شرح زیارت اربعین: فراز پنجم / «السَّلَامُ عَلَی أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ» (قسمت سوم)
۲۲ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلام«السَّلَامُ عَلَی أَسِیرِ الْکُرُبَاتِ وَ قَتِیلِ الْعَبَرَاتِ» (سلام بر اسیر غم ها و مصیبت ها و کشته اشک ها و گریه ها).
از امام باقر علیه السلام نقل شده: هنگامی که امام حسین علیه السلام بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد می شد، حضرت صلی الله علیه و آله وسلم او را به خود می چسبانید، سپس به امیرمؤمنان علیه السلام می فرمود: او را بگیر و نگهدار. بعد از آن پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را می گرفت و پیوسته می بوسید و گریه می کرد. امام حسین علیه السلام می گفت: ای پدر برای چه گریانی؟ پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: ای پسر عزیزم من محل شمشیرها بر بدن تو را می بوسم و گریه می کنم...(۱)
از امام صادق علیه السلام نقل شده فرمودند: فاطمه بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شد در حالی که اشک دو چشم پدر را ریزان دید، از او علّت گریستن پرسید؟ ایشان در پاسخ گفت: جبرئیل علیه السلام مرا خبر داد که امام حسین علیه السلام کشته می شود، در این حال فاطمه نیز جزع و ناله اش بلند شد. پس از آن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فاطمه علیه السلام را خبر داد که او دارای چند فرزند به عنوان امام خواهد بود. در اینجا او نیز اطمینان و آرامش پیدا کرد(۲).
نقل شده عبدالله بن یحیی می گوید: ما همراه علی علیه السلام به صفین وارد شدیم، پس همین که روبروی نینوا قرار گرفتیم، ندا داده شد، صبر کنید ای بندگان خدا! علی علیه السلام می گوید: من بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم وارد شدم در حالی که دو چشم او پر از اشک بود عرضه داشتم! پدر و مادرم فدای تو باد ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم ! چرا دو چشم شما پر از اشک است؟ آیا احدی شما را غضبناک کرده است؟ فرمودند: خیر، بلکه جبرئیل علیه السلام نزد من بود و مرا خبر داد که حسین علیه السلام در کنار فرات کشته می شود(۳).
گریه امیرالمؤمنین علیه السلام ، ابن عباس می گوید: حضرت علی علیه السلام به سوی صفین حرکت می کرد، من با او همراه بودم هنگامی که به زمین نینوا، در کنار شط فرات رسید، با صدای بسیار بلند فرمود: ای ابن عباس: آیا این محل را می شناسی؟ گفتم: نه آن را نمی شناسم، ای امیرمؤمنان علیه السلام ! پس ازآن فرمود: اگر آن طور که من می شناسم تو آنرا می شناختی از آن گذر نمی کردی مگر این که همانند من گریه می کردی. ابن عباس می گوید: علی علیه السلام بسیار گریه کرد تا این که محاسن مبارکش، تَر شد و اشک ها بر سینه ایشان سیلان پیدا کرد و ما نیز گریه کردیم...(۴)
ابن عباس می گوید: حضرت علی علیه السلام در جنگ صفین هنگام عبور از سرزمین کربلا «قَالَ فَبَکَی طَوِیلًا حَتَّی اخْضَلَّتْ لِحْیَتُهُ وَ سَالَتِ الدُّمُوعُ عَلَی صَدْرِهِ...»(۵) (گریه طولانی نمودند به طوریکه اشک محاسن ایشان را فرا گرفت و بر سینه مبارکشان جاری شد...). «ثُمَّ بَکَی بُکَاءً طَوِیلًا وَ بَکَیْنَا مَعَهُ حَتَّی سَقَطَ لِوَجْهِهِ وَ غُشِیَ عَلَیْهِ طَوِیلًا ثُمَّ أَفَاقَ»(۶) (آن گاه بسیار گریست و ما نیز با او گریستیم به گونه ای که آن حضرت علیه السلام با صورت به زمین فرود آمد و مدهوش شد و پس از مدّتی به هوش آمد).
