شرح زیارت اربعین: فراز بیست و چهارم / وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُه (قسمت اول)
۲۵ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلامفراز بیست و چهارم: «وَ اسْتُبِیحَ حَرِیمُه» (و (دشمنان) هتک حریمش را مباح و جایز دانستند).
اشاره
در لغت «استباح الشیء» یعنی آنرا جایز دانست یا اجازه انجامش را داد یا اقدام به آن کرد. «حریم» به معنی ممنوع کردن و آنچه تحریم شده و هر چیزی که احترامش واجب است، آمده است. جایز و مباح(۱) دانستن چیزی که خداوند برای آن حرمت و احترام قائل شده است، بدعت و حرام است، چرا که چیزی که خدا می فرماید، محترم است، او می گوید: تحریمی ندارد، خداوند می گوید: ممنوع است، که هتک حرمتش کنند، او می گوید: ممنوع نیست و با این کار منع را از سر راهش بر می دارد و هر چه می خواهد، انجام می دهد. یزید اول خود را به عنوان خلیفه و جانشین معرفی کرد و بعد از امام حسین علیه السلام طلب بیعت کرد، وقتی حضرت علیه السلام به او دست بیعت نداد، خون او را مباح و جایز دانست، بعد انجام داد، آن کاری را که نباید انجام دهد.
امام حسین علیه السلام از چند جهت داری حرمت است:
از جهت اینکه حضرت علیه السلام ذریّه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم است و این خود کم حریمی نیست.
رسول اکرم علیه السلام می فرماید:
«النَّظَرُ إِلَی ذُرِّیَّتِنَا عِبَادَهٌ»(۱)
(نگاه کردن به ذریه ما عبادت است).
و در روایتی دیگر فرمودند:
«إِذَا قُمْتُ الْمَقَامَ الْمَحْمُودَ تَشَفَّعْتُ فِی أَصْحَابِ الْکَبَائِرِ مِنْ أُمَّتِی فَیُشَفِّعُنِی اللَّهُ فِیهِمْ وَ اللَّهِ لَا تَشَفَّعْتُ فِیمَنْ آذَی ذُرِّیَّتِی»(۲)
(وقتی در مقام محمود جایگاهی که خداوند برای او در بهشت مقرر فرموده است، قرار گرفتم درباره گنهکاران امّتم اگر چه مرتکب گناه کبیره شده اند،شفاعت خواهم کرد و خدا شفاعت مرا می پذیرد. بخدا قسم در آن موقعیت برای کسانی که ذریّه و فرزندان مرا اذیّت کرده اند هرگز شفاعت نخواهم کرد).
و در روایت دیگر فرمودند:
«أَیُّمَا رَجُلٍ صَنَعَ إِلَی رَجُلٍ مِنْ وُلْدِی صَنِیعَهً فَلَمْ یُکَافِئْهُ عَلَیْهَا فَأَنَا الْمُکَافِئُ لَهُ عَلَیْهَا»(۳)
(هر شخصی که به یکی از فرزندان من احسانی کند و او برایش جبران نکند، من به او پاداش خواهم داد و احسان او را جبران می کنم).
امام حسین علیه السلام ذریّه رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم است و از این جهت از احترام خاصی برخوردار است، در آیه مباهله خداوند به پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم فرمود:
{فَقُلْ تَعالَوْا نَدْعُ أَبْناءَنا وَ أَبْناءَکُمْ وَ نِساءَنا وَ نِساءَکُمْ وَ أَنْفُسَنا وَ أَنْفُسَکُمْ}(۴)
«به آنها بگو: بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را، ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را، ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود».
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم حسن و حسین علیهما السلام را آورد، یعنی حسن و حسین علیهما السلام ذریّه و فرزندان من هستند. در کتاب منتخب الآثار از امیرالمؤمنین علیه السلام آمده است:
«روزی رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم در حالی که امیرالمؤمنین علیه السلام نزد حضرت صلی الله علیه و آله وسلم نشسته بود، حسین علیه السلام وارد شد. پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم او را در دامّان خود نشاند و میان دو دیده و لبان او را می بوسید، در آن زمان حسین علیه السلام شش ساله بود. امام علی علیه السلام عرض کرد: ای رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم آیا فرزندم حسین علیه السلام را دوست داری؟ فرمود: چگونه او را دوست نداشته باشم، با اینکه او عضوی از اعضای من است؟»(۵).
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«حُسَیْنٌ مِنِّی وَ أَنَا مِنْ حُسَیْنٍ أَحَبَّ اللَّهُ مَنْ أَحَبَّ حُسَیْناً حُسَیْنٌ سِبْطٌ مِنَ الْأَسْبَاطِ» (حسین علیه السلام از من و من از حسینم علیه السلام . خدا دوست بدارد هر کسی را که حسین علیه السلام را دوست دارد، حسین علیه السلام یکی از اسباط است).
