سخنرانی آیت الله میرباقری: جلسه چهارم، ابتلاء نبی اکرم (ص) به سیدالشهداء (ع) و ثمرات آن
۱۹ بهمن ۱۴۰۱ 0 صوتی و تصویری
جلسه چهارم، حرم مطهر قم:ابتلاء نبی اکرم (ص) به سیدالشهداء (ع) و ثمرات آن
اصلاح نگاه به مرگ و دنیا شرط همراهی
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين وَ اللَّعْنَةُ عَلَى أَعْدَائِهِم أَجْمَعِين. در جلسات پیشین خطابه ای از سیدالشهداء علیه السلام را که مرحوم سید بن طاووس نقل کرده اند ترجمه می کردیم که سیدالشهداء در شب هشتم ذی حجه قبل از اینکه از مکه به سمت عراق خارج شوند، این خطابه را ایراد فرمودند و از هر کسی که آماده است با حضرت در این سفر همراه شوند، دعوت کردند. عرض کردیم یک مرحله مهم این خطابه، حمد و ثناء و صلواتی است که در آغاز این خطبه است و آن را ترجمه کردیم. کلا این بیان و خطاب حضرت چند جمله بیشتر نیست و این خطبه کوتاه است ولی پر از معارف بلند است.
بعد از این حمد و ثناء و صلوات و این مقدمه که در واقع روح خطبه است و روح نهضت سیدالشهداء را بیان می کند، سیدالشهداء جمله ای را در باب نگاه خود به مرگ فرمودند: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلَى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقِلَادَةِ عَلَى جِيدِ الْفَتَاةِ»(1) مرگی که بر انسان ها رقم خورده و چاره ای هم از آن نیست، امر ناپسندی نیست، بلکه انقدر انسان را زیبا می کند و مطلوب است که همچون زینت برای بانوان جوان می ماند.
بیان شد یکی از نکات مهمی هم که در اینجا وجود دارد این است که، ما در همراهی سیدالشهداء به این نیاز داریم که نگاه مان به مرگ و به دنیا اصلاح شود. اگر نگاه ما به مرگ و زندگی تغییر نکند، اگر مرگ را ادامه حیات خودمان نبینیم و به آن مشتاق نباشیم؛ اگر رویتی نسبت به آن عالم غیب پیدا نکرده و احساسی نسبت به آن پیدا نکنیم، ممکن است نتوانیم با امام همراه شویم. مشکل است آنهایی که از مرگ فراری اند، در این سفر بتوانند با سیدالشهداء همراه شوند. سفری که پایان قطعی آن شهادت سخت است. چنین کسانی اگر هم همراه شوند، یک جایی جدا می شوند.
نکته دیگری که حضرت در این خطبه بیان کردند، اشتیاقشان نسبت به ملاقات و زیارت با نبی اکرم است. این سفر سفری است که حضرت با اشتیاق در این وادی قدم گذاشتند و پایان این سفر هم ملاقاتی بین نبی اکرم و وجود مقدس سیدالشهداء و همچنین با اجدادشان و اولیاء الهی است. این نکته را در فراز بعد نیز مجددا عرض می کنم. سپس می فرمایند که گویا من دارم می بینم و توضیح می دهم واقعه عاشورا را، که چگونه در آن بیابان بین نوابیس و کربلا -در همین سرزمینی که حضرت به شهادت رسیدند- گرگ های بیابان من را محاصره کرده اند و شکم های خودشان را از من سیر می کنند و از آن صحنه های سخت شهادت خودشان می گویند.
گویا مسیر این است و من دارم به سمت شهادت می روم؛ همه این را بدانند. من مرگ را امر مطلوبی می دانم بخصوص اینکه در این مرگ برای من ملاقاتی با جدم رسول اکرم، امیرالمومنین، فاطمه زهراء، امام مجتبی و پیشینیان خود است، که من به این مرگ مشتاق هستم. ولی در عین حال یک شهادت سخت در راه است. حضرت این شهادت سخت را توضیح می دهند و کسانی که می خواهند همراه ایشان شوند، باید بدانند حضرت در این مسیر قدم برمی دارند.
مقام صبر و رضای اهل بیت نسبت به برنامه الهی
در ادامه حضرت نکته ای را فرمودند که این نیز جای گفتگو دارد؛ فرمودند: «لَا مَحِيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ» خداوند متعال یک روزی را برای هر کسی رقم زده است که چاره ای از آن نیست. خداوند برای ما تدبیر و تقدیری دارد که عده ای به این تدبیر و تقدیر راضی نیستند، اما ما اهل بیت اینگونه نیستیم، بلکه «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» آنچه خداوند متعال بر او راضی است، ما هم بر او راضی هستیم. آنچه خداوند متعال تقدیر کرده و بر ما می پسندد، ما هم همان را می پسندیم و این نکته بسیار مهمی است، که در روایات مفصلا به آن اشاره شده است، که در ادامه مختصرا از آن بحث می کنیم.
سپس می فرمایند: «نَصْبِرُ عَلَى بَلَائِهِ وَ يُوَفِّينَا أَجْرَ الصَّابِرِين» به قضاء خدا در باب خودمان راضی هستیم و پای برنامه خدا هم می ایستیم و یقین هم داریم که خداوند متعال این پایداری و استقامت ما را بی مزد و پاداش نخواهد گذاشت و به ما اجر صابرین را می دهد. که قرآن در مورد اجر صابرین می فرماید: «إِنَّما يُوَفَّى الصَّابِرُونَ أَجْرَهُمْ بِغَيْرِ حِسابٍ »(زمر/10) خداوند اجر صابرین را بی حساب می دهد. پس حضرت به دو نکته اشاره فرمودند؛ نکته اول رضاء به تقدیر الهی و دوم پایداری بر سر برنامه خدا که این دو نکته در روایات مفصل ازش بحث شده است.
