جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص273
و قال عليه السّلام فى مدح الانصار: هم و اللّه ربّوا الاسلام كما يربّى الفلو مع غنائهم بايديهم السباط، و السنتهم السلاط. «و آن حضرت در ستايش انصار فرموده است: به خدا سوگند كه آنان اسلام را پرورش دادند، آن چنان كه كره اسب را مى پرورانند با توانگرى و دستهاى بخشنده و زبانهاى فصيح و گويا.»
ابن ابى الحديد در شرح اين سخن چنين آورده است، پيش از اين سخن درباره ستايش انصار گفته شد و اگر چيزى جز اين سخن پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره ايشان نبود كه فرموده است: «شما به هنگام بيم افزون و به هنگام طمع كاسته مى شويد.»، و اگر چيزى جز اين سخن ديگر پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم درباره ايشان نبود كه در پاسخ عامر بن طفيل كه به عنوان
جلوه تاريخ درشرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 8، ص 274
تهديد گفته بود «بى ترديد با تو با اين شمار سوارگان جنگ خواهم كرد.» فرمود: «خداوند و فرزندان قيله - انصار- آن را بسنده خواهند بود.» براى فخر انصار كافى بود و اين منزلتى بزرگ و فراتر از بزرگ است. ترديد نيست كه آنان هستند كه خداوند دين را به ايشان تأييد و اسلام را پس از پوشيدگى آشكار فرمود. اگر انصار نبودند همانا كه مهاجران از جنگ با قريش و اعراب و از حمايت رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم عاجز مى ماندند و اگر مدينه ايشان نبود مسلمانان را پشتى نبود كه بر آن متكى شوند، و براى فخر ايشان تنها جنگ حمراء الاسد كفايت مى كند كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم پس از شكست ياران خود در جنگ احد و كشته شدن كسانى كه كشته شدند، همراه انصار به تعقيب قريش پرداخت و انصار در حالى كه بيشتر ايشان زخمى بودند و از زخمهاى ايشان خون مى تراويد آهنگ قريش كردند و در همان حال چون شيران گرسنه به شكارهاى خود حمله مى كردند، و چه بسيار روزهاى روشن و رخشان كه ايشان راست.
انصار مى گفته اند: اگر على بن ابى طالب عليه السّلام ميان مهاجران نبود ما خود را فراتر از اين مى دانستيم كه نام مهاجران را همراه نام ما بياورند و آنان همتاى ما باشند ولى چه بسا كه يك تن چون هزار بلكه چون هزارها شمرده مى شود.
پيش از اين شعرى را كه منسوب به وزير مغربى است و خليفه القادر بالله به سبب همان شعر در دين وزير طعنه مى زد آورده ايم، البته وزير مغربى منكر سرودن آن شعر بود و از آن تبرى مى جست، هر چند گفته شده است پيش نويسى از آن ابيات را به خط وزير به خليفه القادر بالله عباسى ارائه داده اند.
وزير مغربى كه نسبش به قبيله ازدشنوءة مى رسيد نسبت به انصار سخت تعصب داشت و به ويژه در مورد برترى قحطانيها به عدنانيها تعصب مى ورزيد، اين ابيات را هم سروده است: آنان كه پايه هاى آيين احمدى را استوار ساختند و دعوت او را به كيوان رساندند پسران قيله - انصار- و وارثان شرف و شيران بيشه ها قحطان بودند، كه با پنجه ها و شمشيرهاى خود آنان پادشاهى او استوار و گسترده و پابرجاى شد، اگر كشتارگاهها و ضربه هاى راستين آنان نبود سرير دين واژگون مى شد، پس بايد محمد سپاسگزار شمشير كسانى باشد كه اگر نمى بودند او هم مانند خالد بن سنان مى بود.
كه اين اشعار افراطى ناپسند و كلماتى ناستوده است و واجب است منزلت پيامبرى از اين گونه سخنان مصون بماند به ويژه در آخرين بيت كه سخت بى ادبى كرده و آنچه جايز نبوده بر زبان آورده است. خالد بن سنان از عشيره بنى عبس بن بغيض و از شاخه هاى قبيله قيس عيلان است كه مدعى نبوت بوده و گفته شده است آيات و معجزاتى بر دست او آشكار شده است، و در گذشت و دين او منقرض و آيين او سپرى شد و از او چيزى جز نام بر جاى نماند و همه مردم او را نمى شناسند بلكه پاره اى از مردم او را مى شناسند.