گریه رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و امام حسن علیهم السلام بعد از شهادت امام حسین علیه السلام : سعید بن مسیب از اصحاب امام سجاد علیه السلام می گوید: یکسال بعد از شهادت امام حسین علیه السلام برای شرکت در مراسم حج به مکه رفتم، ناگاه هنگام طواف مردی را دیدم که دستهایش قطع شده و صورتش مانند پاره شب تاریک سیاه است و پرده کعبه را گرفته و چنین دعا می کند: ای خدای کعبه مرا بیامرز که گمان ندارم مرا بیامرزی، گرچه ساکنان آسمان ها و زمین و همه مخلوقات شفاعت کنند، زیرا گناهم بسیار سنگین است. سعید گوید: من و جمعی کنار او اجتماع کردیم و به او گفتیم: وای بر تو اگر تو ابلیس باشی، شایسته نیست که نا امید از رحمت خدا شوی، تو کیستی و گناهت چیست؟! او گریه کرد و گفت: من خودم و گناهم را می شناسم، گفتم گناه خود را برای ما بیان کن چیست؟ گفت: من ساربان شتران امام حسین علیه السلام بودم، همراه آن حضرت از مدینه به سوی عراق آمدیم، من اطلاع یافته بودم که بند شلوار(۷)حضرت علیه السلام گرانقیمت است، آرزو می کردم که روزی آن بندگرانقیمت به دست من برسد تا اینکه به کربلا رسیدیم و جریان شهادت امام حسین علیه السلام پیش آمد(۸). من خود را پنهان کرده بودم، تا اینکه پیکر سر بریده امام حسین علیه السلام را یافتم، هوای نفس و شقاوت بر من چیره شد تصمیم گرفتم آن بند قیمتی را از شلوار آن حضرت بیرون آورم، با دستم آن بند را پیدا کرده دریافتم آن بند قیمتی گره بسیار خورده است، یکی از آن گره ها را گشودم ناگاه دست راست امام حسین علیه السلام حرکت کرد و آن قسمت از لباس را محکم گرفت، هر چه توان داشتم، خواستم دست او را رد کنم، نتوانستم هوای نفس خبیث من، مرا بر آن داشت تا وسیله ای پیدا کنم و دست آن حضرت علیه السلام را از مچ قطع نمایم، شمشیر شکسته ای یافتم و دست راست او را قطع کردم، دستم را دراز کردم تا گره بند را بگشایم، ناگاه دست چپ امام علیه السلام حرکت کرد و آن قسمت از لباس را محکم گرفت، دست چپ آن حضرت علیه السلام را نیز از مچ بریدم، آنگاه دست بردم که بند را بیرون آوردم، ناگهان دیدم زمین لرزید و هوا دگرگون شد شنیدم، شخصی گریه جانسوز می کند و می گوید:
«وَا ابْنَاهْ وَا مَقْتُولَاهْ وَا ذَبِیحَاهْ وَا حُسَیْنَاهْ وَا غَرِیبَاهْ یَا بُنَیَّ قَتَلُوکَ وَ مَا عَرَفُوکَ وَ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ مَنَعُوکَ» (آه فرزندم! وای از این کشته و سربریده، وای حسین جان، ای غریب، پسرم تو را با لب تشنه کشتند و مقامت را نشناختند).