در روایات متعددی توضیح داده شده که خداوند متعال در طرح و برنامه ای که دارند برای امام حسین علیه السلام در این برنامه الهی موقف خاصی در نظر گرفته است، که نبی اکرم و امیرالمومنین و ائمه علیهم السلام قبل از وقوعش از آن خبر داده اند. سیدالشهداء دارای موقف و برنامه خاصی در طرح الهی می باشند و خداوند متعال یک برنامه خاصی برای ایشان رقم زده است. خداوند یک شهادتی را برای سیدالشهداء رقم زدند، که گویا این شهادت بلای خود سیدالشهداء است، ولی به ایشان اختصاص ندارد، بلکه بلایی برای نبی اکرم، امیرالمومنین و حضرت زهراء سلام الله علیهم اجمعین رقم می خورد و خداوند متعال رضای عهد این حادثه را از وجود مقدس نبی اکرم و امیرالمومنین و فاطمه زهراء هم گرفته است. یعنی سیدالشهداء یک عهد و پیمانی در باب عاشورا با خداوند متعال دارند و خداوند متعال با ایشان قراری بسته و ایشان هم پذیرفته اند و یک قراری هم با وجود مقدس نبی اکرم و فاطمه زهراء و امیرالمومنین دارند که آنها هم قبول کرده اند.
نتیجه صبر و رضاء حضرت
از روایات استفاده می شود خداوند متعال یک تقدیر خاصی با سیدالشهداء دارند که یک بلای فوق العاده و یک طرح بسیار بزرگ و با عظمتی است و نتیجه این عهد هم یکی آن مقام خاص برای خود سیدالشهداست و دوم مقام شفاعت دستگیری و هدایت است. هم وجود مقدس نبی اکرم و حضرت زهراء این صحنه را پذیرفتند و هم سیدالشهداء این تقدیر را پذیرفتند. نه اینکه پا در این صحنه که می گذارند، نمی دانند چه اتفاقی می خواهد بیافتد. یا از سر کراهت و ناراحتی است، نه اینگونه نیست. بلکه از سر رضا قدم در این وادی گذاشتند و می دانند چه اتفاقی هم می خواهد بیافتد. من در ابتداء چند روایت را تقدیم کنم، سپس مختصرا در این رابطه بحث می کنیم.
مرحوم صدوق روایتی را در امالی نقل کرده اند؛ «فَلَمَّا أَقْبَلَ اللَّيْلُ رَاحَ إِلَى مَسْجِدِ النَّبِيِّ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرَ»(2) بعد از مرگ معاویه، یزید به حاکم مدینه نامه نوشت که از سیدالشهداء بیعت بگیر و الا همانجا در مدینه کار را تمام کن و ایشان را به شهادت برسان. وقتی حاکم مدینه سیدالشهداء را خواست، حضرت بیعت نکردند و با یک تدبیری از مجلس حاکم مدینه بیرون آمدند و شبانه محضر جدشان رسول خدا صلی الله علیه و آله برای وداع و خداحافظی رفتند.
در روایت فوق می فرماید وقتی به قبر شریف رسیدند، «فَلَمَّا وَصَلَ إِلَى الْقَبْرِ سَطَعَ لَهُ نُورٌ مِنَ الْقَبْرِ فَعَادَ إِلَى مَوْضِعِهِ» از قبر مطهر نوری ساطع شد. حضرت به منزل برگشتند و دوباره برای وداع نزد قبر مطهر رسول الله آمدند. حالا اینکه این قضیه چه بود، توضیح دارد که توضیح آن بماند و محل بحث ما نیست.
در ادامه این روایت آمده است، «فَلَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الثَّانِيَةُ رَاحَ لِيُوَدِّعَ الْقَبْرَ» به هر حال شب بعد مجددا برای وداع آمدند و «فَقَامَ يُصَلِّي» شب را به نماز گذراندند. «فَأَطَالَ فَنَعَسَ وَ هُوَ سَاجِدٌ فَجَاءَهُ النَّبِيُّ وَ هُوَ فِي مَنَامِهِ فَأَخَذَ الْحُسَيْنَ وَ ضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ عَيْنَيْهِ وَ يَقُولُ بِأَبِي أَنْتَ كَأَنِّي أَرَاكَ مُرَمَّلًا بِدَمِكَ بَيْنَ عِصَابَةٍ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ» در حال سجده خواب کوتاه و مختصری حضرت را گرفت و در این رؤیا وجود مقدس نبی اکرم تشریف آمدند و سیدالشهداء در حال خواب پیامبر را دیدند. پیامبر اکرم سیدالشهداء را در آغوش گرفتند و بین دو چشم حضرت را مکرر می بوسیدند و می فرمودند پدرم فدای شما. شما را می بینم که بین جمعیت و گروهی از همین امت در خون خود غوطه ور هستید. آنها قاتل شما هستند و دستشان به خون شما آغشته شده است. این گروه، «یرْجُونَ شَفَاعَتِي» به شفاعت من هم امید دارند، که من از آنان دستگیری کنم اما «مَا لَهُمْ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ خَلَاقٍ» اینها هیچ جایگاهی در محضر خدا ندارند.
در ادامه پیامبر اکرم فرمودند: «يَا بُنَيَّ إِنَّكَ قَادِمٌ عَلَى أَبِيكَ وَ أُمِّكَ وَ أَخِيكَ وَ هُمْ مُشْتَاقُونَ إِلَيْكَ» پایان این مسیری که شما در آن قدم گذاشتید، ملاقات با امیرالمومنین و فاطمه زهراء و امام مجتبی است و آنها مشتاق لقاء شما هستند. «وَ إِنَّ لَكَ فِي الْجَنَّةِ دَرَجَاتٍ لَا تَنَالُهَا إِلَّا بِالشَّهَادَةِ» در این تقدیری که برای شما شده است، خداوند متعال مقامات ویژه ای برای شما در جنت در نظر گرفته که جز با شهادت به آن نمی رسید. این عبارت از واژه های پر تکرار در روایات است، که درجاتی برای امام حسین در نظر گرفته شده که از طریق این شهادت حضرت به او می رسند.
