شرح زیارت اربعین: فراز بیست و پنجم / اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِیلًا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً
۲۵ مرداد ۱۴۰۲ 0 اهل بیت علیهم السلامفراز بیست و پنجم: «اللَّهُمَّ فَالْعَنْهُمْ لَعْناً وَبِیلًا وَ عَذِّبْهُمْ عَذَاباً أَلِیماً»/خدایا آنان را لعن کن به لعنتی سخت و سنگین و عذاب کن به عذابی دردناک
«لعن» در لغت به معنی دور شدن از خیر و رانده شدن است و در اصطلاح دوری از رحمت و توفیق الهی است، حال چه در دنیا باشد و چه در دوزخ و چه در قیامت، لذا «لعن» از بدترین نفرینهاست. و «وَبیلاً» از «وبال» به معنی سختی و سنگینی است و «الیم» به معنی دردناک است. خود عذاب الهی سخت است، چه برسد به اینکه الیم و دردناک هم باشد، چرا که در قیامت انواع عذابها برای مجرمین و گنهکاران مهیا شده است، چنانچه خداوند می فرماید:
سوره آل عمران،آیه ۱۷۸
{وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ}
«و برای آنها، عذاب خوارکننده ای آماده شده است!».
سوره آل عمران، آیه ۱۷۷
{وَ لَهُمْ عَذابٌ أَلیمٌ}
«و برای آنها، مجازات دردناکی است!».
سوره آل عمران، آیه ۱۷۶
{وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظیمٌ}
«و برای آنها مجازات بزرگی است!».
سوره آل عمران،آیه ۴
{لَهُمْ عَذابٌ شَدیدٌ}
«کیفر شدیدی دارند»
سوره غاشیه آیه ۲۴
{فَیُعَذِّبُهُ اللَّهُ الْعَذابَ الْأَکْبَرَ}
«که خداوند او را به عذاب بزرگ مجازات می کند!».
سوره مایده آیه ۳۷
{وَ لَهُمْ عَذابٌ مُقیمٌ}
«و برای آنها مجازاتی پایدار است».
سوره آل عمران آیه ۱۸۱
{وَ نَقُولُ ذُوقُوا عَذابَ الْحَریقِ}
«و به آنها می گوییم: بچشید عذاب سوزان را در برابر کارهایتان!».
بنابراین در قیامت انواع عذابها وجود دارد.زائر امام حسین علیه السلام از خداوند برای قاتلین حضرت علیه السلام سخت ترین عذابها را می خواهد، چون عذاب الیم وقتی عذاب الیم محسوب می شود، که شامل عذاب روحی و جسمی و شدید و عظیم و همیشگی باشد، در حقیقت زائر انواع عذابها را برای قاتلین حضرت علیه السلام می خواهد. در واقع درخواست عذاب الیم تأکید «لعن وبیل» می باشد. اولّین کسی که مورد لعن قرار گرفت، شیطان بود. لعن نفرینی است که خود خداوند در کتابش به ما تعلیم نموده است، آنجا که فرموده است:
{إِنَّ اللَّهَ لَعَنَ الْکافِرینَ}(۱)
«خداوند کافران را لعن کرده است»
و نیز فرموده است:
{أَلا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی الظَّالِمینَ}(۲)
«آگاه باشید که لعنت خدا بر ظالمان است!».
مصادیق ظالمین در قرآن و روایات بیان شده است که از جمله مصادیق آن اذیّت کنندگان بر رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم می باشد، چنانچه خداوند فرموده است:
{إِنَّ الَّذینَ یُؤْذُونَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِی الدُّنْیا وَ الْآخِرَهِ وَ أَعَدَّ لَهُمْ عَذاباً مُهیناً}(۳)
«آنها که خدا و پیامبرش را آزار می دهند، خداوند آنان را از رحمت خود در دنیا و آخرت دور ساخته، و برای آنها عذاب خوارکننده ای آماده کرده است».