در این هنگام من خود را بین کشته ها انداختم، ناگاه سه نفر را با یک زن با جمعیت بسیار دیدم، و فرشتگان همه جا را پر کرده بودند، آنها پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و علی و فاطمه و حسن علیهم السلام بودند، آنها گریه می کردند و مطلبی می گفتند، ناگاه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم مرا دید و به من فرمود:
«سَوَّدَ اللَّهُ وَجْهَکَ یَا جَمَّالُ فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَهِ وَ قَطَعَ اللَّهُ یَدَیْکَ وَ رِجْلَیْکَ وَ جَعَلَکَ فِی حِزْبِ مَنْ سَفَکَ دِمَاءَنَا» (ای ساربان خدا روی تو را در دنیا و آخرت سیاه کند! دست و پاهای ترا قطع نماید و تو را در ردیف آن گروهی قرار دهد که خون ما را ریختند). هنوز نفرین آن حضرت صلی الله علیه و آله وسلم تمام نشده بود که دستهایم خشک شد و چهره ام همچون پاره شب تاریک سیاه گردید و به این وضع گرفتار شدم، اکنون کنار خانه خدا آمده ام و از خدا می خواهم به من لطف کند و می دانم که هرگز خدا مرا نمی آمرزد، حاضران و هر کس این موضوع را شنید او را لعنت کرد(۹).
در بعضی از روایات آمده: این شخص با جابر بن عبدالله انصاری در بازار مدینه ملاقات کرد و جریان خود را گفت: جابر آنچنان منقلب شد که مثل مادر بچه مرده گریه می کرد، و به او گفت لعنت خدا و فرشتگان و همه انسان ها بر تو باد.
امام سجاد علیهم السلام در طول 35 سال عمر خود، همواره از مصائب کربلا یاد می کرد و می گریست و در حالی که اشک می ریخت می فرمود:
«قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ جَائِعاً قُتِلَ ابْنُ رَسُولِ اللَّهِ عَطْشَاناً»
(حسین علیه السلام فرزند رسول خدا را گرسنه و تشنه کشتند).(۱۰)
امام باقر علیه السلام در مصیبت امام حسین علیه السلام گریه می کردند، کمّیت شاعر می آمد و در حضور امام محمدباقر علیه السلام قصیده ای می خواند وقتی به این بیت رسید:
«وَ قَتیلٌ بِالطَّفِّ غُودِرَ مِنْهُمُ بَیْنَ غَوْغاءِ اُمَّهٍ وَ طَغامِ»
امام باقر علیه السلام گریست و فرمود: ای کمیت اگر نزد ما مالی بود به تو می دادیم، ولّی برای تو همان چیزی هست که پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به حسان بن ثابت فرمود: همیشه مورد تأیید روح القدس خواهی بود مادامی که از ما اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم حمایت می کنی(۱۱).
امام صادق علیه السلام جلسه عزاداری تشکیل می داد و حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در مصیبت امام حسین علیه السلام گریه می کردند.
امام رضا علیه السلام فرمودند: در آغاز ماه محرم، دیگر پدرم شادمان و خندان دیده نمی شد و اندوه و ملال بر او چیره می گشت تا روز عاشورا که آن روز، روز مصیبت و گریه اش بود و می فرمود:
«هُوَ الْیَوْمُ الَّذِی قُتِلَ فِیهِ الْحُسَیْنُ»
(چنین روزی بود که حسین علیه السلام کشته شد)(۱۲).
پی نوشت ها
۱.بحار الأنوار، ج 44، ص262.
کامل الزیارات، ص۲.55.
بحار الأنوار، ج 44، ص۳.248.
۴. بحار الأنوار، ج 44، ص253.
۵. بحار الأنوار، ج 44، ص252.
۶. بحار الأنوار، ج 44، ص254.
۷.نقل می کنند که این بند گرانقیمت هنگام ازدواج امام حسین علیه السلام با شهربانو دختر یزدگرد سوم از دربار ساسانی به مدینه رسیده بود.
۸. با توجّه به اینکه این ساربان که به نقل بعضی بریده بن وائل نام داشت از کسانی بود که از یاری امام حسین سرپیچی کرد و در عاشورا از کربلا بیرون رفته بود و خود را پنهان نموده بود.
۹. بحار الأنوار، ج45، ص317.
10.بحار الأنوار، ج45، ص149.
۱۱. الکافی، ج8، ص102.
۱۲.بحار الأنوار، ج44، ص284.
منبع: شرح زیارت اربعین: سیدمحمود شکیبااصفهانی/قم: عطر عترت،1396