پس این یک نکته که خداوند متعال در طرحی که با سیدالشهداء دارند، یک شهادت سخت همراه با یک برنامه بزرگ دارند و در این برنامه فقط شهادت خوددشان نیست، بلکه باید اصحاب را بیاورند، باید اهل بیت را بیاورند و صحنه را اداره کنند، آنگونه که در روز عاشورا بی عیب و نقص اداره کردند. ولی در پایان آن یک درجه ای برای سیدالشهداست که حضرت جز با این تقدیر به آن نمی رسند. این یک ضلع تقدیر است.
در بعضی روایات نکته دیگری در این رابطه بیان شده است. مرحوم مجلسی در بحارالانوار از ام سلمه نقل کردند، «دَخَلَ رَسُولُ اللَّهِ ذَاتَ يَوْمٍ وَ دَخَلَ فِي أَثَرِهِ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ جَلَسَا إِلَى جَانِبَيْهِ فَأَخَذَ الْحَسَنَ عَلَى رُكْبَتِهِ الْيُمْنَى وَ الْحُسَيْنَ عَلَى رُكْبَتِهِ الْيُسْرَى وَ جَعَلَ يُقَبِّلُ هَذَا تَارَةً وَ هَذَا أُخْرَى وَ إِذَا بِجَبْرَئِيلَ قَدْ نَزَل وَ قَالَ يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّكَ لَتُحِبُّ الْحَسَنَ وَ الْحُسَيْنَ»(3) روزی وجود مقدس رسول الله وارد شدند و به دنبال ایشان امام حسن و امام حسین (سلام الله علیهما هم تشریف آوردند، در دو طرف رسول خدا نشستند. پیامبر حضرت امام مجتبی را روی زانوی راست و سیدالشهداء را روی زانوی چپشان نشاندند و این دو را می بوسیدند.
جبرئیل محضر حضرت نازل شدند، به حضرت عرضه داشتند آیا شما این دو آقازاده را دوست دارید؟ حضرت فرمودند: «وَ كَيْفَ لَا أُحِبُّهُمَا» مگر می شود من این دو را دوست نداشته باشم. می دانید محبت وجود مقدس نبی اکرم صرفا یک محبت عاطفی طبیعی نیست، یک محبت الهی است که فرمود: «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَدَّبَ نَبِيَّهُ عَلَى مَحَبَّتِه »(4)، رشته محبت نبی اکرم همان رشته محبت خداست.
هر کجا خدا کسی را دوست دارد، نبی اکرم هم به اندازه ای که خدا او را دوست دارند، او را دوست می دارد. این محبت صرفاً یک محبت غریزی یا العیاذ بالله نفسانی نیست، بلکه یک محبت روحانی الهی است. حضرت فرمودند بله این دو تا را خیلی دوست دارم و مورد علاقه من هستند. جبرئیل به حضرت عرض کرد که خداوند متعال برای این دو تقدیری دارد که این دو باید پای آن تقدیر صبر کنند. از جبرئیل پرسیدند که آن تقدیر چیست؟ عرض کرد بر امام حسن مجتبی تقدیر رقم خورده است که باید مسموم شوند و حکم الهی این است.
آنچه هم برای سیدالشهداء رقم خورده این است «وَ عَلَى هَذَا الْحُسَيْنِ أَنْ يَمُوتَ مَذْبُوح» باید ذبح شوند. این تقدیری است که خداوند متعال برای این دو تا رقم زده است. سپس فرمود هر پیامبری یک دعای مستجاب دارد. اگر شما دعا کنید خداوند متعال این شهادت را از این دو بزرگوار برمی دارد و می شود با دعای شما این تقدیر عوض شود. اگر دعا کنید مستجاب می شود و این دو به شهادت نمی رسند ولی اگر راضی هستید، مصیبت این دو برای شفاعت امت ذخیره شود.
پس یکی از این دو راه را انتخاب کنید. یا دعا کنید این ابتلاء برداشته شود و یا این ابتلاء برای شفاعت امت ذخیره شود. حضرت فرمودند: «يَا جَبْرَئِيلُ أَنَا رَاضٍ بِحُكْمِ رَبِّي» من به همان حکمی که خداوند متعال فرمودند راضی هستم و دعا نمی کنم این حکم برداشته شود. حکمی است که خداوند متعال کرده و من آن را می پسندم و به آن راضی هستم. «لَا أُرِيدُ إِلَّا مَا يُرِيدُهُ» من هرچه خدا اراده کرده همان را اراده می کنم و «وَ قَدْ أَحْبَبْتُ أَنْ تَكُونَ دَعْوَتِي ذَخِيرَةً لِشَفَاعَتِي فِي الْعُصَاةِ مِنْ أُمَّتِي وَ يَقْضِيَ اللَّهُ فِي وَلَدَيَّ مَا يَشَاءُ» این یک دعا را برای شفاعت در روز قیامت می گذارم و در فرزندان من آنچه خدا می خواهد تقدیر کند.
پس این هم یک نکته دیگر است، که خداوند متعال این شفاعت را رقم زده است و یکی از ثمرات این شهادت شفاعت و دستگیری است. پس یکی درجات خود سیدالشهداست و یکی هم شفاعت است. این نکته را در ادامه بیان خواهم کرد. قبلش نکته ای را عرض می کنم.
در روایت دیگری اینگونه آمده است که مضمون این روایت به صورت مکرر بیان شده است، که خداوند متعال شهادت سیدالشهداء را به وجود مقدس نبی اکرم و حضرت زهراء عرضه کرد و حضرت زهراء با یک شرطی آن را قبول کردند. این هم خودش نکته ای است. آن شرط این بود که خداوند متعال امامت را در نسل سیدالشهداء قرار داده است. یعنی ائمه از نسل سیدالشهداء هستند، که این به عنوان پاداش این شهادت می باشد. به خصوص امام زمان علیه السلام که در روایات دارد، خداوند متعال امام زمان را در نسل ایشان قرار داد. آن کسی که تمام کار انبیاء به دست او به انجام می رسد. گویا مزد شهادت سیدالشهداء این است که ائمه از نسل حضرت اند و ظهور امام زمان مزد این شهادت و ثمره آن است. وقتی خداوند متعال این ثمر را قرار داد حضرت زهراء قبول کردند.