پس طبق این آیه شریفه کسانی که به خدا و رسولش صلی الله علیه و آله وسلم اذیّتی وارد کنند، مستحق لعن هستند و با توجّه به اینکه اذیّت به اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم ، اذیّت به رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم می باشد، لذا همه دشمنان امام علیه السلام مورد لعن و نفرین هستند. عمر بن الخطاب گوید، که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«احْفَظُونِی فِی عِتْرَتِی وَ ذُرِّیَّتِی، فَمَنْ حَفِظَنِی فِیهِمْ حَفِظَهُ اللَّهُ، أَلَا لَعْنَهُ اللَّهِ عَلَی مَنْ آذَانِی فِیهِمْ. ثَلَاثاً»(۴)
(حرمت مرا در عترت و ذریّه ام حفظ کنید، هر کس حرمت مرا در آنان حفظ بدارد، خدا او را حفظ کند و بدانید لعنت خدا بر کسی است، که مرا در مورد آنان آزار و اذیّت نماید. این را سه مرتبه تکرار کردند).
و حتی حیوانات و پرندگان هم به ظالمین و قاتلین اهل بیت صلی الله علیه و آله وسلم لعن می کنند. امام رضا علیه السلام از جدشان روایت کرده اند، که ایشان فرمودند:
«لَا تَأْکُلُوا الْقُنْبُرَهَ وَ لَا تَسُبُّوهُ وَ لَا تُعْطُوهُ الصِّبْیَانَ یَلْعَبُونَ بِهَا فَإِنَّهَا کَثِیرَهُ التَّسْبِیحِ وَ تَسْبِیحُهَا لَعَنَ اللَّهُ مُبْغِضِی آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام »(۵)
(قنبره را نخورید و او را دشنام ندهید و به دست بچه ها ندهید تا با آن بازی کنند چرا که این حیوان بسیار تسبیح می گوید و تسبیح او این است: خدا مغبضین آل محمّد علیهم السلام را لعنت کند).
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم به همگان دستور لعن به ظالمین اهل بیتش علیهم السلام را داده است. چنانچه امام صادق علیه السلام فرمودند:
«حَدَّثَنِی أَبِی عَنْ أَبِیهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله وسلم قَالَ مَنْ ضَعُفَ عَنْ نُصْرَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلَعَنَ فِی صَلَاتِهِ أَعْدَاءَنَا»(۶)
(پدرم مرا حدیث کرد از پدرش از جدّش از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که فرمود: هر کس از یاری ما اهل بیت ناتوان است پس در نمازش دشمنان ما را نفرین کند).
رسول اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«سِتَّهٌ لَعَنَهُمُ اللَّهُ وَ کُلُّ نَبِیٍّ مُجَابٍ الزَّائِدُ فِی کِتَابِ اللَّهِ وَ الْمُکَذِّبُ بِقَدَرِ اللَّهِ وَ التَّارِکُ لِسنّتی وَ الْمُسْتَحِلُّ مِنْ عِتْرَتِی مَا حَرَّمَ اللَّهُ وَ الْمُتَسَلِّطُ بِالْجَبَرُوتِ لِیُذِلَّ مَنْ أَعَزَّهُ اللَّهُ وَ یُعِزَّ مَنْ أَذَلَّهُ اللَّهُ وَ الْمُسْتَأْثِرُ بِفَیْ ءِ الْمُسْلِمِینَ الْمُسْتَحِلُّ لَه»(۷)
(شش طایفه هستند که خدا و هر پیغمبر مستجاب الدعوه ای آنان را لعنت کرده اند: 1 کسی که چیزی به قرآن اضافه کند. 2 کسی که قضا و قدر خدا را تکذیب نماید. 3 شخصی که سنّت مرا ترک کند. 4 کسی که ترک حرمت عترت مرا که خدا لازم دانسته حلال بداند.5 کسی که با زور سلطه پیدا کند، تا کسی را که خدا عزیزش گردانیده است، ذلیل و ضعیف گرداند و کسی را که خدا ذلیل نموده عزیز و قدرتمند کند. 6 کسی که غنیمت مسلمانان را تصاحب کند و برای خود حلال بداند).
