وَ قَالَ (عليه السلام): مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ، وَ مَنْ شَكَاهَا إِلَى كَافِرٍ، فَكَأَنَّمَا شَكَا اللَّهَ.
و فرمود (ع): هر كه نياز خود را با مؤمنى در ميان نهد، گويى كه با خدا در ميان نهاده است و هر كه حاجت خود را به كافرى برد، گويى كه از خداى گله كرده است.
و آن حضرت فرمود: كسى كه شكوه از حاجت را نزد مؤمن برد انگار نزد خدا برده، و هر كه شكايت به كافر نمايد چنان است كه از خدا شكايت كرده.
جايگاه شكوه كردن (اخلاقى، اجتماعى):و درود خدا بر او، فرمود: كسى كه از نياز خود نزد مؤمنى شكايت كند، گويى به پيشگاه خدا شكايت برده است، و كسى كه از نيازمندى خود نزد كافرى شكوه كند، گويى از خدا شكوه كرده است.
[و فرمود:] آن كه حاجت به مؤمن برد چنان است كه حاجت خود به خدا برده و آن كه آن را به كافر برد چنان است كه از خدا شكايت كرده.
امام عليه السّلام (در باره گله از درخواست) فرموده است:هر كه از حاجت و درخواستى پيش مؤمنى گله نمايد بآن ماند كه گله آنرا نزد خدا برده (زيرا مؤمن دوست خدا است) و هر كه از آن حاجت پيش كافرى گله نمايد بآن ماند كه از خدا گله نموده است (زيرا كافر دشمن خدا است).
امام(عليه السلام) فرمود: كسى كه مشكل و نياز خود را نزد مؤمنى بازگو كند گويا نزد خدا بازگو كرده و كسى كه آن را نزد كافرى بازگو كند گويى از خدا شكايت كرده است.
مشكل خود را با خدا بگو:امام(عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه در واقع به مؤمنان توصيه مى كند كه مشكلات و گرفتارى هاى خود را تنها با برادران مؤمن خود در ميان نهند نه با دشمنان و كافران. مى فرمايد: «كسى كه مشكل و نياز خود را نزد مؤمنى بازگو كند گويا نزد خدا بازگو كرده و كسى كه آن را نزد كافرى بازگو كند گويى از خدا شكايت كرده است»; (مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِن، فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللّهِ; وَ مَنْ شَكَاهَا إِلَى كَافِر، فَكَأَنَّمَا شَكَااللّهَ).تفاوت «شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ» و «شَكَاهَا اللَّهَ» در اين است كه در اولى انسان، گرفتارى خود را در پيشگاه خدا شرح مى دهد و از او تقاضاى حل مشكل مى كند كه امرى است بسيار پسنديده ولى در دومى از خداوند شكايت و گله مى كند كه چرا چنين نكرد و چنان نكرد، و اين امرى است بسيار زشت و ناپسند كه انسان از پروردگارى كه اين همه نعمت براى او آفريده است شكايت كند. روشن است كسى كه نزد برادر ايمانى خود مى رود و از گرفتارى ها و مشكلات خويش سخن مى گويد هرگز تعبيراتى را كه دليل بر ناشكرى و ناسپاسى باشد به كار نمى برد بلكه هدفش اين است كه با طرح مشكل خود از آن برادر كمك بطلبد و پناه بردن برادران ايمانى به يكديگر در مشكلات، كار خلافى نيست بلكه مفهوم تعاون و همكارى همين است كه هر كس در مشكلات به يارى ديگرى برخيزد. امروز اين برادر از آن برادر كمك مى طلبد، فردا به عكس.