وَ قَالَ (علیه السلام) لَمَّا بَلَغَهُ قَتْلُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ:إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ، إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً، وَ نَقَصْنَا حَبِيباً.
چون خبر قتل محمد بن ابى بكر (رضى الله عنه) به او رسيد، فرمود:اندوه ما در كشته شدن او، به قدر شادمانى آنهاست، جز آنكه، آنها از دشمنى رستند و ما دوستى محبوب را از دست داديم.
وقتى خبر شهادت محمّد بن ابو بكر به او رسيد، آن حضرت فرمود:اندوه ما بر او به اندازه خوشحالى دشمنان به اوست، با اين تفاوت كه آنها دشمنى را از دست دادند، و ما دوستى را.
اندوه عزاى محمد بن ابى بكر (سياسى):و درود خدا بر او، (آنگاه كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر را به او دادند فرمود) همانا اندوه ما بر شهادت او، به اندازه شادى شاميان است، جز آن كه از آنان يك دشمن، و از ما يك دوست كم شد.
[و چون خبر كشته شدن محمد پسر ابو بكر بدو رسيد فرمود:]اندوه ما بدو همچند شادمانى آنهاست، جز كه از آنان دشمنى كاست و از كنار ما دوستى برخاست.
هنگاميكه خبر كشته شدن محمّد ابن ابى بكر رضى اللّه عنه (بدست لشگر معاويه در مصر) بامام عليه السّلام رسيد (در باره تأسّف و اندوه بر او) فرمود:اندوه ما بر او باندازه شادى ايشان است به (كشته شدن) او (بسيارى اندوه ما و افزونى شادى آنها در باره او برابر است) ولى (تفاوت بين ما و آنها آنست كه) ايشان دشمنى را كم كردند و ما دوستى را از دست داديم.
هنگامى كه خبر شهادت محمد بن ابى بكر به امام عليه السلام رسيد، فرمود:اندوه ما بر او به اندازه شادى شاميان است، زيرا آنها دشمن بزرگى را از دست داده اند و ما دوست بزرگى را.
اندوه ما و شادى دشمنان:در تاريخ طبرى و همچنين كتاب الغارات ابن هلال ثقفى شأن ورودى براى اين سخن ذكر شده و آن اينكه يكى از مأموران اطلاعاتى اميرمؤمنان على عليه السلام در شام به نام «عبد الرحمان بن شبيب فزارى» خدمت امام عليه السلام آمد و گفت: هرگز جمعيتى را آنقدر خوشحال نديدم كه مردم شام را به هنگام آگاه شدن از شهادت محمد بن ابى بكر خوشحال ديد. اين مسئله به قدرى براى آنها مهم بود كه از فراز منبر به اطلاع عموم رساندند. در اينجا بود كه امام عليه السلام فرمود: «اندوه ما بر او به اندازه شادى شاميان است، زيرا آنها دشمن بزرگى را از دست داده اند و ما دوست بزرگى را»؛ (قَالَ عليه السلام : لَمّا بَلَغَهُ قَتْلُ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي بَكْرٍ: إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ، إِلاَّ أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً وَ نَقَصْنَا حَبِيباً).همانگونه كه در شرح خطبه 68 در جلد سوم اين كتاب آورده ايم، معاويه بعد از جنگ صفين احساس نيرو و توان تازه اى كرد و به فكر تسخير مصر كه مركز مهمى بود افتاد. در آن موقع محمد بن ابى بكر از طرف اميرمؤمنان على عليه السلام در آنجا حكومت مى كرد. معاويه فرمان حكومت مصر را به نام عمرو عاص نوشت و او را با گروه عظيمى از سربازان به بهانه خونخواهى عثمان به مصر فرستاد. محمد بن ابى بكر به مقابله برخاست و يارانش ضربات سنگينى بر لشكر عمرو عاص وارد كردند؛ اما سرانجام شكست خوردند و از اطراف محمد پراكنده شدند. محمد چون خود را تنها ديد مخفى شد؛ ولى شخص خونخوارى به نام معاويه بن خديج از طرف عمرو عاص مأمور پيدا كردن او شد. هنگامى كه او را پيدا كرد به طرز بسيار شقاوتمندانه اى او را شهيد كرد و سرش را از تن جدا نمود و جسد او را به طرز فجيعى آتش زد. هنگامى كه خبر شهادت او به اميرمؤمنان على عليه السلام رسيد بسيار اندوهگين شد، زيرا محمد بن ابى بكر مردى بسيار مخلص، شجاع و كارآمد و از جمله وفاداران جدى آن حضرت بود و به همين دليل امام عليه السلام او را براى حكومت مصر كه منطقه بسيار مهمى بود برگزيد.