سکونی از امام صادق علیه السلام نقل می کند، که فرمود: «کبوتر راعبیدر منازل خود بگیرید زیرا این پرنده، قاتلان حسین بن علی علیهما السلام را لعنت می کند و خداوند قاتل او را لعنت کند»(۸).
نقل شده است:
«اوّلین کسی که قاتل حضرت حسین بن علی علیهما السلام را لعن نمود حضرت ابراهیم خلیل الرحمن علیه السلام بود، آن جناب قاتل حضرت سیّد الشهداء علیه السلام را لعن نمود و به فرزندانشان نیز امر فرمودند که چنین نمایند و از آنها عهد و پیمان گرفت بر آن و سپس حضرت موسی بن عمران علیه السلام قاتل آن جناب را لعن کرد و امّتش را به آن مأمور ساخت پس از ایشان حضرت داود علیه السلام قاتل آن حضرت را لعن کرده و به بنی اسرائیل امر نمود که ایشان نیز لعن کنند و سپس حضرت عیسی علیه السلام به آن مبادرت نمود و بیشترین گفتار آن حضرت این بود که ای بنی اسرائیل قاتل حسین بن علی علیهما السلام را لعنت کنید و اگر زمان آن حضرت علیه السلام را درک نمودید مبادا او را تنها گذارده و در رکابش حاضر نشوید زیرا کسی که با آن جناب شهید شود همچون شهید با انبیاء است، که به جنگ روی می آورد و پشت نمی کند، گویا من به بقعه او نظر می کنم و هیچ پیامبری نبود مگر این که کربلا را زیارت کرده و در آنجا توقف نموده و چنین گفته: تو بقعه کثیرالخیر هستی در تو ماه روشن و نورانی دفن می شود»(۹).
نیز نقل شده هنگامی که آیه{وَ إِذْ أَخَذْنا میثاقَکُمْ لا تَسْفِکُونَ دِماءَکُم}(۱۰)«و هنگامی را که از شما پیمان گرفتیم که خون هم را نریزید». نازل شد، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند:
«این آیه در شأن آن یهودیانی نازل شد که عهد و پیمان خدا را شکستند، پیامبران خدا را تکذیب نمودند، اولیاء خدا را شهید کردند. سپس حضرت رسول صلی الله علیه و آله وسلم فرمود: آیا می خواهید: شما را از یهودیان این امت که شبیه به آن یهودیان هستند آگاه کنم؟ گفتند: آری یا رسول اللَّه صلی الله علیه و آله وسلم ! فرمود: گروهی از امّت من می باشند، که خود را از امّت من می دانند و مع ذلک، با فضیلت ترین ذریّه مرا شهید می کنند، پاکیزه ترین نسل مرا به قتل می رسانند، شریعت و سنّت مرا تغییر می دهند، حسن و حسین علیهما السلام مرا شهید می نمایند، همان طور که گذشتگان یهود، زکریا و یحیی علیهما السلام را کشتند!! آگاه باشید! همان طور که خدا کشندگان حضرت زکریا و یحییc را لعنت کرد، قاتلین حسنین علیهما السلام را نیز لعنت خواهد نمود... آگاه باشید؛ خدا قاتلین حسین علیه السلام را با آن افرادی که آنان را دوست داشته باشند و یاور ایشان باشند، و افرادی که بدون تقیّه از لعن بر آنان خودداری نمایند لعنت کرده است»(۱۱).