ساخت امت حضرت ابراهیم با بلای حضرت اسماعیل
عنایت کنید این شهادت در عالم میثاق بر خود سیدالشهداء عرضه شده و حضرت آن را قبول کردند و چند بار هم این شهادت عرضه شد و تنها سیدالشهداء این بار را برداشتند، که این یک مسئله است. مساله دیگر این است که چرا این شهادت به نبی اکرم عرضه می شود؟ چرا به حضرت زهراء عرضه می شود؟ عنایت کنید این داستان شبیه ذبح حضرت اسماعیل است که آیات آن را تقدیم می کنم. قربانی شدن حضرت اسماعیل ابتلای خود حضرت اسماعیل هست، ولی بیش از او ابتلای حضرت ابراهیم است.
حضرت ابراهیم برای رسیدن به مقام امامت و برای ساخت امتشان نیاز به این شهادت دارند، لذا در بعضی از روایات آیه «وَ إِذِ ابْتَلى إِبْراهيمَ رَبُّهُ بِكَلِماتٍ»(بقره/124) اینگونه معنا کرده اند که خداوند متعال امتحانات و ابتلائاتی برای حضرت ابراهیم پیش آورد، که نتیجه اش مقام امامت شد. یکی از آن ابتلائاتی که در روایات ذکر شده که از این مهمتر است، ولی یکی از آن ابتلائات ذبح حضرت اسماعیل است که بعد از ذبح حضرت اسماعیل، حضرت ابراهیم برای امامت تهیأ و آمادگی پیدا کردند. در روایات آمده است که حضرت ابراهیم نبی بود، رسول بود، خلیل بود ولی امام نشده بود. خداوند از حضرت امتحانات سختی گرفتند که این ابتلائات و عبور به سلامت از این ابتلائات و از سر گذراندن این ابتلائات، مقدمه مقام امامت برای حضرت ابراهیم خلیل بود.
پس یک طرف این ابتلاء حضرت ابراهیم است، که می خواهند امام شوند و یک امت تاریخی بسازند و طرف دیگر آن حضرت اسماعیل است. امامت حضرت ابراهیم هم یک داستانی است، که یک امتی ساختند و بنای امت نبی اکرم را گذاشتند. حضرت ابراهیم جناب اسماعیل را کنار کعبه بردند و آنجا مستقر کردند. این اتفاقات آرام آرام افتاده و حضرت می دیدند روزی را که حضرت اسماعیل را در طفولیت آنجا بردند و می دیدند که چه اتفاقاتی می افتد. نبی اکرم و ذریه خود را می دیدند، که اینجا متولد می شوند، اینجا قیام می کنند، رسول می شوند و امثال این موارد.
پس این ذبح حضرت اسماعیل یک طرفش امتحان خود حضرت اسماعیل است، ولی یک طرفش امتحان حضرت ابراهیم خلیل و تکلیف ایشان است. هم برای اینکه به مقام امامت برسند، هم برای اینکه بتوانند امت بسازند، باید این فداکاری ها را انجام دهند. امامت کار آسانی نیست، امت ساختن کار آسانی نیست؛ احتیاج به فداکاری و قربانی دادن دارد، یکی از این فداکاری ها همین است که حضرت ابراهیم برای امامت خود حضرت اسماعیل را قربانی دادند. خداوند متعال این تکلیف را از ایشان خواسته که روایت آن را در ادامه تقدیم می کنم.
بنابراین این تکلیف گرچه بلای حضرت اسماعیل است، ولی در اصل ابتلاء و امتحان حضرت ابراهیم است. ولو اینکه از طریق حضرت اسماعیل واقع می شود. لذا به حضرت ابراهیم دستور می دهند، که باید این فرزند را ببرید قربانی کنید؛ می فرماید: «فَلَمَّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْيَ»(صافات/102) وقتی به آن دورانی که دوران رشد بود رسید یا در بعضی روایات دارد وقتی در مناسک حج به مسعی رسیدند، آنجا حضرت فرمودند: «إِنِّي أَرى فِي الْمَنامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ» به من وحی شده باید شما را ذبح کنم. این قربانی دو طرف دارد، یک طرفش حضرت اسماعیل و یک طرفش حضرت ابراهیم خلیل است. هم حضرت ابراهیم و هم حضرت اسماعیل به این فرمان تسلیم شدند.
وقتی حضرت فرمودند من این کار را انجام می دهم، فرمود: «قالَ يا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُني إِنْ شاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرينَ»(صافات/102) خواهید دید ان شاء الله پای این بلای الهی صبر می کنم. سپس می فرماید: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ»(صافات/103) وقتی هر دو تسلیم فرمان خدا شدند، هر دو مکلف بودند و بار این بلاء روی دوش هر دو بود و خیلی هم سخت بود. سختی اش برای حضرت ابراهیم اگر بیشتر از حضرت اسماعیل نبود -که بود- کمتر نبود. هر دو تسلیم فرمان شدند.
خداوند متعال در سنین پیری یک فرزندی به پدر داده آن هم از صالحین، دعا کرد «رَبِّ هَبْ لي مِنَ الصَّالِحين »(صافات/100) خداوند متعال می فرمایند ما به او یک فرزند حلیم دادیم، که قرآن کمتر کسی را به حلم توصیف کرده است؛ می فرماید: «فَبَشَّرْنَاهُ بِغُلَامٍ حَلِيم»(صافات/101) حال مأمور شد چنین فرزندی را وقتی به سن نوجوانی رسید، ببرد در منا ذبح کند و این جزوی از مناسک حج حضرت ابراهیم بود.
شیطان هم به حضرت ابراهیم خیلی هجوم آورد که این کار را نکند و اینکه چرا این کار را می کنی و خواب شما شیطانی بوده است. حضرت ابراهیم در پاسخ شیطان فرمود من فرق وحی و غیر وحی را می فهمم، چرا که پیامبرم. گفت اگر شما این کار را کنید، از آنجا که امام هستید، سنت می شود و همه باید فرزند قربانی کند. خلاصه آنکه هرچه شیطان به دست و پای حضرت پیچید، حضرت کار خود را انجام دادند. قرآن کریم می فرماید: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ»(صافات/103) وقتی که هر دو تسلیم شدند و حضرت ابراهیم پیشانی جناب اسماعیل را روی زمین گذاشت و برای قربانی کردن آماده شد، آنجا خداوند متعال فرمود: «وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107). پس این تکلیف برای هر دوی آنها بوده است و فقط متوجه حضرت اسماعیل نیست. لذا از حضرت ابراهیم هم میثاقش را می گیرند.
