شرح زیارت اربعین: فراز دوازدهم / وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَه (قسمت دوم)
۲۳ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلامفراز دوازدهم: «وَ ذَائِداً مِنَ الذَّادَه» ((شهادت می دهم) که او را مدافعی از مدافعان قرار دادی).
علمای اسلام و تشیع می فرمایند: برای وجود یک شیء و بقای آن نیاز به دو علّت است، یکی علّت محدّثه یعنی چیزی و یا کسی که آن را بنا و پایه گذاری کند. و برای ادامه آن نیاز به علّت دیگری دارد و آن علّت مبقیه است، یعنی کسی یا چیزی که آن را محافظت کند، که آن از بین نرود و باقی باشد. ما معتقدیم که علّت تأسیس دین مقدّس اسلام محمّد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم بوده و علّت مبقیه آن ائمه اطهار علیهم السلام هستند. بنابراین امام حسین علیه السلام علّت بقا و استمرار دین شریف جدّشان می باشند، شاهد بر این مطلب سخن فرزند عزیزشان امام سجاد علیه السلام است. ابراهیم بن طلحه بن عبیدالله خطاب به امام زین العابدین علیه السلام چنین عرض کرد:
«یَا عَلِیَّ بْنَ الْحُسَیْنِ، مَنْ غَلَبَ وَ هُوَ مُغَطًّی رَأْسُهُ، وَ هُوَ فِی الْمَحْمِلِ. قَالَ: فَقَالَ لَهُ عَلِیُّ بْنُ الْحُسَیْنِ: إِذَا أَرَدْتَ أَنْ تَعْلَمَ مَنْ غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقْتُ الصَّلَاهِ، فَأَذِّنْ ثُمَّ أَقِم»(۱) (ای علی بن الحسین علیه السلام چه کسی در این مبارزه پیروز شد در حالی که سر پدرت جدا شده و او را حمل می کند، پس امام علیه السلام فرمودند: می خواهی بدانی چه کسی پیروز شده است هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو. یعنی آنگاه متوجّه می شوی که محمّد صلی الله علیه و آله وسلم جدّ ما ماندگار شده است). از این جملات فهمیده می شود که حکومت بنی امیه به ویژه یزید در پی محو کل اسلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم بوده است ولّی امام حسین علیه السلام با شهادتش از این کار جلوگیری کرد و اسلام و نام محمّد صلی الله علیه و آله وسلم را بیمه کرد.
اشعار کفر آمیز یزید شاهد خوبی است بر اینکه او در فکر محو دین بوده است:
«لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل»
(هاشم با سلطنت بازی کرد، زیرا نه خبری آمده است و نه وحیی نازل شده است)
«لَیْتَ أَشْیَاخِی بِبَدْرٍ شَهِدُوا جَزَعَ الْخَزْرَجِ مِنْ وَقْعِ الْأَسَل»
(کاش کسان من که در جنگ بدر کشته شدند، می دیدند که چگونه قبیله خزرج از زدن نیزه، زاری می کنند)
«لَأَهَلُّوا وَ اسْتَهَلُّوا فَرَحاً ثُمَّ قَالُوا یَا یَزِیدُ لَا تُشَل»
(در آن حال از شادی فریاد می زدند و می گفتند: ای یزید دستت شَل مباد)
«لَسْتُ مِنْ خِنْدِفَ إِنْ لَمْ أَنْتَقِمْ مِنْ بَنِی أَحْمَدَ مَا کَانَ فَعَلَ»(۲)
(من از خندف نباشم اگر از فرزندان احمد در برابر آنچه کرده اند، انتقام نگیرم)
یزید در مقابل اسرای کربلا در حالی که با چوب خیزران به لب و دندان حضرت اباعبدالله علیه السلام می زد، و این اشعار را خواند و به صراحت وجود وحی و رسالت را انکار کرد. قیام امام حسین علیه السلام نه تنها اصل اسلام و رسالت را از خطر حذف و نابودی حفظ نمود، بلکه در طول تاریخ بقای اسلام و تشیع و توسعه آن را بیمه کرد. و در اشعار دیگرش چنین گفت:
«قَدْ قَتَلْنَا الْقَوْمَ مِنْ سَادَاتِهِمْ وَ عَدَلْنَاهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَل»(۳)
(سالار قوم و سرو خاندانشان را کشتیم، این کار را به تاوان کشتگان بدر انجام دادیم و اکنون بی حساب شدیم).
«لَعِبَتْ هَاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلَا خَبَرٌ جَاءَ وَ لَا وَحْیٌ نَزَل»(۴)
(هاشم با سلطنت بازی کرد، زیرا نه خبری آمده است و نه وحیی نازل شده است).
و نیز در ابیات دیگرش گفت:
«لمّا بَدتْ تلک الحُمولُ وأشرَقتْ تلک الشُّموسُ علی رُبی جَیرونِ»
(هنگامی که آن شتران و نیز آن سرها از فراز تپه در جیرون پدیدار شدند).
«صَاحَ الْغُرَابُ فَقُلْتُ صِحْ أَوْ لَا تَصِحْ فَلَقَدْ قَضَیْتُ مِنَ النَّبِیِّ دُیُونِی»(۵)
(کلاغ بانگ برآورد گفتم می خواهی بانگ کن و می خواهی نکن چرا که من تقاص خود را از پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم به تمامی گرفتم).