در زیارت ائمه اطهار علیهم السلام از جمله موضوعات مهمّی که ذکر شده، مسئله لعن بر دشمنانشان است و در زیارت عاشورا لعن بیشتر از سلام آمده است که این خود بیانگر اهمیّت لعن است. حتی لعن بر صلوات در مکتب اهل بیت علیهم السلام برتری دارد. شیخ ابوالحسن مرندی از شیخ حر عاملی صاحب وسائل الشیعه نقل نموده:
«أَنْ امیرالمؤمنین کان یَطُوفُ بالکعبه فَرَأْیُ رَجُلًا مُتَعَلِّقاً بِأَسْتَارِ الکعبه وَ هُوَ یُصَلِّی عَلِیٌّ مُحَمَّدٌ وَ آلِهِ فَسَلَّمَ عَلَیْهِ وَ مَرَّ بِهِ ثَانِیًا وَ لَمْ یُسَلِّمْ عَلَیْهِ فَقَالَ یَا امیرالمؤمنین علیه السلام لَمْ لَمْ تُسَلِّمْ عَلَیَّ هَذِهِ الْمَرَّهِ فَقَالَ خِفْتُ أَنْ اشغلک عَنْ اللَّعْنِ وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ إسْلَامٍ وَ رَدُّ السَّلَامِ وَ مِنْ الصَّلَاهِ عَلَیَّ مُحَمَّدٌ وَ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله وسلم »(۱۲) (امیرالمؤمنین علیه السلام در حال طواف کعبه بودند که دیدند مردی پرده خانه کعبه را گرفته و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام می فرستد. حضرت بر او سلام نمودند. دفعه دوم حضرت او را دیدند، ولّی سلام نکردند، و آن مرد عرض کرد، یا امیرالمؤمنین علیه السلام چرا این بار به من سلام ننمودی؟ حضرت فرمود: نخواستم ترا از ذکر لعن که این بار می گفتی باز دارم، چرا که لعن از سلام و سلام کردن و صلوات بر محمد و آل محمد علیهم السلام بالاتر است).
در روایت دیگری آمده است:
«جَاءَ رَجُلٌ خَیَّاطٍ بِقَمِیصَیْنِ إِلَیَّ الْإِمَامِ الصَّادِقِ وَ قَالَ عِنْدَ مَا کنت اخیط أَحَدٌ الْقَمِیصَیْنِ کنت أَصْلِی عَلِیٌّ مُحَمَّدٌ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَنْهُ مَا اخیط الْقَمِیصِ الْآخَرِ کنت أَ لَعَنَ أَعْدَاءِ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ فَأَیُّ الْقَمِیصَیْنِ تَخْتَارُهُ فَاخْتَارَ الْإِمَامِ الصَّادِقِ الْقَمِیصِ الَّذِی کان الْخَیَّاطِ عِنْدَ خِیَاطَتِهِ یَلْعَنُ أَعْدَائِهِمْ فَقَالَ إِنِّی أُحِبُّ هَذَا الْقَمِیصَ اکثر»(۱۳)
(مرد خیاطی دو پیراهن نزد امام صادق علیه السلام آورد و عرض کرد: من هنگام دوختن یکی از این دو پیراهن صلوات بر محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم فرستادم و هنگام دوختن دیگری بر لعن بر دشمنان محمّد و آل محمّد صلی الله علیه و آله وسلم ، شما کدام یک را اختیار می کنید؟ امام صادق علیه السلام پیراهن را که با ذکر لعن دوخته شده بود انتخاب نموده و فرمود: من این پیراهن را بیشتر دوست دارم).