ساخت امت نبی اکرم با بلای سیدالشهداء
داستان سیدالشهداء هم همین است. داستان سیدالشهداء، قربانی شدن سیدالشهداء، برای امت سازی نبی اکرم است. برای مقاماتی است که برای حضرت و امتش در نظر گرفتند، لذا همه انبیاء با عاشورا رشد می کنند و این مبالغه نیست. یکی از اصلی ترین عبادات وجود مقدس نبی اکرم عاشورا و قربانی دادن سیدالشهداست. لذا این روایت را همینجا تقدیم کنم که آن را مکرر ملاحظه کرده اید، که روایت در عیون اخبار الرضاست. فضل بن شاذان این حدیث را از وجود مقدس علی بن موسی الرضا علیه السلام نقل می کنند، که وقتی حضرت ابراهیم اسماعیل را برای قربانی بردند، تکلیف را کامل انجام دادند. که فرمود: «فَلَمَّا أَسْلَمَا وَ تَلَّهُ لِلْجَبِينِ»(صافات/103) هر دو -هم حضرت ابراهیم هم حضرت اسماعیل- در مقابل این تکلیف سخت تسلیم شدند و امتحان بسیار سختی بود و تمام عرفا انگشت به دهان اند که حضرت ابراهیم خلیل چه کرده است.
خداوند متعال فرمود بس است «قَدْ صَدَّقْتَ الرُّءْيَا»(صافات/105)، «وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107) تا اینجا در خواب و وحی تو بود و بیش از این تکلیف نداشتی و به تکلیفی که داشتی عمل شد. تکلیف این بود که باید اسماعیل را در قربانگاه می آوردی و به قصد ذبح کردن کارد به حلقومش می گذاشتی، که انجام دادی و تکلیف تو تمام شد. وحی خدا نیز بیشتر از این نبود.
امام رضا علیه السلام فرمودند، حضرت ابراهیم به خداوند متعال جمله ای عرضه داشتند که خدایا اگر می شد من این فرزندم را در راه تو قربانی می کردم تا به ثواب اعظم ابتلائات در راه تو و بالاترین بلاها می رسیدم. البته دقت کنید اینگونه بودن و اینگونه صحبت کردن کار ما نیست. اینکار حضرت ابراهیم است. ما در این میدان ها نمی توانیم برویم. اگر ما یک قدم برداریم، عقب نشینی می کنیم. خداوند پدر حضرت آیت الله خرازی را رحمت کند. پدر ایشان از متدینین بازار تهران بودند. ایشان نقل کرده بودند من پای منبر شیخ مرتضی زاهد بودم. مرحوم شیخ مرتضی زاهد نفوذ کلام زیادی داشتند. ایشان قریب به نیم قرن و کمی بیشتر فوت شدند که در تهران می زیستند. بهرحال ایشان خیلی فوق العاده بودند.
روزی ایشان بر منبر از مقام رضا و درجات و آثار آن بحث کرده و در مورد رضای به قضاء الله و رضای در مقابل تدبیر الهی صحبت کرده بودند. پدر آیت الله خرازی می گفتند، من پای منبر به حدی متأثر شدم که گفتم خدایا من راضی ام، تمام. حضرت آیت الله خرازی این مطلب را در کتاب «روزنه هایی به عالم غیب» نقل کرده اند. فرمودند که پدرم گفتند من قرار را با خدا بستم. وقتی منزل آمدم، دیدم بی جهت در آشپزخانه حادثه ای پیش آمده و خانواده ام مجروح شده اند. متوجه شدم مال آن حرفی است، که به خدا زدم و گفتم اشکال ندارد، خدایا ما راضی هستیم. شب شد دیدم بی دلیل اموالی که در انبار بود، سوخت و آتش گرفت. فهمیدم مال حرفی است که با خدا زدم. گفتم خدایا راضی هستم و حرفی زدم و پای آن هستم.
ایشان به آقازاده خود فرموده بودند هنگامی که فردا صبح می خواستم بازار بروم، دیدم که شما در حوض آب افتاده اید و در شرف خفه شدن هستید. شما را از آب گرفتم و یک گوشه ای رفتم و در پناه دیواری ایستادم و به خدا گفتم خدایا غلط کردیم. ما مرد این راه نیستیم. اگر ایشان ادامه می داد، خدا هم ادامه می داد و همینجا که تمام نمی شود.
این میدان همچون حضرت ابراهیمی می خواهد که مرد این راه است و عرضه می دارد که خدایا ای کاش می شد من این کار را تا آخر انجام بدهم. وقتی که خداوند فرمود بس است، عرضه می دارد آیا نقصی در کار من بود که نشد آن کار را انجام بدهم و ثواب اعظم مصائب به دست من بیاید؟ خداوند متعال فرمود که اینگونه نیست و مساله چیز دیگری است. مسئله این است که خداوند به جناب ابراهیم فرمود خودت را بیشتر دوست داری یا پیامبر آخرالزمان را؟ حضرت ابراهیم عرض کرد خدایا من او را از خودم بیشتر دوست دارم. اینجا جای حرف بی حساب زدن نیست، چرا که سوال کننده خداوند متعال و پاسخ دهنده خلیل است. ابراهیم خلیل عرض کرد من او را بیشتر از خودم دوست دارم. چون خدا او را بیشتر از حضرت ابراهیم دوست دارد، لذا حضرت ابراهیم نیز او را بیشتر از خودش دوست دارد و خلیل یعنی همین. خلیل یعنی کسی که تمام محبتش منحصر در خداست و خدا هرکسی را بیشتر دوست دارد او هم بیشتر او را دوست دارد، هرچند بیشتر از خودش باشد.