از داستان شهادت محمد بن ابى بكر كه در تواريخ از جمله تاريخ طبرى در حوادث سال 38 نقل شده به خوبى استفاده مى شود كه دشمنان اميرمؤمنان على عليه السلام يعنى معاويه و دستيارانش چه افراد ظالم و ستمگر و خونخوارى بودند كه به هيچ حكم اسلامى و اخلاق انسانى تن نمى دادند و مرتكب جناياتى مى شدند كه در تاريخ سابقه نداشت. اين در حالى بود كه محمد بن ابى بكر، فرزند خليفه اول بود و آنها دم از وفادارى به خليفه اول مى زدند؛ اما به طرزى او را شهيد كردند كه بدتر از آن تصور نمى شد.از نكات قابل ملاحظه درباره محمد بن ابى بكر اين است كه او ربيب اميرمؤمنان على عليه السلام بود؛ يعنى فرزند همسرش از شوهر ديگر، زيرا «اسماء بنت عميس»، نخست همسر جعفر بن ابى طالب بود و بعد از جعفر به همسرى ابوبكر درآمد و بعد از ابوبكر روى علاقه اى كه به اميرمؤمنان على عليه السلام داشت به همسرى آن حضرت درآمد و محمد فرزند ابوبكر تحت تكفل اميرمؤمنان على عليه السلام و در خانه او پرورش يافت و از علاقه مندان مخلص آن حضرت بود. او در حجةالوداع سال دهم هجرى تولد يافت و در مصر در حالى كه بيست وهشت سال بيشتر از عمرش نمى گذشت شربت شهادت نوشيد. او از ياران خاص وعاشقان اميرمؤمنان على عليه السلام بود و بعضى او را از حواريون آن حضرت شمرده اند.شگفت آنكه وقتى محمد بن ابى بكر به شهادت رسيد و حتى جسد او را سوزاندند «ام حبيبه» (دختر ابوسفيان و همسر پيامبر اكرم صلي الله عليه و آله) گوسفندى بريان كرد و براى عايشه فرستاد و از شهادت محمّد ابراز خوشحالى كرد و به گمان خود آن را تلافى خون عثمان دانست كه به پندار او به دست محمد بن ابى بكر يا با كمك او ريخته شده بود. عايشه گفت: خدا اين دختر زن بدكار (اشاره به هند، همسر ابوسفيان است) را به قتل برساند. به خدا سوگند من بعد از اين هرگز از گوسفند بريان استفاده نخواهم كرد. اين سخن را «سبط بن جوزى» در كتاب تذكرة الخواص (مطابق نقل مرحوم علامه شوشترى در شرح نهج البلاغه خود ذيل حكمت مورد بحث) آورده ونشان مى دهد آنچه بعضى مى گويند كه به هنگام لعن بنى اميه به طور عموم، بايد امثال ام حبيبه را استثنا كرد، وجهى ندارد و طبق اين روايت او نيز استحقاق اين لعن را داشته است. اميدواريم كه اين روايت صحيحه نباشد.
وقتى كه خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر به امام (ع) رسيد، فرمود: «إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ- إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً وَ نَقَصْنَا حَبِيباً»:قبلا موقعيّت محمد بن ابي بكر را در نزد امام به تفصيل گفته ايم. عبارت: «فانّ حزننا عليه على قدر سرورهم به» يعنى: به جهت فقدان او: مقصود امام (ع) آن است كه شدّت اين دو با هم متناسب است، و به تفاوت بين ارزش آنچه از دشمنانش كاسته شده و آنچه از خود وى كاسته شده، اشاره كرده است، به منظور اظهار غم و درد از فقدان او.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 413
الرابعة عشرة بعد ثلاثمائة من حكمه عليه السّلام:(314) و قال عليه السّلام لمّا بلغه قتل محمّد بن أبي بكر رضي اللَّه عنه: إنّ حزننا عليه على قدر سرورهم به، إلّا أنّهم نقصوا بغيضا و نقصنا حبيبا. (82782- 82759)
المعنى:نبّه عليه السّلام إلى عظيم قدر محمّد في أصحابه و أنصاره، و عظمة تأثيره في ردّ مخالفيه و أعدائه، فانّه كان بمكان من الاخلاص بحضرته، و بموقع عال في قلوب المسلمين لمكانته من أبيه أبي بكر فكان قتله فتّ في عضد عليّ عليه السّلام و نصر مبين لأعدائه فقال عليه السّلام: إنّ حزننا عليه يساوى فرح أعدائنا بقتله، فانّهم نقصوا بغيضا مؤثّرا لهم، و نقصنا حبيبا و فيّا لنا.الترجمة:چون خبر كشته شدن محمّد بن أبي بكر به آن حضرت رسيد فرمود: اندوه ما بر او باندازه شادى دشمنان ما است از خبر كشته شدن او، جز اين كه آنانرا دشمنى كم شد و ما را دوستى از دست شد.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص101
و قال عليه السّلام لما بلغه قتل محمد بن ابى بكر رضى الله عنه: انّ حزننا عليه على قدر سرورهم به، الا انّهم نقصوا بغيضا، و نقصنا حبيبا. «چون خبر كشته شدن محمد بن ابى بكر كه خدايش از او خشنود باد، به آن حضرت رسيد فرمود: همانا اندوه ما بر او به اندازه شادى ايشان است، جز آنكه ايشان را دشمنى كاسته شد و ما را دوستى.»