امام صادق علیه السلام فرمودند: روایت فرمود مرا پدرم از پدرش از جدّش از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم که ایشان فرمودند:
«مَنْ ضَعُفَ عَنْ نُصْرَتِنَا أَهْلَ الْبَیْتِ فَلَعَنَ فِی خَلَوَاتِهِ أَعْدَاءَنَا بَلَّغَ اللَّهُ صَوْتَهُ جَمِیعَ الْأَمْلَاکِ مِنَ الثَّرَی إِلَی الْعَرْشِ فَکُلَّمَا لَعَنَ هَذَا الرَّجُلُ أَعْدَاءَنَا لَعْناً سَاعَدُوهُ وَ لَعَنُوا مَنْ یَلْعَنُهُ ثُمَّ ثَنَّوْا فَقَالُوا اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی عَبْدِکَ هَذَا الَّذِی قَدْ بَذَلَ مَا فِی وُسْعِهِ وَ لَوْ قَدَرَ عَلَی أَکْثَرَ مِنْهُ لَفَعَلَ فَإِذَا النِّدَاءُ مِنْ قِبَلِ اللَّهِ عزّوجل قَدْ أَجَبْتُ دُعَاءَکُمْ وَ سَمِعْتُ نِدَاءَکُمْ وَ صَلَّیْتُ عَلَی رُوحِهِ فِی الْأَرْوَاحِ وَ جَعلّتهُ عِنْدِی مِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الْأَخْیارِ»(۱۴)
(کسی که؛ از یاری ما أهل بیت عاجز و ناتوان شد! و در نهان و خلوتهای خویش به لعن دشمنان ما پرداخت، صدای او را خدا، به جمیع فرشتگان از زمین تا عرش الهی رسانید! و هر زمان که؛ این مرد، دشمنان ما را لعن خاصّی نمود، او را فرشتگان، یاری و مساعدت کردند! و به لعن هر که مشغول است آنان نیز لعنش کردند! آنگاه؛ به ثنای این مرد الهی پرداختند و گفتند: بار إلها! بر این بنده خود، صلوات و سلام بفرست! بنده ای که؛ آنچه در امکانش بود در راه تو بخشید! و اگر بیش از آن، توانائی داشت، انجام می داد. در این هنگام؛ از جانب خدای عزّوجل! ندائی فرا رسد که: دعای شما را دوست داشتم! و ندایتان را شنیدم! و بر روح وی در روحها صلوات و سلام فرستادم! و او را نزد خودم از أخیار و برگزیدگان و پاکیزگان قرار دادم!).
عنایت حضرت زهرا علیه السلام در مورد شیخ کاظم اُزری: شیخ کاظم از شعرای اهل بیت علیهم السلام و نوابغ فحول بود و در محله او یک نفر ناصبی دکان داشت. شیخ کاظم همه روزه صبح که مقابل دکان او عبور می کرد، بعد از سلام و تحیّت درباره خلفای غاصب جملاتی می گفت و کلماتی می سرود که آتش خشم ناصبی زبانه می کشید و دیده های او سرخ می شد و رگ های گردن او پر خون می شد، ولّی چاره ای جز سکوت نداشت تا اینکه جانش به لب آمد و طاقتش تمام شد، ناچار به نزد قاضی رفته شکایت کرد، قاضی گفت نمی توانم مرد به این معروفی را به قول یک نفر تعقیب نمایم و او را مورد مجازات قرار دهم. تو با دو نفر که من به امانت و راستی آنها اطمینان دارم، در پس دکان خود قرار بدهی تا کلام او را بشنود، آن وقت من موافق قانون می توانم، او را تعقیب نمایم. بالأخره قرار بر همین شد. آن مرد ناصبی، دو نفر که مورد اطمینان قاضی بودند را در پس دکان خود مخفی کرد. در همان شب شیخ کاظم در عالم رؤیا صدیقه طاهره علیه السلام را در خواب دید که فرمود: یا شیخ «غیّر مقالتک» یعنی سخن خود را تغییر بده. چون بیدار شد، دانست که مقاله همان کلام مخالف با تقیّه است که با صاحب دکان همه روزه می گفت. امروز بعد از سلام و تحیّت با تمام نرمی وآرامی گفت: ای برادر تا چند امروز و فردا می کنی و این پنجاه لیره را نمی دهی. همه روزه من در دکان تو می آیم از تو مطالبه می نمایم و هر روز یک عذری برای من میآوری. من اگر بخواهم به تو فشار بیاورم، می توانم یک ساعتِ پول را از تو بگیرم. می روم نزد قاضی شکایت تو را می نمایم، ولّی من نمی خواهم تو را اذیّت کرده باشم. صاحب دکان از این سخنان مبهوت گردید، مثل کسی که در خواب سنگینی فرو رفته بود سپس سر برداشت، گفت: شما چرا سخنان همه روزه را نمی گویی. شیخ کاظم بر آشفت فرمود: حیا نمی کنی مرا مسخره و استهزاء می نمایی، مگر من روزهای دیگر به غیر از این که با کمال ملاطفت و نرمی و آرامی مطالبه این پنجاه لیره را از تو می کردم، سخن دیگری می گفتم؟ همانا با شما مردم نمی شود با انسانیت عمل نمود. شیخ کاظم این را گفت و از پی کار خود رفت. آن دو نفر از پس دکان بیرون آمدند و سخنان درشت به صاحب دکان گفتند. به نزد قاضی رفتند و آنچه دیده بودند، شرح دادند، قاضی فرمان داد صاحب دکان را احضار کردند. بعد از توبیخ و سب و شتم بسیار فرستادند، شیخ کاظم را حاضر کردند، قاضی از او احترام زیادی کرده، او را به نزد خود نشانید و گفت: شما چرا قضیه خود را زودتر به من خبر ندادید، شیخ کاظم فرمود: «یا حَضْرَتَ القاضی مِنْ این عَلِمْتَ قِصَّتَنَا وَ أَنَا مَا ذکرت هَذِهِ القصیته عِنْدَ أَحَدُ؟» ای جناب قاضی از کجا پی به قصه ما بردی و حال آن که من این قصه را برای کسی نگفته بودم. قاضی ماجرا را از اول تا آخر شرح داد. شیخ کاظم روی به مرد ناصبی صاحب دکان نمود و فرمود: این جزای احسان من به تو بود که چنین تهمتی به من بزنی. قاضی از نرمی و آرامی شیخ کاظم تعجّب کرده با کمال خشم روی به مرد صاحب دکان نموده و گفت: الساعه پنجاه لیره را باید حاضر کنی و إلّا دچار عقوبت سخت خواهی شد. صاحب دکان پنجاه لیره را حاضر کرد و چاره ای جز تسلیم برای خود ندید. قاضی وجه را تسلیم شیخ کاظم نمود و از او معذرت خواست. چون روز دیگر شد، شیخ کاظم از در دکان مرد عبور کرد، سخنان همه روزه خود را از سر گرفت، آن مرد جملات بسیاری بر آن افزود و با شیخ کاظم همزبان گردید. بعد از آن که سب و شتم بسیاری بر پیشوایان خود نمود، شیخ کاظم را قسم داد که جهت چه بود که آن روزی که من دو نفر را پس دکان خود مخفی کردم، که کلمات تو را استماع بنمایند، شما کلام خود را تغییر دادی. شیخ کاظم فرمود: اگر بگویم مرا تصدیق می کنی. گفت: البته تصدیق خواهم کرد. شیخ کاظم قصه خواب خود را بیان نمود، نورایمان در دل صاحب دکان تابیدن گرفت و مستبصر گردید و در صف شیعیان با اخلاص وارد شد. شیخ کاظم پنجاه لیره او را به او رد کرد(۱۵).
داستانی دیگر از عنایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف : « در حلّه حاکمی بود، که او را مرجان صغیر می گفتند و او از ناصبیان بود، پس به او گفتند: که ابو راجح پیوسته صحابه را سب می کند، پس آن خبیث امر کرد، که او را حاضر کنند، چون او را حاضر نمودند، امر کرد که او را بزنند و آنقدر او را زدند، که مشرف به هلاکت شد و حتی آنقدر به صورتش زدند، که از شدّت آن دندانهای او ریخت و زبان او را بیرون آوردند و به زنجیر آهنی بستند و بینی او را سوراخ کردند و ریسمانی از موی شتر ساخته شده را داخل سوراخ بینی او کردند و سر آن ریسمان را به دست جماعتی دادند و به آنها را دستور داد که او را با آن همه جراحات و زخمهای سخت در کوچههای حلّه بگردانند و بزنند، پس او را بردند و آنقدر زدند تا آنکه به زمین افتاد و نزدیک بود، بمیرد، حال او را به حاکم لعین خبر دادند و آن خبیث امر به قتل او نمود، حاضران گفتند: که او مردی پیر است و آن قدر جراحت به او رسیده که او را خواهد کشت و احتیاج به کشتن ندارد و خود را شریک خون او مکن. بالأخره با شفاعت حاضران، امر کرد، او را رها کنند. اهل او، او را بردند به خانه و شک نداشتند، که او در همان شب خواهد مرد.