خداوند به ابراهیم خلیل فرمود سیدالشهداء را بیشتر دوست داری یا حضرت اسماعیل را؟ حضرت ابراهیم عرض کردند سیدالشهداء را. معلوم است که ایشان را بیشتر دوست دارند، چون سیدالشهداء کجا، حضرت اسماعیل کجا؟! گفت حالا سوال می کنم این بلاء بزرگتر است که شما با احترام و به دستور خدا و با رضایت خودش اینجا اسماعیل را قربانی کنید یا آن حادثه عاشورا؟ -که جلوه ای از قتلگاه را به حضرت ابراهیم نشان دادند که در قتلگاه چه می شود و در روایات بیان شده اما من در اینجا عرض نمی کنم- در این هنگام حضرت ابراهیم هزاران سال قبل از کربلاء به حدی متأثر شد، که اگر فرزند خودش را با دست خودش قربانی می کرد، این اندازه متأثر نمی شد. خدا فرمود «وَ فَدَيْنَاهُ بِذِبْحٍ عَظِيمٍ»(صافات/107) حالا شد.
آن ثوابی که شما دنبالش بودید و می خواستید امت بسازید، در مصیبت سیدالشهداء است. امت سازی ابتلاء می خواهد. باید بلا بکشید تا امت بسازید. امام که همینطوری نمی تواند امت بسازد. باید بار را روی دوش خودش بگیرد. آن ثوابی که می خواستی، آن توانایی که برای امت سازی می خواستی، آن استقامتی که می خواستی حالا به تو دادیم. آن ثواب را الان و در مصیبت سیدالشهداء به شما می دهد و در قربانی کردن اسماعیل به آن نمی رسیدید. الان به آنجا رسیدید. الان می توانید امت بسازید. این داستان شفاعت نبی اکرم است.
پس مصیبت سیدالشهداء اعظم ابتلائات است، ولی این اعظم ابتلائات بلای نبی اکرم است. بلای خود سیدالشهداء هم هست، ولی بلای نبی اکرم است. لذا به حضرت می گویند، آن اعظم ابتلائات نه ذبح حضرت اسماعیل است و نه برای شماست، بلکه ذبح سیدالشهداست و برای نبی اکرم است. حضرت ابراهیم هم برای امت سازی آن اعظم ثواب هایی که می خواستند و می خواستند خدا یک چیزی به ایشان بدهد تا دستشان پر باشد، چون می خواهند امام بشوند و برای امام شدن باید دست پر باشند؛ آن چیزی که به شما امکان امت سازی می دهد، شهادت سیدالشهداست، چشمتان به آنجا باشد.
این که می بینید خداوند متعال روضه سیدالشهداء را برای انبیاء به خصوص انبیاء اولوالعزم، حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسای کلیم خوانده است، به همین خاطر است. در مدتی که حضرت موسای کلیم با خضر همراه بودند یکی از چیزهایی که جناب خضر به حضرت موسای کلیم تعلیم کرده است، روضه سیدالشهداست. یک آقایی تعبیرشان این بود، می گفتند جناب خضر چپق حضرت موسی را چاق کرد. تعبیر عرفی اش است. یعنی خضر حضرت موسی را برای این که با فرعون درگیر شود و آن کار بزرگ را انجام دهد، آماده کرد. جناب موسی، پیامبر اولوالعزم بود، امام بود اما برای این که بتواند امت بسازد باید از سیدالشهداء درس بگیرد.
پس دقت کنید علت اینکه در این حادثه از نبی اکرم عهد می گیرند، از حضرت زهراء و امیرالمومنین عهد می گیرند، به خاطر این که این بلاء، بلای آنها هم هست و آنها دارند مصیبت سیدالشهداء را می کشند. البته یک جانب آن هم خود سیدالشهداء هستند، که باید بپذیرند و این بار سنگین را به دوش بردارند، که نبی اکرم کارشان به مقصد برسد. لذا عنایت کنید این شهادت برای سیدالشهداء هم مقامات می آورد و ضیافت برای خود ایشان است که فرمود: «يَأَيَّتهُا النَّفْسُ الْمُطْمَئنَّةُ * ارْجِعِى إِلىَ رَبِّكِ رَاضِيَةً مَّرْضِيَّةً»(فجر/28-27) این خطاب هم خطاب به سیدالشهداء در گودی قتلگاه است و هم خطاب به نبی اکرم است.
معنای شفاعت اولیاء الهی
با شهادت سیدالشهداء یک مقاماتی برای سیدالشهداء و نبی اکرم حاصل می شود. پس خداوند متعال یک برنامه ای برای سیدالشهداء دارند، که آن برنامه تقدیر و رضای خداست. خدا این را برای سیدالشهداء می پسندند که ایشان باید اینگونه به شهادت برسد. نتیجه اش چیست؟ نتیجه آن یک ضیافت خاص برای خود سیدالشهداء و یک شفاعت برای امت است. به این شفاعت هم اشاره ای داشته باشم.
انبیاء و اهل بیت یک هدایت دارند و یک شفاعت. اولیاء الهی مردم را دعوت می کنند، که عده ای آن دعوت را اجابت می کنند و وقتی می آیند، اولیاء الهی آنان را قدم به قدم جلو می برند و هدایتشان می کنند. آنان که با انبیاء راه می آیند، هدایت می شوند و در مسیر انبیاء قرار می گیرند، اینها در جایی دچار لغزش می شوند. اینها هدایت را قبول کرده اند، دین را قبول کرده اند و خداوند متعال دینشان را پسندیده است. آنان نیز دعوت را قبول کرده و با این پیامبر راه می روند، اما دار دنیاست و شیطان هم از آن طرف کمین کرده است. مستکبرین و فراعنه هم برای مومنین نقشه کشیده اند و طرح سنگینی دارند که مومنین را زمین گیر کنند.
لذا وقتی حضرت موسی سراغ فرعون می آید، می گوید: «فَأَرْسِلْ مَعِيَ بَني إِسْرائيل »(اعراف/105) دست از سر بنی اسرائیل بردار. او برای بنی اسرائیل طرح دارد و می خواهد آنان را جهنمی کند. آن وقت آنان که دعوت حضرت موسی را قبول می کنند، دعوت انبیاء را قبول می کنند، دعوت وجود مقدس نبی اکرم و اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین را قبول می کنند، ممکن است در این مسیر سنگین یک جایی زمین گیر شوند و لغزشی پیدا کنند.