و نه تنها یزید بی دین بود و پدرش معاویه هم مسلمان نما و بی دین بود. معاویه بن ابی سفیان دوستی قدیمی به نام مغیره بن شعبه داشت که همانند و هم پیاله وی بود. مطرف فرزند مغیره بن شعبه می گوید: پدرم همیشه نزد معاویه می رفت و با او گفتگو می کرد و هنگامی که نزد من باز می گشت از او و زیرکی اش سخن می گفت و از کارهای او اظهار شگفتی می نمود. یک شب که از نزد معاویه بازگشت لب به غذا نزد و اندوهگین به نظر می رسید. گمان کردم از دست ما ناراحت شده است لذا ساعتی درنگ کردم سپس پرسیدم: چرا امشب تو را اندوهگین می بینم!؟ گفت: پسرم من از نزد کافرترین و خبیث ترین مردم می آیم. گفتم: منظورت چه کسی است؟ گفت: در خلوت به معاویه گفتم: دیگر سنی از تو گذشته است و پیر شده ای، کاش راه عدل و خیرخواهی پیش می گرفتی و به برادرانت بنی هاشم و به خویشاوندانت رسیدگی می کردی. به خدا قسم امروز چیزی ندارند که از آن بترسی، وانگهی این کار نام نیکی برایت بر جای می نهد و ثوابش برایت باقی می ماند. معاویه گفت: هیهات! هیهات! به کدام نام نیک دلخوش باشم. برادر تیمی ما(ابوبکر) راه عدالت در پیش گرفت و کارها کرد امّا به محض آن که مرد نامش نیز از یادها رفت. مگر این که کسی بگوید: ابوبکر چنین بود. پس از او برادرمان از خاندان عدی(عمر) بر سر کار آمد و آستین بالا زد و ده سال تلاش کرد امّا او نیز به محض آن که مرد نامش نیز به فراموشی سپرده شد مگر این که کسی از عمر یادی کند و بگوید: عمر چنان بود... امّا نام محمد صلی الله علیه و آله وسلم روزانه پنج بار به بانگ بلند یاد می شود و می گویند:
«اَشهَدَ اَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ» با این اوصاف چه کاری می ماند و چه نامی پایدار خواهد ماند؟ نه... ای بی پدر، به خدا قسم که جز به دفن کردن کامل این نام رضایت نخواهم داد(۶).
امیرالمؤمنین علیه السلام می فرمایند:
«ثُمَّ إِنَّ هَذَا الْإِسْلَامَ دِینُ اللَّهِ الَّذِی اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ وَ اصْطَنَعَهُ عَلَی عَیْنِهِ وَ أَصْفَاهُ خِیَرَهَ خَلْقِهِ وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَی محبّتهِ أَذَلَّ الْأَدْیَانَ بِعِزَّتِهِ وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِکَرَامَتِهِ وَ خَذَلَ مُحَادِّیهِ بِنَصْرِهِ وَ هَدَمَ أَرْکَانَ الضَّلَالَهِ بِرُکْنِهِ»(۷)
(این اسلام دین خداست، که آن را برای خود برگزید، و به دیده عنایت خویش پرورید، و بهترین آفریدگان خود را (ائمه اطهار صلی الله علیه و آله وسلم ) مخصوص رساندن دین به مردمان گردانید. ستون های آن را بر دوستی خود استوار داشت، و با عزّت آن، دیگر دین ها را خوار، و به سربلندی آن دیگر ملت ها را پست و بی مقدار، و به ارجمندی آن دشمنانش را بی اعتبار، و با یاری کردن آن مخالفانش را ذلیل و بی یار نمود، و با استواری پایه اش، پایه های گمراهی را ویران فرمود).
و نیز در جای دیگر فرمودند:
«وَ لَعَمْرِی لَوْ کُنَّا نَأْتِی مَا أَتَیْتُمْ مَا قَامَ لِلدِّینِ عَمُودٌ وَ لَا اخْضَرَّ لِلْإِیمَانِ عَمُودٌ»(۸)
(به جانم قسم اگر ما در آن زمان رفتاری مانند رفتار امروز شما داشتیم پایه ای از بنای اسلام بر پا نمی شد، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت).
(به جانم قسم اگر ما در آن زمان رفتاری مانند رفتار امروز شما داشتیم پایه ای از بنای اسلام بر پا نمی شد، و شاخه ای از درخت ایمان سبز نمی گشت).
و در جایی دیگری حضرت علیه السلام به مالک اشتر چنین می نویسد:
«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کَانَ أَسِیراً فِی أَیْدِی الْأَشْرَارِ یُعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوَی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیَا»(۹)
(این دین اسیر دست اشرار بود، در آن به هوا و هوس عمل می کردند، و وسیله دنیا طلبی آنان بود). یعنی ما بودیم که دین اسلام را زنده و حیات دوباره به او دادیم.
پی نوشت ها
۱.الامّالی للطوسی، ص677
۲. الإحتجاج، ج 2، ص307
۳.مثیر الأحزان، ص101
۴. الإحتجاج، ج 2، ص307
۵. بحارالأنوار، ج45، ص199
۶. بحارالأنوار، ج33، ص169
۷ بحارالأنوار، ج65، ص344
۸. بحارالأنوار، ج30، ص329
۹. بحارالأنوار،ج33، ص605
منبع: شرح زیارت اربعین: سیدمحمود شکیبااصفهانی/قم: عطر عترت،1396