پس چون صبح شد، مردم به نزد او رفتند، دیدند که او ایستاده است و مشغول نماز است و صحیح و سالم شده و دندانهای ریخته او برگشته و جراحتهای او خوب شده و اثری از جراحتهای او نمانده و شکستگیهای صورتش زایل شده، پس مردم از حال او تعجب کردند و از او سؤ ال نمودند، گفت: من به حالی رسیدم که مرگ را با چشم خود دیدم و زبانی هم نداشتم، که از خدا درخواست شفاء نمایم، پس با دل خود متوجّه مولای خود حضرت صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه الشریف شدم و از آن حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف طلب دادرسی کردم. چون هوا تاریک شد، دیدم که خانه پر از نور شد، ناگاه حضرت صاحب الامر عجل الله تعالی فرجه الشریف را دیدم که دست شریف خود را بر روی من کشید و فرمود: که بیرون برو و از برای عیال خود کار کن. به تحقیق که حق تعالی تو را عافیت عطا کرده است و چون صبح شد، خود را به این حالتی که می بینی، دیدم. و شیخ شمس الدّین محمّد بن قارون گفت که قسم می خورم به خدای تبارک و تعالی که این ابوراجح مرد ضعیف اندام و زرد رنگ و بد صورت و کم ریش بود و من دایم به حمامی که ابو راجح در آن کار می کرد، می رفتم و او را به آن حالت و شکل می دیدم که وصف کردم، لیکن بعد از این جریان با عده ای دیگر بر او وارد شدم، پس دیدم ابو راجح به صورت مردی قوی و توانمند شده و قامت او رشید و ریش او بلند و صورت او سرخ شده است و مانند جوانی گردیده است که در سن بیست سالگی باشد و به همین هیئت و جوانی بود و تغییر نیافت، تا آنکه از دنیا رفت و چون خبر او شایع شد، حاکم او را طلب نمود و او حاضر شد، دیروز او را بر آن حال دیده بود و امروز او را بر این حال که ذکر شد و اثر جراحات را در او ندید و دندانهای ریخته او را دید که برگشته، پس حاکم لعین را از این حال رعبی عظیم حاصل شد و او پیش از این، وقتی که در مجلس خود می نشست پشت خود را به جانب مقام حضرت علی علیه السلام که در حلّه بود، می کرد و پشت پلید خود را به جانب قبله و مقام آن حضرت علیه السلام می نمود، بعد از این قضیه روی خود را به مقام آن حضرت علیه السلام می کرد و به اهل حلّه خوشی و با آنها مدارا می نمود و بعد از آن چند وقتی درنگ نکرد که مرد و آن معجزه باهره به آن خبیث فائده نبخشید»(۱۶).
پی نوشت ها:
۱ . احزاب، 64.
۲ . هود، 18.
۳ . احزاب، 57.
۴ . بحارالأنوار، ج30، ص51.
۵. همان، ج27، ص273.
۶. ارشاد القلوب دیلمی، ج2، ص426.
۷. بحارالأنوار، ج5، ص88.
۸. بحارالأنوار، ج62، ص14.
۹. کامل الزیارات، ص67.
۱۰. بقره، 84.
۱۱. بحارالأنوار، ج44، ص304.
۱۲. مجمع النورین و ملتقی البحرین، ص28.
۱۳. امّاره الولایه، ص51.
۱۴. بحارالأنوار، ج27، ص223.
۱۵. ریاحین الشریعه، ص167.
۱۶. بحارالأنوار، ج52، ص70.
منبع: شرح زیارت اربعین: سیدمحمود شکیبااصفهانی/قم: عطر عترت،1396