پس انبیاء و اهل بیت یک مرحله مردم را هدایت می کنند و آنها نیز این دعوت را اجابت می کنند و می آیند. ولی یک جایی دچار خطا و خطیئه هم می شوند و حتی ممکن است، دچار گناه کبیره هم شوند. حضرت فرمود شفاعت من مال اهل کبائر است. یک کسی گفت آقا خداوند متعال می فرماید: «وَ لا يَشْفَعُونَ إِلاَّ لِمَنِ ارْتَضى »(انبیاء/28) خدا باید کسی را بپسندد تا حق شفاعت بدهد، اهل کبائر را که خدا نمی پسندد؟! حضرت فرمود این «ارْتَضى» یعنی «ارتضی دینه» باید دینش را بپسندد. همان دینی که در یوم الغدیر نازل شد، «أَكْمَلْتُ لَكُمْ دينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتي وَ رَضيتُ لَكُمُ الْإِسْلامَ ديناً»(مائده/3). اگر دینش را بپسندد، این شخصی که خدا دینش را پسندیده و دعوت نبی اکرم و غدیر را قبول کرده است و دارد با حضرت راه می رود، یک جایی شیطان او را می لغزاند و حتی ممکن است یک جایی از او کبیره سر بزند. حضرت باید چنین شخصی را در ادامه راه تطهیر کنند، چون اگر پاکش نکنند نمی تواند به بهشت برود.
شفاعت یعنی پاک کردن و بهشتی کردن. شفاعت یعنی ما را بهشتی می کنند نه اینکه دست آدم آلوده و جهنمی را می گیرند و به بهشت می برند، چرا که این کار صلاحی نیست. شفاعت یعنی آدم آلوده را بهشتی کنی، پاکش کنی، شستشو بدهی و معطر و قابل بهشتش کنی.
پس ما یک هدایت داریم یک شفاعت. انبیاء دعوت می کنند، آنهایی که با انبیاء می آیند و دعوتشان را قبول می کنند؛ آنان که دعوت وجود مقدس نبی اکرم را قبول کردند و غدیر با حضرت همراه شدند و این راه را پذیرفتند و با حضرات معصومین می آیند؛ در این مسیر لغزش دارند. بعضی ها خیلی خوبند مثل جناب سلمان، آنها کارشان راحت تر است. اما بعضی ها لغزش دارند که اینها به شفاعت احتیاج دارد. اینها باید تطهیر بشوند، چون اگر تطهیر نشوند که نمی توانند بهشت بروند. هدایت شده اند، ولی هنوز باید با آنان کار کرد و شفاعت مال اینهاست. اصل شفاعت هم در قیامت است و هم از قبلش و از زمان مرگ هم شروع می شود، که در زیارت عاشورا می خوانیم «اللَّهُمَّ ارْزُقْنِي شَفَاعَةَ الْحُسَيْنِ يَوْمَ الْوُرُود» ولی اصل شفاعت در قیامت است. این شفاعت لازم هم هست.
این شفاعت هم معنایش این نیست که اگر حضرت به شهادت رسیدند، یکی از ثمراتش شفاعت گناهکاران امت است، پس ما برویم گناه کنیم! اصلا معنایش این نیست. وقتی من الان این را عرض می کنم، تمام مومنین معنای این سخن را به خوبی می فهمند. ما به شفاعت سیدالشهداء احتیاج داریم و نباید هم گناه کنیم. این را همه ما می فهمیم. هرکسی به امام حسین نزدیک می شود، پاک می شود. ولی ما به شفاعت نیاز داریم. این شهادت است که می شود با آن یک امت را شفاعت کرد. امتی که از دست شیطان گرفته ای، از فتنه بنی امیه و دیگران گرفته ای و از این آلودگی ها عبورشان داده ای، از وسط جهنم عبورشان داده ای، یه جاهایی آلوده شده اند، چون شیطان دور مومن می گردد، تا آلوده اش کند. در جایی هم دستش می رسد و آلوده می کند و این شفاعت می خواهد.
این شهادت شفاعت می آورد. شفاعت یک امت در مقیاس بهشتی که نبی اکرم برای امتشان در نظر گرفتند، نیاز به تحمل این بلا دارد. لذا خداوند متعال این بلا را رقم زد و نتیجه این بلا هم ترفیع درجه، ضیافت و مقام شهادت خاص سیدالشهداء است؛ که تمام شهادت های دیگر ذیل این شهادت است. لذا حضرت امام حسین، سیدالشهداء هستند. تا قبل از عاشورا حضرت حمزه سیدالشهداء بودند، اما بعد از عاشورا دیگر سیدالشهداء ایشان اند. به هر حال این بلاء هم ضیافت است و هم شفاعت است.
شفاعت هم یعنی امتی که پیامبر آورده، آنهایی که راه آمدند و هدایت و دعوت را قبول کردند، اینها یک زمین خوردگی هایی دارند که باید برایشان جبران شود. لذا روز قیامت وقتی حضرت زهراء در صحنه محشر تشریف می آورند، در روایت آمده است که پیراهن خونین سیدالشهداء را می آورند و از خداوند متعال می خواهند سیدالشهداء را به همان کیفیت که به شهادت رسیدند، ببینند. صحنه آشکار می شود، حضرت با همان هیئت در صحنه می آیند و در محشر غوغایی به پا می شود. آن وقت حضرت شفاعت می کنند و آنقدر دستگیری می کنند که همه آرزو می کنند ای کاش فاطمی بودند.
