مى شود. جمله «قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْم» نيز دليل بر اين كليت و عموميت است و در واقع امام(عليه السلام) آن را به عنوان درسى فراگير در مسير تحصيل فضايل تعليم داده است و اين همان چيزى است كه نه تنها علماى اخلاق، بلكه روانشناسان نيز بر آن اصرار دارند و آن را يكى از طرق رفع نقايص روانى مى شمارند.راه ديگر براى تحصيل اين صفت مهم اخلاقى، مطالعه حالات علما و پيشوايان بزرگ مخصوصاً رسول اكرم و ائمه معصومين(عليهم السلام) است كه آنها چقدر در برابر افراد جسور حليم و بردبار بوده اند. در حدیثى که از پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) در کتب شیعه و اهل سنت نقل شده مى خوانیم که روزى مرد عربى خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) آمد و (بدون مقدمه) عباى پیغمبر(صلى الله علیه وآله) را گرفت و به گردن پیامبر(صلى الله علیه وآله) انداخت و به شدت کشید به گونه اى که اثر آن روى گردن مبارک حضرت آشکار شد. سپس گفت: اى محمد! از آن مال خدا که نزد توست چیزى به من بده. پیامبر(صلى الله علیه وآله) نگاهى به او کرد و خندید (اشاره به این که اگر مالى مى خواهى راه آن این کار نیست) سپس دستور داد چیزى به او بخشیدند (و از خود هیچ عکس العمل خشنى در برابر او ظاهر نساخت) و این نشانه حلم فوق العاده آن حضرت است.(1)در حدیث دیگرى که در مکارم الاخلاق آمده مى خوانیم که گاهى کودکان را خدمت پیامبر(صلى الله علیه وآله) مى آوردند تا براى آنها دعا کند و مبارک باشند و یا نامى براى آنها انتخاب کند. پیامبر(صلى الله علیه وآله) کودک را مى گرفت و در دامان خود براى احترام به خانواده اش مى گذاشت و چه بسا کودک دامان پیامبر(صلى الله علیه وآله) را تَر مى کرد. بعضى از حاضران فریاد مى کشیدند، حضرت مى فرمود: آرام باشید مانع وى نشوید، او را آزاد مى گذاشت تا بولش تمام شود. سپس به او دعا مى فرمود یا نامگذارى مى کرد. این کار سبب خوشحالى خانواده کودک مى شد و احساس مى کردند پیامبر(صلى الله علیه وآله) به هیچ وجه از ماجراى کودکشان ناراحت نشده است. هنگامى که باز مى گشتند پیامبر(صلى الله علیه وآله) لباس و بدن خود را مى شست.(2)از جمله در حدیثى که مرحوم کلینى در کتاب شریف کافى آورده است ذیل بابى که به عنوان «الحلم» عنوان کرده است مى خوانیم: امام صادق(علیه السلام) خدمتکارى داشت که او را به دنبال کارى فرستاد ولى مدتى گذشت و نیامد. امام(علیه السلام) در جستجوى وى برآمد دید در گوشه اى خوابیده است. امام(علیه السلام) بالاى سرش نشست و او را باد مى زد تا زمانى که بیدار شد. در آن هنگام امام(علیه السلام) به او فرمود: «یا فُلانَ وَاللهِ ما ذلِکَ لَکَ تَنامُ اللَّیْلَ وَالنَّهارَ لَکَ اللَّیْلُ وَلَنا مِنْکَ النَّهارُ; اى غلام! به خدا سوگند این سزاوار تو نیست. هم شب را مى خوابى هم روز را. شب براى تو باشد و روز براى ما».(3)مرحوم مفید در کتاب مجالس خود از جابر نقل مى کند که امیرمؤمنان(علیه السلام) شنید مردى «قنبر» را دشنام مى دهد و «قنبر» مى خواهد به او پاسخ دهد. امام(علیه السلام) او را صدا زد فرمود: «مَهْلاً یا قَنْبَر دَعِ الشّاتِمَةَ مُهاناً تَرْض الرَّحْمانَ وَتَسْخَطُ الشَّیْطانَ وَتُعاقِبُ عَدُوَّکَ; قنبر آرام باش. دشنام دهنده را رها کن که سبب خشنودى خدا و خشم شیطان مى شود و این مجازاتى است براى دشمن تو». سپس افزود: «فَوَالَّذی فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ ما أرْضَى الْمُؤْمِنُ رَبَّهُ بِمِثْل الْحِلْمِ وَلا أسْخَطَ الشَّیْطانَ بِمِثْلِ الصَّمْتِ وَلا عُوقِبَ الاْحْمَقُ بِمِثْلِ السُّکُوتِ عَنْهُ; به خدایى که دانه را در زمین مى شکافد و انسان را مى آفریند سوگند هرگز انسان با ایمانى پروردگارش را به چیزى مانند حلم و بردبارى خشنود نکرده است و شیطان را به مانند سکوت (در این گونه موارد) خشمگین نساخته و احمق را همانند خاموشى در برابرش مجازات ننموده است».(4)این سخن را با کلامى از شریف رضى در کتاب خصائص الائمة پایان مى دهیم او در آن کتاب کلام حکیمانه فوق را با اضافه اى روشن گر آورده و چنین نقل کرده است: «أفْضَلُ رِداء یُرْتَدى بِهِ الْحِلْمُ فَإنْ لَمْ تَکُنْ حَلیماً...;(5) برترین لباس لباس حلم است و اگر حلیم نیستى خود را مشابه حلیمان کن...».