امّت رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم از این جهت که حضرت علیه السلام ذریّه رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم محسوب می شود، باید خیلی مورد تکریم و احترام آنها باشد، ولّی متأسفانه قاتلین امام حسین علیه السلام حتّی از این دیدگاه هم برای حضرت علیه السلام حرمتی قائل نشدند. از حضرت زین العابدین علیه السلام روایت شده است: «در آن هنگام که سر حسین علیه السلام را نزد یزید آوردند، او مجالس میگساری تشکیل می داد و سر مقدس امام حسین علیه السلام را مقابل خود قرار می داد. یکی از روزها فرستاده پادشاه روم که خود از اشراف و بزرگان روم بود به مجلس یزید در آمد و گفت: ای پادشاه عرب! این سر کیست؟ یزید گفت: تو را با این سر چه کار؟ گفت: چون هنگامی که من بسوی پادشاه خود بر گردم وی از آنچه که من دیده ام جویا خواهد شد، لذا دوست دارم، او را از جریان این سر و صاحب آن آگاه نمایم، تا او نیز با فرح و سرور تو شریک باشد.
یزید گفت: این سر حسین بن علی بن ابی طالب علیهم السلام است. نصرانی گفت: مادر او کیست؟ یزید گفت: فاطمهh دختر پیامبرخدا صلی الله علیه و آله وسلم است. نصرانی گفت: اُف بر تو و دین تو؟ من دینی دارم، که از دین تو خوشوتر است. پدر من از نسل حضرت داود علیه السلام است. بین من و حضرت داود علیه السلام چند پشت فاصله می باشد. مع ذلک ملت نصارا مرا بزرگ می شمارند. خاک زیر پای مرا به جهت اینکه پدرم از نسل حضرت داود علیه السلام است برای تبرّک می برند. ولی شما پسر دختر پیغمبر خود را می کشید. در صورتی که بین او و پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم بیشتر از یک مادر فاصله نیست. این دین شما چه دینی است!؟ ای یزید! آیا داستان کنیسه حافر را شنیده ای؟ یزید گفت: بگو تا بشنوم. گفت: ما بین عمان و چین دریائی است که مسیر آن بقدر یک سال راه است. در میان آن دریا شهری و عمرانی وجود ندارد، جز یک شهری که وسط آن است و طول آن هشتاد فرسخ در هشتاد فرسخ می باشد. شهری بزرگتر از آن بر روی دریا وجود ندارد. کافور و یاقوت از آن شهر حمل می شود. اشجار آنان از عود و عنبر است. آن شهر در تصرّف نصارا است و احدی از پادشاهان مالک آن نیست. در آن شهر کلیساهای متعددی وجود دارد که بزرگتر از همه آنها کلیسای حافر می باشد. در میان محراب این کلیسا یک حقه طلا آویزان است که دارای اثر سم الاغ می باشد. می گویند: آن اثر جای سم الاغ حضرت عیسی علیه السلام است که حضرت عیسی علیه السلام بر آن سوار می شده است، اطراف آن حقه را بوسیله طلا و حریر تزیین کرده اند.
ملت نصارا همه ساله متوجّه آن حقه می شوند و در اطراف آن طواف می کنند آن را می بوسند و حاجات خود را از خدای توانا می خواهند. این دأب و رسم ایشان است، در باره اثر سم الاغی که گمان می کنند، حضرت عیسی علیه السلام پیغمبر آنان بر آن سوار می شده است. ولی شما پسر دختر پیامبر خود را می کشید!! خدا به شما و دین شما برکت ندهد. یزید دستور داد: این نصرانی را بکشید که
مرا در شهرهای خود افتضاح نکند. هنگامی که آن نصرانی احساس کشته شدن کرد به یزید گفت: تصمیم داری مرا بکشی؟ گفت: آری. نصرانی گفت: بدان که من در شب گذشته پیغمبر شما را در عالم خواب دیدم که به من فرمود: ای نصرانی! تو اهل بهشت هستی. من از سخن آن حضرت علیه السلام تعجب کردم!! من به وحدانیت خدا و پیامبری حضرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم شهادت می دهم. سپس بر جست و سر مبارک امام حسین علیه السلام را به سینه خود چسبانید و شروع به بوسیدن آن سر کرد و گریه کرد تا شهیدش کردند»(۶).
پی نوشت ها:
۱. بحارالأنوار، ج93، ص218.
۲. همان، ج8، ص37.
۳ . همان، ج93، ص225.
۴. آل عمران، 61.
۵ . القطره، ج1، ص454.
۶. . اللهوف، ص190.
منبع: شرح زیارت اربعین: سیدمحمود شکیبااصفهانی/قم: عطر عترت،1396