چهره های عاشورا
پس این جریان شفاعت یک فداکاری می خواهد، کما اینکه هدایت فداکاری می خواهد. حضرت به راحتی که هدایت نکردند، شفاعت آخرت هم فداکاری می خواهد. این فداکاری برای آن شهادت است. پس خداوند متعال یک تدبیر خاص و یک بلای عظیم و سنگین برای سیدالشهداء دارد و این بلای سنگین هم برای درجات و موقفی است که جز با این شهادت حتی برای نبی اکرم و امیرالمومنین و حضرت زهراء حاصل نمی شود. کما این که برای حضرت ابراهیم مقام امامت با ذبح حضرت اسماعیل حاصل شد. البته این بلاء یکی از امتحانات حضرت بود و امتحانات دیگری هم وجود داشت، چرا که فرمود: «بِكَلِمات »(بقره/124) و این ذبح یکی از این ابتلائات بود.
نبی اکرم نیز یک مقاماتی دارند، که خود نبی اکرم بدون شهادت سیدالشهداء به آن مقامات نمی رسند و شاید یک معنای «حُسَيْنٌ مِنِّي وَ أَنَا مِنْ حُسَيْن » این است. همچنین امیرالمومنین و حضرت زهراء هم بدون این شهادت به آن مقاماتی نمی رسند. با این شهادت، مقاماتی برای آنان و مقاماتی برای خود سیدالشهداء حاصل می شود و این یک چهره عاشوراست.
یک چهره دیگرش هم این است اگر عاشورا نباشد، بساط شفاعت در قیامت کامل نیست. آن صحنه های سخت قیامت که در روایات آمده است، گاهی انقدر صحنه سخت می شود همه غرق در عرق می شوند، سراغ حضرت آدم می آیند، می گویند بروید سراغ حضرت نوح، حضرت نوح به حضرت ابراهیم خلیل ارجاع می دهند تا می آیند محضر نبی اکرم و حضرت کار را تمام می کنند. یعنی خیلی کار سخت است.
این شفاعت یک فداکاری می خواهد، که آن فداکاری حرف نیست. شفاعت یعنی تطهیر و تطهیر کردن یک بلایی می خواهد و این بلاء مطهِّر است. یک مقاماتی از تطهیر در دنیا و مقاماتی از آن در قیامت حاصل می شود. همانگونه که در دنیا علی بن موسی الرضا ارواحنا فداه فرمودند: «إِنْ بَكَيْتَ عَلَى الْحُسَيْنِ حَتَّى تَصِيرَ دُمُوعُكَ عَلَى خَدَّيْكَ غَفَرَ اللَّهُ لَكَ كُلَّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتَهُ»(5) اگر به پهنای صورتت گریه کنی، خداوند تمام گناهانت را پاک می کند. همانگونه که گریه مطهر است، بلای سیدالشهداء مطهر است و هر کسی به این وادی نزدیک شود، تطهیر می شود؛ قیامت هم همینطور است. مقاماتی از تطهیر امت برای قیامت است و در دنیا نیست و این شفاعت است.
مقام رضای اهل بیت در طرح الهی
پس این شهادت طرحی است که خداوند متعال برای سیدالشهداء دارند، که نبی اکرم با این طرح امت می سازند و با این شهادت امت را به مقصد می رسانند و از عالم دنیا و از فتنه های شیاطین و دشمنان عبور می دهند تا به ظهور و رجعت و قیامت می رسانند. قیامت هم با همین شهادت، امتشان را عبور می دهند و به بهشت می برند. این از تدبیرهایی است که خداوند متعال برای سیدالشهداء فرموده و آن را پسندیده است. خدا این مقام را برای سیدالشهداء پسندیده و دوست داشته ایشان این مقام و این موقف شفاعت و شهادت را داشته باشند. نبی اکرم هم آن را پسندیده اند و خود سیدالشهداء هم به این مقام راضی شدند. این که می فرمایند یک روزی برای مرگ هر کسی نوشته شده است و من دارم می بینم در کام مرگ و در دهان گرگ ها می روم و می بینم که آنان مرا می درند و چه می کنند، اما «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» این معنایش همین است. تقدیر و برنامه الهی برنامه بسیار سختی است، ولی ما اهل بیت راضی هستیم.
این رضا غیر از صبر و جزع نکردن است. رضا بالاترین مقام است. اگر انسان خالص در محبت نشد، راضی نمی شود. رضا مقام اخلاص در محبت و پسندیدن آنچه خدا می پسندد است. رضا لذت بردن از تدبیر خداست. مساله این نیست که ما صبر کنیم، بلکه چیزی فراتر از صبر است و مقام رضاست. البته اینکه سیدالشهداء در این فراز خطبه پس از جمله «رِضَى اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْتِ» می فرمایند، ما بر این صبر می کنیم؛ معنای این صبر بعد از رضا چیست را در ادامه عرض می کنم، اما مقام رضا، مقام فوق العاده ای است. سیدالشهداء می فرمایند این مسیری که ما می رویم، تقدیر الهی است و بلاء بسیار سنگینی است، ولی ما راضی هستیم.
وقتی خداوند متعال داستان حضرت اسماعیل را در سوره صافات ذکر می کند، می فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبين »(صافات/106) این بلای عظیمی برای حضرت ابراهیم بود، که بلای حضرت ابراهیم بسیار عظیم بود. لذا این را چیز ساده ای نگیرید. داستان قربانی شدن حضرت اسماعیل در سوره مبارکه صافات این است «إِنَّ هذا لَهُوَ الْبَلاءُ الْمُبين »(صافات/106)، این ابتلاء، بلای آشکاری برای حضرت ابراهیم بود، که رقم خورد. عاشورا هم بلای مبین برای نبی اکرم است، که آن را می بینید. عاشورا بلای آشکار رسول الله است که می بینید، تمام عالم را گرفته است. لذا بلای مبین نبی اکرم است و وجود مقدس سیدالشهداء نه فقط صابر نسبت به آن بودند، بلکه به آن راضی بودند.
پی نوشتها:
(1) اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى، النص، ص: 60
(2) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 152
(3) بحار الأنوار (ط - بيروت)، ج 44، ص: 241
(4) الكافي (ط - الإسلامية)، ج 1، ص: 265
(5) الأمالي( للصدوق)، النص، ص: 130
* متن زیر سخنان آیت الله میرباقری به تاریخ 10 مرداد 1401 است، که به مناسبت دهه اول ماه محرم در حرم حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها ایراد فرمودند. .