البته بازگو كردن گرفتارى ها و مشكلات ممكن است براى كمك طلبيدن نباشد بلكه به عنوان درددل براى كسب آرامش باشد اما تعبير به «حاجة» نشان مى دهد كه منظور امام(عليه السلام) بازگو كردن براى حل مشكل است.در داستان يعقوب و يوسف(عليهما السلام) مى خوانيم كه يعقوب(عليه السلام) به فرزندانش گفت: «(قَالَ إِنَّمَا أَشْكُو بَثِّى وَحُزْنِى إِلَى اللهِ); گفت: «من غم و اندوهم را تنها به خدا مى گويم (و شكايت نزد او مى برم)!».[1] اين آيه شريفه نشان مى دهد كه واژه «شكايت» در ادبيات عرب به معناى ابراز ناراحتى و گله نيست و هرگز يعقوب(عليه السلام) در برابر خداوند گله نكرد بلكه مشكلات و گرفتارى هاى خود را بازگو نمود و لذا به دنبال آن مى گويد: من از خدا چيزهايى مى دانم كه شما نمى دانيد (وَأَعْلَمُ مِنَ اللهِ مَا لاَ تَعْلَمُونَ). به همين دليل خداوند دعاى او را مستجاب كرد و طولى نكشيد كه حاجت او را برآورد و دوران فراق او پايان يافت.ولى اگر انسان مؤمنى نزد دشمنان اسلام حاجت خود را بازگو كند و يا درددل نمايد قطعاً كلمات ديگرى را به كار مى برد كه خوشايند نيست و از اين گذشته دشمن را خوشحال مى كند و اى بسا دشمن سنگدل لب به ملامت او بگشايد و مشكلات را ناشى از مسلمان بودن او بداند. به همين دليل امام(عليه السلام) مى فرمايد: چنين كسى گويا شكايت خدا را نزد آن فرد بى ايمان كرده است.در تأييد اين گفتار حكيمانه در حكمت 66 آمده است: «فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيرِ أَهْلِهَا; از دست رفتن حاجت، بهتر از طلب كردن آن از نامردان است».مرحوم كلينى در روضه كافى در حديثى از امام صادق(عليه السلام) چنين نقل مى كند كه به بعضى از شيعيانش فرمود: «إِذَا نَزَلَتْ بِكَ نَازِلَةٌ فَلاَ تَشْكُهَا إِلَى أَحَد مِنْ أَهْلِ الْخِلاَفِ وَ لَكِنِ اذْكُرْهَا لِبَعْضِ إِخْوَانِكَ فَإِنَّكَ لَنْ تُعْدَمَ خَصْلَةً مِنْ أَرْبَعِ خِصَال إِمَّا كِفَايةً بِمَال وَ إِمَّا مَعُونَةً بِجَاه أَوْ دَعْوَةً فَتُسْتَجَابُ أَوْ مَشُورَةً بِرَأْى; هنگامى كه مشكلى براى تو پيش مى آيد نزد هيچ يك از مخالفان بازگو مكن بلكه نزد بعضى از برادران دينى ات بازگو كن زيرا يكى از چهار چيز عايد تو مى شود: يا با مال خويش تو را كمك مى كند يا از موقعيت خويش به نفع تو استفاده مى نمايد يا دعايى در حق تو كرده و مستجاب مى شود و يا مشورت مفيدى در اختيار تو مى گذارد»[2]. [3]*****پی نوشت:[1]. يوسف، آيه 86 .[2]. كافى، ج 8، ص 170، ح 192.[3]. سند گفتار حكيمانه: تنها موردى كه مرحوم خطيب در مصادر اضافه بر كلام سيد رضى آورده اين است كه مى گويد: مرحوم آمدى در غررالحكم، آن را به اين صورت نقل كرده است: «مَن شكا ضُرَّه إلى غير مؤمن فكأنّما شَكا إلى اللهِ سُبحانَه» (غررالحكم، ح 5636) و «مَن شكا ضُرَّه إلى مؤمن فكأنّما شَكا إلى اللهِ سبحانه» (غررالحكم، ح 11115) (مصادر نهج البلاغه، ج 4، ص 300) و اين تفاوت نشانه تعدد منابع است. اضافه مى كنيم: زمخشرى در كتاب ربيع الابرار عين اين كلام نورانى را از امام(عليه السلام) نقل كرده است. (ربيع الابرار، ج 3، ص 195)
