شعر سند مظلومیت ( شهادت حضرت علی اصغر (ع))
۰۶ مهر ۱۳۹۶ 0 اهل بیت علیهم السلامطفل شش ماهه علی اصغر(ع)
خنده ای کرد به دامان پدر
یعنی ای شاه که بی شیر منم
رمقی نیست کنون در بدنم
کودکم من پدر و عطشانم
گرو اب بود من جانم
نرسد گر به لبم قطره آب
کی توانم که منم مرگ جواب
شاه چون خنده اصغر را دید
طعن دشمن به دل و جان بخرید
برد او را به میان میدان
خسته و کوفته از رنج زمان
بر سر دست بلندش می نمود
طلب آب از آن قوم نمود
گفت ای قوم کمی آب دهید
بهر این کودک بی تاب دهید
حرمله کرد در این کار شتاب
با یکی تیر به او داد جواب
او رها کرد یکی تیر زشست
بر گلوی علی اصغر بنشست
گوش تا گوش گلویش بدرید
رنگ از چهره آن ماه پرید
دست و پائی زد و لبخند نمود
که چه سیراب نمودیم چه زود
خون او گشت روان چون سیلاب
شاه از دیدن آن شد بی تاب
سید مجتبی خدایی
منبع: مجموعه اشعار کنگره شعر عاشورایی، اصفهان: 1387، ص34-35