(6)*****پی نوشت:(1). صحیح مسلم، ج 3، ص 103 ; بحارالانوار، ج 16، ص 230.(2). مکام الاخلاق، ص 25.(3). کافى، ج 2، ص 112، ح 7.(4). امالى مفید، ص 118 .(5). خصائص الأئمّه، ص 115 .(6). سند گفتار حکیمانه: نویسنده مصادر مى گوید: مرحوم دیلمى این جمله را با اضافاتى در کتاب اعلام الدین فى صفات المؤمنین آورده است و نامبرده هرچند بعد از مرحوم سید رضى مى زیسته اما اختلاف در نقل نشان مى دهد که از مصادر دیگرى آن را اخذ کرده است. مرحوم کلینى که قبل از مرحوم سید رضى مى زیسته این جمله را از امام صادق(علیه السلام) به این صورت نقل کرده است: «إذا لَمْ تَکُنْ حَلیماً فَتَحَلَّم» و با توجه به اتحاد مضمون و این که همه آنها از امامان معصوم گرفته شده و آنها نور واحدى هستند تفاوتى احساس نمى شود. (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 169)
امام (ع) فرمود: «إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ- فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ- إِلَّا وَ أَوْشَكَ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ»:امام (ع) به آموختن اين فضيلت امر كرده است، زيرا مقدمات كمالات پسنديده اخلاقى حالتهاى اكتسابى از راه آموزش است، و در مورد آموختن اين فضيلت امام (ع) به وسيله قياس مضمرى وادار كرده است كه مقدمه صغراى آن عبارت: «فانّه قلّ...» و ضمير در انّه ضمير شأن است، و كبراى مقدّر آن نيز چنين است: و هر كه اميدوار باشد كه با آموزش بردبارى از بردباران شود، پس بايد آن را بياموزد.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 277
السادسة و التسعون بعد المائة من حكمه عليه السّلام:(196) و قال عليه السّلام: إن لم تكن حليما فتحلّم، فإنّه قلّ من تشبّه بقوم إلّا أوشك أن يكون منهم. (78962- 78945)
المعنى:حصول الملكات الفاضلة النفسانية على وجهين:1- ما يكون موجودا بالفطرة و جبلة في الخلقة، كالجود للحاتم أو العصمة للأنبياء و الأوصياء المعصومين عليهم السّلام.2- ما يحصل بالاكتساب و الرّياضة، و هذا هو الهدف و الغاية للحكمة العملية و طريق كسب الملكات الفاضلة النفسانية هو التمرين عليها و التدريب بها، فالمقصود من التحلّم التشبّه بالحليم في تحمّل ما تكره، و هذا هو التمرين على صفة الحلم فاذا تكرّر و اديم عليه تحصل ملكة الحلم، فهذا معنى قوله عليه السّلام: (أوشك أن يكون منهم)الترجمة:فرمود: اگر در طبع خود بردبار نيستى خود را با بردبارى وادار، زيرا كم است كسي خود را همانند مردمي سازد جز اين كه ممكن است خرده خرده از جنس آنها گردد.گر نباشى مرد صبر و بردبار خويش را بنما تو مردى بردبار هر كه خود ماننده قومى كند خرده خرده از همان مردم شود
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص14
ان لم تكن حليما فتحلّم، فانّه قلّ من تشبّه بقوم الّا اوشك ان يكون منهم. «اگر بردبار نيستى خود را به بردبارى وادار، چه كم است كسى كه خود را همانند مرد مى كند و از جمله ايشان نشود.»
تحلّم، يعنى خود را به بردبارى وادار كردن، و آنچه على عليه السّلام فرموده است در روشهاى حكمت صحيح است كه هر كس خود را شبيه قومى كند و به اخلاق و آداب ايشان متخلق شود و مدتى دراز تمرين و ممارست كند، ورزيدگى و ملكه اى براى او فراهم مى شود و اين حالت براى او چون خوى و سرشت مى شود و از حال خود به اين حال منتقل مى شود. مگر نمى بينى كه عرب صحرانشين سبك بى ادب وقتى به شهرهاى بزرگ و دهكده هاى آباد منتقل مى شود و با مردم شهرنشين آميزش مى يابد و اقامتش ميان ايشان ممتد مى شود، از خلق و خوى اعراب صحرانشين كه بر آن پرورش يافته است روى گردان مى شود و طبع او لطيف و شبيه شهرنشينان مى شود و گويى نسبت به اهل صحرا بيگانه است. اين موضوع را در جانداران ديگرى غير از آدمى هم مى بينيم و احساس مى كنيم. چنانكه باز و شاهين و يوزپلنگ را چنان تربيت مى كنند و پرورش مى دهند كه سرشت اصلى خود را رها مى كنند و رام و اهلى مى شوند. اين موضوع را حتى در شير كه جانورى بسيار وحشى است و دير رام مى شود، مى بينيم.
ابن صابى مى گويد: عضد الدوله شيرهايى داشته است كه با آنها به شكار مى رفته است و شيرها همچون يوزپلنگ تربيت شده بودند، شكار را مى گرفتند و آن را زنده نگه مى داشتند تا عضد الدوله برسد و سر شكار را به طريق شرعى ببرد و اين موضوع از شگفتيهاى بسيار ظريف است.