امام (ع) فرمود: «مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ- وَ مَنْ شَكَاهَا إِلَى كَافِرٍ فَكَأَنَّمَا شَكَا اللَّهَ»:«هر كس از داشتن نيازى به نزد مؤمنى شكوه كند، چنان است كه شكوه آن را به خدا نموده است و هر كس نزد كافرى گله كند، مثل آن است كه از خدا گله كرده است».گله مؤمن به مؤمن، كار بجايى است، زيرا نتيجه گله، كمك آن مؤمن است بر رفع گرفتارى مورد نظر. و از مؤمن همين انتظار است بر خلاف گله كردن نزد كافر. امام (ع) به مورد اوّل ترغيب فرموده است با تشبيه كردن شكوه نزد مؤمن به شكوه نزد خدا، و وجه شبه آن است كه مؤمن به منزله دوست خداست پس اگر در كارى كه مربوط به خداست به او شكايت شود، مثل آن است كه او را واسطه برآوردن گرفتارى خود نزد خدا قرار داده است، پس شكوه به مؤمن نظير شكوه به خدا مى باشد.و از مورد دوم برحذر داشته است با تشبيه نمودن آن به شكايت از خدا، وجه شبه آن است كه كافر دشمن خداست، پس هر كس كه نزد او شكوه مى كند مثل آن است كه از خدا نزد دشمنش شكايت برده است.
منهاج البراعة في شرح نهج البلاغة (خوئى)، ج 21، ص: 505
السادسة بعد أربعمائة من حكمه عليه السّلام:(406) و قال عليه السّلام: من شكا الحاجة إلى مؤمن فكأنّه شكاها إلى اللَّه، و من شكاها إلى كافر فكأنّما شكا اللَّه. (85805- 85786)
المعنى:روى في الحديث القدسى أنّه «لا يسعني أرضي و لا سمائي و لكن يسعني قلب عبدي المؤمن» و في حديث الكافي: لا يزال عبدى يتقرّب إلىّ بالنوافل حتّى كنت سمعه الّذي يسمع به، و بصره الّذي يبصر بهما .. فاذا كان المؤمن بهذه المثابة من القرب إلى اللَّه و ينعكس في قلبه و إحساسه عناية اللَّه تعالى و رحمته، فالشكاية إليه كالشكاية إلى اللَّه تعالى، و لكن الكافر في جميع ذلك ضدّ للمؤمن فالشكاية إليه شكاية من اللَّه عند عدوّه.الترجمة:فرمود: هر كه بمؤمنى شكايت كند مانند آنست كه بخدا شكايت كرده، و هر كس بكافري شكايت برد مانند آنست كه از خدا شكايت كرده.
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص218
و قال عليه السّلام: من شكا الحاجة الى مؤمن فكانّما شكاها الى الله، و من شكاها الى كافر فكانما شكا الله. و فرمود: «هر كس نياز خود را به مؤمنى شكايت برد، گويى به خداوند شكايت برده است و هر كس به كافرى شكايت برد، گويا از خدا شكايت كرده است.»
در مورد شكايت از احوال و ناخوشايند بودن آن پيش از اين سخن گفته شد. اين سخن امير المؤمنين عليه السّلام دلالت بر آن دارد كه شكايت احوال به مؤمن كراهت ندارد و آن را به غير مؤمن مكروه دانسته است و اين مذهب دينى و غير از مذهب عرفى است و بيشترين مقصد و روش آن حضرت در گفتارش منطبق بر دين و پارسايى و اسلام است و گويى در اين سخن خويش شكايت به مؤمن را همچون شكايت به خداوند سبحان دانسته است كه انسان به مؤمن شكايت نمى كند مگر اينكه شكايت او از خشم و دلگيرى خالى است و به كافر شكايت نمى كند مگر اينكه شكايت او آميخته با دلتنگى و گله مندى است و در نتيجه اين دو حالت با يكديگر فرق دارد.